حنبلیه
(یا : حنابله)
از مذاهب فقهی چهارگانه اهل سنت.
ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب ؛ حَنْبَلی را به فتح حاء، سکون نون و فتح باء ضبط کرده است. [۱]
ابوزهره می نویسد: «علیرغم قوت علمی فقهای حنبلی این مذهب جز در سال های اخیر و پس از حکومت آل سعود در جزیرة العرب، در هیچ سرزمینی در میان توده مردم شیوع و فراگیری نیافته است».
ابوزهره در علل انتشار کم این فرقه می نویسد: «عامل اول آن است که این مذهب پس از آن که مذاهب سه گانه دیگر در سرزمین های اسلامی جایگاه خود را یافته بودند (در عراق : مذهب ابوحنیفه ؛ در مصر : مذهب شافعی و مالکی ؛ و در مغرب و آندلس : مذهب مالکی) ظاهر شد.
عامل دوم آن است که حنابله هیچ گاه مسند قضا نداشتند و عامل سوم خشونت و تعصّب حنابله بود که با غیر خود نه با برهان بلکه در عمل مخالفت می کردند، چنانکه هر گاه قدرت می یافتند به اسم امر به معروف و نهی از منکر بر مردم شدید می شدند. » [۲]
ایشان منسوب به امام احمد بن حنبل محدث معروف می باشند.
لازم به ذکر است که شخصیت و امامت احمد بن حنبل، بیشتر در اصول عقاید اهل سنت مطرح است و در حقیقت احمد بن حنبل رونق دهنده اختصاصات مذهبی اهل سنت بر طبق احادیث منسوب به رسول الله صلی الله علیه و آله است.
به عنوان مثال قول به عدم خلق قرآن تنها پس از آن در زمره مسلمات عقاید اهل سنت قرار گرفت که در فتنه خلق قرآن، احمد بن حنبل مورد ضرب و شتم قرار گرفت. البته، در تحدید مذاهب و عقاید اهل سنت، نباید جرح و تعدیل احادیث را که به وسیله رفیق احمد بن حنبل یعنی یحیی بن معین انجام شده نادیده گرفت. همچنان که نباید از نقش ابن کلّاب و ابوالحسن اشعری و شاگردان وی که آن مسائل را همراه با برخی تعدیلات، در اندیشه و عقاید اهل سنت داخل کردند، غفلت نمود.
امامت احمد بن حنبل تا پیش از ظهور اشعری، در فقه و فقاهت مطرح نبوده است تا جایی که ابن جریر طبری که از معاصرین اشعری می باشد، احمد بن حنبل را از زمره فقها برنمی شمارد. لکن بعد ها وی هم چنان که در اصول عقاید امام اهل سنت بوده، در مذهب فقهی نیز امام شده و مذهب فقهی منسوب به او یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت می گردد. [۳]
ابوزهره درباره مستندات فقهی احمد بن حنبل از قول «ابن قیم» می نویسد: «اولین مستند احمد بن حنبل، نصوص است که بر همه چیز مقدم است؛ اصل دوم: آنچه صحابه به آن فتوا داده اند و مخالفی ندارد؛ اصل سوم: در صورتی که صحابه اختلاف کرده باشند، فتاوی صحابه است که می توان به هر یک از آن ها رجوع کرد، به شرط آن که خلاف قرآن و سنت نباشد (و همین تفاوت احمد با شافعی است چرا که در چنین صورتی شافعی رو به تخییر آورده و آن قولی را که موافق با قیاس است ترجیح می دهد، در حالی که احمد بن حنبل به قولی که به وسیله نص معاضدت می شود عمل می کند و قیاس را بر قول صحابه مقدم نمی دارد.)؛ اصل چهارم: عمل به روایات مرسل و ضعیف، نه به معنای روایات باطل، بلکه روایاتی که به سر حدّ وثاقت نرسیده اند؛ و اصل پنجم قیاس. » [۴]
ابوزهره می نویسد: «از اصول دیگر احمد بن حنبل که مورد توجه ابن قیم واقع نشده است عمل به فتاوی تابعین است. چنانکه اگر از صحابه قولی واقع نشده باشد، احمد بن حنبل به قول تابعین عمل کرده و اگر در بین تابعین اختلافی باشد، در محدوده اقوال آن ها، قائل به تخییر می شود. و چه فاصله ای است بین او و ابوحنیفه که می گفت: «تابعین یکی هستند و من هم یکی». [۵]
ابوزهره ادامه می دهد: «ابن قیم، استصحاب، سدّ ذرایع، استحسان و مصالح مرسله را مورد اشاره قرار نداده، درحالی که در فتاوی حنابله عمل به این جمله مشهور است. » [۶]
ابوزهره سپس به کثرت اقوال در مذهب حنبلی اشاره کرده و آن را ناشی از یکی از اموری می داند که می توان از آن جمله به این موارد اشاره کرد: نخست آن که احمد ضمن نقل اقوال صحابه و تابعین، از ترجیح یکی بر دیگری اجتناب کرده؛ دوم آن که خود گاهی در ترجیح یک قول، مردد بوده؛ سوم آن که احمد گاه به فراخور اختلاف مسائل، دو گونه فتوا داده که با توجه به عدم درج وضعیت مسائل، به نظر می رسیده که وی دچار اختلاف فتوا شده است. [۷]
دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره این فرقه می نویسد: «احمد مدافع و مروج طریقه اصحاب حدیث در دوره ای بود که معتزلیان از قدرت و نفوذ قابل توجهی برخوردار بودند. وی به سبب مخالفتش با نظریه خلق قرآن در داستان محنه به عنوان مدافع اصحاب حدیث و افکار آنان شناخت می شود. احمد نه تنها طریقه اصحاب حدیث را که خود از پیشینیان به میراث برده بود، احیا کرد؛ بلکه با تعالیمی که عرضه داشت، برای تنظیم مبانی فکری آنان کوشش کرد و از همین رو، پس از وی اصحاب حدیث بیش از هر کس به گفته ها و نوشته های وی در تأیید افکار خویش استناد جسته اند. احمد بن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هرگونه حدیث یا هرگونه روش تأویلی برای آیات قرآن و احادیث منسوب به پیامبر صلی الله علیه و آله مخالف بود و با بزرگان اصحاب رأی مخالفت می ورزید. طبیعتاًً احمد با تمامی گروه هایی که از سوی اصحاب حدیث کوفه، بغداد، شام و دیگر بلاد اسلام منحرف خوانده می شدند، دشمنی می ورزید و در این میان جَهمیه، قَدَریه، معتزله و وابستگان آنان از هر فرقه دیگر، بیشتر مورد طعن و جرح احمد واقع می شدند. رافضه که عنوانی است از سوی اهل سنت بر گروه های متمایل به امامیه از شیعه، نیز سخت مورد انکار وی بودند. این گروه ها از خیلی پیش تر مورد طعن اصحاب حدیث واقع می شدند، ولی تردیدی نیست که احمد بن حنبل نقطه عطفی برای تاریخ مخالفت های اصحاب حدیث با این گروه ها به حساب می آید. از این رو پس از عصر احمد، مؤلفان شناخته شده اصحاب حدیث و اهل سنت به زعم خود جهت بیان انحرافات این گروه ها به اقوال و نوشته های احمد استناد کرده اند. ابن تیمیه در تمامی کتاب ها و فتاوی خود به وفور و به شکل چشمگیری در رد گفته های معتزله، جَهمیه و رافضه به گفته های احمد استناد کرده است.
احمد به نص قرآن و حدیث عنایت داشت و تأویل در نصوص را جایز نمی دانست، اگرچه مفاد این نصوص با ادله عقلی متکلمان سازگار نباشد. وی چنانکه گذشت نه تنها علم کلام را باور نمی داشت، بلکه بحث درباره مسائل اعتقادی را حتی اگر موافق با اصول سنت نیز بود، نهی می کرد و از این رو آنچه از وی رسیده است، بیان مضامینی است که در قرآن و سنت (البته سنتی که مورد قبول اصحاب حدیث است)، بدان اشارت رفته است.
تعصب مذهبی، عدم تسامح و سخت گیری در امور دینی از دیگر ویژگی های احمد بود که از تمام آثار و اقوالش می توان بر آن شاهد گرفت. احمد در مخالفت با «اهل بدعت» از خود تعصب بسیار نشان می داد و از تسامحی که ویژه اهل نظر است، به دور بود.
مشهورترین کتاب احمد همان مسند اوست که به گفته ابن جوزی شامل 30 هزار حدیث است و از خود احمد نقل کرده اند که گفته است: این کتاب را از میان 750 هزار حدیث جمع و انتخاب کرده ام و هر حدیثی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن یافت نشد، نباید حجت شمرده شود. »
این دائرة المعارف درباره فقه احمد بن حنبل نیز می نویسد: «قرنهاست که فقه حنبلی یعنی مذهب فقهی منتسب به احمد بن حنبل به عنوان چهارمین مذهب از مذاهب رسمی اهل سنت به شمار می آید. احمد بن حنبل، در برهه ای از زمان که علم فقه دوره ای خاص را در جریان تدوین خود سپری می کرد، پایه های مذهبی را بنیان نهاد که به یاد پایه گذار خود مذهب حنبلی نام گرفت. احمد در تألیفات خویش جز به تدوین احادیث اهتمام نورزید و حتی در آثاری چون المناسک و الفرائض که موضوع آنها از علم فقه جدایی ناپذیر بود، به ضبط احادیث و آثار بسنده کرد، از این رو طبیعی بود که در سده های کهن، شخصیت او به سان یک محدث، فقاهت او را تحت الشعاع قرار دهد. به هر روی، با اهتمامی که از سوی شاگردان احمد و نسل های بعدی پیروان او برای تدوین فقه حنبلی مبذول شد، شرایط به گونه ای تغییر یافت که گویی احمد بیش از همه، در فرهنگ اسلامی به عنوان یک فقیه و پیشوای مذهب شناخته می شد که در عین حال محدثی برجسته نیز بود.
در سده دوم هجری قمری جریان تدوین فقه که با شتاب بسیاری آغاز شده بود، به شکل گیری جناح های چندی منجر شد که می توان به طور شاخص دو جناح متقابل را از یکدیگر تمیز داد: جناح اصحاب رأی که در فقه حنفی تجلی می یافت و جناح اصحاب حدیث که طیفهای گوناگونی، چون فقه مدنی مالک بن انس، فقه شامی اوزاعی و فقه کوفی سفیان ثوری را دربر می گرفت. با وجود اختلافات اساسی که بین این دو جناح وجود داشت، از دهه های نخست سده دو هجری قمری، گسترش فقه با طرح مسائل تقدیری، جایگاه خود را نه تنها در عراق، که حتی در حجاز نیز تثبیت کرده بود و به طور مشترک از سوی رأی و غالب اصحاب حدیث پذیرفته شده بود. در این دوره بسیاری از فقیهان اصحاب حدیث در عمل تا حد زیادی به رأی توسل می جستند. با تأسیس و مرکزیت یافتن شهر بغداد در 145 هجری قمری این شهر به سرعت به عنوان کانونی برای برخورد مکاتب و مذاهب شناخته شد و در نیمه دوم از سده دوم هجری قمری، فقیهانی از مذاهب گوناگون اسلامی از حجاز، شام، جزیره و خراسان در بغداد گرد آمدند. در زمره اینان فقیهانی برجسته از شاگردان ابوحنیفه، مالک بن انس و دیگر عالمان نیز حضور داشتند که بروز برخوردهای نزدیک میان این مذاهب، خود موجب شکل گیری حرکت های جدید و پیدایش مذاهب نو شد. کوشش دامنه دار فقیهان اصحاب رأی در تدوین فقه و روش های اجتهاد فقهی، در این نیم قرن موجب شده بود که آنان، به ویژه در محیط عراق، در موضع قدرت، و رأی ستیزان در موضع ضعف قرار گیرند و همین امر، فضایی را ایجاد کرده بود که حتی پیروان مکتب اصحاب حدیث، حلقه های درس حدیث گرایان را تنها جایی برای آموختن حدیث می شمردند و برای فراگیری فقه مدون و اجتهادی، به اصحاب رأی روی می آوردند.
در اواخر سده دوم هجری قمری با ظهور شخصیتی چون محمد بن ادریس شافعی که در عین قرار داشتن در جبهه اصحاب حدیث، یک اسلوب فقهی مدون و اجتهادی را ارائه می کرد، جریان امور به سود اصحاب حدیث دگرگون شد. احمد بن حنبل و جمعی دیگر از فقه پژوهان عراقی و ایرانی چون ابن راهویه، کرابیسی و ابوثور که در عین حدیث گرایی به تعالیم فقهی اصحاب رأی با دیده اعتبار می نگریستند، پس از آشنایی نزدیک با تعالیم شافعی، از مکتب اصحاب رأی به کلی روی برتافتند. با توجه به نقشی که شافعی در مدون ساختن فقه اصحاب حدیث ایفا کرد، هرگز نمی توان تأثیری را که شخصیت او بر فقه احمد و معاصران او از اصحاب حدیث برجای نهادند، نادیده گرفت این عبارت منقول از احمد که «اگر مسأله ای پیش آمد و درباره آن اثری از پیشینیان یافت نشد، فتوا قول شافعی است» البته به دور از مبالغه نیست، اما در کتاب های فقه تطبیقی، یافتن نام احمد در کنار شافعی به عنوان موافق، امری مأنوس است، همان قدر که یافتن ستایش هایی درباره شافعی از زبان احمد امری سهل و آسان است.
نخستین مرحله از فقه آموزی احمد بن حنبل به 183 هجری قمری ختم می شود که به طور مستمر و همزمان از محفل درس قاضی ابویوسف (م: 182هـ. ق) فقیه نامدار اصحاب رأی و هشیم بن بشیر (م: 183هـ. ق) از فقیهان اصحاب حدیث، برخوردار بود. آشنایی مستقیم او با تعالیم محمد بن ادریس شافعی پس از 190 هجری قمری در مکه آغاز شد، سپس به هنگام حضور شافعی در بغداد، دیدارهای آنان در فاصله سالهای 195 تا 199 هجری قمری ادامه یافت. برخوردار بودن از چنین پشتوانه نقلی و گریز از کاربرد وسیع رأی که پس از شافعی و در روزگار احمد به شعار اصحاب حدیث تبدیل شده بود، در واقع مکتب جدیدی را در فقه اصحاب حدیث پدید آورد که با فقه مالک بن انس و سفیان ثوری یا فقه شافعی متفاوت بود. در این مکتب که به پیروی بیشینه از آثار و سنن و ترک قیاس و رأی ـ جز در موارد ضرورت ـ توصیه می شد، نوعی پافشاری بر احتیاط و پرهیز از طرح مسائل تقدیری دیده می شود. در واقع شدت احتیاط و پرهیز او از اجتهاد به رأی در مسائل حلال و حرام و تکیه وی بر حکم مأثور چیزی است که به عنوان شیوه فقهی او در منابع کهن و متأخر اشتهار یافته است.
فقه احمد در بدو پیدایش، نظریات عالمی از فقیهان اصحاب حدیث با گرایش های رأی ستیز سده سوم هجری قمری بود، چنانکه ابن ندیم در الفهرست نام احمد را در شمار فقیهان اصحاب حدیث آورده، و برخلاف مالکیان، حنفیان ، شافعیان و حتی بر خلاف ظاهریان، شیعیان، جریریان و محکّمان، بابی مستقل را به حنبلیان اختصاص نداده است. اما فقه احمد، مذهب دیگر عالمان صاحب حدیث را به یکباره منقرض نگردانید و حتی پس از شکل گیری مذهب حنبلی به عنوان مذهبی مستقل، به طور برجسته و گریخته گزارش هایی از وجود پیروان مذاهب اصحاب حدیث، سوای حنبلیان در منابع دیده می شود. اگرچه احمد، فقیهان برجسته اصحاب حدیث چون اوزاعی، مالک، شافعی و نیز معاصران خود چون حمیدی فقیه مکه و ابن راهویه فقیه خراسان را بس بزرگ می داشت، اما به شدت با تقلید از مالک یا اوزاعی یا فقیهی دیگر که در میان اصحاب حدیث شیوع یافته بود، مخالفت می ورزید.
احمد بن حنبل اساساً مکتوب شدن آراء خود را خوش نمی داشت و این نکته را چند تن از شاگردان او چون عبدالله بن احمد و حنبل بن اسحاق به صراحت گوشزد کرده اند. وی به شدت بر این باور بود که در تألیف کتاب باید احادیث را به صورت مجرد از آراء شخصی ثبت کرد. در دوره ای که تألیف کتاب های فقهی کاملاً متداول شده بود، به سبب یادشده، احمد نه خود به تألیف آثاری در فقه دست یازید و نه شاگردان را گذاشت تا زیر نظر او به تدوین نظریاتش بپردازند.
تعالیم فقهی احمد، در زمان حیات خود وی، در مناطقی که مذهب اصحاب حدیث در آنجا ریشه داشت، کمابیش مورد توجه قرار گرفت، در دهه های میانی سده سوم هجری قمری، آراء احمد در کنار آراء ابن راهویه نزد اصحاب حدیث از اهمیتی بسزا برخوردار بود. در سال های پایانی سده سوم هجری قمری و دهه نخست سده چهارم قمری، ابوبکر خلال که او را به عنوان مجدِّد فقه احمد در رأس سده سوم هجری قمری معرفی کرده اند، با تألیف کتاب الجامع لعلوم احمد بن حنبل، مجموعه تعلیمات مندرج در کتاب های گوناگون مسائل احمد را گردهم آورد. با اندکی تأخر ابوالقاسم خرقی معاصر وی با تألیف کتاب المختصر، فقه حنبلی را به مرحله تدوین آثار مجرد فقهی وارد ساخت. در همان سده، ابوجعفر طحاوی از حنفیان در اختلاف الفقهاء و محمد بن جریر طبری پیشوای جریریه در اختلاف الفقهاء، احمد را به عنوان فقیهی که اقوال او همطراز دیگر فقیهان قرار گیرد، پذیرا نشدند و همین امر موجب اعتراض تند از سوی حنبلیان بغداد نسبت به طبری گردید. در نیمه دوم سده چهارم هجری قمری، پیروان احمد علاوه بر بغداد که پایگاه اصلی آنان بود، در بلاد جزیره، مناطق غرب و جنوب دریای خزر، خوزستان و مصر] از جمعیتی برخوردار بودند. در طبقه بندی مذاهب درجه اول فقهی، ذکر تنها سه مذهب اصلی بدون یادی از احمد، در منابع مربوط به سده چهارم هجری قمری فراوان دیده می شود.
بدون تردید احمد در مقایسه با فقیهان اصحاب رأی، قیاس و اجتهاد الرأی را در سطح محدودتری به کار می بست و کاربرد آن را با کاربرد ادله نقلی محدود می ساخت. در واقع او آنگاه به قیاس و رأی متوسل می شد که معنی ثابت یا قولی از صحابه یا حدیث ضعیف یا مرسل یافت نمی شد و چاره ای نیز جز پاسخ گفتن به پرسش نبود. » [۸]
(رک: مالکیه)
پانویس
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص395
- ↑ تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص543
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج4، ص412 / الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری او عصر النهضة فی الاسلام، آدام متز، عبدالهادی ابوریده، ج1، ص388 / اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص395 / مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص46
- ↑ تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص529
- ↑ تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص524 و530
- ↑ تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص530
- ↑ تاریخ مذاهب اسلامی، محمد ابوزهره، ص539
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص718