کیسانیه (کیسانیه): تفاوت بین نسخه‌ها

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو
سطر ۱۹: سطر ۱۹:
 
[[محمد جواد مشکور]] می نویسد: « کیسانیه پیروان مختار بن ابو عبیده ثقفی بودند. کار او مبتنی بر اعتقاد وی به اهل بیت علیهم السلام نبود بلکه می خواست از آن بهره برداری سیاسی کند. محمد حنفیه از وی بیزاری جست چندان که مختار وی را به [[کوفه]] دعوت کرد ولی او نپذیرفت. چون [[عبدالله بن زبیر]] بر حرمین ([[مکه]] و [[مدینه]]) تسلط یافت و محمد حنفیه را به بیعت خود فراخواند، محمد از بیعت او سر باز زد. وقتی که مختار بر کوفه مستولی شد، مردم را به محمد حنفیه می خواند، عبدالله بن زبیر از بیم آن که مبادا مردم به محمد حنفیه بگرایند، او و یارانش را به بیعت خویش خواند و چون آنان سر باز زدند ایشان را در زمزم محصور و زندانی کرد و تهدید به قتل نمود. محمد حنفیه ناچار نامه به مختار نوشت و از او یاری طلبید. مختار نامه او را برای یاران خود بخواند و گفت این مهدی شما و بازمانده اهل بیت [[پیغمبر صلی الله علیه و آله]] است که مرا به یاری خویش می خواند، سپس [[ضبیان بن عماره]] را همراه با چهارصد نفر و با چهارصد هزار درهم به مکه فرستاد. آنان با پرچم هایی که در دست داشتند به مسجدالحرام درآمدند و با صدای بلند دعوی خونخواهی [[حسین بن علی علیهماالسلام]] را می کردند تا به زمزم رسیدند. از آن طرف عبدالله بن زبیر هیزم فراوانی گرد آورد تا ایشان را بسوزاند، آنان درب مسجدالحرام را شکسته بر محمد حنفیه درآمدند و گفتند: میان ما و این دشمن خدا که عبدالله بن زبیر باشد یکی را انتخاب کن، محمد حنفیه گفت من روا نمی دانم که در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ایشان چون سلاحی غیر از چوب در دست نداشتند، ابن زبیر فریاد برآورده و گفت: وا عجبا لهذه الخشبیة، یعنی شگفتا از این چوب بدستان. زیرا ایشان هنگامی که وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند چون در حرم داشتن سلاح جایز نیست. سپس عبدالله بن زبیر گفت: گمان می کنید که می گذارم محمد حنفیه را پیش از این که با من بیعت کند از اینجا ببرید! آن گاه کسان مختار که در بیرون مسجدالحرام بودند فریاد برآوردند که ما خون حسین (علیه السلام) را می خواهیم. عبدالله بن زبیر بترسید و از خروج محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد حنفیه با چهار هزار کس به درّه علی (علیه السلام) رفت و در همان جا می زیست. چون مختار به دست [[مصعب بن زبیر]] برادر عبدالله بن زبیر کشته شد ابن زبیر تقویت یافت، بار دیگر محمد حنفیه را به بیعت خود خواند و قصد حمله بر وی و کسانش را کرد. در این هنگام نامه ای از [[عبدالملک بن مروان]] که تازه خلافت یافته بود به محمد رسید که از او خواسته بود به [[شام]] رود، محمد حنفیه و یارانش از آن دره بیرون رفته و [[کثیرالغره]] شاعر اهل بیت که محمد حنفیه را مهدی موعود می دانست در رکاب وی بود. چون محمد حنفیه به [[مدین]] رسید خبردار شد که عبدالملک بن مروان به [[عمرو بن سعید]] که از کسان او بود بدعهدی کرده، از آمدن خود پشیمان شد و در [[ایله]] (که بندری در کنار دریای احمر و در آخر [[حجاز]] و مرز [[شام]] است) فرود آمد و از آنجا دیگرباره به مکه بازگشت و با کسان خود در دره ابوطالب جای گرفت و از آنجا به طائف رفت. ابن عباس نیز که از عبدالله بن زبیر رنجیده و ترسان بود به وی پیوست و در طائف درگذشت و محمد حنفیه بر وی نماز خواند. محمد حنفیه تا هنگامی که [[حجاج بن یوسف]] ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود، سپس از طائف به دره ابوطالب مراجعت کرد. حجاج از او خواست تا با عبدالملک بن مروان بیعت کند اما وی از آن امتناع کرد. محمد حنفیه نامه ای به عبدالملک نوشت و برای خود و کسانش از وی امان خواست و خلیفه به او امان داد، چون پیک محمد حنفیه با امان نامه عبدالملک بازگشت، محمد به نزد حجّاج رفت و با وی بیعت کرد و به شام رفت و از عبدالملک خواست که دست حجّاج را از وی کوتاه کند. گویند محمد حنفیه بسوی (دُر) در [[نجد]] از بلاد بنی سلیم رهسپار شد و چون به [[کوه رضوی]] رسید در همان جا زندگی را بدرود گفت. پس از وی پیروانش به چند دسته شدند. کیسانیه پنداشتند که محمد حنفیه پس از کشته شدن برادرش  حسین بن علی (علیه السلام)، مختار را بر [[عراقین]] فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه شش سال بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) قیام کردند و قائل به امامت محمد حنفیه شدند و معتقد بودند که وی اسرار دین و علم تأویل و علوم باطنی را از دو برادرش حسن و حسین (علیهماالسلام) فراگرفت. بعضی از کیسانیه ارکان شریعت را مانند نماز و روزه تأویل کرده و قائل به تناسخ و حلول شدند. تمام فرق کیسانیه به امامت محمد حنفیه و روا بودن بداء بر خداوند همداستانند. این فرقه را مختاریه نیز خوانند زیرا مختار مردم را به امامت محمد حنفیه می خواند. در وجه تسمیه این فرقه [[نوبختی]] می نویسد: مختار را به نام کیسان نامی که شهربان او بود و ابوعمرة کنیه داشت کیسان خواندند. شخصیت کیسان در تاریخ درست معلوم نیست. برخی گویند وی شاگرد محمد حنفیه بود. مرحوم [[علامه مجلسی]] می نویسد <ref> [[بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار ائمة الاطهار]]، [[علامه مجلسی]]، ج9، ص171</ref>: چون در بچگی او را پدرش به نزد علی (علیه السلام) آورده بود و آن حضرت دستش را برای نوازش بر سر آن کودک گذاشت و فرمود: کیس، کیس، از آن جهت او را کیسان گفتند. <ref> [[فرهنگ فِرَق اسلامی]]، [[محمد جواد مشکور]]، ص373</ref>
 
[[محمد جواد مشکور]] می نویسد: « کیسانیه پیروان مختار بن ابو عبیده ثقفی بودند. کار او مبتنی بر اعتقاد وی به اهل بیت علیهم السلام نبود بلکه می خواست از آن بهره برداری سیاسی کند. محمد حنفیه از وی بیزاری جست چندان که مختار وی را به [[کوفه]] دعوت کرد ولی او نپذیرفت. چون [[عبدالله بن زبیر]] بر حرمین ([[مکه]] و [[مدینه]]) تسلط یافت و محمد حنفیه را به بیعت خود فراخواند، محمد از بیعت او سر باز زد. وقتی که مختار بر کوفه مستولی شد، مردم را به محمد حنفیه می خواند، عبدالله بن زبیر از بیم آن که مبادا مردم به محمد حنفیه بگرایند، او و یارانش را به بیعت خویش خواند و چون آنان سر باز زدند ایشان را در زمزم محصور و زندانی کرد و تهدید به قتل نمود. محمد حنفیه ناچار نامه به مختار نوشت و از او یاری طلبید. مختار نامه او را برای یاران خود بخواند و گفت این مهدی شما و بازمانده اهل بیت [[پیغمبر صلی الله علیه و آله]] است که مرا به یاری خویش می خواند، سپس [[ضبیان بن عماره]] را همراه با چهارصد نفر و با چهارصد هزار درهم به مکه فرستاد. آنان با پرچم هایی که در دست داشتند به مسجدالحرام درآمدند و با صدای بلند دعوی خونخواهی [[حسین بن علی علیهماالسلام]] را می کردند تا به زمزم رسیدند. از آن طرف عبدالله بن زبیر هیزم فراوانی گرد آورد تا ایشان را بسوزاند، آنان درب مسجدالحرام را شکسته بر محمد حنفیه درآمدند و گفتند: میان ما و این دشمن خدا که عبدالله بن زبیر باشد یکی را انتخاب کن، محمد حنفیه گفت من روا نمی دانم که در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ایشان چون سلاحی غیر از چوب در دست نداشتند، ابن زبیر فریاد برآورده و گفت: وا عجبا لهذه الخشبیة، یعنی شگفتا از این چوب بدستان. زیرا ایشان هنگامی که وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند چون در حرم داشتن سلاح جایز نیست. سپس عبدالله بن زبیر گفت: گمان می کنید که می گذارم محمد حنفیه را پیش از این که با من بیعت کند از اینجا ببرید! آن گاه کسان مختار که در بیرون مسجدالحرام بودند فریاد برآوردند که ما خون حسین (علیه السلام) را می خواهیم. عبدالله بن زبیر بترسید و از خروج محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد حنفیه با چهار هزار کس به درّه علی (علیه السلام) رفت و در همان جا می زیست. چون مختار به دست [[مصعب بن زبیر]] برادر عبدالله بن زبیر کشته شد ابن زبیر تقویت یافت، بار دیگر محمد حنفیه را به بیعت خود خواند و قصد حمله بر وی و کسانش را کرد. در این هنگام نامه ای از [[عبدالملک بن مروان]] که تازه خلافت یافته بود به محمد رسید که از او خواسته بود به [[شام]] رود، محمد حنفیه و یارانش از آن دره بیرون رفته و [[کثیرالغره]] شاعر اهل بیت که محمد حنفیه را مهدی موعود می دانست در رکاب وی بود. چون محمد حنفیه به [[مدین]] رسید خبردار شد که عبدالملک بن مروان به [[عمرو بن سعید]] که از کسان او بود بدعهدی کرده، از آمدن خود پشیمان شد و در [[ایله]] (که بندری در کنار دریای احمر و در آخر [[حجاز]] و مرز [[شام]] است) فرود آمد و از آنجا دیگرباره به مکه بازگشت و با کسان خود در دره ابوطالب جای گرفت و از آنجا به طائف رفت. ابن عباس نیز که از عبدالله بن زبیر رنجیده و ترسان بود به وی پیوست و در طائف درگذشت و محمد حنفیه بر وی نماز خواند. محمد حنفیه تا هنگامی که [[حجاج بن یوسف]] ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود، سپس از طائف به دره ابوطالب مراجعت کرد. حجاج از او خواست تا با عبدالملک بن مروان بیعت کند اما وی از آن امتناع کرد. محمد حنفیه نامه ای به عبدالملک نوشت و برای خود و کسانش از وی امان خواست و خلیفه به او امان داد، چون پیک محمد حنفیه با امان نامه عبدالملک بازگشت، محمد به نزد حجّاج رفت و با وی بیعت کرد و به شام رفت و از عبدالملک خواست که دست حجّاج را از وی کوتاه کند. گویند محمد حنفیه بسوی (دُر) در [[نجد]] از بلاد بنی سلیم رهسپار شد و چون به [[کوه رضوی]] رسید در همان جا زندگی را بدرود گفت. پس از وی پیروانش به چند دسته شدند. کیسانیه پنداشتند که محمد حنفیه پس از کشته شدن برادرش  حسین بن علی (علیه السلام)، مختار را بر [[عراقین]] فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه شش سال بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) قیام کردند و قائل به امامت محمد حنفیه شدند و معتقد بودند که وی اسرار دین و علم تأویل و علوم باطنی را از دو برادرش حسن و حسین (علیهماالسلام) فراگرفت. بعضی از کیسانیه ارکان شریعت را مانند نماز و روزه تأویل کرده و قائل به تناسخ و حلول شدند. تمام فرق کیسانیه به امامت محمد حنفیه و روا بودن بداء بر خداوند همداستانند. این فرقه را مختاریه نیز خوانند زیرا مختار مردم را به امامت محمد حنفیه می خواند. در وجه تسمیه این فرقه [[نوبختی]] می نویسد: مختار را به نام کیسان نامی که شهربان او بود و ابوعمرة کنیه داشت کیسان خواندند. شخصیت کیسان در تاریخ درست معلوم نیست. برخی گویند وی شاگرد محمد حنفیه بود. مرحوم [[علامه مجلسی]] می نویسد <ref> [[بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار ائمة الاطهار]]، [[علامه مجلسی]]، ج9، ص171</ref>: چون در بچگی او را پدرش به نزد علی (علیه السلام) آورده بود و آن حضرت دستش را برای نوازش بر سر آن کودک گذاشت و فرمود: کیس، کیس، از آن جهت او را کیسان گفتند. <ref> [[فرهنگ فِرَق اسلامی]]، [[محمد جواد مشکور]]، ص373</ref>
  
[[عباس اقبال]] درباره شکل گیری این فرقه می نویسد: «بعد از واقعه [[کربلا]] و شهادت حضرت حسین (علیه السلام)، [[امامیه]] به دو فرقه بزرگ منقسم شدند، یک دسته حضرت [[علی بن حسین]] (علیهماالسلام) را که جده اش حضرت [[فاطمه زهرا علیهاالسلام]] بود بر خود امام اختیار کردند و [[زیدیه]] از همین فرقه بیرون آمدند. دسته دیگر امامت را حقِّ محمد حنفیه پسر دیگر حضرت علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) که مادرش دختر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نبود اعلان کردند و به او گرویدند و این فرقه را کیسانیه می گویند و کیسان لقب مختار بن ابی عبید ثقفی بود که بر این فرقه ریاست داشت و به خونخواهی حضرت امام حسین (علیه السلام) قیام کرد. کیسانیه محمد حنفیه را وصی پدر خود و مختار را عامل او می شمردند. پس از فوت محمد بن حنفیه در سال 81 هجری قمری، یک فرقه از کیسانیه با [[ابوهاشم عبدالله]]  پسر او بیعت کردند و چون وی در سال 98 وفات یافت، جماعتی از اصحاب او به این عنوان که ابوهاشم جانشینی خود را به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب واگذاشته، دور محمد بن علی را گرفتند و ایشان که در تبلیغ و پیشرفت عقیده خود سعی بسیار می کردند از این تاریخ به نام [[شیعه آل عباس]] یا راوندیه معروف گردیدند و همین جماعت هستند که بالاخره بنی عباس یعنی فرزندان محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب را به خلافت رساندند. فرقه امامیه را از تاریخ ظهور شیعه آل عباس برای تمیز از ایشان [[شیعه علویه]] گفتند. » <ref> [[خاندان نوبختی]]، [[عباس اقبال]]، ص50</ref>
+
[[عباس اقبال]] درباره شکل گیری این فرقه می نویسد: «بعد از واقعه [[کربلا]] و شهادت حضرت حسین (علیه السلام)، [[امامیه]] به دو فرقه بزرگ منقسم شدند، یک دسته حضرت [[علی بن حسین]] (علیهماالسلام) را که جده اش حضرت [[فاطمه زهرا علیهاالسلام]] بود بر خود امام اختیار کردند و [[زیدیه (از فرق شیعه)|زیدیه]]. از همین فرقه بیرون آمدند. دسته دیگر امامت را حقِّ محمد حنفیه پسر دیگر حضرت علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) که مادرش دختر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نبود اعلان کردند و به او گرویدند و این فرقه را کیسانیه می گویند و کیسان لقب مختار بن ابی عبید ثقفی بود که بر این فرقه ریاست داشت و به خونخواهی حضرت امام حسین (علیه السلام) قیام کرد. کیسانیه محمد حنفیه را وصی پدر خود و مختار را عامل او می شمردند. پس از فوت محمد بن حنفیه در سال 81 هجری قمری، یک فرقه از کیسانیه با [[ابوهاشم عبدالله]]  پسر او بیعت کردند و چون وی در سال 98 وفات یافت، جماعتی از اصحاب او به این عنوان که ابوهاشم جانشینی خود را به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب واگذاشته، دور محمد بن علی را گرفتند و ایشان که در تبلیغ و پیشرفت عقیده خود سعی بسیار می کردند از این تاریخ به نام شیعه آل عباس یا راوندیه معروف گردیدند و همین جماعت هستند که بالاخره بنی عباس یعنی فرزندان محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب را به خلافت رساندند. فرقه امامیه را از تاریخ ظهور شیعه آل عباس برای تمیز از ایشان شیعه علویه گفتند. » <ref> [[خاندان نوبختی]]، [[عباس اقبال]]، ص50</ref>
  
 
رک: [[تشیع]]، [[بتریه (از فرق زیدیه)|بتریه]].  
 
رک: [[تشیع]]، [[بتریه (از فرق زیدیه)|بتریه]].  
  
 
== پانویس ==
 
== پانویس ==

نسخهٔ ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۰:۵۸

از فِرَق اصلی شیعه. [۱]

ابن جوزی در تلبیس ابلیس قَدَریه را به دوازده فرقه تقسیم می کند که عبارتند از: احمریه (که می پندارند شرط عدالت خداوند آن است که امور ایشان را به خودشان واگذارد و بین ایشان و گناهان آن ها حائل شود)، ثنویه (که می پندارند خیر از خدا، و شر از ابلیس است)، معتزله (که به مخلوق بودن قرآن قائل بوده و رؤیت خدا را منکر می باشند)، کیسانیه (که می گویند نمی دانیم این افعال از بندگان است یا از خدا و آیا مردم بعد از مرگ عقاب خواهند شد و یا به ثواب خواهند رسید)، شیطانیه (که می گویند خدا شیطان را خلق نکرد)، شریکیه (که می گویند همه گناهان جز کفر مقدر است) وهمیه (که می گویند افعال مردم و کلام ایشان و هم چنین حسنات و سیئات ذات ندارد) رواندیه (که می گویند به هر کتابی که خداوند فرو فرستاده چه ناسخ باشد و چه منسوخ می توان عمل کرد)، بَتریه (که می پندارند کسی که گناه کند و سپس توبه نماید توبه اش پذیرفته نیست)، ناکثيه (که می پندارند کسی که بیعت رسول خدا را شکسته باشد گناه نکرده است)، قاسطیه (که طلب دنیا را بر زهد برتری می دهند)و نَظّامیه (که پیروان ابراهیم نظام هستند و می گویند هر که پندارد خدا شی است کافر است). [۲]

کیسانیه خود فرقه های متعددی هستند ولی آن چه جامع آنان است و آن ها را یکی می سازد، اعتقاد به امامت محمد بن الحنفیه می باشد. برخی از کیسانیه، محمد را بلاواسطه پس از امیرالمؤمنین علیه السلام، امام دانسته، و بعض فرق دیگر، امامت او را پس از حسنین (علیهماالسلام) دانسته اند و بعض دیگر نیز او را مهدی موعود خوانده اند. بعدها عقاید غلوّآمیز در اندیشه کیسانیه راه یافت و آنان به فرق مختلف دیگری تقسیم شدند؛ شیعه عباسی ، حارثیه، مذاهب اِباحیه و تناسخیه از کیسانیه منشعب شده اند.

کیسانیه بـه مختار بن ابی عبید ثقفی که لقـب او کیسـان بـوده، منسـوب می باشند. بعضی می گویند: چون رئیس شرطه مختار، شخصی به نام ابوعمره کیسان بوده، نام این شخص را بر خود مختار اطلاق کرده و پیروان او را کیسانیه نامیده اند.

محمد بن احمد خوارزمی در مفاتیح العلوم بدون اشاره به مختار ثقفی، می گوید کیسان نام یکی از موالی علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) بود. [۳]

اولین فرقه کیسانیه، مختاریه است که آن ها را کیسانیه خُلّص نیز می نامند.

شیخ مفید می نویسد: «معلوم نیست که از کیسانیه بقایائی مانده باشد». [۴] همچنین سید مرتضی علم الهدی در الشافی فی الامامة آورده است که: « کیسانیه منقرض شده و سالهایی طولانی است که عین و اثری از آنان نیست. و ما احدی از آنان را ندیده ایم و کسانی هم که مدت ها قبل از ما بوده اند کسی از آنان را ندیده اند». [۵] این درحالی است که ابوریحان بیرونی که معاصر سید مرتضی بوده، در الآثارالباقیة می گوید: «در زمان ما بعضی از مردم هستند که منتظر محمد بن الحنفیه می باشند و قائلند که در جبل رضوی زنده است». [۶] بنابراین ممکن است در سرزمین هایی که از بغداد دورتر بوده اند، مانند خوارزم ـ که ابوریحان بیرونی نیز در آن جا می زیسته ـ از کیسانیه بقایایی موجود بوده که خبر آن ها به شیخ مفید وسید مرتضی نرسیده و در عین حال ابوریحان از وجود ایشان مطلع بوده است. مخصوصاً با توجه به این که خوارزم نخستین محل نشو و نمای عباسیه بوده و پیروان بنی عباس در ابتدا از کیسانیه به حساب می آمده و در خراسان ساکن بوده اند.

کیسانیه و فرقه های منشعب از آن عبارتند از: مختاریه، کَربیه، صائدیه، بیانیه، هاشمیه، حارثیه، عباسیه ، راوندیه، هُریریه، ابومسلمیه (مسلمیهفاطمیه، بُسْلَمیه (خَلّالیهرزامیه، ریاحیه و بعضی دیگر که مصحف می باشند مانند حربیه (که مصحف حارثیه است)، جناحیه، معاویه و طیاریه (که اسم حارثیه است).

احمد بن علی مقریزی، کیسانیه را به عنوان یکی از نام های معتزله برمی شمارد. [۷] ابن جوزی نیز کیسانیه را از قَدَریه به شمار آورده است. [۸] شاید این نام گذاری از این جهت است که علوم معتزله به واصل بن عطاء می رسد و این در حالی است که او شاگرد ابوهاشم و ابوهاشم شاگرد پدرش محمد بن الحنفیه بوده است و لذاست که می توان این نام گذاری را به عنوان یکی از نام هایی که به قصد تنقیص معتزله به کار رفته، برآورد کرد. چنان که معتزله را به واسطه آن که علی (علیه السلام) را بر ابوبکر و عمر تفضیل می دادند، بَتریه نیز نام نهاده اند.

محمد جواد مشکور می نویسد: « کیسانیه پیروان مختار بن ابو عبیده ثقفی بودند. کار او مبتنی بر اعتقاد وی به اهل بیت علیهم السلام نبود بلکه می خواست از آن بهره برداری سیاسی کند. محمد حنفیه از وی بیزاری جست چندان که مختار وی را به کوفه دعوت کرد ولی او نپذیرفت. چون عبدالله بن زبیر بر حرمین (مکه و مدینه) تسلط یافت و محمد حنفیه را به بیعت خود فراخواند، محمد از بیعت او سر باز زد. وقتی که مختار بر کوفه مستولی شد، مردم را به محمد حنفیه می خواند، عبدالله بن زبیر از بیم آن که مبادا مردم به محمد حنفیه بگرایند، او و یارانش را به بیعت خویش خواند و چون آنان سر باز زدند ایشان را در زمزم محصور و زندانی کرد و تهدید به قتل نمود. محمد حنفیه ناچار نامه به مختار نوشت و از او یاری طلبید. مختار نامه او را برای یاران خود بخواند و گفت این مهدی شما و بازمانده اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله است که مرا به یاری خویش می خواند، سپس ضبیان بن عماره را همراه با چهارصد نفر و با چهارصد هزار درهم به مکه فرستاد. آنان با پرچم هایی که در دست داشتند به مسجدالحرام درآمدند و با صدای بلند دعوی خونخواهی حسین بن علی علیهماالسلام را می کردند تا به زمزم رسیدند. از آن طرف عبدالله بن زبیر هیزم فراوانی گرد آورد تا ایشان را بسوزاند، آنان درب مسجدالحرام را شکسته بر محمد حنفیه درآمدند و گفتند: میان ما و این دشمن خدا که عبدالله بن زبیر باشد یکی را انتخاب کن، محمد حنفیه گفت من روا نمی دانم که در خانه خدا جنگ و خونریزی شود. ایشان چون سلاحی غیر از چوب در دست نداشتند، ابن زبیر فریاد برآورده و گفت: وا عجبا لهذه الخشبیة، یعنی شگفتا از این چوب بدستان. زیرا ایشان هنگامی که وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند چون در حرم داشتن سلاح جایز نیست. سپس عبدالله بن زبیر گفت: گمان می کنید که می گذارم محمد حنفیه را پیش از این که با من بیعت کند از اینجا ببرید! آن گاه کسان مختار که در بیرون مسجدالحرام بودند فریاد برآوردند که ما خون حسین (علیه السلام) را می خواهیم. عبدالله بن زبیر بترسید و از خروج محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد حنفیه با چهار هزار کس به درّه علی (علیه السلام) رفت و در همان جا می زیست. چون مختار به دست مصعب بن زبیر برادر عبدالله بن زبیر کشته شد ابن زبیر تقویت یافت، بار دیگر محمد حنفیه را به بیعت خود خواند و قصد حمله بر وی و کسانش را کرد. در این هنگام نامه ای از عبدالملک بن مروان که تازه خلافت یافته بود به محمد رسید که از او خواسته بود به شام رود، محمد حنفیه و یارانش از آن دره بیرون رفته و کثیرالغره شاعر اهل بیت که محمد حنفیه را مهدی موعود می دانست در رکاب وی بود. چون محمد حنفیه به مدین رسید خبردار شد که عبدالملک بن مروان به عمرو بن سعید که از کسان او بود بدعهدی کرده، از آمدن خود پشیمان شد و در ایله (که بندری در کنار دریای احمر و در آخر حجاز و مرز شام است) فرود آمد و از آنجا دیگرباره به مکه بازگشت و با کسان خود در دره ابوطالب جای گرفت و از آنجا به طائف رفت. ابن عباس نیز که از عبدالله بن زبیر رنجیده و ترسان بود به وی پیوست و در طائف درگذشت و محمد حنفیه بر وی نماز خواند. محمد حنفیه تا هنگامی که حجاج بن یوسف ابن زبیر را در مکه محاصره کرد در طائف بود، سپس از طائف به دره ابوطالب مراجعت کرد. حجاج از او خواست تا با عبدالملک بن مروان بیعت کند اما وی از آن امتناع کرد. محمد حنفیه نامه ای به عبدالملک نوشت و برای خود و کسانش از وی امان خواست و خلیفه به او امان داد، چون پیک محمد حنفیه با امان نامه عبدالملک بازگشت، محمد به نزد حجّاج رفت و با وی بیعت کرد و به شام رفت و از عبدالملک خواست که دست حجّاج را از وی کوتاه کند. گویند محمد حنفیه بسوی (دُر) در نجد از بلاد بنی سلیم رهسپار شد و چون به کوه رضوی رسید در همان جا زندگی را بدرود گفت. پس از وی پیروانش به چند دسته شدند. کیسانیه پنداشتند که محمد حنفیه پس از کشته شدن برادرش حسین بن علی (علیه السلام)، مختار را بر عراقین فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه شش سال بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) قیام کردند و قائل به امامت محمد حنفیه شدند و معتقد بودند که وی اسرار دین و علم تأویل و علوم باطنی را از دو برادرش حسن و حسین (علیهماالسلام) فراگرفت. بعضی از کیسانیه ارکان شریعت را مانند نماز و روزه تأویل کرده و قائل به تناسخ و حلول شدند. تمام فرق کیسانیه به امامت محمد حنفیه و روا بودن بداء بر خداوند همداستانند. این فرقه را مختاریه نیز خوانند زیرا مختار مردم را به امامت محمد حنفیه می خواند. در وجه تسمیه این فرقه نوبختی می نویسد: مختار را به نام کیسان نامی که شهربان او بود و ابوعمرة کنیه داشت کیسان خواندند. شخصیت کیسان در تاریخ درست معلوم نیست. برخی گویند وی شاگرد محمد حنفیه بود. مرحوم علامه مجلسی می نویسد [۹]: چون در بچگی او را پدرش به نزد علی (علیه السلام) آورده بود و آن حضرت دستش را برای نوازش بر سر آن کودک گذاشت و فرمود: کیس، کیس، از آن جهت او را کیسان گفتند. [۱۰]

عباس اقبال درباره شکل گیری این فرقه می نویسد: «بعد از واقعه کربلا و شهادت حضرت حسین (علیه السلام)، امامیه به دو فرقه بزرگ منقسم شدند، یک دسته حضرت علی بن حسین (علیهماالسلام) را که جده اش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بود بر خود امام اختیار کردند و زیدیه. از همین فرقه بیرون آمدند. دسته دیگر امامت را حقِّ محمد حنفیه پسر دیگر حضرت علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) که مادرش دختر حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) نبود اعلان کردند و به او گرویدند و این فرقه را کیسانیه می گویند و کیسان لقب مختار بن ابی عبید ثقفی بود که بر این فرقه ریاست داشت و به خونخواهی حضرت امام حسین (علیه السلام) قیام کرد. کیسانیه محمد حنفیه را وصی پدر خود و مختار را عامل او می شمردند. پس از فوت محمد بن حنفیه در سال 81 هجری قمری، یک فرقه از کیسانیه با ابوهاشم عبدالله پسر او بیعت کردند و چون وی در سال 98 وفات یافت، جماعتی از اصحاب او به این عنوان که ابوهاشم جانشینی خود را به محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب واگذاشته، دور محمد بن علی را گرفتند و ایشان که در تبلیغ و پیشرفت عقیده خود سعی بسیار می کردند از این تاریخ به نام شیعه آل عباس یا راوندیه معروف گردیدند و همین جماعت هستند که بالاخره بنی عباس یعنی فرزندان محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب را به خلافت رساندند. فرقه امامیه را از تاریخ ظهور شیعه آل عباس برای تمیز از ایشان شیعه علویه گفتند. » [۱۱]

رک: تشیع، بتریه.

پانویس

  1. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص77 / بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص67 / البدء و التاریخ، مطهر مقدسی، ج5، ص124 / تبصرة العوام، مرتضی رازی، ص178 / التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص30 / تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص40 / تحفة العالم فی شرح الخطبة المعالم، جعفر بحرالعلوم، ج1، ص236 / الحور العین، نشوان حمیری، ص157 / خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص262 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص58 / فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، ص23 / مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص49 / مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص91 / المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص21 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص131 / المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، احمد بن یحیی بن مرتضی، ص95 / المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص351 / المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص95 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص275
  2. تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص40
  3. مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص49
  4. الفصول المختارة، شیخ مفید، ص298
  5. الشافی فی الامامة، سید مرتضی علم الهدی، ج3، ص147
  6. الآثار الباقیة، ابوریحان بیرونی، ص212
  7. المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص348
  8. تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص40
  9. بحار الانوار الجامعة لدرر الاخبار ائمة الاطهار، علامه مجلسی، ج9، ص171
  10. فرهنگ فِرَق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص373
  11. خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص50