اصحاب رأی (اهل رای)

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

همان اهل رأی.

محمد بن احمد خوارزمی ایشان را از مرجئه و از پیروان ابوحنیفه برشمرده است. [۱]

دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره این فرقه می نویسد: «اَصْحاب رَأْی، عنوان پیروان یکی از دو گرایش اصلی در فقه سده های نخستین اسلامی است که مروج کاربرد شیوه های اجتهاد الرأی در استنباط فقهی بوده اند. در تاریخ فقه، فقهای سرزمین عراق، به ویژه فقیه کوفی ابوحنیفه، به عنوان نماد این گرایش شناخته می شده اند.

اصطلاح اصحاب رأی در سده های نخستین همواره در تقابل با اصطلاح اصحاب حدیث مفهوم واقعی خود را می یافته است. تمایز میان این دو گرایش در بسیاری موارد به سبب نسبی بودن مفهوم این دو اصطلاح، بسیار دشوار است. چه، از بررسی و تحلیل شیوه های فقهی رایج میان اصحاب حدیث متقدم، و مقایسه روشهای استدلال آنان با اصحاب رأی، چنین برمی آید که مذاهب گوناگون اصحاب رأی و اصحاب حدیث، طیفهایی متنوع از مجموعه ای پیوسته اند که اختلافات آنان در کاربرد رأی و آثار، تنها امری نسبی است. در واقع، متعصب ترین فقیهان شناخته شده از اصحاب حدیث، هیچ گاه کاربردی محدود برای رأی را انکار نکرده، و تندرو ترین فقیهان رأی گرا نیز هرگز خود را مجاز به مخالفت با احادیث ثابت و معتبر ندانسته اند و از همین رو، ترسیم مرزی دقیق میان این دو گروه ناممکن خواهد بود. در صورتی که مبنای طبقه بندی اصحاب رأی و اصحاب حدیث، میزان گرایش هر یک به کاربرد رأی یا حدیث دانسته شود، باید اذعان داشت که مشهورترین فقیهان اصحاب حدیث، چون مالک بن انس، سفیان ثوری و عبدالرحمن اوزاعی، در میان این دو گروه جای خواهند گرفت. » [۲]

این دائرة المعارف درباره ریشه های این اندیشه می نویسد: «به عنوان پیشینه ای تاریخی بر جایگاه رأی گرایی در فقه اسلامی و در نگاهی به نخستین ریشه های اختلاف آراء فقهی، باید گفت که گوناگونی دیدگاههای فقهی که در روزگار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز در میان اصحاب نمونه هایی داشته، پس از درگذشت آن حضرت طبعاً گسترش یافت. اگرچه مبنای بخشی از این اختلاف نظرها، به مختلف بودن احادیث مرجع آنان بازمی گشت، اما روی آوردن به رأی در مسائلی که حکمی درباره آنها در کتاب و سنت وارد نشده بود و یا تصور می شد که حکمی درباره آنها وارد نشده، زمینه ای مهم برای بروز اختلاف فقهی در میان صحابه بوده است. به روزگار تابعان نیز، اگرچه همین دو عامل مایه بسیاری از اختلافات فقهی بوده، اما مطرح شدن آراء صحابه به عنوان مستندی در عصر تابعان نخستین، و مطرح شدن اقوال تابعان نخستین به عنوان مستندی برای نسلهای پسین تابعان، نقش تعیین کننده رأی را در این میان افزایش داده است. . . . و در دوره تابعان نسل دوم، انتقال آموزشهای صحابیان متأخر، به ویژه ابن عباس و عبدالله بن عمر به محیط کوفه، محافل را نسبت به آنچه در عصر تابعان اول دیده می شد، قدری متحول ساخته است. در دهه های نخست سده 1 هجری قمری، حضور جمعی پرشمار از صحابیان و تابعان که کوفه را به عنوان پایگاه جهاد، و در عمل به عنوان موطن گزیده بودند، این سرزمین را به مرکزی برای تعلیم و تعلم مبدل ساخت، اما چیره بودن فضای جهادی بر کوفه و جو کم توجهی به مظاهر دنیا موجب می شد تا بیشتر آموزش قرآن بر محافل غالب آید که تعلیم آن از عهد پیامبر صلی الله علیه و آله سنتی استوار بود، درحالی که آنچه از دانش، با نگاه آن روز بدعت انگاشته می شد یا دنیوی و بی اجر اخروی تلقی می گردید، در چنین محیطی کسی را بدان رغبتی نبود. . . . در نیمه دوم سده1 هجری قمری، تابعیان نامدار کوفه، ابراهیم نخعی و عامر شعبی، و نیز برجستگان بصره چون حسن بصری و ابن سیرین، با وجود موضع گیریهایی تند در برخورد با برخی گونه های رأی، همگی در چارچوبی محدود و در حد پاسخ گویی به رخدادها، کاربرد رأی را پذیرفته بودند. با وجود چنین انعطافی در برخورد با رأی، تا پایان سده 1هجری قمری، هنوز غالب فقیهان در نواحی مختلف از جمله عراق، بر شیوه قدیم، در پرهیز از افتاء درباره مسائل فرضی رخ نداده، یا به تعبیر دیگر از پاسخ دادن به مسائل تقدیری پای می فشردند و تنها با تغییر نسل و آمدن تابعان نسل سوم، مجموع شرایط اجتماعی این گرایش را به ضعف کشاند. » [۳] این کتاب سپس به اصحاب أرأیت اشاره کرده و می نویسد: «پیشینه و ریشه های اصحاب رأی، به مفهوم مصطلح آن را در نسلهای پیشین، باید در شیوه فقیهانی گمنام در عصر تابعان جست وجو کرد که راه طرح مسائل تقدیری و گسترش فقه را دنبال می کرده اند. در واقع، شکل گرفتن مباحث فقهی به صورت یک علم و پای نهادن آن در راه گستردگی و پیچیدگی، از کوششهای اینان مایه می گرفت که در آغاز گروهی مغلوب و نامطلوب در محافل تابعان بوده اند. در توضیح مطلب باید گفت که در نیمه دوم سده 1ق، گروهی از جویندگان فقه و شرکت کنندگان در محافل تابعان، به دنبال طرح پرسشهایی تقدیری و گسترش دادن نظری فقه بوده اند که جناح غالب، آنان را «اصحاب أرأیت» یا « أرأیتیون » لقب می دادند. این نام گذاری از آن رو بود که اینان پرسشهای فرضی خود را غالباً با عبارت قالبی و تکرار شونده «اَرَأَیتَ. . . » خطاب به شیخ و استاد خود مطرح می کرده اند.

به روزگار نسل دوم تابعان، ابراهیم نخعی به عنوان برجسته ترین میراث برِ اصحاب ابن مسعود، و عامر شعبی به عنوان شاخص ترین عالم کوفه از آموختگان اصحاب حضرت علی علیه السلام، اما غیرشیعی، کانون توجه محافل فقهی کوفه بوده، و در شکل گیری مکاتب فقهی کوفه نقشی اساسی ایفا نموده اند. . . . در نگاهی کوتاه به اوضاع فرهنگی مکه در سده 1ق، باید گفت که گرایش به روایت حدیث در این سده در محیط مکه نسبت به مدینه بسیار محدودتر بوده، و از نظر گرایش به رأی و نظر و برخوردهای درایی با مسائل دینی، از جمله گرایش به رأی و تقدیر فقهی، جایگاه مکه بیشتر با عراق قابل مقایسه بوده است. . . . سخن از جایگاه ارأیت در بصره، با حجاز پیوندی تاریخی دارد، چه در نسل دوم تابعان و با قوت گرفتن پیوند محافل بصره و حجاز، از جمله با بهره گیری گسترده از تعالیم ابن عباس بود که محافل فقهی در بصره شکلی جدی به خود گرفت. در آموزشهای فقهی بصریان در این دوره، دو جهت گیری اصلی دیده می شود که با تقابل رهبرانش، حسن بصری و ابن سیرین تشخص می یابد. مواضع هر یک از این دو جناح را باید در مقایسه با سنت پیشین قراء بصره، و نیز نسبت آنها با مکاتب گوناگون مکه و مدینه ارزیابی کرد. . . . افراط در به کارگیری رأی، در موضع گیریهای حسن، مورد تأیید نبوده است، اما حسن برخلاف اسلاف بصری خود، پروایی نداشت تا به عنوان فقیه، بر مسند تدریس و افتا نشیند و در عمل، یکی از نامدارترین فقیهان تابعین است که به کثرت فتوا مشهور بوده است. » [۴]

این دائرة المعارف سپس به اصحاب رأی در کوفه اشاره کرده و می نویسد: «افزایش روز افزون نفوذ اصحاب ارأیت، در نسل سوم تابعان، به کلی مخالفان طرح مسائل تقدیر را مغلوب ساخت و در این دوره، عملاً ارأیتیان، گردانندگان حلقه ها و محافل تدریس فقه ـ به ویژه در کوفه بوده اند. . . در نیمه نخست سده 2هجری قمری، گذار فقه از مرحله آغازین خود به مرحله «فقه تقدیری» یا نظام گرا، تحولی سریع به شمار می آید که گرایش گسترده به رأی و شیوه های هنوز نامدون اجتهادی را به همراه داشت و همین امر به نوبه خود، اختلافاتی بسیار در فتاوی و نابسامانیهایی در امر قضا پدید آورده بود. . . درباره رأی گرایی این دوره، باید گفت که نسل حماد را نباید رأی گرایانی پیروز و غالب بر پیروان اثر تلقی کرد، بلکه نقش حماد و همفکران او در واقع با تعبیر الفت میان رأی و اثر قابل تصویر است.

کوفه به همان اندازه که محیط مناسبی برای پدید آمدن تعالیم اصحاب ارأیت بود، در پی زمینه ای که توسط این گروه فراهم آمده بود، می توانست مساعدترین محیط برای شکل گیری طبقه ای با عنوان اصحاب رأی نیز باشد. اگرچه این گروه از نظر تاریخی می توانند خلف اصحاب ارأیت به شمار آیند. . . . در واقع شکل گیری طبقه اصحاب رأی، حاصل آغاز مرحله ای دیگر از تکوین علم فقه، یعنی مرحله تدوین بوده است. . . . اگرچه اصحاب رأی از بدو پیدایی، مخالفت اصحاب حدیث را رویاروی خود یافته بودند، در واقع همزمان با آغاز جریان علمی تدوین در دانش حدیث در ربع سوم سده 2هجری قمری بود که آنان، به عنوان یکی از گروههای پرنفوذ علما و توانا برای رویارویی با اصحاب رأی، جایگاه خود را تثبیت نمودند و تقابل اصحاب رأی و اصحاب حدیث به عنوان دو طبقه از علما با تحصیلاتی مختلف و رشته هایی متمایز، اما موضوعاتی گاه متداخل، به طور جدی از همین زمان احساس می شد.

در منابع کهن، به هنگام گفت و گو از عالمان اصحاب رأی در کوفه، همواره از سه تن نام برده می شود که کهن ترین آنان ابن شبرمه و پس از او ابن ابی لیلی و ابوحنیفه است. ابن شبرمه (د: 144ق) که چندگاهی در کوفه و سرزمینهای دیگر منصب قضا را برعهده داشته، در اخذ دانش به کوفه اکتفا نکرده، و افزون بر بهره گیری از شعبی، عالم کوفی مخالف ارأیت، از دو شیخ بصره، حسن و ابن سیرین، و از تابعان مدینه، چون سالم بن عبدالله، تعلیم گرفته است. . . درباره رأی و قیاس، باید یادآور شد که با وجود شهرت ابوحنیفه به رأی گرایی، تمسک به این شیوه ها در فقه او نامحدود نبوده است. در این نظام فقهی، احکام تعبدی پیرو نصوص شرعیند و بیشترین زمینه برای کاربرد رأی در آن دسته از احکام شریعت است که به موضوعات روزمره مربوط می شوند. وی خود افراط در کاربرد قیاس را نکوهش کرده است. . . . ابوحنیفه آزاداندیشی در فقه را ترویج می کرد و هرگز کسی را به تقلید ناآگاهانه از خود فرانمی خواند و در عمل نیز مقایسه ای میان آراء ابوحنیفه و شاگردان او آشکارا نشان می دهد که آنان مقلد ابوحنیفه نبوده، و به سان مجتهدانی به استنباط مستقیم احکام از منابع آنها می پرداخته، و در پاره ای موارد به خلاف نظر استاد خود نظر می داده اند. . . . بارزترین نمونه گرایش غیرحنفی در فقه اصحاب رأی در عصر شاگردان ابوحنیفه و حتی نسلهایی چند پس از ایشان، عنایت شایان توجه به آراء ابن ابی لیلی است. . . . می توان گفت که شخصیت ابوحنیفه و اعتنای حنفیان به وی به عنوان یکی از ارکان مذهب، در تاریخ فقه، استقلال اندیشه ابویوسف در فقه را تحت الشعاع قرار داده است. فقه ابویوسف از نظر منابع نقلی، نسبت به فقه ابوحنیفه از تنوع بومی بیشتری برخوردار است و بسیاری از موارد اختلاف او با استادش، به همین عامل بازمی گردد. از نظر کاربرد رأی، از ویژگیهای فقه ابویوسف باید به گرایش خاص او به استحسان اشاره کرد. در بسیاری از این موارد استحسان و ترک قیاس، در جانب مخالف اثری یا فتوایی از فقیهی متقدم وجود دارد که به خودی خود در روش فقهی او پایه مستحکمی برای حکم فقیه نمی تواند بود، اما رأی در این میان نقشی انکارناپذیر دارد که ضعف سندی اثر را جبران می کند. یکی از نتایج فقه استحسانی ابویوسف، قاعده تغییرپذیری احکام است، بر این پایه که تکالیف شرعی به تغییر زمان و مکان و شرایط، پذیرنده تغییرند. او با تکیه بر اینکه در احکام شرعی دائر مدار عرف، حکم با تغییر عرف می تواند تغییر پذیرد، حتی در چنین مواردی صدور حکمی برخلاف منطوق نص را با تکیه بر علت تشریع جایز شمرده است. اصطلاح اصحاب رأی در دوره های بعدی هرگز منسوخ نشد و همواره در منابع فقهی و غیرفقهی به کار گرفته می شد، اما در این کاربرد، این اصطلاح تعبیری دیگر از مذهب حنفی بود. در واقع پس از شکل گیری مذاهب فقهی از سده 4ق و گرایش به تحدید مذاهب، جز معدود پیروان احتمالی برای ابن ابی لیلی، مکتب اصحاب رأی در مذهب حنفی تشخص می یافت و از همین رو، تاریخ متأخران اصحاب رأی را باید در بحث از تاریخ حنفیان موردبررسی قرار داد. » [۵]

رک: اهل رأی.

پانویس

  1. مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص48
  2. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص126
  3. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص127
  4. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص128
  5. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ص129