زیدیه (از فرق شیعه)

از دایره المعارف فرق اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۳۳ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)

پرش به: ناوبری، جستجو

از فرق بزرگ شیعه.

ایشان منسوب به زید بن علی بن حسین (علیهماالسلام) می باشند. [۱] از این فرقه مذاهب اعتقادی و فقهی منشعب شده است. زیدیه بر این باورند که امامت پس از حسین (علیه السلام) در اولاد حسن و حسین (علیهماالسلام) است و هرکس از آنان قیام کرده و مردم را به خود بخواند امام بوده و طاعت او از جانب خدا بر همه مردم و همچنین بر همه آل علی (علیهم السلام) واجب است. زیدیه هم چنین معتقدند هر کس از اولاد حسین (علیه السلام) قیام نکند و در عین حال خود را امام بداند، کافر و مشرک است و هم چنین هرکس که چنین شخصی را امام بداند کافر و مشرک می باشد.

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب؛ زَیدی را به فتح زاء و سکون یاء ضبط کرده است. [۲]

عموم کسانی که در هنگام خروج زید بن علی همراه وی بودند زیدیه نامیده می شوند و علی رغم آن که در بین ایشان اختلافاتی در مورد قرآن، فرائض دینی، احکام، علم آل محمد صلی الله علیه و آله، و منصوص بودن خلافت علی (علیه السلام) به چشم می خورده، اما این اختلافات مانع از صدق زیدیه بر آنان نشده است.

ابوالحسن اشعری، زیدیه را به شش فرقه تقسیم کرده و اختلاف آن ها را با یکدیگر مربوط به اختلاف در کفر یا فسق و یا عدم فسق خلفاء ثلاثه و تابعین آن ها دانسته است. [۳] این شش فرقه عبارتند از: 1. جارودیه که معتقدند رسول الله (صلی الله علیه و آله) علی (علیه السلام) را به وصف معین کرد نه به نص، و مردم به واسطه نپذیرفتن امامت او گمراه و کافر شدند. این گروه پیروان زیاد بن منذر ابوالجارود هستند و سرحوبیه نیز نامیده می شوند. 2. سلیمانیه؛ 3. بتریه؛ 4. نعیمیه؛ 5. یعقوبیه؛ 6. فرقه ای که ابوالحسن اشعری برای آن نام معین نکرده و تنها به برخی از عقاید آنان اشاره کرده است.

محمد بن احمد خوارزمی [۴] نیز زیدیه را به پنج گروه تقسیم می نماید: 1. بتریه؛ 2. جارودیه؛ 3. دُکینیه؛ 4. خشبیه که معروف به صرخابیه اند؛ 5. خلفیه.

خوارزمی علت نامیده شدن خشبیه ـ که به واسطه انتساب به صرخاب طبری، صرخابیه خوانده می شوند ـ به خشبیه، را چنین آورده است: «که این گروه هنگامی که همراه با مختار بر سلطان وقت خروج کردند، سلاحی جز خشب (چوب) همراه نداشتند». [۵] به نظر می رسد که در این مطلب، اشتباه فاحشی از محمد بن احمد خوارزمی سر زده است. چرا که اگرچه اصحاب مختار، خشبیه نامیده می شده اند و این مطلب به نوبه خود صحیح می باشد ولی باید توجه داشت که قیام مختار و خشبیه حدود 60 سال پیش از پیدایش زیدیه بوده است.

علی بن حسین مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر برای زیدیه، هشت فرقه می شمارد. [۶]

مسعودی به نقل از ابی عیسی وراق، زیدیه را به هشت فرقه: جارودیه، مرثدیه، ابرقیه، یعقوبیه، نعیمیه، ابتریه، جریریه و اصحاب محمد بن یمان تقسیم می نماید. [۷]

کتاب ثورة زید بن علی به نقل از کتاب مشارق انوار الیقین فی اسرار المؤمنین فرق زیدیه را پانزده فرقه ذکر می کند؛ [۸] این پانزده فرقه عبارتند از: بتریه، جارودیه، صالحیه، جریریه(سلیمانیه)، صباحیه، یعقوبیه، ابرقیه، عقبیه، یمانیه، محمدیه، طالقانیه، عمریه، رکبیه، خشبیه و حلسفیه. [۹]

آیت الله سید مهدی روحانی در حاشیه عبارت این کتاب می نویسد: رکبیه احتمالاً مصحّف زکیه یا دُکینیه بوده و خشبیه احتمالاً مصحف حسینیه می باشد و ممکن است حلسفیه مصحف حنفیه باشد.

هم چنین همان کتاب از فرقه ای به نام مطرفیه یاد می کند و می گوید: «آن فرقه از زیدیه بوده و منقرض شده اند». [۱۰]

حسن بن موسی نوبختی نیز در فرق الشیعة چهار فرقه را از زمره فرقه های زیدیه نام می برد و به تشریح عقاید آنان می پردازد، این چهار فرقه عبارتند از: بتریه، جارودیه (سرحوبیه)، عجلیه و حسینیه. [۱۱]

ابوالحسن اشعری در مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین اشاره می کند که: « جارودیه به واسطه اختلاف عقیده شان درباره مهدویت به سه فرقه تقسیم شدند: 1. فرقه ای که قائل شدند محمد نفس زکیه نمرده و خروج کرده و عاقبت بر دشمنان خویش پیروز خواهد شد. 2. فرقه ای که این مطلب را درباره محمد بن قاسم صاحب طالقان معتقد شده اند. 3. فرقه ای که این مطلب را درباره یحیی بن عمر گفته اند». [۱۲] شایان ذکر است که ظاهراً فرقه سوم همان عمریه و فرقه دوم همان طالقانیه می باشد و اگر فرقه ای در میان زیدیه با نام زکیه وجود داشته باشد، ظاهراً فرقه اول همان ها هستند.

زیدیه در اصول عقاید، به جز مسئله امامت پیرو معتزله اند. احمد بن یحیی بن مرتضی زیدی در کتاب ملل و نحل خویش زید را از شاگردان واصل بن عطا دانسته و پایه گذاران و اساتید مکتب اعتزال را ابوهاشم (استاد واصل بن عطا) و محمد بن حنفیه و امیرالمؤمنین علیه السلام بر می شمارد. [۱۳]

زیدیه در فقه چهار مذهب دارند: 1. هادویه: پیروان امام یحیی الهادی که اکثر زیدیه در یمن، تابع آن مذهبند؛ 2. هارونیه؛ 3. ناصریه؛ 4. قاسمیه.

قابل توجه است که چون ابوحنیفه فتوا به همراهی زید در خروج بر بنی امیه و سپس خروج به همراه محمد نفس زکیه و ابراهیم (برادر محمد نفس زکیه ) داد و بر سر همین مطلب نیز در زندان بغداد وفات یافت و یا کشته شد، زیدیه، او را به خویش منسوب کرده و زیدی می دانند و از این جهت آراء و فتاوای ابوحنیفه مورد اعتنای ایشان است و از قراری که اخیراً نقل شده زیدیه نوعاً به فتوای ابوحنیفه عمل می کنند.

از مطالعه کتاب التاج المکلّل تألیف سید صدّیق حسن خان [۱۴] به نظر می رسد علماء زیدیه یمن، بسیار به کتب حدیث اهل سنت اهمیت می دهند، با این تفاوت که برخلاف اهل سنت که خود را تابع یکی از ائمه اربعه دانسته و از اجتهاد دوری می گزیند، در میان ایشان اجتهاد رایج است. ضمن آن که اقوال آنان نیز نزد اهل سنت معتبر است. از ائمه معروف زیدیه یمن می توان به شوکانی اشاره کرد.


یکی از شاخه های مهم شیعه به مفهوم عام آن شاخه زیدیه است که در آغازین سال های سده دوم هجری قمری / هشتم میلادی از بدنه عمومی شیعه جدا شد و در برابر دیگر شیعیان قرار گرفت و بدین سان دو شاخه رافضه و زیدیه در شیعه پدیدار شد. فرقه یادشده در پی قیام زید بن علی علیه السلام شکل گرفت و از آن پس دو شاخه شیعی زیدی و امامی هر کدام راهی جداگانه در پیش گرفتند: گروه نخست دست به کار مبارزه حاد سیاسی و نظامی شد و گروه دیگر عمدتاًً بر رسالت معنوی خویش تکیه زد. زید شهید فرزند امام زین العابدین علی بن الحسین علیهاالسلام است. او که به کنیه ابوالحسین خوانده می شد و امام شهید لقب یافت در سال 80 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و به روایت منابع تاریخی به سال 121 یا 122 و نیز روایتی 120 هجری قمری به شهادت رسید. امام زید که پس از رحلت پدر بزرگوارش امام سجاد علیه السلام در کفالت امام باقر علیه السلام بود از پدر و برادر علم آموخت و از آن ها نقل حدیث کرد. پاره ای از منابع تاریخی او را از شاگردان واصل بن عطا می دانند ولی برخی این رابطه را میان زید و واصل بن عطا انکار می کنند. در منابع اهل سنت کسانی چون ترمذی، نسائی، ابوداوود، ابن ماجه و احمد بن حنبل از وی نقل حدیث کرده اند. زید را دارای آگاهی فراوان به قرآن و نیز قرائتی ویژه دانسته اند. قیام زید بن علی که سرانجام به شهادت او انجامیده، برای زیدیان نماد ازخودگذشتگی است و هرچند یکی از انگیزه های آن خونخواهی امام حسین علیه السلام بوده، اما برای زیدیان این قیام با قیام حسین بن علی علیه السلام و شهادت زید هم با شهادت امام حسین علیه السلام مقایسه می شود. در آخرین سال های حکومت امویان و هنگامی که عباسیان در حُمیمه (حدود سال 100هـ. ق) جنبش خویش را سامان می دادند، گروه هایی از شیعه در عرصه رقابت بر سر به سقوط کشاندن امویان، پیرامون زید بن علی گرد آمدند و از او خواستند بر ضد حکومت قیام کند. سرانجام امام زید به کوفه آمد و در آنجا پس از بیعت ستاندن از شماری از سران این شهر، فرستادگان خود را برای گسترش دعوت به نقاطی دیگر چون موصل، رقّه، خراسان و دیگر جایها فرستاد و برخی نیز با او اعلام بیعت کردند. از دیگر سوی، هشدارهای حکمران شام، هشام بن عبدالملک به یوسف بن عمر ثقفی، کارگزار خود در عراق، مبنی بر جلوگیری از اقدام های زید پیش از آن که دعوت خود را آشکار سازد، زید را بدان کشاند که اندکی قبل از موعد در ماه محرم سال 122 هجری قمری قیام خویش را علنی سازد. پس از آشکارشدن قیام، سپاهیان اموی بیعت کنندگان با زید را در مسجد محاصره کردند و در تلاش زید برای رهاندن آنان، کوفیان به رغم وعده های قبلی از یاری او خودداری ورزیدند و سرانجام آن شد که زید و یارانش کشته شدند. پیکر زید شهید را پس از آن که به خاک سپرده یا به نحوی دیگر پنهان شده بود بیرون کشیدند و سرش را از تن جدا ساختند و آن سان که روایت شده بدن وی چهار سال بر دار بود و تنها پس از مرگ هشام از دار فرود آورده شد. آن سان که قیام امام حسین علیه السلام در سال ها و دهه های پسین منشأ الهام و انگیزه قیام های شیعیان شد و از رهگذر این قیام ها فرقه هایی نیز شکل گرفت، در پی قیام و شهادت زید بن علی نوه آن حضرت نیز چنین وضعی پدیدار گشت. با این تفاوت که قیام های زیدیان گسترده تر و آشکاراتر بود و به موفقیت های بیشتری هم دست یافت، چونانکه به برپایی دو دولت، یکی در شمال ایران و دیگری در یمن انجامید. فراوانی قیام های زیدیان به ویژه در آغازین دوره حکمرانی عباسیان آن اندازه است که در آن روزگار هر کس قیام می کرد او را زیدی تلقی می کردند. آن گونه که ابن جوزی روایت می کند در پی شهادت زید بن علی، یحیی بن زید در جوزجان بر ولید بن یزید شورید، محمد بن عبدالله بن حسن در مدینه قیام کرد، ابراهیم بن عبدالله بن حسن برادر محمد در بصره برخاست، حسین بن علی بن حسن بن حسن قیامی دیگر در حرمین به پا ساخت و در فخّ به شهادت رسید، یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن قیامی دیگر سامان داد، محمد بن جعفر بن یحیی بن حسن در تاهرت قیام کرد، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم در روزگار مأمون در کوفه به پا خاست،

ابراهیم بن موسی بن جعفر در همین دوره در یمن قیام کرد، جعفر پسر او سپس قیامی دیگر به پا کرد، محمد بن قاسم بن علی بن عمر در طالقان قیام کرد، افطس در مدینه به پا خاست، حسن بن زید در طبرستان قیام کرد، حسین بن احمد مشهور به کوکبی به شورشی دیگر دست زد، در روزگار مستعین، یحیی بن عمر بن یحیی بن زید قیام کرد و از این دست قیام های دیگری به رهبری زیدیان انجام پذیرفت. اینک به چند نمونه مهمتر از این قیام ها نگاهی می افکنیم:

یکم، قیام یحیی بن زید: یحیی فرزند زید پس از آن که پدرش به شهادت رسید خود را از دیدگان پنهان ساخت تا به وصیت پدر درباره استمرار قیام و مبارزه عمل کند. او مخفیانه به مدائن رفت و چون یوسف بن عمر کارگزار امویان در عراق درصدد تعقیبش برآمد به ری و سپس سرخس گریخت و بدین سان در خراسان به تبلیغ و دعوت پرداخت. در همین زمان نصر بن سیار کارگزار امویان در عراق مأمور تعقیب یحیی شد و سرانجام توانست او را دستگیر کند. با مرگ هشام بن عبدالملک (125هـ. ق) و به خلافت رسیدن ولید بن یزید بن عبدالملک، یحیی نیز آزاد شد. وی در همان سال به نواحی نیشابور رفت و در آنجا به لشکر نصر بن سیار شکست سختی وارد آورد. اما دیری نگذشت که در نبرد دیگری که در نواحی جوزجان به وقوع پیوست، به شهادت رسید. در منابع تاریخی از این سخن به میان آمده است که ابومسلم خراسانی به خونخواهی یحیی قیام کرد، جنازه او را از دار به زیر آورد و از قاتلان وی انتقام ستاند؛

دوم، عبدالله بن حسن و پسرانش: دوره حکمرانی امویان در حالی به پایان رسید که دست کم شاهد دو قیام از سوی زیدیان بود. عبدالله بن حسن که در دوران زندگی زید به روش او تمایل نداشت، پس از شهادت به اندیشه های وی تمایل یافت و پسران خویش را آماده قیام ساخت. بدین سان در سال 145 هجری قمری دو قیام در مدینه و بصره شکل گرفت که یکی از آن ها را محمد و دیگری را ابراهیم ـ هر دو پسران عبدالله ـ رهبری می کرد؛

سوم، قیام نفس زکیه: محمد پسر عبدالله بن حسن بن حسن مشهور به نفس زکیه همان کسی است که پیش از شکل گیری حکومت عباسی، خاندان بنی هاشم و از آن جمله خود منصور در ابواء با او بیعت کردند و منصور و سفاح هر دو پیش از حکومت از داعیان وی بودند. وی که نامش محمد بن عبدالله بود و از سوی طرفدارانش مهدی موعود تصور می شد در برابر حکمرانان عباسی قیام کرد. نفس زکیه قیام خود را به سال 145 هجری قمری در مدینه عملی ساخت و امیرالمؤمنین لقب یافت. با پیروی بزرگان مدینه از او، شهر را در اختیار گرفت، درهای زندان ها را شکست، برای مردم خطبه ایراد کرد و برادر خویش را نیز روانه بصره کرد و او هم توانست بصره را به تصور درآورد. محمد همچنین فرستادگانی به دیگر سرزمین ها گسیل داشت: یکی از پسران خود به نام عبدالله را به خراسان روانه ساخت. وی از آنجا به سند رفت و در همان جا به قتل رسید. پسر دیگر خود حسن را به یمن روانه کرد و او نیز در آنجا زندانی شد و در زندان درگذشت. موسی یکی از برادران وی به ولایت جزیره رفت. برادر دیگر، یحیی به ری و طبرستان رفت و ادریس نیز روانه مغرب شد. منصور که گریزی از رویارویی با نفس زکیه نمی دید برای او نامه هایی نوشت و در آن نامه ها، هم او را تهدید کرد و هم امان داد. سرانجام کار به محاصره مدینه و رویارویی میان سپاه اعزامی از سوی منصور به فرماندهی عیسی بن موسی از یک سو و مردمان مدینه و طرفداران محمد از سویی دیگر انجامید. در پی این رویارویی محمد به قتل رسید و سر وی را نزد خلیفه بردند و در کوفه نیز چرخاندند؛

چهارم، جنبش ابراهیم در بصره: در همان زمانی که حرکت زیدیان در کوفه و مدینه با شکست رویاروی شد و محمد بن عبدالله به قتل رسید، برادر او ابراهیم بن عبدالله در بصره قیام خود را علنی ساخت. هرچند کسانی چون ابوحنیفه و شعبة بن حجاج به حمایت از ابراهیم فتوا دادند، اما کمرنگ بودن حضور زیدیان در بصره و بروز اختلاف، زمینه پیشرفت چندانی برای این جنبش فراهم نیاورد و سرانجام در نبردی که میان آنان با سپاه اعزامی از سوی خلیفه

در باخمری درگرفت ابراهیم به همراه چهارصد تن از زیدیان به قتل رسید. پس از منصور جانشین او مهدی عباسی (158ـ169هـ. ق) با تعقیب سیاست عفو عمومی با شورش های قابل ذکری رویاروی نبود تا آن که در دوران خلافت هادی عباسی یک بار دیگر اعتراض زیدیان و علویان در قیام شهید فخّ خود را نشان داد؛

پنجم، شهید فخّ: به خلافت رسیدن هادی عباسی (169ـ170هـ. ق) و در پیش گرفتن سیاست سرکوب از سوی او به ویژه به سبب تحریک های کارگزار حکومت در مدینه یعنی عمر بن عبدالعزیز، زیدیان پیرامون حسین بن علی گردآمدند و قیامی را سامان دادند. این جنبش محدود به سال 169 هجری قمری به دست محمد بن سلیمان سرکوب شد و حسین همراه با گروهی از یاران خود در جایی به نام فخّ ـ در شش مایلی مکه ـ به شهادت رسید و پیکر او و یارانش را برهنه در بیابان گذاشتند؛

ششم، یحیی بن عبدالله: در دوره خلافت هارون یکی از یاران حسین بن علی به نام یحیی بن عبدالله که از واقعه فخّ جان به در برده بود به سرزمین دیلم رفت و با پشتیبانی شماری از زیدیان قیامی را سامان داد. وی که روزگاری از حمایت زیدیه بَتریه برخوردار بود پس از چندی این پشتیبانی را از دست داد و ناگزیر با خلیفه مصالحه کرد و در زندان بدرود حیات گفت؛

هفتم، ادریس بن عبدالله: او یکی دیگر از جان به در بردگان از واقعه فخّ است که در سال 172 هجری قمری به مصر و از آنجا به مغرب گریخت و در آنجا مردم را به طرفداری از اهل بیت علیهم السلام و زیدیه دعوت کرد. ادریس در مغرب پایگاهی به دست آورد و دولت ادارسه را بنیاد نهاد و قبیله بربر اوبه و نیز قبایل زناته، زراعه، کناسه و گروه هایی دیگر به او پیوستند و بدین سان قلمرو فرمانروایی وی قبایلی را که از قیروان به سمت غرب تا اقیانوس اطلس پراکنده بودند دربرگرفت. دولتی که بدین سان ادریس پایه گذاری کرد از سال 172 تا 375 هجری قمری به حیات خود در حوزه افریقیه (مراکش کنونی) ادامه داد و میان این خاندان با اغالبه و نیز خوارج درگیری هایی به وقوع پیوست. خلیفه بغداد به سبب بیمی که از ادریس داشت سلیمان بن جریر جزری را که خود از زیدیه بَتریه بود واداشت که به مغرب برود و ادریس را مسموم کند. او هم این کار را به سال 177 هجری قمری به انجام رساند. ناگفته نماند در همین دوران هارون بود که عبدالله بن حسن بن علی بن علی بن الحسن نیز از سوی خلیفه و به این اتهام که زیدیان را برای قیام گرد می آورد به قتل رسید؛

هشتم، قیام ابوالسرایا: سری بن منصور شیبانی مشهور به ابوالسرایا در سال 199 هجری قمری در کوفه قیامی را سامان داد و توانست با نام محمد بن ابراهیم مشهور به ابن طباطبا و با شعار خشنودی خاندان محمد در این شهر به پیروزی دست یابد. و سرانجام به دست سپاهیان مأمون سرکوب شد. علویان و زیدیان در دوران معتصم عباسی (218ـ227هـ. ق) و پس از آن نیز جنبش هایی را در نواحی مختلف سامان دادند که از آن جمله می توان از شورش محمد بن قاسم بن علی در طالقان، یا شورش علی بن محمد بن عیسی بن زید در دوران معتصم عباسی، قیام یحیی بن عمر بن حسین بن زید در دوران متوکل (232ـ247هـ. ق) و منتصر عباسی (247ـ252هـ. ق) یاد کرد. از این دوره به بعد است که زیدیان دو پایگاه بزرگ را به چنگ می آورند و در دو منطقه طبرستان و نیز یمن استقرار می یابند و به تشکیل دو دولت توفیق می یابند؛

نهم، زیدیان یمن: یمن از همان هنگام که آیین اسلام را پذیرفت با بنی هاشم آشنایی یافت. انتقال رسمی مذهب زیدی به یمن به دست یحیی بن حسین بن قاسم از نوادگان امام حسن علیه السلام و مشهور به الهادی الی الحق صورت پذیرفته است. یحیی بن حسین که از سالیانی پیش دعوت خود را در یمن آغاز کرده بود، به گستراندن دعوت در این سرزمین پرداخت و به سال 245 هجری قمری مردم یمن با او بیعت کردند. پس از مرگ یحیی فرزند وی ابوالقاسم محمد مرتضی حکومت را در دست گرفت و در پی او نیز برادرش الناصر لدین الله در سال 301 هجری قمری به امامت رسید. سلسله امامت زیدی از آن پس عمدتاًً در خاندان الهادی الی الحق ادامه یافته و نزدیک به شصت امام را که حسنیین خوانده می شوند دربرگرفته است. این سلسله امامت و به دیگر سخن حکومت زیدیان یمن تا کودتای 1960 عبدالرحمن الآریانی یا انقلاب 1960 میلادی ادامه یافت و البته در این دوره طولانی با فراز و فرودها ائمه زیدیه دست کم بخش های شمالی یمن را در اختیار داشته اند و آنچه تغییر می یافته گسترش یا عدم گسترش حوزه نفوذ به دیگر مناطق یمن بوده است.

دهم، زیدیان طبرستان: هرچند سرزمین طبرستان و دیلمان پیش از تشکیل دولت داعی کبیر نیز مورد توجه زیدیان و علویان بوده و برای نمونه در دوران هارون، قیام یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن را در دیلم نظاره کرده است، اما تشکیل دولت مستقل در این سرزمین به حسن بن زید نسبت داده می شود. یکی از قیام هایی که در دوره متوکل و مستعین در سرزمین های عرب روی داد، قیام یحیی بن عمر بن حسین بود. چون این جنبش شکست خود و یحیی بن عمر کشته شد، یاران وی پراکنده گشتند و از آن جمله حسن بن زید بن اسماعیل بن زید بن حسن بن علی علیهماالسلام با گروهی از اصحاب خود به طبرستان گریخت. او که بعدها به لقب داعی کبیر خوانده شد دولتی را پایه گذاشت که تا حدود سال 520 هجری قمری استمرار یافت و نزدیک بیست داعی و امام از میان آنان برخاست که در دوره های زمانی با اندازه های متفاوت حکم راندند و البته گاه با همدیگر درگیر نزاع بودند. پس از حسن بن زید برادر او محمد بن زید مشهور به داعی الی الحق وارث خلافت شد (270هـ. ق) و پس از مرگ او (287هـ. ق) زید بن محمد بن زید و از آن پس حسن بن زید عهده دار حکومت شدند و در همین دوره جنگ هایی که با سامانیان آغاز شده و محمد بن زید را نیز قربانی گرفته بود به سیطره حکمرانان سامانی بر طبرستان انجامید و این وضع تا ظهور ابومحمد حسن بن علی بن عمر مشهور به ناصر اطروش ادامه یافت. ناصر توانست بر کل طبرستان سیطره یابد و سامانیان را از آن سرزمین بیرون راند (301هـ. ق). شهرت اطروش که خود پیشوایی در فقه و دیانت نیز بود آن اندازه است که محمد شهرستانی می نویسد: «کار زیدیان سامان نیافت مگر آن هنگام که ناصر اطروش در خراسان ظهور کرد. » اما پس از مرگ ناصر اطروش (304هـ. ق) کار حکومت زیدی به افول گرایید و در دوره جانشین او یعنی حسن بن قاسم ملقب به داعی بود که اسفار بن شیرویه ظهور کرد. در پی کشته شدن حسن بن قاسم (316 هـ. ق) و مرداویج پسر مازیار، دوران دولت دیگری در طبرستان آغاز گردید، دولت آل بویه که آن را نیز شیعی و زیدی خوانده اند.

اندیشه های زیدیان: هرچند در سال ها و دهه های نخست حیات زیدیه بیشتر تلاش و توان آن ها در مبارزه سیاسی هزینه شد، اما در کنار آن، به نسبت و اندازه ای کمتر، تدوین اندیشه ها نیز مورد اهتمام قرار گرفت. یکی از کسانی که بیشترین تلاش را در این زمینه به انجام رسانده، قاسم رسی است. او کتابی نیز با نام الاصول الخمسة (الخمسة الاصول) داشت که کهن ترین کتاب در عقاید زیدیه است. به هر روی، مذهب زیدی که قاسم رسی آن را پایه گذاشت و کسانی که بعد از او آمدند آن را توسعه بخشیدند و به بیان جزئیاتش پرداختند ـ و این همان یگانه مذهبی است که بر جای مانده ـ در مسأله ذات و صفات به روش اعتزال می گراید و در مسائل اخلاقی مخالف مرجئه است و بدین سان روایتی از عقاید معتزله است. امروزه اندیشه های کلامی زیدیان با همان سبک و سیاق و رنگ و بوی اندیشه معتزلی و در آثاری که به امام زید نسبت داده می شود و همچنین در آثار قاسم رسی که بخش هایی از آن در مجموعه رسائل العدل و التوحید چاپ شده است و نیز آثار کسانی چون یحیی بن حسین، صاحب بن عبّاد و قاضی عبدالجبار معتزلی به دست ما رسیده و این افزون بر گزارش هایی است که منابع فرقه شناختی در اختیار می گذارند. اصول اندیشه های زیدیان بر پایه آنچه منابع یادشده به دست می دهند از این قرار است: یکم، اصل توحید: از دیدگاه زیدیان توحید به معنای نفی تشبیه از خداوند است و این نفی، سه جنبه یعنی نفی همانندی ذات خالق با مخلوق، نفی همانندی صفات و نفی همانندی افعال را در بر می گیرد؛ دوم، اصل عدل بر پایه این اصل، خداوند از آنچه عقلاً قبیح باشد پیراسته است و بر خلاف اندیشه جبرگرایان، انسان دارای اراده است و به استناد اراده خود کاری انجام می دهد و این کار را می توان فعل عبد نامید. در اندیشه زیدیان مباحثی چون ابتلا و اختیار، طبع و ختم، قضا و قدر، حکمت آفرینش مکلّفان، الم و عوض، اجل، رزق، تکلیف و لطف در چهارچوب نظریه عدل تفسیر می شود و معنا می یابد؛ سوم، اصل وعد و وعید: زیدیان و معتزلیان در برابر مرجئه که نسبت به وعید خداوند حتمیت و لزوم را برنمی تابند، معتقدند خداوند هم در وعده و هم در وعید و هشدار صادق است و از این رو هر کس کار نیکی انجام دهد از او پاداش خواهد دید و هر کس معصیت خدا کند و توبه نکرده بمیرد کیفر خواهد دید و وعده خداوند در هیچ کدام از این موارد تخلف نپذیرد؛ چهارم، اصل منزلی میان دو منزلت: در حالی که از دیدگاه خوارج مرتکب کبیره کافر است و مرجئه چنین کسی را مؤمن می دانند، در نگاه معتزلیان و زیدیان چنین کسی نه مؤمن و نه کافر، بلکه در جایگاهی میان دو جایگاه است و او را باید فاسق نامید؛ پنجم، اصل امر به معروف و نهی از منکر: یکی از اصول عقاید زیدی که میان این فرقه و نیز فرقه شیعه امامی و معتزلی مشترک است، اصل امر به معروف و نهی از منکر است. بدین معنا که بر هر مسلمانی واجب است در فرض فراهم بودن شروط لازم بدین مهم اقدام کند و در راه آن از مسالمت آمیزترین مراتب تا قهرآمیزترین را به کار گیرد؛ ششم، نظریه امامت: یکی از مباحثی که در آن زیدیان راه خود را از امامیه جدا کرده و البته در همین عرصه از معتزله نیز فاصله گرفته اند مبحث امامت است. در توضیح نظریه زیدیان در باب امامت چند نکته یا چند اصل، شایسته توجه به نظر می رسد: الف) جواز امامت مفضول در هنگام وجود فاضل: از دیدگاه زیدیان، علی علیه السلام برترین کسان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است، اما مصلحت اسلام چنین اقتضا کرده که امامت به فردی فروتر از او در مراتب فضل و کمال برسد، از این رو از دیدگاه زیدیه خلافت ابوبکر و عمر صحیح و رفتار ابوبکر درباره فدک نیز یک اجتهاد بوده است. اما این نکته نباید از نظر دور بماند که پذیرش تقدم مفضول بر فاضل نه یک قاعده بلکه یک استثناء است که از رهگذر آن خلافت ابوبکر و عمر تصحیح می شود. بنابراین، قاعده عمومی در باب امامت از دیدگاه زیدیه، تقدم افضل است و بر طبق این قاعده امام باید بالغ، عاقل، آزاد، منصوب به نص، مجتهد، افضل، اهل ورع، پرهیزگار و برخوردار از شجاعت، تدبیر، قدرت بر انجام وظایف امامت و نیز سخاوت و گشاده دستی باشد و آنچه مایه تنفر و بیزاری مردمان است در او نباشد. طبق همین قاعده عمومی، امامان بلافصل، علی علیه السلام و سپس امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هستند و روایات رسیده از پیامبر صلی الله علیه و آله بر امامت آنان دلالت می کند. با این همه و بر پایه قاعده عمومی یادشده، چنانچه کسی بر وصی تقدم جوید ـ یعنی وضعیتی همانند آنچه در صدر اسلام رخ داد ـ تنها در صورتی گناهکار نیست که استحقاقِ وصی منصوص را نداند و از آن آگاهی نیافته باشد، هرچند در همین صورت نیز دست کم خطاکار است؛ ب) لزوم فاطمی بودن امام: زیدیان معتقد بودند امام باید به طور اخص فاطمی یعنی از تبار امام حسن و یا امام حسین علیهماالسلام باشد؛ ج) عدم عصمت امام: برخلاف امامیه که عصمت را شرط امام دانسته اند، از دیدگاه زیدیه چنین شرطی برای تحقق امامت لازم نیست؛ د) لزوم قیام از سوی امام: اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه زیدیان آن اندازه است که یکی از شروط صحت امامت را قیام امام در برابر منکر می دانند و امام باید در حالی که مردم را به خود دعوت می کند قیام کند. از دیدگاه زیدیه هرگاه امامی از تبار حسن و حسین علیهماالسلام قیام کند، شمشیر برگیرد و بر مرکب نشیند و به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله فرا بخواند و امر به معروف و نهی از منکر کند، بر امت واجب است از او فرمان برند؛ هـ) جواز امامت دو نفر به طور همزمان در دو سرزمین: از دیدگاه گروه هایی از زیدیان جایز است که دو امام واجب الطاعه در زمانی واحد و البته در دو سرزمین حکم برانند؛ و) مسأله مهدویت: در میان زیدیان نیز این نظریه کمابیش رخ نموده است، چونانکه محمد نفس زکیه در مکاتبات با منصور خود را مهدی خواند، یا پیش از آشکار ساختن دعوت، پدرش چنین تبلیغ می کرد که او همان مهدی موعود است که پیامبر مژده آمدنش را داده است. تنها نکته ای که یادآوری آن شایسته می نماید این است که از دیدگاه زیدیان، بسان عموم معتزله، عقل نیز حجت الهی است و می تواند به حسن و قبح راه بیابد و بر این پایه وجوب شکر منعم حکمی عقلی است و اشیاء قبل از رسیدن شرع و ادله شرعی حکمی دارند.

مشاهیر زیدیه: احیاگران یا مجدّدان زیدیه در سده های مختلف عبارتند از: امام زید بن علی (م: 122هـ. ق) در سده دوم؛ قاسم رسی (م: 246هـ. ق) در سده سوم؛ ناصرالدین حسن بن علی ملقب به اطروش (م: 304هـ. ق) در سده چهارم در دیلمان و طبرستان، احمد بن یحیی بن حسین (م: 325هـ. ق) در همان سده در سرزمین یمن؛ یوسف بن یحیی بن احمد (م: 403هـ. ق) در سده پنجم در یمن، احمد بن حسین بن هارون (م: 411هـ. ق) در دیلمان، یحیی بن حسین بن هارون ملقب به ابوطالب کبیر (م: 424هـ. ق) در دیلمان؛ یحیی بن حسین بن اسحاق جرجانی (م: 499هـ. ق) در سده پنجم در گرگان و ری؛ یحیی بن احمد بن ابی القاسم ملقب به ابوطالب صغیر (م: 520هـ. ق) در سده ششم در دیلمان، احمد بن سلیمان بن محمد مشهور به متوکل (م: 566هـ. ق) در همان سده در یمن؛ عبدالله بن حمزه بن سلیمان مشهور به منصور بالله (م: 614هـ. ق) در سده هفتم در یمن؛ محمد بن مطهر بن یحیی ملقب به مهدی لدین الله (م: 729هـ. ق) در سده هشتم؛ احمد بن یحیی بن مرتضی (م: 840هـ. ق) و علی بن صلاح الدین (م: 840هـ. ق) در سده نهم؛ یحیی شرف الدین بن شمس الدین (م: 965هـ. ق) در سده دهم؛ قابوس بن محمد بن علی (م: 1029هـ. ق) در سده یازدهم؛ یوسف بن متوکل (م: 1140هـ. ق) و محمد بن احمد بن حسن (م: 1130هـ. ق) در سده دوازدهم؛ علی بن عباس بن حسین (م: 1189هـ. ق) و اسماعیل بن احمد بن عبدالله کبس (م: 1250هـ. ق) در سده های دوازدهم و سیزدهم و سرانجام محمد بن یحیی بن محمد (م: 1322هـ. ق) در سده چهاردهم. از میان این مشاهیر که احیاگران به دانش و شمشیراند، مهمترین کسی که نظریه پرداز مذهب کلامی و فقهی زیدیه دانسته می شود و اندیشه موجود زیدی در روزگار حاضر ادامه مکتب اوست، قاسم رسی یعنی همان کسی است که بر خلاف دیگر رهبران زیدی بیش از صحنه سیاست و پیکار در عرصه فرهنگ و دانش حضور داشت و در آن میدان گام برداشت. نام کامل او قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن علی بن ابی طالب است و در منابع زیدی او را نجم، عالم و ترجمان دین لقب داده اند.

فرقه های زیدیه: ملطی به عنوان یکی از نخستین نویسندگان کتاب های فرقه شناختی تنها از چهار فرقه برای زیدیه سخن به میان آورده و بی آن که بر فرقه های یکم تا سوم نامی بنهد، چهارمین فرقه از زیدیان را معتزله بغداد معرفی کرده است. اشعری که به شرح عقاید اهتمام دارد از شش فرقه برای زیدیان سخن می گوید. او بر پنجمین فرقه نامی نگذارده و دیگر فرقه ها در گزارش او جارودیه، بتریه، عقبیه، نعیمیه و یعقوبیه هستند. عبدالقاهر بغدادی، اسفراینی و محمد شهرستانی نیز از سه فرقه جارودیه، سلیمانیه و بَتریه برای زیدیان سخن می گویند با این تفاوت که محمد شهرستانی فرقه صالحیه را نیز به بَتریه ضمیمه می کند و یک ردیف به این دو فرقه اختصاص می دهد. فخر رازی هم از سه فرقه برای زیدیه اما با نام های جارودیه، سلیمانیه و صالحیه سخن به میان می آورد. در منابع شیعی فرقه شناختی نیز نوعی اختلاف نظر دیده می شود. برای نمونه نوبختی شیعه را دارای سه فرقه می داند و معتقد است شیعیان پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله بر سه گروه شدند: گروهی علی علیه السلام را افضل دانستند و گفتند روا نیست کسی دیگر جایگزین او شود؛ گروهی دیگر گفتند علی علیه السلام افضل است اما رواست که مفضول جای او را بگیرد؛ و گروهی هم گفتند علی علیه السلام افضل است و هیچ کس حق ندارد جای او را غصب کند و هرکه چنین کرده باشد کافر است. به گزارش نوبختی، گروه نخست همان بدنه اصلی شیعه امامی هستند، گروه دوم بَتریه نخستین هستند و گروه سوم همان جارودیه اند که دیگر فرقه های زیدی از آن منشعب شده اند. اما اشعری قمی از فرقه های جارودیه (جوبیهصاحبیه، یعقوبیه، عجلیه، بَتریه و حُصَینیه (حسینیه ) برای زیدیان یاد می کند علی بن حسین مسعودی از هشت فرقه جارودیه، مرئیه، ابرقیه، یعقوبیه، عقبیه، ابتریه، جریریه و یمانیه یاد می کند و در برخی از دیگر آثار چون خطط احمد بن علی مقریزی از چهار فرقه جارودیه، جریریه، بَتریه و یعقوبیه برای زیدیه سخن به میان می آید و یا در برخی از آثار چون البدء و التاریخ مطهر مقدسی تنها از دو فرقه جارودیه و جریریه یاد شده است. اینک با این مقدمه به فرقه ها یا انشعاب های مهم زیدی می پردازیم. یکم، جارودیه: این فرقه که آن را سرحوبیه نیز گفته اند و نخستین یا از نخستین فرقه های زیدیه است، پیروان ابوجارود را در بر می گیرد. ابوجارود هنگامی که زید بن علی در کوفه بود با او آشنایی یافت و به هنگام قیام وی نیز زمانی که دیگر شیعیان وی را ترک گفتند در کنار او ایستاد. ابوجارود در فاصله سال های 150تا160 هجری قمری درگذشته است. جارودیه از سویی با امامیه و از سویی دیگر نیز با زیدیان اختلاف دارند، مهمترین اختلاف نظر جارودیه با دیگر گروه های زیدی آن است که معتقدند پیامبر صلی الله علیه و آله به امامت علی علیه السلام تصریح کرده است البته نه آن چنان که امامیه معتقدند به نام، بلکه به اوصاف. اختلاف عمده جارودیه با شیعه امامیه که خود زمینه لعن و نفرین ابوجارود را فراهم ساخته در نوع نگرش آنان به مسأله امامت و جانشین پس از حضرت علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام است. چه، این گروه عقیده دارند امامت پس از این سه امام علیهم السلام، در میان فرزندان حسن و حسین علیهماالسلام و به شورا در میان آنان است و هر که از این نسل با داشتن دیگر شرایط قیام کند همو امام است. همچنین از ابوجارود نقل شده که امامت آن کس را که در پرده نشیند و از قیام خودداری ورزد و مردم را به خویش بخواند نامقبول دانست و همین نکته است که نوعی تعرض به امام سجاد، امام باقر و امام صادق علیهم السلام تلقی گردیده است. جارودیه همچنین به رجعت امامان اعتقاد داشتند، هرچند درباره این که چه کسی غایب است و رجعت خواهد کرد به چند دسته تقسیم شدند: دسته ای مدعی شدند محمد نفس زکیه نمرده و همو امام غایبی است که ظهور خواهد کرد و زمین را به دادورزی خواهد آکند؛ دسته ای دیگر محمد بن قاسم را زنده پنداشتند و با این دعوی که وی نمرده است گفتند او ظهور خواهد کرد؛ دسته دیگر نیز درباره یحیی بن عمر بن حسین بن زید چنین عقیده ای داشتند؛

دوم، بَتریه یا صالحیه: نام بَتریه یا صالحیه را بر پیروان دو تن از رهبران زیدی یعنی ابواسماعیل کثیر بن اسماعیل بن نافع نواء ملقب به کثیر النواء و الابتر و نیز حسن بن صالح بن حی همدانی نهاده اند. هرچند گاه نام کثیر النواء در سلسله اسناد حدیث شیعی نیز به چشم می خورد، اما چونانکه روایت کرده اند، امام باقر علیه السلام او و ابومقدام و تمار را گمراه کننده خوانده و امام صادق علیه السلام نیز از او بیزاری جسته و او را همراه با سالم و ابوجارود دروغگو و بی باور دانسته و لعنشان کرده است. اما حسن بن صالح دیگر رهبر بَتریه که به اعتبار نام وی این فرقه را صالحیه نامیده اند، از بزرگان زیدیه و فقیه و متکلم بوده است. حسن بن صالح به روایت وکیع در سال 100 هجری قمری زاده شده است. هرچند دیدگاه های ابن صالح درباره خلافت ابوبکر، عمر و عثمان بن عفان سبب شده است در منابع اهل سنت او را بستایند و از او حدیث نقل کنند، اما از دیگر سو عقیده وی به قیام با شمشیر بر ضد ستمگران و نیز واگذاردن نماز جمعه ای که به امامت ستمگر برگزار می شود زمینه آن را پدید آورده است که او را بنکوهند و با احتیاط با او برخورد کنند. حسن بن صالح در 168 و به روایتی نیز 169 هجری قمری بدرود حیات گفت. صالحیه به لحاظ دیدگاه ها و اندیشه ها و در مقایسه با جارودیه فرقه ای معتدل تر است و عقیده دارد امامت به شورا در میان مردم است و گاه رواست در شرایطی که افضل نیز وجود دارد مفضول امام شود، البته مشروط به آن که افضل به چنین امامتی رضایت داده باشد. بَتریه یا صالحیه به اصل امر به معروف و نهی از منکر اعتقاد داشتند. صالحیه در فقه نیز عمدتاًً به مسلک حنفی نزدیک هستند. در منابع، گزارش چندانی از انشعاب های درونی صالحیه در دست نیست؛

سوم، سلیمانیه یا جریریه: این فرقه که یکی از سه فرقه بزرگ زیدیه است، پیروان سلیمان بن جریر رقی زیدی را دربر می گیرد. سلیمان که در آغاز بر اندیشه امامیه و جزو آن جماعت بوده در دروان منصور دوانیقی قیام کرده است. ظاهراً مخالفت سلیمان بن جریر با امام صادق علیه السلام و شیعه امامی به رد نظریه بداء از سوی او و بدان هنگام باز می گردد که از سوی امام صادق علیه السلام، اسماعیل به عنوان جانشین ایشان معرفی شد و چون اسماعیل در دوران حیات آن حضرت درگذشت این جانشینی به فرزند دیگر امام یعنی موسی علیه السلام تغییر یافت و آن گاه از رهگذر اندیشه بداء این جایگزینی تفسیر یافت و با علم امام نسبت به آینده ـ چونانکه از طوایفی از شیعه نقل می شود ـ سازگاری پیدا کرد. نکته دیگری که در آن سلیمان بن جریر با امامیه اختلاف ورزید، مسأله تقیه بود. اصول اندیشه های سلیمانیه با دیگر فرقه های زیدیه اختلاف فراوانی ندارد و تنها تفاوت در این است که سلیمانیه عقیده داشتند هرچند علی علیه السلام برترین کس برای خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله بوده، اما خلافت ابوبکر و عمر نیز پذیرفته است؛ افزون بر سه فرقه یادشده که عمده ترین انشعاب های زیدیه را در خود جای می دهند، از فرقه های دیگری نیز برای زیدیه یاد شده که بدان ها نگاهی گذرا می افکنیم.

چهارم، قاسمیه: این نام بر پیروان قاسم رسی نهاده شده و چونانکه پیشتر گذشت اندیشه و مسلک قاسم رسی نماینده مذهب زیدی کنونی یمن است؛

پنجم، هادویه: این نام را بر پیروان یحیی بن حسین بن قاسم مشهور به الامام الهادی الی الحق (م: 298هـ. ق) نهاده اند؛

ششم، ناصریه: این نام را بر پیروان ناصر اطروش که همزمان با یحیی در طبرستان قیام کرد نهاده اند؛

هفتم، صباحیه: این نام از آن پیروان صباح بن قاسم مری یا مزنی است. بنابر روایت اشعری قمی این گروه علناً از ابوبکر و عمر برائت می جستند و به رجعت نیز عقیده داشتند. برخی نام صباح را صباح بن قیس بن یحیی مزنی دانسته اند؛

هشتم، عقبیه: این نام را بر پیروان عبدالله بن محمد عقبی نهاده اند. این گروه امامت را منحصر به فرزندان حسن و حسین علیهماالسلام نمی دانستند و آن را در عموم علوی تباران صحیح می شمردند؛

نهم، نعیمیه: پیروان نعیم بن یمان را به این نام خوانده اند؛

دهم، یعقوبیه: این نام را بر پیروان یعقوب بن علی (یا عدی) کوفی نهاده اند. [۱۵]

پانویس

  1. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص60 / البدء و التاریخ، مطهر مقدسی، ج5، ص124 / بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص66 / تبصرة العوام، مرتضی رازی، ص180 / تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص42 / التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، محمد ملطی شافعی، ص33 / خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص256 / فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، ص21 / الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، ج2، ص10 / المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص351 / مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص48 / مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص136 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص137 / المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص107 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص276
  2. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص86
  3. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص140
  4. مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص48
  5. مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص48
  6. مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج4، ص45
  7. مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج4، ص45
  8. ثورة زید بن علی، ناجی حسن، ص185
  9. مشارق انوار الیقین فی اسرار المؤمنین، حافظ رجب برسی، ص210
  10. ثورة زید بن علی، ناجی حسن، ص185
  11. فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، ص20
  12. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص141
  13. المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، احمد بن یحیی بن مرتضی، ص27
  14. التاج المکلّل، صدّیق حسن خان، ص443
  15. تلخیصی از تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، ص63