سُنِیه (اهل سنت)

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

همان اهل سنت.

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب سُنّی را به ضم سین و تشدید نون ضبط کرده است. [۱]

این نـام منسوب به سنت است. سنت ضد بـدعت بوده و جمـاعتی نیز به این نـام منتسب می باشند که از جمله ایشان می توان از عـلاء بن عمـرو سنی، ابـوزکریا یحیی بن زکریا و ابوبکر احمد بن محمد سنی حافظ دینوری نام برد.

شایان توجه است که می توان از این نام گذاری ها چنین استنتاج کرد که رواج لقب اهل سنت یا سنی برای سنی ها در روزگاران بعد بوده است و در ابتدا اشخاص معدودی این نام را برای خود انتخاب می کرده اند.

دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره اصطلاح اهل سنت و جماعت که معادل سنیه می باشد، چنین می نویسد: «این اصطلاحی است در گروه بندی های مذهبی مسلمانان که در طی قرون متمادی ناظر به گرایش مذهبی اکثریت مسلمانان بوده است. این نام نسبت به اهل سنت و جماعت داشته و با رعایت اختصار، به صورت سنی شهرت یافته است. اصطلاح اهل سنت و جماعت، با قید سنت، مذاهب بدعت گذار و با قید جماعت، مذاهب اهل خروج را از جرگه اکثریت خارج کرده است. اما باید توجه داشت که مقصود از سنت و بدعت در اینجا، سنت و بدعت بر پایه تعریفی است که اکثریت از این دو اصطلاح داشته اند. در طول تاریخ اسلام نمی توان گروهی از مسلمانان را نام برد که نسبت انحراف از سنت و گرایش به بدعت را بر خود پسندیده باشند. در حال حاضر، تنها گروه هایی از مسلمانان که از شمول تعبیر اهل سنت و جماعت خارج هستند، گروه های شیعه و اِباضیه هستند. اما در نگاه تاریخی باید یادآور شد که برخی از شعب کلامی مسلمانان همچون معتزله و مرجئه نیز از سوی اکثریت در شمار اهل سنت و جماعت شمرده نمی شده اند. در صورتی که تبیین مرزهای تاریخی میان اهل سنت و جماعت با گروه های دیگر مورد نظر باشد، نکات بسیاری باید مورد توجه قرار گیرد. اما مرزبندی میان اهل سنت و جماعت و گروه های دیگر در عصر حاضر، عملاً بر مبنای دیدگاه مذاهب نسبت به خلفای نخستین صورت می پذیرد، بدین توضیح که اهل سنت و جماعت با وجود گوناگونی طیف های آن، بر مشروعیت خلافت چهار خلیفه نخستین اتفاق نظر دارند در حالی که شیعیان ـ به طور خاص امامیه و اسماعیلیه ـ حضرت علی علیه السلام را جانشین بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله می شمارند و اِباضیه نسبت به خلافت عثمان بن عفان و حضرت علی (علیه السلام)، انتقاداتی را وارد می دانند. شعبه زیدیه از شیعه با وجود این که بیش از دیگر گروه های شیعه به اهل سنت و جماعت نزدیک گشته اند، ولی هنوز برخی دیدگاه های مبنایی ایشان در باب امامت این فرقه را نیز از اهل سنت و جماعت متمایز داشته است.

از نظر اصول اعتقادی، اهل سنت و جماعت در اشکال کنونی آن در طیفی میان اشعریه تا سلفیه پراکنده اند و این تمایز از آن رو پدید آمده است که گروهی از عالمان در برخورد با مباحث اعتقادی راهی کلامی و استدلالی را می جسته اند. در حالی که گروهی دیگر، دست یافتن به عقیده ای نجات بخش را در گرو پذیرش نصوص و پیروی شیوه سلف (صحابه و تابعین) در پرهیز از مباحث کلامی و تسلیم نسبت به نصوص شرعی دانسته اند، گونه ای خاص از گرایش های اعتقادی اهل سنت و جماعت که در گستره ای از تاریخ در مشرق اسلامی از حیاتی ممتد برخوردار بوده، مکتب حنفیان اهل سنت و جماعت، و شکل کلامی شده آن، یعنی مذهب ماتریدیه است.

درباره گروه بندی های اهل سنت و جماعت در حوزه فقهی، باید گفت که از میان مذاهب گوناگون ایشان، چهـار مـذهب حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در طـول تـاریخ بیش از همه اهمیت یـافتـه و در حـال حاضر نیـز اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت و جماعت پیرو همین مذاهب چهارگانه اند. به عنوان مذاهب دیگر فقهی در میان اهل سنت و جماعت باید از مذهب اوزاعی، مذهب سفیان ثوری، مذهب ابوثور و مذهب ظاهری یاد کرد که جز آثار بسیار محدود از مذهب اخیر، همگی به تاریخ سپرده شده اند. مذهب ظاهری امروزه به عنوان مذهبی از مذاهب هشتگانه مسلمین مورد توجهی محدود قرار گرفته است. افزون بر آنچه یاد شد باید حرکت هایی اصلاح گرا در فقه اهل سنت و جماعت را مورد توجه قرار داد که به دنبال استنباط مستقیم احکام فقهی از ادله و نصوص شرعی است و پیروی مذهبی خاص از مذاهب اربعه را کنار نهاده است. » [۲]

مشکور نیز به نقل از کتاب سواد اعظم به شرح عقاید ایشان می پردازد. وی می نویسد: «سواد اعظم در اصطلاح، اکثر مسلمانان باشند از فرقه اهل سنت و جماعت و در آن باب کتابی به همین نام نوشته شده است که آن را یکی از علمای این مذهب، ابوالقاسم اسحاق بن محمد بن اسماعیل مشهور به حکیم سمرقندی در حدود 290 هجری به زبان عربی در شرح شصت و دو مسأله کلامی به امر اسماعیل بن احمد سامانی (279 ـ 295) در بخارا نوشت. ترجمه این کتاب از تازی به پارسی به امر امیر نوح دوم سامانی در حدود سال 370 هجری است. ما اصول مذهب سنت و جماعت را که سواد اعظم نام می برد از این کتاب به اختصار نقل می کنیم: رسول (صلی الله علیه و آله) گفت علیکم بالسواد الاعظم، یعنی بر شما باد سواد اعظم. گفتند سواد اعظم چیست؟، فرمود الذی انا و اصحابی. یعنی سواد اعظم آن است که امروز من بر آنم و یاران من بر آنند؛ اگر پرسند معرفت چیست بگو شناختن خدائیست عزوجل و ایمان چیست بگو اقرار کردن به خدای عزوجل و بر پیغمبران و فرشتگان و کتابهای ایشان و روز قیامت به اخلاص دل و به اقرار زبان؛ اگر پرسند خدای تعالی کیست بگو آن خدایی است که همه خلق را بیافرید و روزی دهنده همه جانوران است و او بی چون و چگونه است و او را شریک نیست؛ محمد (صلی الله علیه و آله) بنده و رسول اوست و هرچه جبرئیل از خدای به محمد (صلی الله علیه و آله) آورده همه راست و حق است؛ اما پس از پیغمبر ابوبکر فاضل تر بود پس عمر پس عثمان پس علی (علیه السلام). هرکه یاران پیغمبر را دشمن دارد و دشنام دهد، در لعنت خدای عزوجل باشد؛ مؤمن چنان باید که در ایمان خود شک نباشد و نباید گوید که من مؤمنم ان شاء الله و لکن باید که بگوید من مؤمنم حقّاً حقّاً؛ مسلمان باید که خلاف جماعت مسلمانان نکند. رسول (صلی الله علیه و آله) گفت لاتجتمع امتی علی الضلالة، یعنی امت من به ضلالت گرد نیایند؛ نماز مسلمان آن است که هر نیک و بد از حق بیند، زیرا رسول گفت صلّوا خلف کل بر و فاجر. یعنی نماز کنید از پس هر نیک و بد اگر آن کس زانی باشد یا لوطی یا میخواره و خاصه سنی و جماعتی و مبتدع نباشد از پس او نماز روا بود؛ دیگر آن که هیچ کس را از اهل قبله کافر نخوانید به گناه، زیرا که مذهب سنت و جماعت آن است که اگر مسلمانی صد هزار مؤمن را بکشد یا صدهزار بار زنا کند یا سال ها خمر خورده از مسلمانی بیرون نرود؛ دیگر آن که بر جنازه هر خرد و بزرگ نماز کند هرچند آن کس بد بوده باشد زیرا از اهل قبله است؛ دیگر آن که تقدیر نیکی و بدی همه از خدای ببیند زیرا اندر خبر است که روزی جبرئیل پرسید مر رسول را که ایمان چیست؟ فرمود القدر خیره و شره من الله تعالی. یعنی تقدیر نیکی و بدی از خدایست؛ دیگر آن که از پس هر امیری که جابر باشد یا عادل نماز روا بود. زیرا که طاعت سلطان داشتن فریضه است و ترک وی عصیان و معصیت است و بدعت و باید چون رافضیان نباشی که ایشان بر سلطان بیرون آیند و شمشیر کشند و عاصی باشند، اگر عدل کند مزد و ثواب یابد و اگر ظلم کند بزه و عذاب آن را بکشد؛ دیگر مسح بر موزه (کفش) در سفر و حضر روا باشد در حضر یک شبانه روز و در سفر سه شبانه روز؛ دیگر آن که ایمان از عطای خدای تعالی بیند زیرا که فعل از بنده است و توفیق از خداوند. اگر کسی گوید ایمان آوردن فعل من است و خدای را در آن صنعی نیست، قدری باشد و اگر گوید از من هیچ فعل نیست هر چه هست از خداست جبری باشد؛ دیگر آن که بنده با همه افعال خویش مخلوق و خدای تعالی با همه صفات خویش خالق است؛ دیگر آن که قرآن کلام خدایست و مخلوق نیست و قدیم است و کلام خدا صفات خدایست عزوجل، پس هر که قرآن را مخلوق و آفریده گوید، به خدای عزوجل کافر شود و سیصد تن از تابعین و مقدمان دین گفته اند هر که قرآن را مخلوق گوید کافر است؛ دیگر آن که عذاب گور حق است، هر که منکر شود معتزلی باشد؛ دیگر آن که سؤال منکر و نکیر حق است و هر که حق نبیند او قدری باشد؛ دیگر آن که دعای زندگان و صدقه ایشان مردگان را منفعت است؛ دیگر آن که مؤمن باید شفاعت رسول صلی الله علیه و آله مر اهل کتاب را حق بیند از امت و هر که شفاعت رسول را منکر شود، معتزلی باشد؛ دیگر آن که مؤمن باید معراج رسول را به آسمان حق بیند زیرا معراج او به نص کتاب حق است؛ دیگر آن که نامه اعمال خواندن در قیامت حق است، هر که منکر شود معتزلی باشد؛ دیگر آن که روز شمار و قیامت را حق بیند؛ دیگر آن که میزان و ترازو را حق بیند یعنی سنجیدن اعمال را از نیک و بد در روز قیامت؛ دیگر آن که صراط را حق بیند و صراط حق است هم به قرآن و هم به اخبار؛ دیگر آن که بهشت و دوزخ حق است و هر دو آفریده است؛ دیگر آن که خدای تعالی در روز شمار بی واسطه ترجمان از بندگان می پرسد و بنده جواب می دهد؛ دیگر آن که خداوند را صفات است هم غضب هم رضا و نشاید گفت که خشم خدای عزوجل آتش و خوشنودی وی بهشت باشد هر که چنین گوید معتزلی باشد؛ دیگر آن که رؤیت خدایتعالی حق است هم به کتاب و هم به قرآن و خبر؛ دیگر آن که مرتبت انبیا (صلوات الله علیهم اجمعین) برتر از مرتبت اولیاست و مرتبت اولیا کمتر از مرتبت انبیا باشد؛ دیگر آن که کرامات اولیا را حق بیند و کتاب خدای عزوجل و اخبار رسول (صلی الله علیه و آله) بر معنا ناطق است؛ دیگر آن که عقل انبیا برتر از عقل مؤمنان باشد و عقل مؤمنان برتر از عقل کافران؛ دیگر آن که حدث امام یعنی بی وضویی او را حدث بینی و هر که جز این داند از پس وی نماز روا نباشد؛ دیگر آن که به آب اندک و ایستاده طهارت روا نباشد و آب اندک کم از یک من نباشد زیرا رسول (صلی الله علیه و آله) از یک من آب طهارت کرد و با چهار من غسل کرد و کمترین آب غسل چهار من است و هر که به آب اندک طهارت روا بیند از پس او نماز روا نباشد؛ در وضو چون موزه (کفش) بیرون کنند پای باید شست و اگر نشوید از پس آن نماز روا نباشد و هر که بر پای برهنه مسح روا بیند، شیعی و رافضی باشد؛ اگر از اندام کسی خون و ریم (چرک) رود یا آنچه بدین ماند طهارتش تباه شود؛ هرکه حجامت کند و نماز کند، نمازش روا نبود؛ دیگر آن که ایمان نکاهد و نیفزاید زیرا زیادت و نقصان ایمان کفر است؛ بنده مؤمن آن است که میان خوف و رجا باشد و از خاتمت کار بترسد؛ دیگر آن که به رحمت خدای تعالی امید داشتن فریضه است و هر که از رحمت او نومید شود حروری باشد؛ دیگر آن که رسول (صلی الله علیه و آله) گفت هر امتی را مغان باشد و مغان امت من کسانی اند که گویند تقدیر نیکی و بدی از خدای نیست (القدریة مجوس هذه الامة). چون بیمار شوند از حال آنان مپرسید و چون بمیرند بر جنازه ایشان حاضر نشوید؛ دیگر آن که نماز تراویح سنت است. (تراویح جمع ترویح و ترویحه، بیست و دو رکعت نماز نافله است که شبهای ماه رمضان معمول عامه یعنی سنت و جماعت است و آن را تراویح بدان جهت گویند که پس از هر چهار رکعت خود را آرام و راحت می دهند. ) چون خلافت به عمر رسید، مسجدها را به قندیل ها بیاراست و نماز تراویح بر پای کرد، رافضیان گویند این کار عمر است؛ دیگر آن که دعا کردن عبادت و در خبر است الدعا مخ العبادة یعنی دعا مغز عبادت است. رسول (صلی الله علیه و آله) گفت: دعا سود دارد بلایی را که فرود آمده باشد و بلایی را که فرود نیامده باشد ». [۳]


پانویس

  1. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج2، ص149
  2. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ص474
  3. فرهنگ فِرَق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص242