سبأیه

از دایره المعارف فرق اسلامی
(تغییرمسیر از سبایه)
پرش به: ناوبری، جستجو

از غلاة.

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب؛ سَبَائِی را به فتح سین و باء و کسر همزه ضبط کرده است. [۱]

این گروه اولین فرقه از غلاة می باشند که به الوهیت علی علیه السلام قائل شدند. ایشان منسوب به عبدالله بن سبا راسبی همدانی می باشند. [۲] وی به ربوبیت علی (علیه السلام) قائل شده و مدعی نبوت خود گردید. آن حضرت نیز او را سه روز برای توبه مهلت داد و سپس او را به آتش سوزانید. [۳]

فخر رازی از این فرقه با عنوان سبابیه یاد کرده است. احتمالاً این نام مصحّف می باشد. [۴]

محمد ملطی شافعی در التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع یک بار سبأئیه را قائلین به الوهیت علی (علیه السلام) و بار دیگر قائلین به رسالت وی معرفی می کند. [۵]

در روایت کشّی چنین آمده است که او همراه با هفتاد نفر این ادعا را مطرح کردند و حضرت ایشان را سوزانید. [۶] در حالی که خطیب بغدادی از عامر شعبی از زحر بن قیس نقل می کند که « علی (علیه السلام) مرا بر چهارصد نفر از اهل عراق امارت داده و روانه کرد و امر کرد که در مدائن باشیم، ما در وقت غروب آفتاب سر راه نشسته بودیم که ناگاه مردی با عجله آمد به گونه ای که مرکب خود را به عرق انداخته بود، به او گفتیم از کجا می آیی، گفت از کوفه، گفتیم کی بیرون آمدی، گفت امروز، گفتیم چه خبر است، گفت امیرالمؤمنین علیه السلام برای نماز فجر از خانه بیرون آمد دو نفر به نام ابن بجده و ابن ملجم ناگهان به سوی او رفته و یکی از آن ها به او ضربتی زد، گاه باشد انسان با ضربتی از این سخت تر زنده بماند و گاه باشد با سبک تر از این ضربت بمیرد. این را گفت و رفت، عبدالله بن وهب سبأی دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت الله اکبر الله اکبر، به او گفتم چه خبر است او گفت اگر این شخص به ما خبر می داد که مغز سر او را دیدم که خارج شده بود می دانستم که امیرالمؤمنین علیه السلام نمی میرد تا عرب را به عصای خود براند. زحر می گوید ما بیشتر از یک شب درنگ نکردیم که نامه حسن بن علی (علیهماالسلام) رسید... ». [۷]

در اختیار معرفة الرجال، سوزانده شدن عبدالله بن سبأ مورد اشاره است ولی از هفتاد نفر سخنی در میان نیست. [۸]

ظاهراً منشأ این که برخی می گویند امیرالمؤمنین (علیه السلام)، عبدالله بن سبا را به مدائن تبعید کرد، اشتباهی است که از نقل همین داستان حاصل شده است و در آن عبدالله بن وهب سبأی تحریف شده و عبدالله بن سبأ نقل گردیده است. در حالی که این داستان درباره عبدالله بن وهب است و ظاهراً تبعیدی هم در کار نبوده و وی جزء همان چهارصد نفری بوده که از جانب حضرت مأموریت داشته اند.

شایان ذکر است که فرق الشیعة [۹] و مقالات سعد [۱۰] ادعاءِ الوهیت علی (علیه السلام) را به ابن سبأ نسبت نداده اند بلکه او را به واسطه این که اولین کسی است که قائل به وقف شده و علی (علیه السلام) را زنده می دانسته و هم چنین به جهت این که او کسی است که بر ابوبکر و عمر و عثمان بن عفان و صحابه طعن زده و امامت علی (علیه السلام) را واجب دانسته، به غلو متهم کرده اند و همان دو آورده اند که چون عبدالله بن سبا، این عقاید را به امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز نسبت می داده، حضرت او را برای جلوگیری از اختلاف به مدائن تبعید کرده است.

ابوالحسن اشعری اعتقاد به زنده بودن علی (علیه السلام) را که در حقیقت اعتقاد به مهدویت آن حضرت است، به وی نسبت می دهد، [۱۱] درحالی که عبدالقاهر بغدادی قول به الوهیت علی (علیه السلام) را به عبدالله بن سبا نسبت می دهد [۱۲] و به تبع او، شهفور اسفراینی همان قول و هم چنین سوخته شدن او را نقل می نماید. [۱۳]

محمد شهرستانی نیز پس از آن که سَبائیه را مورد اشاره قرار داده می گوید: «این ها اصحاب عبدالله بن سبا هستند و او همان کسی است که به علی (علیه السلام) گفت: انت انت یعنی انت الله و علی (علیه السلام) او را به مدائن تبعید کرد. و می گویند که او یهودی بوده و سپس مسلمان شده است. و در زمانی که یهودی بوده چنین اعتقادی را درباره یوشع بن نون وصی حضرت موسی (علیه السلام) داشته است. عبدالله بن سبأ اول کسی است که قول به وجوب امامت علی (علیه السلام) را قائل شده(درباره عدم صحت این مطلب رک: تشیع) و اصناف غلاة از او منشعبند. ایشان عقیده داشتند که علی کشته نشده و نمی توان بر او غلبه کرد، در ابر پنهان است، رعد صوت او و برق تازیانه اوست و پس از این نازل می شود و دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد چنانکه از جور پر شده باشد. وی این عقیده را پس از علی (علیه السلام) اظهار کرد و جماعتی بر او اجتماع کردند». [۱۴]

به نظر نمی رسد این گفتار شهرستانی صحیح باشد چرا که معقول نیست که کسی به امیرالمؤمنین (علیه السلام) خطاب کرده و او را خدا بداند و حضرت تنها او را به مدائن تبعید نماید.

به هرحال نام سبأیه ـ که معلوم نیست غیر از همان چند نفر اول که امیرالمؤمنین (علیه السلام) آنان را سوزانید پیرو داشته است ـ در زمان حکومت بنی امیه سخت شیوع پیدا کرد و بنی امیه تمام شیعه را به این لقب می نامیدند. به عنوان مثال می توان به کلام زیاد عامل معاویة بن ابی سفیان اشـاره کرد که بـرای کشتن حجر بن عدی و یـارانش، پـرونده و شهادت نامه ای تشکیل داد و در آن کلمه سبأیه و ترابیه را برایشان اطلاق کرد. [۱۵] و قول اعشی همدانی را مورد اشاره قرار داد که درباره مختار و پیروانش گفته

شهدت علیکم انکم سبأیة و انی بکم یا شرطة الکفر عارف

معنای شعر: شهادت می دهم علیه شما، که شما از سبأیه می باشید و من به شما ـ ای پاسداران کفر ـ آشنا می باشم.

رک: طیاره.

دائرة المعارف تشیع می نویسد: «سبائیه یا سبئیه، عنوان و لقبی است که به پیروان شخصی به نام عبدالله بن سبأ یا سباء داده اند که بین سال های 30 تا 40 هجری قمری و در خلافت عثمان بن عفان پدید آمدند. گاه نیز برخی از ارباب ملل و نحل و مورّخان مخالف شیعه، آن را به صورت مطلق، درباره شیعیان و غلاة به کار برده اند. بسیاری از صاحبان ملل و نحل و برخی از مورخان و رجال نویسان، بنیانگذار این فرقه را عبدالله بن سبأ دانسته اند. ولی در مورد شخصیت وی به اختلاف سخن گفته اند:

یکم. برخی نوشته اند که عبدالله بن سبأ اهل یمن و از یهودیان صنعاء بود و اظهار اسلام می کرد. وی به حجاز و بصره و کوفه، سفر کرد و در زمان عثمان بن عفان به دمشق سفر نمود و اهل آن شهر او را بیرون کردند و ابن سبأ به مصر رفت و در انقلابی که علیه عثمان بن عفان روی داد، شرکت نمود و از سردسته های مخالفان او به شمار می رفت و پس از قتل عثمان به علی (علیه السلام) پیوست و از یاران آن حضرت به شمار می رفت و پس از سال 40 هجری قمری درگذشت؛

دوم. بعضی او را عبدالله بن سوداء نوشته اند و او را به مادرش نسبت داده اند. و عده ای وی را با عبدالله بن سبأ دو نفر به شمار آورده اند که این نظریه اشتباه است؛

سوم. در شماری از منابع هم نوشته اند که عبدالله بن سبأ، همان عبدالله بن وهب راسبی، سردسته خوارج است که در جنگ جمل کشته شد؛

چهارم. گروهی از متأخرین از اهل سنت، مستشرقان و شیعیان، او را شخصیتی افسانه ای و خیالی دانسته اند که از ساخته های شخصی به نام سیف بن عمر است که در دروغ پردازی و حدیث سازی او شکی نیست. به هر حال در مورد شخصیت وی اقوال مختلفی وجود دارد که نمی توان بدون احتیاط و حزم، درباره وی سخن گفت. ولی در این مقال در دو بخش به معرفی این گروه و شخصیت بنیانگذار وی می پردازیم:

بخش اول: گـروهی کـه عبدالله بن سبـاء را یک شخصیت واقعـی پنداشته اند و نوشته انـد کـه عبـدالله بـن سـبأ، پس از تظاهر به مسلمانی، مدعی شد که علی (علیه السلام) خداست و خود ادعای نبوت کرد و نخستین کسی است که پس از مرگ پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) ادعای توقف کرد و غالی شد و زبان طعن بر ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، عایشه و سایر صحابه گشود و به آنان دشنام داد و از آنان تبرّی جست. همو بود که مدعی شد علی او را به این امر واداشته و امر کرده است. همچنین اعتقاد داشت تقیه جایز نیست. او اولین کسی است که آهنگ واجب بودن امامت علی (علیه السلام) را آشکار نمود و از دشمنان آن حضرت، بیزاری جست و از همین رو است که مخالفان شیعه، بر این باورند که وی بنیاد رافضی گری و شیعی گری بنا نهاد و بنابراین مبدأ شیعی گری از یهودیت است. هنگامی که اظهارات و عقاید وی را به علی (علیه السلام) گزارش کردند، حضرت او را دستگیر ساخت و از او راجع به ادعایش پرسش نمود. عبدالله، همه را اقرار کرد و علی (علیه السلام) دستور کشتن وی را داد. اما یاران و اصحاب آن حضرت، از هر سو فریاد برآوردند که آیا کسی که به محبت و ولایت تو مردم را فرا می خواند خواهی کشت و حضرت او را به مداین تبعید نمود و در آنجا بود تا خبر شهادت حضرت علی (علیه السلام) را شنید، به کوفه آمد و پرسید که علی (علیه السلام) را چه شده است، یکی در جواب گفت که علی با ضربت شمشیر ابن ملجم از پا درآمده و کشته شده است، عبدالله بن سبا گفت ای دشمن خدا، دروغ می گویی، و اگر هفتاد شاهد عادل هم شهادت دهند که علی کشته شده، من باور نمی کنم، زیرا یقین دارم که علی کشته نشده و نمرده و نمی میرد. بغدادی نوشته است که علی (علیه السلام) عده ای از سَبائیه را سوزانید، اما از سوزاندن عبدالله و بقیه سَبائیه دست نگه داشت زیرا از شماتت اهل شام و نیز از اختلاف میان اصحاب خویش می ترسید. از این رو او را تبعید کرد. بعضی نوشته اند که چون عبدالله ادعای نبوت کرد و علی را خدا دانست، علی او را فراخواند و از او خواست توبه کند، اما او توبه نکرد و علی او را مدت سه روز به زندان افکند و باز هم توبه نکرد. آنگاه علی او را آتش زد. گروهی هم نوشته اند که اساس شیعه، از سَبائیه نشأت گرفته که در زمان خلافت عثمان بن عفان پدید آمدند. اساس این نظریه به فردی به نام سیف بن عمر در قرن دوم هجری قمری مرتبط است. با توجه به گفته ها و نظریات این گروه که ذکر شد، سَبائیه عقاید و نظریاتی داشته اند که با اصول اسلامی کاملاً مباینت داشته، زیرا آنان به تناسخ، تشبیه، حلول روح الهی در افراد، تجسّم، الوهیت علی (علیه السلام) و مانند اینها اعتقاد داشته اند که عقاید مخالفان اسلام و غلات است و از نظر این گروه، سَبائیه جزو غلاة و حتی به نظر برخی خارج از فرق اسلامی به شمار می روند.

بخش دوم: گروهی که داستان عبدالله بن سبأ و گروه سَبائیه را افسانه و شخص عبدالله بن سبا را یک اسطوره معرفی کرده اند که از ساخته ها و مختلطات سیف بن عمر دروغگو و حدیث پرداز است. عالمان، محدثان و رجال شناسان شیعه، یا اصولاً به معرفی و بیان شرح عبدالله بن سبأ نپرداخته اند و یا اگر از او نامی می برده اند، بلافاصله کفر و الحاد و زندقه او و انحراف وی را از اسلام اشاره نموده و از وی به عنوان ملعون غالی نام برده اند. متأخران از علمای شیعه، اظهار داشته اند که این شخص، واقعیت خارجی نداشته و شخصیتی است اسطوره ای و افسانه ای که از ساخته های دروغین سیف بن عمر است و علامه عسکری در تحقیقی گسترده و عمیق در کتابی مستقل، ثابت کرده است که مدارک داستان یاد شده تاریخ الرسل و الملوک و راوی آن سیف بن عمر است که به گواهی رجال و علماء، وی متهم به جعل حدیث و زندقه است و طبعاً نمی توان به روایات وی در این باره استناد کرد. طه حسین، ادیب و متفکر عرب از اهل سنت، پس از تحلیل داستان عبدالله بن سبأ او را فردی خیالی و حکایت و داستان وی را ساخته و پرداخته دشمنان شیعه دانسته است. برنارد لوئیس مستشرق معروف، ضمن بی پایه دانستن آن، دیدگاه ولهوزن و فریدلیند را در این باره یادآور شده که پس از نقد و بررسی مصادر به این نتیجه رسیده اند که داستان عبدالله بن سبأ، ساخته و پرداخته متأخرین است.[۱۶]

پانویس[ویرایش]

  1. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص98
  2. اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص71 / البدء و التاریخ، مطهر مقدسی، ج5، ص124 / بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص67 / تبصرة العوام، مرتضی رازی، ص167 / تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، سیدعلی جرجانی، ص97 / التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، محمد ملطی شافعی، ص18و158 / خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص257 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص237و247 / الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ابن حزم، ج3، ص112 / اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص98 / مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص50 / المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص44 / المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، احمد بن یحیی بن مرتضی، ص95 / المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص352 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص278 / النقض، عبدالجلیل رازی، ص538
  3. تنقیح المقال فی علم الرجال، عبدالله مامقانی، ج2، ص184
  4. اعتقادات فِرَق المسلمین والمشرکین، فخر رازی، ص71
  5. التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، محمد ملطی شافعی، صفحات18 و 158
  6. اختیار معرفة الرجال، کشّی، شیخ طوسی، ج1، ص323
  7. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج8، ص487
  8. اختیار معرفة الرجال، کشّی، شیخ طوسی، ج1، ص323
  9. فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، ص22
  10. المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص21
  11. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابوالحسن اشعری، ج1، ص86
  12. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص143
  13. التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص119و123
  14. الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص155
  15. تاریخ الرسل و الملوک، ابن جریر طبری، ج4، ص494
  16. ج9، ص53