کرّامیه (از فرق مشبّهه و مرجئه اهل سنت)

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

از فِرَق مشبّهه و مرجئه اهل سنت. [۱]

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب، کرّامی را به فتح کاف و راء مشدده ضبط کرده است. [۲]

در ضبط کرامیه اختلاف است و چون کرّام به معنی رَزبان (باغبان یا محافظ و پرورش دهنده باغ انگور) است. کرامیه حاضر نبوده اند به این نام خوانده شوند و لذا ابن هیصم از بزرگان این فرقه گفته [۳] که نام صحیح این فرقه به فتح کاف و تخفیف راء می باشد و در این باره و به شعر ابوالفتح بستی تمسک جسته:

الفقـه فقـه ابی حنیفه وحـده *** و الدین دیـن محمد بن کرام

معنای شعر: فقه تنها فقه ابوحنیفه است و دین (اعتقادیات) دین محمد بن کرام است.

(در این شعر بنا به وزن کرام به تخفیف راء خوانده می شود.)

ابن هیصم در تأیید حرف خود می گفته که بعض اهل سیستان کرام را به کسر کاف و تخفیف راء تلفظ می کنند. شایان ذکر است این لفظ بی الف و لام استعمال می شده و احتمال دارد صحیح آن گرامیه (با گاف فارسی) باشد.

کرامیه منسوب به ابوعبدالله محمد بن کرام می باشند. وی که اصالتاً از اعراب بوده، در سال 168هجری قمری متولد شد و در دهی از روستاهای زرنج پایتخت سیستان پرورش یافته، تحصیل علم کرده و جزء اهل حدیث می گردد. وی از مشایخی روایت کرده و مشایخی نیز از او روایت کرده اند که از جمله آن ها می توان از بخاری و مسلم نام برد.

محمد بن کرام به زهد و پارسایی معروف بوده و پیروان او نیز در این مسیر بوده و به عبادت مشهور بوده اند. وی گفتار خود را که بیشتر در اطراف تشبیه بود، در سیستان اظهار کرده و پیروانی پیدا نموده که به او ارادت تام داشتند.

پس از آن که او را با پیروانش از سیستان بیرون کردند، به نوشته فخر رازی با همراهانش به غور رفت (در اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، این شهر « غرجه » عنوان گردیده و بقاء مذهب کرامیه در «غرجه» مورد اشاره قرار گرفته است. آیت الله سید مهدی روحانی نام این شهر را «غور» ضبط کرده است. [۴]) و اهالی آن جا دعوت او را پذیرفتند و این مذهب در آن ناحیه باقی ماند. [۵] گویا در همین اوان است که ابن کرام در هرات مقیم شده و در آن جا به تبلیغ عقاید خود می پردازد و به قول عبدالقاهر بغدادی : «اوغاد (اراذل) شورمین و افشین (از شهرهای بلاد غرجستان) اتباع او شدند. » [۶] پس از آن، ابوسعید دارمی از علما و محدثین هرات با او به مبارزه برخاسته و او را از هرات بیرون می کند. وی از آن جا وارد نیشابور شده و از آن جا به مکه رفته و پنج سال مانده و سپس به نیشابور برمی گردد و به ترویج عقاید خود مشغول شده، و مجالس متعددی ترتیب می دهد و جمع زیادی از اهل نیشابور از زمره پیروان او می شوند. [۷] ابن کرام در زمان طاهر بن عبدالله بن طاهر (230ـ 248هـ. ق) به زندان افکنده می شود و پس از رهاشدن از زندان به شام رفته و پس از مدتی، بازمی گردد. وی مجدداً در زمان امارت محمد بن طاهر آخرین فرد سلسله طاهریان (248 ـ 251هـ. ق) به زندان می افتد. [۸] اجمالاً در یکی از این دو مرتبه است که ائمه و محدثین نیشابور بر بیرون کردن او از آن جا اتفاق کرده اند. از زمره محدثین مذکور می توان به ابن خزیمه، محدث معروف اشاره کرد. [۹]

محمد بن کرام در سال 251هجری قمری بـه بیت المقدس رفته و نـزدیک ستونی که مقابل مشهد عیسی علیه السلام است، به وعظ مشغـول می گردد، لکن پس از مدتی، از آن جا هم او را بـه زغر تبعید کرده [۱۰] و وی در آن جـا در ماه صفر 255هجری قمری و یا 256 هجری قمری وفات کرده و جسدش را در بیت المقدس دفن می کنند.

ابن کرّام کتابی به نام عذاب القبر [۱۱] و کتابی دیگر به نام السرّ تألیف کرده است.

عقاید کرامیه: عقاید این فرقه آمیخته ای است از عقاید اهل حدیث (که هرگونه تفسیر و تأویل را رد می کنند) و از عقاید نابته حشویه (که در اُمَوی بودن و ناصبی بودن مشهور می باشند). ضمن این که در عقاید این فرقه، کلمات صوفیه و فلسفه بافی متکلمان نیز زیاد به چشم می خورد.

شهرستانی می نویسـد: « کرامیه اقـرب مذاهب است بـه خوارج ». ایـن فرقـه در تمسک بـه احادیثی که دلالت بـر تجسیم و تشبیـه دارد زیاده روی کرده اند. البته ذکـر این نکتـه لازم است کـه زمینـه ایـن عقیده در احادیث اهل سنت زیاد بـوده و هست و لذا ابن تیمیه بعدها با شجاعت تمـام می گفته که: «کتاب و سنت و اجماع دلالتی ندارند بـر این که همه اجسـام حادث اند و این که خدا جسم نیست» و بـه علاوه چنین روایات دروغی حتـی قبل از مقاتل بن سلیمان و محـدثین دیگـر در میـان اهل سنت رواج داشتـه و متـداول بـوده است، بـه عنـوان مثـال ابن جریر طبری نقـل می کنـد کـه: «بـه عبدالله بن مبارک که از معاریف اهل حدیث در خراسان بود گفتیم که خدا را چگونه بشناسیم گفت بالای هفت آسمان بر روی عرش، در حالی که از خلق خود به حدّ جداست، و چنان که جَهمیه می گویند ما نمی گوییم این جاست و با دست به زمین اشاره کرد». [۱۲] و این درحالی است که ابوحنیفه می گفته دو صنف از بدترین مردم در خراسانند: جَهمیه و مشبّهه. و گاه به جای مشبّهه از مقاتلیه نام می برده است. [۱۳]

آیت الله سید مهدی روحانی به نقل از سعید نفیسی، مطلب فوق را از تاریخ بغداد نقل کرده است. درحالی که در تاریخ بغداد می خوانیم: « ابوحنیفه گفت از مشرق دو قول خبیث به ما رسید یکی جهم که معطّل بود و دیگر مقاتل که مشبّه بود. » و در ادامه از قول ابویوسف نقل می کند: «بخراسان صنفان ما علی الارض ابغض الی منهما: المقاتلیه و الجَهمیه » [۱۴]

به هر حال آن چه مهم است عقیده ابن کرّام در مسئله تجسیم خدا است. همه کتب ملل و نحل [۱۵] اتفاق دارند که او خدای تعالی را جسم دانسته که با عرش مماسّ و به عبارت معتدل تری (به عقیده آن ها) ملاقات دارد و بر این عقیده به آیه «الرحمن علی العرش استوی» [۱۶] تمسک می جسته است. باید توجه داشت که احتمالاًً فرقه علی العرشی، همین گروه یا گروه دیگری از حنابله اند که همین گونه عقاید را داشته اند.

رک: علی العرشی

ابن کرام می گفته که خدا در جهت فوق است چرا که «و هو القاهر فوق عباده» [۱۷] و خداوند نهایت داشته می تواند از جای خود انتقال یابد چرا که «و جاء ربک و الملک صفاً صفاً» [۱۸] وی هم چنین معتقد بوده که از جهت فوق می توان خدا را دید. ابن کرام مانند اهل سنت کلام الله را قدیم می دانسته و در باب صفات خدا و وجود ید و جارحه (عضو) در خداوند متعال، به همان کلام اهل سنت معتقد بوده و در مقابل شیعه و معتزله به وجود صفات زائد بر ذات قائل بوده است. و لذاست که شهرستانی، کرامیه را مانند اشاعره از صِفاتیه برشمرده و می نویسد: «ابن کرام درباره ید و جارحه همان مطلبی را گفته که بعدها ابوالحسن اشعری اثبات کرده و در غیر این مورد نیز در بسیاری از مسائل موافق اهل سنت بوده است». [۱۹]

کرامیه با مرجئه هم عقیده بودند و ایمان را تنها منوط به اقرار به شهادتین دانسته و آن را قابل زیاده و نقصان نمی دانستند و به همین سبب شهرستانی ایشان را از زمره مرجئه برشمرده است.

کرامیه هم چنین با معتزله در اثبات احکام عقلی موافقند و معتقدند که خدا را با عقل باید شناخت. ایشان هم چنین به تحسین و تقبیح عقلی قائل بوده و تنها در مسئله صلاح و اصلح و لطف با معتزله موافقت ندارند. [۲۰] از جمله مسائلی که در آن، بر کرامیه اشکالات فراوانی گرفته شده، اعتقاد آن ها به «در معرض حوادث بودن خداوند متعال» است. [۲۱]

کرامیه می گویند خدا برای ایجاد هر مخلوقی اراده ای کرده و کلمه «کن» (ک. ن) را می گوید «انما قولنا لشئ اذا اردناه ان نقول له کن فیکون» [۲۲]. [۲۳]

کرامیه در امر امامت مخالف شیعه بوده و تعیین خلیفه را به اجماع می دانند. ایشان خلافت دو امام را در یک وقت جایز می دانند، شهرستانی ریشه این اعتقاد را در این می داند که کرامیه امیرالمؤمنین علی علیه السلام را درباره امور عثمان بن عفان متهم دانسته و به آن حضرت، اشکال می کنند که چرا وی در قتل عثمان صبر و سکوت نمود و لذا معاویة بن ابی سفیان را در طلب خون عثمان ذی حق دانسته و متابعت او را بر پیروانش لازم می دانند. [۲۴]

به نظر می رسد این تعبیر شهرستانی خیلی ملایم است چرا که از بعضی منابع استفاده می شود که کرامیه، ناصبی و هواخواه معاویة بوده اند در این باره می توان به گفته ابن کثیر اشاره کرد که می نویسد: «حاکم نیشابوری (م:405هـ. ق) صاحب مستدرک، از ترس کرامیه مخفی شده بود و نمی توانست آشکار شود تنها به این سبب که در کتاب مستدرک، حکم کرده بود که حدیث غدیر «من کنت مولاه فعلی مولاه. . . الخ» [۲۵] و حدیث طائر «اللهم أمتنی باحب خلقلک الیک» [۲۶] بنابر شرط هایی که بخاری و مسلم نهاده اند صحیح است و لذا می بایست آن دو نفر بر حسب شروط و التزامی که در اسناد روایات دارند، این دو حدیث را در کتاب خود آورده باشند. ابو عبدالرحمن سلمی می گوید به حاکم گفتم اگر تو حدیثی در فضایل معاویة بیرون دهی، از این فشار راحت خواهی شد، حاکم در جواب من گفت: «از من نمی آید، از من نمی آید، (مکرر)» [۲۷]

مرتضی رازی در کتاب تبصرة العوام می گوید: «و مشبّهه زمان ما را بیشتر القاب دو نوع بود، یکی محمود بود نزد ایشان، چنان که خود را اهل سنت و جماعت خوانند و سلفی و اصحاب حدیث. و خصم، ایشان را مشبّهه و مجسّمه و مجبّره و حشویه خوانند. و در زمان ما، جمله مشبهان در اعتقاد یک فرقت باشند و در شرعیات هفت فرقت: اول. قومی از کرامیان که ایشان در فروع شرع، مذهب ابوحنیفه دارند؛ دوم. بعضی از اصحاب مالک بن انس ؛ سوم. بعضی از اصحاب شافعی ؛ چهارم. جمله اصحاب سفیان ثوری ؛ پنجم. جمله اصحاب اسحاق بن راهویه؛ ششم. جمله اصحاب احمد بن حنبل ؛ هفتم. اکثر کرامیان که در اصل و فروع مذهب ابوعبدالله کرّام دارند». [۲۸] از این عبارت می توان فهمید که کرامیان در مسائل فرعی دو صنف بوده اند و اکثر ایشان، در این قبیل مسائل نیز از ابن کرّام پیروی می کرده و گروه دیگر در مسائل فقهی تابع ابوحنیفه بوده و تنها در مسائل کلامی پیرو ابن کرّام بوده اند.

محمد مقدسی در احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ابتدا کرامیه را همانند شیعه و خوارج از زمره فرقه هایی برمی شمارد که در فقه و کلام، مستقل می باشند [۲۹]، لکن در ادامه پس از آن که می نویسد: « کرامیه در جرجان و کوه های طبرستان و بیار دارای خانقاه هایی هستند» این سؤال را مطرح می کند که: «مگر گفته نشد که در بیار بدعت گذاری یافت نمی شود، پس چگونه است که کرامیه در آن جا دارای خانقاه می باشند». و خود پاسخ می گوید که « کرامیه بر مذهب ابوحنیفه بوده و اهل زهد و عبادت اند». [۳۰]

هم چنین احمد بن علی مقریزی آورده است که: «ابن کرّام، امام حنفیه و شافعیه می باشد». [۳۱]

ابوالفتح بستی از شعـراء دربار سلطان محمود غزنوی [۳۲] گفته:

الفقـه فقـه ابی حنیفه وحـده *** و الدین دین محمد بن کرام

ابن کرّام در فقه، آرایی مخصوص به خود داشته است، از جمله این که وی معتقد بوده نماز مسافر فقط دو تکبیر است و نماز در جامه ای که همه آن نجس است و هم چنین در صورتی که بدن مصلّی نجس می باشد صحیح است. و فقط طهارت از حدث لازم است. از آرای دیگر او، واجب ندانستن غسل و نماز میت است، او تنها کفن و دفن میت را واجب می دانسته است. ابن کرام هم چنین معتقد بوده که عبادات بی نیت صحیح است و نیتی که مسلمان در ابتدای اسلام آوردن کرده، کفایت می کند [۳۳] و آرای دیگری هم به او نسبت می دهند که عجیب و بعضی نیز رکیک می باشد.

تاریخ فرقه های کرامیه: کرامیه مجالس وعظ، ذکر و خانقاه هایی برای این امور داشته اند، تا جایی که نسفی (م:593هـ. ق) در کتاب القند فی تاریخ السمرقند می نویسد: «در زمان ابومنصور ماتریدی مؤسس فرقه ماتریدیه (م:333هـ. ق)، در شهر سمرقند هفده مدرسه مربوط به معتزله و کرامیه وجود داشت و ابومنصور به مبارزه با آنان برخواسته و مذهب اهل سنت را در این شهر رواج داد». [۳۴] ولی باید عنایت داشت که قدرت و نفوذ فرقه کرامیه، تقریباً یک صد و بیست سال پس از مرگ مؤسس این فرقه و همزمان با قدرت سبکتکین (پدر سلطان محمود غزنوی) که بر مذهب کرامیه بوده، به اوج خود می رسد. [۳۵] در این روزگار پیشوای کرامیه اسحاق بن محمشاد نیشابوری (یا: ممشاد) بوده است. درباره وی می گویند که واعظ و زاهد بوده و پنج هزار تن از یهود و نصاری به دست او مسلمان شده اند. اسحاق در رجب 383هجری قمری وفات کرده است.

آیت الله سید مهدی روحانی در دست نوشته های خویش می نویسد: «نسفی متوفای 593 در کتاب القند فی تاریخ سمرقند. . . » و این درحالی است که کتابی با عنوان «القند فی ذکر علماء سمرقند» که گاه با عنوان «القند فی تاریخ سمرقند» و گاه با عنوان «تاریخ سمرقند» و گاه نیز با عنوان «القند» مورد اشاره قرار گرفته، منسوب به ابوحفص عمر بن محمد نسفی سمرقندی ملقب به نجم الدین است که از علمای بزرگ و فقها و محدثین مشهور قرن پنجم هجری قمری است که در سال 537 هجری قمری وفات یافته است. و این درحالی است که حاجی خلیفه در کشف الظنون کتاب تاریخ سمرقند را از مستغفری (م:405) دانسته و می گوید ابی حفص عمر بن محمد نسفی بر آن ذیل داشته و نام آن «قندلابی» بوده است. حاجی خلیفه نام کتاب نسفی را در جای دیگر القند فی تاریخ سمرقند دانسته و برای فردی به نام «ابوالفضل محمد بن عبدالجلیل بن عبدالملک بن علی بن حیدر سمرقندی» که شاگرد نسفی بوده کتابی را با عنوان «منتخب القند فی تاریخ سمرقند» ضبط کرده است.

نکته شایان ذکر آن است که کتابی نیز به نام «قندیه» به زبان فارسی موجود است که ایرج افشار آن را تحقیق کرده و در مقدمه آن می نویسد آن کتاب از نویسنده ای به نام محمد بن عبدالجلیل سمرقندی است و خود تصریح می کند که این فرد با توجه به آن که از حوادث قرن نهم یاد می کند، نمی تواند شاگرد نسفی و نویسنده کتاب «منتخب القند» باشد.

با توجه به آن چه بیان شد و با توجه به این که کتاب «القند فی ذکر علماء سمرقند» ناقص است و ترجمه ای از ابومنصور ماتریدی در آن یافت نمی شود و در هیچ کجای کتاب ظاهراً سخنی از کرامیه و معتزله نرفته است، مرجع آیت الله سید مهدی روحانی، برای ما معلوم نیست. [۳۶]

جلال الدین سیوطی می نویسد: « اسحاق بن محمشاد نیشابوری کذاب است و برای مذهب کرامیه حدیث جعـل می کرده و تألیفی در فضائل محمد بن کرام دارد که تمـام دروغ و جعل است». [۳۷] گویا اسحاقیه که از فرق کرامیه شمرده شده اند، منسوب به این شخص می باشند.

سلطان محمود غزنوی نیز در ابتدا بر این مذهب بوده و به قول شهرستانی آنان را یاری می کرده و هم به این سبب، بر اهل حدیث و شیعه سخت گرفته است. ولی بر اثر مباحثه علماء مذاهب دیگر و نیز فتنه هایی که کرامیه در نیشابور، پدید می آورند، محمود از این مذهب برمی گردد، چنان که از عمل به فقه ابوحنیفه نیز عدول می کند، و این امر تا به آن جا پیش می رود که محمود دستور می دهد ابوبکر بن اسحاق بن محمشاد نیشابوری که پس از پدرش ریاست روحانی کرامیه را داشته، زندانی و تمام بزرگان آنان دستگیر شوند و مجالس درس و تذکیرشان را بهم زنند، و همین امر عاملی می شود تا فتنه ای که همیشه در نیشابور، میان شافعیان و حنفیان از یک سو و کرامیان از سوی دیگر برقرار بوده، از میان برود. شایان ذکر است که هر دو سوی منازعه با صوفیان و بالخصوص با صوفی مشهور ابوسعید ابوالخیر مخالف بوده اند. [۳۸]

شایان ذکر است که قبل از سال 404هجری قمری مجلس مناظره ای بین کرامیان و ابواسحاق اسفراینی در حضور محمود تشکیل شده و ابواسحاق آنان را مغلوب کرده است. سلطان محمود به وزیر خود ابوالعباس فضل اسفراینی که در مجلس مباحثه حاضر نبوده، گفته است: «کجا بودی، این همشهری تو خدای کرامیان را بر سر ایشان بزد» [۳۹]

کرامیه به واسطه اختلافاتی که در جزئیات و متفرعات مسائل در میان خودشان داشتند به فرق متعدده ای تقسیم می شوند، بغدادی که به عصر ابن کرام نزدیک تر است، می گوید: « کرامیه در خراسان سه صنفند: حقائقیه و طرائقیه و اسحاقیه ». [۴۰] شهرستانی نیز آورده است که: «آنان دوازده فرقه اند ولی اصول آنان شش فرقه اند که عبارتند از: عابدیه، تونیه، اسحاقیه، زرینیه، واحدیه و هیصمیه ». [۴۱] شهرستانی و عبدالقاهر بغدادی اختصاصات مذهبی هیچکدام را ذکر نکرده اند.

هیصمیه منسوب به محمد بن الهیصم اند که معاصر سلطان محمود غزنوی بوده است. وی با ابوبکر بن فورک در مجلس محمود مناظره کرده و غالب شده و پس از آن به دنبال پیروزی ابن هیصم، به دستور محمود، ابن فورک را از مجلس بیرون کرده اند. ابن هیصم مصلح مذهب ابن کرام است. شهرستانی می نویسد: «این شخص در ترمیم مذهب ابن کرام جِدّ و جهد کرده است و هر مسئله را از صورت محال فاحش به صورتی که عقلا می توانند تصور کنند درآورده است. مثلاًً جسم را به قائم بالذات و فوق را به معنی علوّ تفسیر کرده است». [۴۲]

وی هم چنین آرای کرامیه مبنی بر «مماس بودن یا ملاقی، مجاور و محاذی بودن خداوند با عرش» و یا «پر بودن عرش از خدا» و یا «نهایت داشتن عرش» را نپذیرفته و مانند عابدیه ـ که ایشان نیز از فرقه های کرامیه اند ـ می گوید بین عرش و خدا بعد و مسافت، نامتناهی است.

تنها چیزی که ابن هیصم نتوانسته از مذهب ابن کرام ترمیم کند، مسئله «محل حوادث بودن خدا» است که ابن هیصم همانند دیگر کرامیه به آن ملتزم شده است. ابن هیصم در پاره ای از مسائل با اشاعره موافقت کرده از جمله آن که می گفته: ما قبول داریم «القدر خیره و شره من الله». هم چنین همانند اشاعره به قدرت حادثه که کسب نامیده می شود، قائل شده است. ابن هیصم هم چنین در توجیه آرای کرامیه می گوید: «این که کرامیه می گویند خداوند آدم را به دست خود خلق کرد و یا بر عرش مستقر شد و یا روز قیامت برای محاسبه خلق می آید، تنها به این سبب است که می خواهند از اطلاق الفاظ قرآن و احادیث متابعت کنند وگرنه ایشان هیچ قصد تشبیه در شأن خداوند ـ چنان که مجسّمه قائل می باشند ـ ندارند».

ابن ابی الحدید [۴۳] مقالات کرامیه را در مسئله رؤیت خدا، از ابن هیصم نقل کرده است. [۴۴]

فخر رازی می گوید هیصمیه می گویند بین عرش و خدا فاصله ای غیر متناهی موجود است. [۴۵]

علاوه بر هیصمیه، فرقه هایی دیگر نیز از زمره کرامیه دانسته شده اند که به نام آنان، همراه با تصحیفاتی که در نام آن ها واقع شده، اشاره می کنیم:

1. حقائقیه(حقاقیه / حماقیه / خفافیه)؛ 2. طرائقیه(طرائقه)؛ 3. اسحاقیه ؛ 4. عابدیه (عبدیه) ؛ 5. تونیه (نونیه / یونانیه)؛ 6. واحدیه ؛ 7. جُندیه ؛ 8. زرینیه (ذرینیه / زریبیه / رزومیه / ذرونیه / رازنیه / سورمیه) سورمیه را سعید نفیسی [۴۶] از کتاب فخر رازی [۴۷] نقل کرده و آن را مصحف زرینیه دانسته است. در این باره باید گفت، اگر این نام، نام فرقه مستقلی نباشد، ممکن است مصحف شورمینیه منسوب به شورمین از بلاد غرجستان باشد، چرا که می دانیم ـ چنان که بغدادی در این باره تصریح دارد ـ ابن کرام در آن جا پیروانی داشته است.

چنان که از تبصرة العوام نوشته مرتضی رازی برمی آید، کرامیان، تا قرن ششم هجری قمری در ایران فراوان بوده اند و در زمان کیا بزرگ امید (518 ـ532 هـ. ق) که از زعمای اسماعیلیه بوده، یکی از رؤسای کرامیان به دست اسماعیلیه کشته شده است.

در سال 595 هجری قمری، امام فخر رازی به هرات رفته، شاه آن جا ملک غیاث الدین غوری، در جوار مسجد جامع برای او مدرسه ای بنا کرد و فقها از هر سو به او روی آوردند. این کار بر کرامیان و بالخصوص ملک ضیاءالدین که پسر عم و داماد شاه بود، بسیار گران آمد. غوریان که همه کرامی مذهب بودند، گروهی از فقهای حنفی و علمای کرامی را برای مناظره گردآوردند و جمعی از علمای شافعیه نیز حاضر شدند. ابن قدوه که پیشوای کرامیان هیصمی بود از طرفی و امام فخر رازی از طرف دیگر به مناظره نشستند، سخن به درازا کشید، امام فخر رازی او را بد گفت، ملک ضیاءالدین نزد شاه غیاث الدین غوری از امام فخر شکوه کرد و او را متهم به زندقه کرد و به مذهب فلاسفه نسبت داد، فردای آن روز ابن قدوه در مسجد جامع به وعظ پرداخته و از امام فخر نالید و گریست، کرامیان نیز به گریه افتادند و راهی شدند که به درگاه پادشاه از امام فخر شکوه کنند، مردم از هر گوشه برخاستند و کشتاری سخت پیش آمد و مردم بسیار کشته شدند تا این که شاه کسی فرستاد و مردم را آرام کرد.

پس از حمله چنگیز به ایران (616هـ. ق) دیگر نامی از کرامیان دیده نمی شود و شاید به دو علت آنان منقرض شدند؛ اول این که فرقه مهم آنان که هیصمیه است اختصاصات مذهبی کرامیه را به تدریج از بین برده و موافق اهل سنت و اشاعره شده بود. دوم آن که حمله چنگیز که مستقیماً به نیشابور و شهرهای کرامیه، متوجه بوده، اثری از آن ها به جای نگذاشته و جمعی که فرار کرده اند در مذاهب سایر مردم مستهلک شده اند. [۴۸]


پانویس

  1. البدء و التاریخ، مطهر مقدسی، ج5، ص139و144 / بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص86 / التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص111 / الفرق الاسلامیة، محمود بشبیشی، ص59 / الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، ج2، ص209 / مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص47 / مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص223 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص99 / المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، احمد بن یحیی بن مرتضی، ص111 / المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص341 و357 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص273 / هفتاد و سه ملت، ص48
  2. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج3، ص89
  3. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج6، ص479
  4. الاعتقادات، فخر رازی، ص88
  5. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص87
  6. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص227
  7. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص88
  8. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج6، ص481
  9. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج6، ص483
  10. لسان المیـزان، ابن حجر عسقلانی، ج6، ص483
  11. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص99
  12. تاریخ الرسل و الملوک، ابن جریر طبری، ج9، ص623
  13. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج13، ص164
  14. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج13، ص164
  15. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص88 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص228 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص100
  16. سوره طه، آیه 5
  17. سوره انعام، آیه18
  18. سوره فجر، آیه22
  19. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص103
  20. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص103
  21. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص229
  22. سوره نحل،آیه40
  23. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص229 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص101
  24. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص104
  25. الکافی، کلینی، ج1، ص287 / المستدرک، حاکم، ج3، ص109 / مسند احمد بن حنبل، ج1، ص84
  26. الفصول المختارة، شیخ مفید، ص100 / مجمع الزوائد، هیثمی، ج9، ص126
  27. البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج11، ص267
  28. تبصرة العوام، مرتضی رازی، ص75
  29. احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، محمد مقدسی، ص44
  30. احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، محمد مقدسی، ص365
  31. المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص357
  32. لسان المیـزان، ابن حجر عسقلانی، ج6، ص480
  33. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص235
  34. القند فی تاریخ سمرقند، نسفی
  35. در پیرامون تاریخ بیهقی، سعید نفیسی، ج1، ص585
  36. قندیه، محمد بن عبدالجلیل، به کوشش ایرج افشار / قندیه و سمریه، به کوشش ایرج افشار / کشف الظنون، حاجی خلیفه، ج1، ص270 و ج2، ص316 / مقدمه القند فی ذکر علماء سمرقند، یوسف هادی، ص30
  37. الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، علامه امینی، ج 5، ص218، به نقل از اللآلی المصنوعة، ج1، ص238
  38. در پیرامون تاریخ بیهقی، سعید نفیسی، ج1، ص586
  39. التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص112
  40. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص1، ص227
  41. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص99
  42. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص102
  43. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص236
  44. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص88
  45. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص88
  46. پاورقی سعید نفیسی بر تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی، ج3، ص957
  47. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص88
  48. پاورقی سعید نفیسی بر تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی، ج3، ص915 / در پیرامون تاریخ بیهقی، سعید نفیسی، ج1، ص590