حلولیه
نام فرقی که به حلول خدا و یا به حلول روح خدا در اشخاصی از بشر قائل اند. [۱]
ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب ؛ حُلُولی را به ضم حاء و لام ضبط کرده است. [۲]
فرقه های غالی شیعه، مانند بیانیه، حارثیه (پیروان عبدالله بن معاویه)، منصوریه، خطّابیه و حلولیه، گروه هایی هستند که بر حلول روح اتفاق دارند و از جمله ایشان، خطّابیه به آیه «و نفخت فیه من روحی» [۳] استدلال می کنند. [۴]
ابوالحسن اشعری در مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین می نویسد: «در میان نسّاک از صوفیه، کسانی هستند که به حلول قائل اند و می گویند که خدای عزوجل در اشخاصی حلول می کند و هم چنین می گویند ممکن است خدا در انسانی و یا درنده ای و یا اشخاص دیگری حلول کند. ایشان هرگاه چیزی را می بینند که نیک می شمارند، می گویند: نمی دانیم شاید خدا در آن حلول کرده باشد. این گروه به رفع تکالیف مایل بوده و می گویند که وقتی انسان به معبود خود رسید دیگر واجبی بر او نیست و عبادتی لازم نیست. و صنف یازدهم از غلاة همان هایی هستند که می گویند روح القدس که همان خدای عزوجل است در پیغمبر صلی الله علیه و آله بود، و پس از او، علی علیه السلام و حسن علیه السلام به ترتیب تا محمد بن الحسن علیهم السلام از روی تناسخ، خدا می باشند. به عقیده آن ها الله در هیکل های اشخاص داخل می شود. . . و صنف سیزدهم از غلاة، شریعیه اند که اعتقاد دارند خدا در پنج نفر (محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام)) حلول کرده و این ها خدای اند و حکایت شده که شریعی مدعی بود که خدا در او حلول می کند و نیز حکایت می شود که نمیریه می گویند که خدا در نمیری حلول می کند». [۵]
از فرقه های مشهور حلولیه می توان از حلاجیه و حلمانیه وفارسیه نام برد.
عبدالقاهر بغدادی نیز در الفرق بین الفرق، از فرقه های ده گانه حلولیه یاد می کند. [۶]
به نظر می رسد باید فرق بین حلول و تناسخ را معلوم کرد.
محمد ملطی شافعی در التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع فرقه هفتم از حلولیه را چنین معرفی می کند: «ایشان می گویند خدا جبرئیل را بر علی (علیه السلام) فرو فرستاد و وی اشتباهاً به نزد محمد (صلی الله علیه و آله) رفت، خدا حیا کرد و علی (علیه السلام) را وزیر وی قرار داد. » [۷]
هجویری در کشف المحجوب می نویسد: « متصوفه دوازده گروه می باشند که دو گروه ایشان مردود بوده و ده فرقه ایشان مقبول می باشند. » وی ده فرقه مقبول را: محاسبیه، قصاریه، طیفوریه،جنیدیه، نوریه، سهیلیه، حکیمیه، خرازیه، خَفِیفیه و سیاریه معرفی می کند. او همچنین در بیان دو فرقه مردود می نویسد: «دو فرقه ای که مردود می باشند یکی حلولیه است که سالمیه و مشبّهه به ایشان تعلق دارند و دیگری حلاجیه که اِباحتیه و فارسیه به آن متعلق است. » هجویری در جای دیگر می گوید: «من که علی بن عثمان جلّابی هستم می گویم: نمی دانم که فارس و ابوحلمان که بودند و چه گفتند. اما هرکه قائل باشد به گفتاری که خلاف توحید و تحقیق باشد وی را در این دین هیچ نصیبی نباشد.»[۸]
عبدالجلیل رازی در النقض می گوید: « شیعه را حلولیه می خوانند چرا که می گویند روح خدا در علی حلول کرد. » [۹]
لویی ماسینیون حلولیه را زندقه معرفی کرده است. [۱۰]
دائرة المعارف الاسلامیة پس از تبیین ـ نه چندان کامل ـ از معنای حلول می نویسد: «همه متکلمین اسلامی حلول ذات الهی در جسم انسان یعنی تجسّد و یا انتقال آن از جسمی به جسم دیگر یعنی تناسخ را منکر می باشند و به همین سبب اهل سنت و شیعه، بسیاری از فرقه های اسلامی را تکفیر کرده اند و آن ها را حلولیه دانسته اند. این فرقه ها عبارت اند از: الف) غلاة شیعه: سبأیه، بیانیه، جناحیه، خطّابیه، نجدیه (نصیریه)، مقنّعیه، رزامیه،باطنیه، عزاقریه و دروز; ب)صوفیه اهل سنت : حلمانیه، فارسیه و شبابیه ؛ ج) واحدیون (پیروان وحدت وجود، اتحادیه).» [۱۱]
عبدالقاهر بغدادی در فصل دهم الفرق بین الفرق، اصناف حلولیه را مورد اشاره قرار داده است. وی می نویسد: «هدف همه آن ها، فاسد کرد توحید صانع است و تفصیل فرقه های ایشان به غلاة روافض برمی گردد. و ایشان عبارت اند از: سبئیه، بیانیه، جناحیه، خطّابیه، نمیریه، مقنّعیه، رزامیه، برکوکیه، حلمانیه، حلّاجیه، عذافریه و گروهی از خرّمیه نیز از ایشان تبعیت کرده اند. » [۱۲]
مدرسی طباطبایی درباره پیدایش این اندیشه در میان شیعه می نویسد: «اصول اعتقادی مفوّضه شکل تکامل یافته عقاید غلات صدر اول بود. چنین به نظر می رسد که جریان فکری مفوّضه پیوندی نامبارک از دو نظریه غالی گرا از غلات کیسانی در اوائل قرن دوم بوده است. نظریه اول، نظریه حلول روح خداوند یا نور او در جسم پیامبر و ائمه بود. غلات قرن اول، پیامبر یا ائمه را به طور ساده خدا و تجسّم تمام هویت الهی می دانستند اما بنابراین نظر متأخرتر، امام مظهر بخشی از روح خدا یا محلّ استقرار اخگری از نور الهی بود که از آدم از طریق سلسله ای از پیامبران به آنان رسیده بود. نظریه دوم تفسیر جدیدی بود که گویا برای نخستین بار بیان بن سمعان نهدی (م: 119)، از بزرگان کیسانیه آن عصر، از آیه «و هو الذی فی السماوات اله و فی الارض اله» عرضه داشت. او می گفت این آیه از دو خدا سخن می گوید که یکی خدای آسمان هاست و دیگری خدای زمین، هرچند خدای آسمان ها بزرگ تر و خدای زمین کوچک تر و فرمانبردار اوست. این دو نظریه در دهه چهارم قرن دوم وسیله ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب اسدی (م: حدود 138) رئیس غلات خطّابیه، با یکدیگر به این صورت تلفیق شد که روح خدا در مقام تنزّل در شکل امام صادق علیه السلام مجسم شده و اکنون وی خدای زمین است. » [۱۳] لازم به ذکر است که عقیده تناسخ در میان صوفیان رواج بیشتری داشته است. دانشنامه جهان اسلام در این باره می نویسد: «در تاریخ تصوّف اسلامی، به سبب خلط اولیه معنای حلول و تناسخ و قوّت بحث حلول در میان صوفیه، بحث در تناسخ اهمیت داشته است. علی بن عثمان هجویری (م: قرن پنجم) در کشف المحجوب در ذکر صوفیان از حلولیه نام می برد که دسته ای از آنان خود را به ابوحلمان دمشقی منسوب می کنند و او را به حلول و نسخ ارواح متهم می دارند. اعتقاد به تجلی خداوند در مظاهر مختلف، صوفیان را با اتهام تناسخ روبرو می کرده و به پاسخگویی وا می داشته است. به علاوه، وجود فرقه هایی چون اهل حق که از سویی معتقد به تناسخ بوده و از سوی دیگر عناصری از تصوّف در خود داشته اند، از دیگر وجوه اهمیت این بحث است. طبعاً به سبب رواج عقیده به تناسخ، صوفیان مسلمان با این عقیده و انواع آن آشنایی داشته اند. به خصوص مفهوم دینی مسخ در میان ایشان متداول بوده که آن را با آموزه تجسم اعمال و خُلقیات به ویژه در باطن افراد مرتبط کرده اند. علاءالدوله سمنانی (م: قرن هشتم) همین مسخ باطن را حجتی در رد تناسخ شمرده است. وی در محاجّه با بوداییان تناسخی به این عقیده صوفیه اشاره می کند و می گوید سالکان طریقت در بدن واحد بر همه صورت ها غلبه می کنند، وقتی صفات ناپسندی می یابند مثلاًً غضب بر آنان چیره می شود، خود را به صورت حیواناتی چون سگ می بینند و وقتی به صفات نیکو آراسته شوند خود را به صورت ملائک می بینند، پس چه نیازی هست که با رفع هر صفتی از نفس، بدن هم مطابق عقیده تناسخیان تغییر کند. بعضی بزرگان تصوف به شرح و ردّ تناسخ پرداخته اند و گاه دلایلی عرفانی در ردّ آن آورده اند، چنانکه عبدالعزیز نسفی، صوفی قرن هفتم و پیرو شارح ابن عربی، بسیاری از فصول کشف الحقائق را به بیان مذهب اهل تناسخ اختصاص داده است و هجویری و شیخ محمود شبستری (م: اوایل قرن هشتم) به محاجّه با این عقیده پرداخته اند. اما به طور کلی باید گفت اصولاً نظام فکری صوفیان مسلمان از پذیرفتن چنین عقیده ای مانع می شود، حبّ الهی و عشق صوفی به فناء فی الله یا اندیشه ترک دنیا و زهدورزی جایی برای تصور بازگشت روح به جسم و تعلق دوباره به دنیای مادی باقی نمی گذارد. از سوی دیگر صوفیه متشرّع که به ظاهر شرع پایبند بوده و معمولاًً تعقّل در امور را نفی کرده اند، اصل محاجات اهل کلام یا فلسفه را نپذیرفته اند. » [۱۴]
پانویس
- ↑ اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص100 / بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص86 / تاریخ ایران، سرجان ملکم، ج2، ص137 / التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص130 و 23 / حدیقة الشیعة، محقق اردبیلی، ص584 / خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص254 / ریاض السیاحة، زین العابدین شیروانی، ص303 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص238 / الفکر الشیعی و النزعات الصوفیة حتی مطلع القرن الثانی عشر، کامل مصطفی الشیبی، ص123 / کشف المحجوب، هجویری، 164 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص99 / النقض، عبدالجلیل رازی، ص539 و 348 / هفتاد و سه ملت، ص25
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص381
- ↑ سوره حجر، آیه29 / سوره ص، آیه72
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص381
- ↑ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص81
- ↑ الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص273
- ↑ التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، محمد ملطی شافعی، ص22
- ↑ کشف المحجوب، هجویری، صفحات 164 و 334
- ↑ النقض، عبدالجلیل رازی، ص539
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیة، ج15، ص180
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیة، ج8، ص56
- ↑ الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص273
- ↑ مکتب در فرایند تکامل، مدرسی طباطبایی، ص37
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج8، ص233