مرداریه
از معتزله.
ایشان پیروان عیسی بن صُبَیح می باشند.
وی راهب معتزله بوده و پیروان او از جمله معتزله بغدادیون به حساب می آیند. عیسی بن صبیح ملقب به مردار و شاگرد بشر بن المعتمر بوده است. عقاید خاصی را به او نسبت می دهند از جمله این که خداوند قدرت بر ظلم و دروغ دارد. وی در مسئله تولد به قول بشر بن معتمر قائل بوده است. (رک: بشریه )
مردار هم چنین می گفته «فعل واحد می تواند از دو فاعل بر سبیل تولد صادر شود و مردم می توانند همانند قرآن را در فصاحت و نظم و بلاغت بیاورند».
وی مخالف سرسخت عقاید اهل سنت بوده و می گفته: «هرکس به قدیم بودن قرآن قائل باشد، کافر است».
وی هم چنین هرکسی را که قائل به مخلوق بودن افعال بود، و هم چنین هرکسی را که قائل به امکان رؤیت خداوند متعال بود، تکفیر می کرد. وی می گفته است: «اگر شرع مقدس هم در کار نبود، آدمی باید به کمک عقل خود، خدا را با جمیع اسماء و صفاتش بشناسد». او در حدود سال 226هجری قمری وفات کرده است. [۱]
فخر رازی این فرقه را مُزداریه (به زاء منقوطه) ضبط کرده در حالی که محمد شهرستانی، ابن اثیر، عبدالقاهر بغدادی و علی بن حسین مسعودی از این فرقه با عنوان مرداریه (به راء معجمه) یاد کرده اند. گویا منشأ اختلاف، تفاوت ضبط لقب ابوموسی عیسی بن صبح است که برخی وی را مردار و برخی مزدار لقب داده اند.
دائرة المعارف بزرگ اسلامی می نویسد: «در نیمه نخست قرن دوم هجری قمری، اندیشه اعتزال در بصره شکل گرفت، ولی نه در نسل واصل بن عطا و نه در دوره شاگردان او، نمی توان حضور معتزلیان را در بغداد مشاهده کرد. اما در نسل سوم با حضور کسانی مثل بشر بن معتمر (م:210هـ. ق) و معمر بن عباد سُلمی (م:215هـ. ق) در بغداد و هم چنین حضور گسیخته ابوالهذیل علاف و نظام پیوند عمیقی میان محیط بغداد و تعالیم معتزله برقرار شده است. در این میان تأثیر بشر بن معتمر ـ که برخلاف سه نفر دیگر، نه از بصره که از کوفه برخاسته بود ـ بیشتر است. و این خاستگاه با در نظر داشتن نزدیکی افکار بشر به شیعه، در خور ژرف اندیشی بیشتر است.
تقسیم معتزله، به معتزله بغداد و معتزله بصره، از دوره بشر بن معتمر آغاز شده است. پس از بشر، ابوموسی مردار (م:226هـ. ق) موجب رونق اعتزال در بغداد شد. وی اثری مستقل در تبیین اختلافات خود با معتزله بصره نگاشت. پس از او نیز باید از ابوجعفر اسکافی (م:240هـ. ق) یاد کرد که در اثری مستقل، به اثبات تفضیل امام علی علیه السلام پرداخت و کتابی نیز در ردّ العثمانیة جاحظ به رشته تحریر درآورد. از معتزلیان بصره هم چنین باید به جعفر بن حرب، جعفر بن مبشر، ابومجالد بغدادی و عبدالرحیم خیاط اشاره کرد. عبدالرحیم خیاط حلقه ای مهم در اتصال پسینیان و پیشینیان اعتزال بغداد به شمار می آید. پس از عبدالرحیم خیاط نیز شاگرد او، ابوالقاسم بلخی به نشر این مکتب پرداخت.
در دوره یادشده، مکتب معتزله بغداد راه به سرزمین های دیگر گشود. دوره ای که نمی توان از نقش احمد بن ابی دؤاد، وزیر مقتدر مأمون عباسی در آن غافل بود. در اوائل قرن چهارم، ظهور ابوبکر بن اخشید (م:326هـ. ق) نقطه عطفی در تاریخ اعتزال بغداد به شمار می آید. وی که با اندیشه معتزله بصره نیز آشنایی داشت به شدت به آرای ابوهاشم حمله کرد تا جایی که تاسرحدّ تکفیر وی پیش رفت. از آن پس اختلافات این دو نحله رو به افول نهاده و هم زمان با نزدیک شدن مکتب بصره به اندیشه های بغدادیان در باب امامت، متکلمان بغداد نیز به آموختن از بصریان روی آوردند. تاجایی که پیروان هر مکتب را می توان در شهر دیگر نیز مشاهده کرد. [۲]
پانویس
- ↑ اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص43 / التبصیر فی الدین، شهفور اسفراینی، ص77 / الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بغدادی، ص178 / اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج3، ص194 / مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج5، ص22 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص67 / نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص271
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج12، ص321