سفیان ثوری
ابوعبدالله سفیان بن سعید بن مسروق بن حبیب بن رافع ثوری کوفی، از فقهاء و عرفای بزرگ قرن دوم هجری قمری است. وی که با القاب «مجتهد»، شیخ الاسلام» و «امام الحُفّاظ» شناخته شده، منسوب به ثور بن عبد مناف بوده و در سال 95 یا 96 و یا 97 هجری قمری به دنیا آمده است. پدرش سعید بن مسروق (م: 126 یا 128هـ. ق) از محدثین بوده و جدّ وی مسروق بن حبیب در جنگ جمل در رکاب امیرالمؤمنین علیه السلام جنگیده است. سفیان از روات بزرگ اهل سنت به حساب می آید و از حدود 600 نفر حدیث نقل کرده است. که از آن جمله باید از امام صادق علیه السلام (م: 148هـ ق) یاد کرد. وی را از اصحاب رأی برشمرده اند. ضمن آن که در تقوی و ورع نیز وی را بسیار ستوده اند. در منابع شیعه وی مورد مدح نبوده و بعضاً قدح نیز شده است. تا آن جا که برخی روایات وی را منحرف دانستهاند و در برخی متون تاریخی، وی در حال اعتراض به ائمه شیعه امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام تصویر شده است. ضمن این که در برخی منابع اشاره شده که وی علی علیه السلام را بر عثمان تفضیل داده است. سفیان ثوری را می توان از زمره فقهای اولیه و هم چنین از زمره صوفیه نخستین برشمرد. وی را در این زمینه از اصحاب بایزید بسطامی دانسته و جنید بغدادی را در فقه از تابعین وی برشمرده اند. سفیان در سال 144 هجری قمری به مکه رفته و در آن جا مقیم می شود. وی در سالهای بعد گفتگوی تندی با مهدی عباسی (م: 169هـ. ق) داشته که باعث خشم مهدی شد. و به همین سبب به بصره گریخت و در سال 161 یا 162 هجری قمری در آن جا وفات یافت. از وی فرزندی برجای نماند.[۱]
پانويس
- ↑ اختیار معرفة الرجال، کشّی، ص392 / تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج9، ص151 / تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین مزی، ج11، ص154 / حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ابی نعیم اصفهانی، ج6، ص311 / دائرة المعارف تشیع، ج9، ص192 / روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، محمدباقر موسوی خوانساری، ج4، ص60 / سیر اعلام النبلاء، محمد بن احمد ذهبی، ج7، ص174 / شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ابن عماد حنبلی، ج1، ص250 / طرائق الحقائق، معصوم علی شاه، ج2، ص197 / قاموس الرجال، محمد تقی شوشتری، ج4، ص389 / الکواکب الدریه، زین العابدین مناوی، ج1، ص303 / اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص244 / معجم رجال الحدیث، آیت الله خویی، ج8، ص151 / موسوعة طبقات الفقهاء، آیت الله جعفر سبحانی، ج2، ص241 / الوافی بالوفیات، صلاح الدین صفدی، ج15، ص174