معمریه (از معتزله)
از معتزله.
ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب، مَعَمَّریه را به فتح میم، فتح عین، فتح و تشدید میم دوم ضبط می کند. [۱]
ایشان پیروان معمر بن عباد سُلمی می باشند.
دائرة المعارف بزرگ اسلامی می نویسد: «در نیمه نخست قرن دوم هجری قمری، اندیشه اعتزال در بصره شکل گرفت، ولی نه در نسل واصل بن عطا و نه در دوره شاگردان او، نمی توان حضور معتزلیان را در بغداد مشاهده کرد. اما در نسل سوم با حضور کسانی مثل بشر بن معتمر (م:210هـ. ق) و معمر بن عباد سُلمی (م:215هـ. ق) در بغداد و هم چنین حضور گسیخته ابوالهذیل علاف و نظام پیوند عمیقی میان محیط بغداد و تعالیم معتزله برقرار شده است. در این میان تأثیر بشر بن معتمر ـ که برخلاف سه نفر دیگر، نه از بصره که از کوفه برخاسته بود ـ بیشتر است. و این خاستگاه با در نظر داشتن نزدیکی افکار بشر به شیعه، در خور ژرف اندیشی بیشتر است.
تقسیم معتزله، به معتزله بغداد و معتزله بصره، از دوره بشر بن معتمر آغاز شده است. پس از بشر، ابوموسی مردار (م:226هـ. ق) موجب رونق اعتزال در بغداد شد. وی اثری مستقل در تبیین اختلافات خود با معتزله بصره نگاشت. پس از او نیز باید از ابوجعفر اسکافی (م:240هـ. ق) یاد کرد که در اثری مستقل، به اثبات تفضیل امام علی علیه السلام پرداخت و کتابی نیز در ردّ العثمانیة جاحظ به رشته تحریر درآورد. از معتزلیان بصره هم چنین باید به جعفر بن حرب، جعفر بن مبشر، ابومجالد بغدادی و عبدالرحیم خیاط اشاره کرد. خیاط حلقه ای مهم در اتصال پسینیان و پیشینیان اعتزال بغداد به شمار می آید. پس از خیاط نیز شاگرد او،ابوالقاسم بلخی به نشر این مکتب پرداخت.
در دوره یادشده، مکتب معتزله بغداد راه به سرزمین های دیگر گشود. دوره ای که نمی توان از نقش احمد بن ابی دؤاد، وزیر مقتدر مأمون عباسی در آن غافل بود. در اوائل قرن چهارم، ظهور ابوبکر بن اخشید (م:326هـ. ق) نقطه عطفی در تاریخ اعتزال بغداد به شمار می آید. وی که با اندیشه معتزله بصره نیز آشنایی داشت به شدت به آرای ابوهاشم حمله کرد تا جایی که تاسرحدّ تکفیر وی پیش رفت. از آن پس اختلافات این دو نحله رو به افول نهاده و هم زمان با نزدیک شدن مکتب بصره به اندیشه های بغدادیان در باب امامت، متکلمان بغداد نیز به آموختن از بصریان روی آوردند. تاجایی که پیروان هر مکتب را می توان در شهر دیگر نیز مشاهده کرد. » [۲]
دانشنامه جهان اسلام درباره اندیشه معمر بن عباد سُلمی در مورد معرفت می نویسد: «وی بـه تکثیر اقسام معـرفت پرداخت و آن را بـه ده قسم، تقسیم کرد و از قسم مهم و جدیدی به نام معرفت ذات سخن گفت که مستقیماً بدون استعانت از عقل و حواس حاصل می شود. این قسم معرفت، بعداً مورد توجه ابن سینا قرار گرفت. » [۳]
دکتر حسین صابری می نویسد: معمر بن عباد سُلمی یکی از فلاسفه بزرگ معتزله است. بشر بن معتمر پیشوای معتزله بغداد، هشام بن عمرو و ابوالحسین مدائنی نزد او تلمذ کرده اند. بنابر روایت محمد شهرستانی، وی از بزرگترین قدری مسلکان در کلام دقیق درباره نفی صفات و نفی تقدیر از جانب خداوند است.
اصول اندیشه هایی را که از معمّر روایت کرده اند از این قرار است: یکم. خداوند تنها اجسام را آفریده است و اعراض از اجسام پدید می آیند؛ دوم. عرض ها در هر نوعی نامتناهی هستند؛ سوم. اراده خداوند در مورد یک چیز غیر از خداست؛ چهارم. قدیم بودن خداوند به معنای قدم زمانی نیست؛ پنجم. محال است که خداوند به خود عالِم باشد، زیرا در این صورت لازم می آید عالم و معلوم یک چیز باشد؛ ششم. قرآن یک عرض است و از این روی فعل خداوند نیست. چرا که خداوند فاعل اعراض نیست. [۴][۵]
پانویس
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج3، ص237
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج12، ص321
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج9، ص213
- ↑ تلخیص از تاریخ فرق اسلامی، حسین صابری، ج1، ص181
- ↑ الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، عبدالرحیم خیاط، ص183 / بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص64 / التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص73 / تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، سیدعلی جرجانی، ص180 / الفرق الاسلامیة، شمس الدین محمد کرمانی، ص25 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص166 / الفرق والجماعات و المذاهب الاسلامیة، صلاح ابوسعود، ص143 / فرهنگ فِرَق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص420 / فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، شریف یحیی الامین، ص257 / اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج3، ص236 / المعتزلة، زهدی حسن جارالله، ص130 / معجم الفرق الاسلامیة، عارف تامر، ص28 / الملل و النحل، عبدالقاهر بغدادی، ص83 / المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص348 / موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، عبدالمنعم حفنی، ص612