دروزیه
دائرة المعارف تشیع می نویسد: «در مورد وجه تسمیه این فرقه، هنوز هیچ نظریه ای قاطع بیان نشده و مورخان فقط به حدس و گمان بسنده کرده اند ولی بنا به گفته یوحنا افطاکی مورخ مسیحی که معاصر پدیدآورندگان این فرقه بوده، این نام برگرفته از کلمه دَرزی است که لقب محمد بن اسماعیل درزی بخارایی است که فارسی الاصل بوده و به انوشتکین شهرت داشته است و به معنی خیاط است. این کیش جدید با آن که از مذهب اسماعیلیه نشأت گرفته بود، به تدریج دارای چنان عقاید بدعت آمیزی شد که از چارچوب مذهب اسماعیلی و حتی اسلام شیعی بیرون افتاد. سه تن از داعیان اسماعیلی به نامهای: حمزة بن علی بن احمد زوزنی، معروف به لبّاد حسین یا حسن بن حیدره فرغانی معروف به اَخرَم و محمد بن اسماعیل درزی یا دَرزی معروف به انوشتکین ترکی بخارایی هر سه اصالتاً ایرانی و اهل آسیای میانه بودند. در سال 408 هجری قمری یکی پس از دیگری به قاهره وارد شدند و به دربار الحاکم بامرالله فاطمی راه یافتند. در حقیقت این سه تن پایه گذاران دعوت و نهضت دروزی بودند. حسین بن حیدره فرغانی اَخرَم نخستین داعی اسماعیلی فاطمی، شاید اولین نفر از این سه تن باشد که در همان سال 408 هجری قمری نهضتی را به قصد اعلام الوهیت الحاکم بامرالله فاطمی سازمان داده باشد. این دعوت فاطمی در هماهنگی با اصول اساسی عقیده امامت، حاکم بامرالله را پیشوا، رهبر، مؤید من عندالله، معصوم و لغزش ناپذیر، حافظ، نگاهبان حقیقی اسلام و مفسر موثق معانی باطنی شریعت و وحی اسلامی قلمداد می کرد. اَخرم فرغانی در رمضان 408 هجری قمری به دست اسماعیلیان کشته شد. زیرا اسماعیلیان فاطمی، با عقاید وی مخالفت ورزیدند. پس از وی، حمزة بن علی بن احمد زوزنی یکی از یاران پیشین اَخرَم که از نژادی ایرانی بود و در همان سال 408 هجری قمری به قاهره آمده بود، در 410 هجری قمری مورد تعقیب سپاهیان فاطمی قرار گرفت. حمزه بود که آثار متعدد مذهب دروزی را تألیف کرد، حتی امروزه همه دروزی های لبنان، تقویم مجزایی دارند که از سال 408 قمری شروع می شود و به دروز حمزه معروف است. در همان سال محمد بن اسماعیل درزی بخارایی، یکی دیگر از داعیان اسماعیلی که گویا در آغاز از شاگردان حمزة بن علی بن احمد زوزنی و از یاران اَخرَم و از نژادی ایرانی بود به قاهره رفت و با حمزة بن علی زوزنی که از مقربان الحاکم بامرالله بود ملاقات کرد و به یاری او به دربار الحاکم راه یافت و مذهبی به نام مذهب توحید به همیاری علی بن احمد حبّال که مؤذن بود، پدید آورد و می کوشید که از حمزه سعایت کرده و به جای وی بنشیند ولی توفیق نیافت و از آن پس ادعای استقلال کرد و رقیب حمزه گردید و با او برای رسیدن به مقام پیشوایی این دعوت جدید رقابت ورزید و دعوت وی و نهضت او بعدها به نام درزیه خوانده شد. این فرقه به عنوان الحاکمیه نیز خوانده شده است که منسوب به الحاکم بامرالله فاطمی است. برخی از مورخان احتمال داده اند که درزی وقتی با الحاکم فاطمی ارتباط برقرار کرد، این اندیشه را برای وی خوب جلوه داد که ادعای خدایی کند و اضافه کرده اند که گویا الحاکم نیز به صورت پنهانی با این اندیشه موافقت کرد و بی آن که خود بدین امر دامن زند، به او اجازه داد به گسترش این اندیشه و دعوت بپردازد. نکته ای شگفت آور این که حمزه در یکی از رساله های خود، محمد بن اسماعیل درزی را متهم می کند که حاکم بامرالله را تنها یک انسان می داند و مقام الوهیت را برای وی قائل نیست. در بیشتر منابع تاریخی نوشته اند که درزی نخستین کسی است که قائل به الوهیت الحاکم خلیفه فاطمی شد و اعتقاد داشت که عقل کلی در آدم ابوالبشر حلول کرد و به صورت او تجسّد یافت و از وی به دیگر انبیاء انتقال می یابد، تا به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و ائمهعلیهمالسلام و خلفای فاطمی رسید.
او می خواری و ازدواج با محارم را روا می داشت و قائل به تناسخ ارواح بود، از این رو مردم مصر بر او شوریدند. او از بیم رسوایی ناچار به ترک مصر گردید و به شام مهاجرت کرد، تا این که به دست غلامان ترک کشته شد. برخی نوشته اند که مرگ وی به تحریک رقیبش حمزة بن علی زوزنی صورت گرفت».
دائرة المعارف تشیع درباره ادامه فعالیت دروزیه پس از مرگ درزی می نویسد: «پس از ناپدید شدن یا مرگ درزی تا 418 هجری قمری، همه فعالیت های این عقیده (دعوت جدید) به حالت تعلیق درآمد، اما در 418 هجری قمری رهبری دروزیان به بهاءالدین ابوالحسن علی بن احمد سموقی معروف به ضیف و ملقب به المقتنی رسید. وی ظاهراً با حمزه در تماس بود، از این رو برخی نوشته اند که وی در شعبان 410 هجری قمری از سوی حمزه مأموریت یافت تا به بیان مسائل دعوت دروزی بپردازد و مجموعه بزرگی از رساله های دروزیان به او نسبت داده می شود. در زمانی که المقتنی از قاهره نامه هایی به مناطق مختلف می فرستاد، دیگر آیین پرستش حاکم بامرالله رنگ باخته بود و دعوت جدید و مذهب دروزی، بزرگترین موفقیت خود را در شام که عده ای از داعیان دروز در آنجا فعالیت داشتند، به دست آورد و در حقیقت عقیده جدید، ایدئولوژی لازم را برای موجی از شورش های روستایی در شام (که از آن پس موطن همیشه دروز شد) فراهم ساخت. المقتنی تا 425 هجری قمری نوکیشان دیگری میان جوامع شرق اسماعیلی تا به مولتان که اسماعیلیان آنجا از قتل و آزار غزنویان جان سالم به در برده بودند، به دست آورد. اندکی بعد، چندتن از پیروان المقتنی از جمله شخصی به نام ابن کردی و سُکَین که سرآمد داعیان دروز در شام بود، برای نیل به مقام رهبری نهضت جدید با المقتنی به مبارزه برخاستند، به این ترتیب جنبش دروز توان اولین و موفقیت خود را در جلب پیروان تازه از دست داد. و المقتنی پس از 429 هجری قمری تماس مستقیم خودش را با پیروانش قطع کرد، هرچند تا 435 هجری قمری که دعوت فعال این دعوت جدید به پایان رسید، همچنان نامه ها به اطراف و اکناف می فرستاد. از این تاریخ به بعد دعوت دروزیان به صورت یک جامعه بسته درآمد که نه گرونده جدید را می پذیرفت و نه اجازه ارتداد به پیروان خود می داد. نامه های باقی مانده از المقتنی، همراه با نامه هایی که حمزه و اسماعیل بن محمد تمیمی یکی از رهبران دروز نوشته اند، در مجموعه ای گردآوری شده که همه آن ها، نوشته های مقدس دروزیان را تشکیل می دهد. این مجموعه که در شش کتاب ترتیب یافته، رسائل الحکمة و گاهی نیز الحکمة الشریفة خوانده می شود. آنان که هنوز در انتظار بازگشت حاکم و حمزه هستند، نوشته های مذهبی و عقاید خود را کاملاً مخفی نگاه می دارند. از دیگر رهبران دروزی که در بقا و ادامه دعوت تأثیر فراوانی داشت، امیرسید جمال الدین عبدالله تنوخی (820 ـ 884هـ. ق) است. دیگری شیخ محمد ابوهلال معروف به شیخ فاضل (م: 1050هـ. ق) است که رهبری دروزیان را به عهده داشت و روش وی نیز در زهد و اخلاق همانند روش جمال الدین تنوخی و در زمینه زهد و تصوف و عزلت، سیره شیخ محمد ابوهلال فاضل را الگوی خود قرار دادند. از امیران بنام دروزیان که در تاریخ شهرت یافته اند، دو نفر بسیار نامورند، یکی امیرفخرالدین (922 ـ 951هـ. ق) که در زمان خود به فکردین شهرت داشت و دیگری امیر بشیر بن حسین شهابی (م: 1109هـ. ق) بودند، بنابراین نوادگان فخرالدین از خاندان مُهن تا اوایل قرن یازدهم هجری بر دروزیان حکومت کردند، سپس امارت بر دروزیان به خاندان شهاب منتقل گردید. پس از خاندان شهابی، ظاهراً خاندان جنبلاط رهبری دروزیان را به عهده گرفتند که نیای بزرگ آنان سعید بن مصطفی بن جان پولاد بن قاسم کردی است. از مشهورترین شخصیت های جنبلاطی، شیخ سعید فرزند شیخ بشیر جنبلاطی است که در 1861 میلادی درگذشته است. دیگری کمال جنبلاط (1335ـ1395هـ. ق) که از رهبران سیاسی لبنان و مؤسس حزب التقدمی الاشتراکی و نماینده مجلس لبنان که در مذهب دروز تعصب فراوانی داشت و می کوشید مذهب دروزی را با مذاهب هندی ارتباط دهد. او قرآن را رد می کرد و آن را دروغ می پنداشت و در مقابله با قرآن کتابی نوشت با نام مصحف المنفرد بذاته که با عاطف عجمی آن را تألیف کرد و قصد داشت اسلوب قرآن را تقلید کند. دیگری ولید جنبلاط است که پس از کشته شدن کمال جنبلاط، جای او را گرفت و بارها به نمایندگی مجلس لبنان و مقام وزارت رسیده است و هم اکنون نیز دارای رهبری سیاسی دروزیان و صاحب مقام وزارت و نمایندگی است».
این دائرة المعارف درباره عقاید ایشان می نویسد: «عقاید دروزیان که خویشتن را موحدون (که دلالت بر تأکید آنان بر وحدانیت خداوند دارد) می خوانند، مبتنی بر انتظارات معادی اسماعیلیان و نوعی از فلسفه نو افلاطون است که به عنوان شالوده عقیده جهانشناسی اسماعیلیان فاطمی پذیرفته شده بود. علاوه بر این بنیانگذاران مذهب دروز، از عقاید دیگری از جمله عقیده به حلول ذات الهی در جسم انسانی (که غلات شیعی دوره های قدیم، به ویژه خطّابیه که معقتد به الوهیت امامان بودند بدان اعتقاد داشتند) سخت پذیرفته بودند. حمزه و یاران وی تحت تأثیر این عقاید به تجلی و ظهور دوری روح الهی در شکلهای انسانی اعتقاد داشتند. از نظر آنان، واحد ازلی یعنی خداوند که عقل کلی اولین منبعث، یا اصل کیهانی را که خود بالاتر از نام و مرتبه بود، آفریده بود، در شخص حاکم بامرالله متجسد شده و به عبارت دیگر، حاکم بامرالله، واپسین مقام یا جایگاه یا حیز خالق بود و این فقط با شناخت حاکم بود که انسان می توانست خویشتن را تطهیر کند. از سوی دیگر از نظر دروزیان، حمزه نیز امام بود یعنی راهنمای انسانی مؤمنان و تجسّد عقل کلی، اما نقش امام دیگر محدود به تأویل شریعت نبود، زیرا زمان آن فرا رسیده بود که تمایز میان ظاهر و باطن دین از بین برود و از این زمان به بعد، وظیفه امام آن بود که مؤمنان را هدایت کند تا با شناخت وحدانیت خداوند از طریق وجود حاکم، به خویشتن شناسی برسند. حمزه و یاران وی معتقد بودند که حاکم بامرالله، دور واپسین تاریخ مقدس را آغاز کرده و همه شرایع قبلی و مذاهب پیشین از جمله شریعت اسلام و تأویل اسماعیلی آن را منسوخ ساخته است. در واقع حمزه و دیگر رهبران دروزی، دینی جدید عرضه کردند که به نظرشان ناسخ ادیان پیش بود. دروزیان به مرتبه یا حدّ اعتقاد داشته و آن را از مقدسات خویش می شمارند که به این شرح است: یکم: عقل کلی که علةالعلل است و در شخص حمزة بن علی بن احمد زوزنی که امام اعظمش خوانند متجسد شده بود و او هادی مستجیبین و قائم الزمان و آدم حقیقی در دور کنونی است؛ دوم: نفس کلی است که در وجود ابوابراهیم اسماعیل بن محمد بن حامد تمیمی داماد یا پدر زن حمزة بن علی که شیخ برگزیده و کسی است که دانش را از امام اعظم فرا می گیرد و ادریس زمان و اخنوخ اوان و هرمس الهرامسه است، تجسم می یابد؛ سوم: کلمه، و او سفیر قدرت و شیخ رضی و فخر الموحدین و بشیر المؤمنین و عماد مستجیبین ابوعبدالله محمد بن وهب قرشی است؛ چهارم: جناح الایمن (بال سمت راست) ابوالخیر سلامة بن عبدالوهاب سامری است که نظام المستجیبین و عزّالموحدین است؛ پنجم: جناح الایسر (بال سمت چپ)، بهاءالدین ابوالحسن علی بن احمد سموقی مشهور به ضیف که مشهور به المقتنی است و او لسان المؤمنین و سند الموحدین است. این چند تن نزد دروزیان وزیران یا حواریان عالی رتبه حاکم به شمار می رفتند که تجسّد یافته پنج انبعاث کیهانی یا پنج اصل علوی به شمار می روند. در زیر هر ده گانه فوق، سه حد دیگر به اسامی: داعی، مأذن و مکاسر (نقیب) که جنبه های مختلف تبلیغ مذهب جدید با آن ها است وجود دارند و مطابق با سه اصل علوی: جدّ، فتح و خیال است و تمام مؤمنان عادی تابع این حدود هستند. البته از زمان کناره گیری المقتنی (پنجمین حد یا اصل) سلسله مراتب سازمان تبلیغی حمزه از جمله مرتبه داعی و مراتب پایین تر آن به تدریج از حیز استفاده خارج شد و مجموعه های مقدس دروز جای حدود غایب را گرفت و از آن پس تشکیلات دینی ساده تری میان دروزیان در خاورمیانه شکل گرفت. برخی از منابع مراتب و طبقات دینی دروزیان را به این صورت معرفی کرده اند: یکم: داعی که به او فاتح هم می گویند؛ دوم: مأذون یا نقیب یا مکاسر، او کسی است که باب مرید را می گشاید و معرفت ذات خداوند و صفات و تجلیات او در هفت رکن جای می گیرد که عبارتند از: حب الحق (دوست داشتن مؤمنان دروزیان )، تبری از عقاید درزی بنیانگذاران مذهب ایشان که او را شیطان می خوانند، اعتراف به وجود مبدأ لاهوت به ناسوت در هر زمان با خشنودی و تسلیم به افعال ربنا الحاکم بامرالله، خضوع کامل در برابر او، تسلیم بدون قید و شرط در مقابل اراده ربنا، وجوب انجام این قواعد بر همه دروزیان. اعضای جامعه دروز به عُقّال که بر حقایل دینی واقف هستند و جُهّال که اکثریت پیروان این فرقه را تشکیل می دهند و بر حقایق دینی تشرف حاصل نکرده اند و مجاز به خواندن نوشته های سرّی تر فرقه نیستند، تقسیم شده اند. دانشمندترین افراد عُقّال دارای مرجعیت خاص در جامعه هستند و شیخ نامیده می شوند. دروزیان دارای معتقدات پیچیده ای در باب جهانشناسی و معادشناسی و به تناسخ ارواح اعقتاد دارند و معتقدند که تعداد ارواحی که وجود دارند، ثابت و معین است و همه ارواح بلافاصله پس از مرگ اشخاص به تن اشخاص دیگر می رود و در نهایت وقتی حاکم و حمزه، از نو ظاهر می شوند تا عدل و داد را در جهان بگسترانند، بهترین دروزیه ا مقرّبترین افراد نزد حاکم بامرالله خواهند بود، به عقیده دروزیان، ناپدیدشدن حاکم بامرالله، یک استتار ارادی که آغاز غیبت او محسوب می شود و او صورت ناسوتی خداوند است که خدایی واحد، فرد، صمد و منزّه از ازواج و عدد است و شخص موحد یعنی دروزی، چاره ای جز اطاعت از مولای جلیل الذکر خود ندارد و نباید در عبادت کسی را شریک او بداند و باید جسم و روح و فرزند خود را تسلیم او کند و به همه احکام او خشنود و راضی باشد». [۲]
محمدسعید بهمن پور می نویسد: «غالباً گمان می رود که دروزیان را به دنبال نام نشتکین درزی از بنیانگذاران اولیه این فرقه، بدین نام می خوانند، در حالی که معمولاًً دروزیان این وجه تسمیه را صحیح نمی دانند و معتقدند درباره نقش درزی در نهضت آنان، مخصوصاً از دیدگاه غیر دروزیان اغراق شده است. نشتکین درزی هنوز هم به اعتقاد دروزیان اولین دروز ملحد و بزرگترین مرتد در این مذهب به شمار می رود و لفظ دروزی لقبی است که دروزیان حتی تا به امروز برای مرتدان و بی دینان به کار می برند. برخی از محققان معتقدند که تسمیه دروزی را برای این جامعه مخالفان آنان نظیر ابن سیرین و خطیب بغدادی جعل کرده اند تا آنان را با تعالیم غیر اسلامی درزی مرتبط کنند. این نام در کتب اولیه دروز و شروح آن ها به چشم نمی خورد و مطلعان دروزی نیز از به کار بردن آن برای جامعه خود راضی نیستند. مؤلفان کتب فرق و مذاهب نظیر عبدالقاهر بغدادی، ابن حزم، محمد شهرستانی و ابن تیمیه نیز ذکری از نام دروز به میان نیاورده اند. محمدعلی الزغبی نویسنده اصلاح طلب دروزی معتقد است که هیچ مؤلفی از قرن پنجم که زمان حکومت حاکم بوده تا عصر سلطان سلیم در قرن دهم واژه دروزی را به کار نبرده است. وی بعد از ذکر این مطلب می نویسد: «بنابراین در تاریخ ذکری از دروزی وجود ندارد، بلکه تنها یک دَرَزی وجود دارد که از جماعت جدا شد و از مصر طرد گردید یا فرار کرد و سپس کشته شد و نامش همواره مرده بود تا ابتدای طلوع ستاره دولت ترک. » با این حال این تسمیه را امروزه هم خود دروزیان و هم غیر دروزیان برای اشاره به این جامعه مورد استفاده قرار می دهند. اما نویسندگان دروز معمولاًً ترجیح می دهند از عنوان موحدون برای خود استفاده کنند و این نام گذاری در نسخ خطی دروزی نیز رایج بوده و در مکاتبات و سخنرانی های متدینین دروز استفاده می شود. از طرف دیگر دروزیان از القابی نظیر بنومعروف و اعراف به معنای صاحبان علم باطنی نیز برای اشاره به خود استفاده می کنند و دین خود را مذهب عرفانی می خوانند. چارلز هنری چرچیل که در قرن نوزدهم حدود بیست سال با دروزیان زیسته است می نویسد: «اگر از بعضی از عقال بپرسی که چرا دروز خوانده می شوند می گویند که این نام از لفظ عربی دُرس مشتق است که به معنای باهوش و سخت کوش است و از آن جهت به این نام خوانده می شوند که به صورت شاخص سزاوار این القابند. بعضی دیگر معتقدند که این نام از لفظ عربی تُرس به معنای سپر گرفته شده و این فرقه از آن جهت دروز یا سپر خوانده می شوند که در ایام جنگ های صلیبی از جانب نورالدین و صلاح الدین برای مراقبت و دفاع از خطوط ساحل بیروت تا صیدون انتخاب شدند. » سیاحی دیگر به نام جان گرین بی خبر از وجود شخصی به نام دروز در تاریخ با مراجعه به کتب دروز نتیجه گرفته است که این لفظ از درز به معنای خط اتصال و پیوند بین دو قسمت جمجمه گرفته شده تا بر اتحاد و پیوند بین اعضای فرقه تأکید کند. کامل صلیبی مورخ مسیحی لبنانی معتقد است که این نام گرفته شده از قبیله بنی درّوز است که قبل از اسلام در نزدیک مکه ساکن بودند واحتمالاً بعدها به سوریه مهاجرت کردند. عجیب آن که بعضی از مورخین فرانسوی در قرن هفدهم چنین شایع کردند که دروز در واقع از اعقاب سپاهیان فرانسه در جنگ های صلیبی تحت فرماندهی کنت دو دروکس بوده اند که بعد از سقوط عکا آنان را در جبال لبنان اسکان دادند و بنابراین دروز محرف از کلمه دروکس است. بیشتر مورخین و نویسندگان دروزی چنین انتسابی را توطئه ای استعماری برای جلب مساعدت دروزیان در شام دانسته اند. جالب تر آن که انگلیسی ها نیز در قرن هجدهم سعی کردند برای دروزیان اصلی انگلیسی درست کنند و چنین شایع کردند که دروزیان از اعقاب سپاهیان انگلیس در منطقه اند که تحت فرماندهی ریچارد در جنگ های صلیبی حضور داشته اند. سلیمان ابوعزالدین در مقاله ای تحت عنوان ریشه دروزیان با ارائه شواهد مستدل چنین ادعاهای واهی را به شدت مورد انکار قرار داده است، من جمله آن که با ارائه جدولی از نام های بزرگان و گذشتگان دروز نشان داده که این نام ها همگی عربی است و هیچ نشانه ای از عناصر غیر عربی در آن به چشم نمی خورد، به علاوه آن که دروزیان در میان طوائف عرب منطقه و حتی در سایر نقاط جهان دارای صحیح ترین تلفّظ در حروف ثاء، ذال، ضاء و مخصوصاً قاف هستند و به نوشته شکیب ارسلان هیچ کس از ساکنان سوریه در تلفّظ صحیح عربی به پای دروزیان نمی رسد.
دروزی ان نیز مانند سایر گروه های اسماعیلی فرقه ای بسته اند و کسی را به مذهب خود دعوت نمی کنند و رشد جمعیتشان جز از طریق توالد صورت نمی پذیرد. محل سکونت پیروان این فرقه بیشتر در سوریه و لبنان و فلسطین اشغالی است و در هر یک از این کشورها دروزیان ساختار گروهی، مذهبی و قبیله ای خود را دارند و دارای رهبری مجزا می باشند، هرچند حس همبستگی قومی و مذهبی در بین آنان بسیار قوی است. علاوه بر مناطق ذکر شده، جماعات کوچکی از دروزیان در اردن، اروپا، کانادا، آمریکای لاتین، فیلیپین، ایالات متحده، استرالیا و غرب آفریقا ساکن اند. آمار دقیقی از جمعیت دروزیان در دست نیست اما کل جمعیت آنان در جهان در سال 1988 حدود یک میلیون نفر تخمین زده شده است. دروزیان به طور سنتی بیشتر در مناطق کوهستانی زندگی می کنند. در لبنان دروزیان بیشتر در جبل لبنان و وادی التیم و شوف ساکنند و عده کمی نیز در بیروت زندگی می کرده اند که در سال های اخیر عده آنان به سرعت رو به فزونی گرفته است. دروزیان سوریه بیشتر در ایالت سویدا ء اقامت دارند که جبل حوران در آن واقع شده است. این منطقه هم اکنون به جبل الدروز یا جبل العرب مشهور است. در اسرائیل دروزیان بیشتر در دو منطقه کوهستانی الجلیل و جبل کرمل ساکن اند. در حال حاضر دروزیان اسرائیل دو نماینده در کنست دارند. در سوریه وضع دروزیان از سال 1970 به این طرف همچنان رو به بهبود بوده است. مذهب و رابطه فامیلی قبیلگی یکی از مهمترین عوامل ایجاد همبستگی در بین اعضای جامعه دروز است. جامعه دروزی جامعه ای درون همسری است و دروزیان با غیر همکیشان خود ازدواج نمی کنند. در بین دروزیان چند خاندان بزرگ وجود دارد که رؤسای این خاندان ها معمولاً از قدرت و نفوذ فراوان برخوردارند. معروف ترین این خاندان ها عبارتند از: تنوخ، شهابیون، آل جنبلاط، آل معن (معنیون]] )، یزبکیه.
کمال جنبلاط که در سال 1974 نماینده منطقه شوف در مجلس لبنان بود حزب سیاسی الحزب الاشتراکیة التقدمیة را در لبنان تأسیس کرد. جنبلاط از یک سو به سنن دروز وفادار بود و برای مثال ظاهر شدن زنان دروزی را بدون مندیل در حضور خود اجازه نمی داد و از سوی دیگر عقاید رادیکال اشتراکی و عرفان بودایی را تبلیغ می کرد. وی عقاید پان اسلامی و پان عربی نیز داشت و خواستار آزادی فلسطین بود.
دروزی ان در بین خود به دو دسته عقّال و جهّال تقسیم می شوند. عقال که به محترم ترین آنان اجاوید (نیکان) نیز می گویند کسانی هستند که اصول عقاید دروزی را آموخته اند و جهّال مردم عادی دروز ند. عقال که در واقع طبقه روحانی دروز محسوب می شوند معمولاًً عبا می پوشند و عمامه سفید استوانه ای شکل بر سر می گذارند. آن دسته از عقال که به درجه بالایی از دانش عقاید می رسند لقب شیخ می گیرند. مشایخ الدین که رهبران مذهبی جامعه دروزی محسوب می شوند باید مدتی را در مدارس دینی درس بخوانند و حتی برخی از آنان مدتی را در خلوت می گذرانند. امروزه عقال چیزی کمتر از یک پنجم جمعیت دروزیان را تشکیل می دهند و حضورشان در همه روستاها و شهرهای دروز مشهود است. عقال برحسب میزان تحصیلات و درجات معنوی خود به سه طبقه تقسیم می شوند. هر شب جمعه هر سه این گروه ها در خلوت جمع می شوند و بعد از تلاوت برخی از مقدمات متون مقدس، طبقه سوم مجلس را ترک می کنند. بعد از خروج این دسته تلاوت بعضی از رسائل ساده تر رسائل الحکمة که حاوی تأویلات باطنی زیادی نیست آغاز می شود. بعد از تلاوت این قسمت ها طبقه دوم نیز مجلس را ترک می کنند تا طبقه اول که حق گفتگو درباره تأویلات و رموز مذهب و شنیدن اسرار عقاید را دارند به تلاوت رسائل پیچیده تر رسائل الحکمة بپردازند. طبقه جهال حق حضور در جلسات این خلوت ها را ندارند مگر در روز عید دروزی که مطابق با عید قربان مسلمین می شود. در عین حال جهال می توانند هر وقت که بخواهند تحصیلات لازم را برای ورود به حلقه عقال شروع کنند. طبقه اول روحانیون دروز را چنان که گذشت اجاوید (نیکان) می گویند. اجاوید جمع جُوَید است که مصغّر جید می باشد. اجاوید بالاترین مرجع دینی دروز و مورد احترام و تبعیت مردمند. در هر منطقه دروزی، یکی از مشایخ به عنوان رئیس یا شیخ العقل یعنی رهبر عالی دینی برگزیده می شود که معمولاًً به خانواده ای پرنفوذ تعلق دارد. از طرف دیگر رهبری سیاسی درجامعه دروز معمولاًً در دست جهال بوده و هست. در اصطلاح دروزی به این رهبران مشایخ الزمان می گوند. هرچند مشایخ الدین در امور مذهبی صاحب فتوا و نظرند، اما در امور سیاسی تابع مشایخ الزمان می باشند. بنابراین از لحاظ تقسیم بندی مدنی، دروزیان به سه طبقه امراء یعنی رهبران سیاسی که به آنان مشایخ الزمان می گویند، مشایخ یا مشایخ الدین که رهبران دینی اند و عامه تقسیم می شوند. در لبنان در حال حاضر رهبران سیاسی از آل ارسلان و رهبران دینی از جنبلاطیه و یزبکیه هستند.
دروزی ان محل اجتماعات مذهبی خود را مجلس و خلوت می خوانند که اولی در واقع همان حکم مسجد مسلمین و دومی حکم خانقاه را دارد. بیشتر آداب مذهبی دروزیان به عقال تعلق دارد و وظیفه زیادی متوجه جهال نیست. این آداب غالباً مخفی است و جهال دروزی از آن چیزی نمی دانند. خواندن کتب مذهبی نیز مخصوص عقال است و مطالب آن کتاب ها سرّی قلمداد می شود. زمان عبادت و تجمع دروزیان در خلوات و مجالس پنجشنبه شب ها است و انتخاب این زمان از آن جهت است که اعلام دعوت دروزی در سال 408 هجری قمری در این وقت صورت گرفت. مراسم مذهبی معمولاًً دو بخش دارد، بخش اول که جهال نیز در آن شرکت دارند و شامل بحث های اجتماعی و پند و موعظه های اخلاقی است و بخش دوم شامل دعا و مطالعه کتب مقدس که قبل از شروع این بخش جهال باید مجلس را ترک کنند. بعضی از خلوات و مجالس دروزی به مرور زمان از تقدّس زیادی برخوردار شده اند و به صورت زیارتگاه درآمده اند و هر ساله جمعی از دروزیان این اماکن را زیارت می کنند. مهمترین این زیارتگاه ها عبارتند از: خلوت قنوات در سوریه، خلوت بیداء در دارالتیم در جنوب لبنان که مهمترین مدرسه علمیه دروزی نیز در کنار آن قرار دارد، بنی ایوب در منطقه شوف لبنان، مقام شعیب در فلسطین و مقام المسیح در البجعه واقع در سوریه که دروزیان معتقدند مسیح علیه السلام در یک نوبت حلقه ای سرّی برای شاگردانش در آنجا داشته است. دروزیان از لحاظ مذهبی نسبت به روابط زن و مرد مبالات زیادی دارند و آنان که از لحاظ مذهبی تقید بالاتری دارند، نسبت به حجاب زنان خود بسیار سختگیرند. دختران دروزی معمولاًً در سنین پایین ازدواج می کنند. زنان و مخصوصاً دختران در خانواده دروز به شدت مورد مراقبت هستند. با وجود این قوانین ازدواج و طلاق در آیین دروزی بیشتر بر تساوی زوجین در حقوق استوار است تا سپردن اختیارات به دست مرد. قوانین ارث در بین دروزیان همان قوانین فقه حنفی است که عمده قوانین شرعی دروزی را تشکیل می دهد. طلاق در بین دروزیان جایز است، اما رجوع جایز نیست و برای زن مطلقه حرام است در مجلسی که شوهر سابقش حضور دارد حاضر شود و یا به صورت او نگاه کند. اکثر سیاحان غربی که از مناطق دروزی دیدن کرده اند از میهمان نوازی، سلامت جسمانی و زیبایی چهره آنان که احتمالاً معلول اختلاط نژادهای مختلف است، سخن گفته اند.
عقال باید زندگی زاهدانه ای داشته باشند و از شهوات اجتناب کنند. بعضی از عقال عزوبت اختیار می کنند و برخی دیگر هرچند ازدواج می کنند اما از آمیزش جنسی اجتناب می نمایند. معمولاًً همسر چنین اشخاصی خود یک عاقله است. در مواردی که شیخ دروزی ازدواج و آمیزش را انتخاب می کند، بعد از بردن عروس به خانه خود حق ندارد تا چهل روز با او بیامیزد. دروزیان این کار را برای تقویت اراده شیوخ لازم می دانند. علاوه بر تقسیم جامعه به عقال و جهال، تقسیم بندی اجتماعی خاص تری نیز در جامعه دروز وجود دارد که آنان را به شیوخ، اعیان و عامّه تقسیم می کنند. هر یک از این قشرها معمولاًً درون خود ازدواج می کنند. یکی از نمادهای جامعه دروز ستاره دروز است که سمبل حدود پنجگانه است و در همه مراکز جمعی دروزی دیده می شود. این ستاره از پنج رنگ به ترتیب زیر تشکیل شده است: سبز: علامت حمزه، تجسم عقل کلی؛ قرمز: علامت اسماعیل التمیمی، تجسم نفس کلی؛ زرد: علامت محمد بن وهب القرشی، تجسم کلمه؛ آبی: علامت سلمه السمری، تجسم جناح راست یا سابق؛ سفید: علامت بهاءالدین المقتنی، تجسم جناح چپ یا تالی.
محمدسعید بهمن پور درباره عبادات دروزیه می نویسد: «چنانکه در بخش کلام دروزی گذشت، از نظر مذهب دروز کلیه آداب شریعت اسلامی و حتی تأویل باطنی آن نسخ شده است و دروزیان به باطن باطن دین اعتقاد دارند. حمزه بن علی به جای پنج حکم اصلی شریعت (نماز، روزه، حج، زکات و جهاد)، هفت وظیفه که از آن به الشروط السبعة تعبیر می شود برای دروزیان مقرر نمود. این وظایف عبارتند از: 1. اعتقاد به الحاکم و ایمان محکم به توحید او؛ 2. انکار عقاید غیر دروزی؛ 3. رفض شیطان و کفر؛ 4. قبول اعمال الهی؛ 5. تسلیم به امر خدا در بلا و مصیبت؛ 6. سدق اللسان (صدق)؛ 7. کمک به همکیشان. اصل صدق فقط درباره دروزیان اعمال می شود و با دیگران تقیه و رازداری مطلق معمول است. علاوه بر این دروزیان ایام خاصی از سال را روزه می گیرند که مهمترین آن عبارت است از 9 روز اول ذیحجه. شرایط و آداب و مبطلات این روزه همان است که در روزه مسلمین معمول است. روز عید اضحی بزرگ ترین عید دروزی محسوب می شود. بعضی از متعبدان دروز ماه های متوالی روزه می گیرند و ریاضت هایی شبیه به ریاضات مرتاضان هندی بر خود هموار می کنندو همچون برهمن ها از خوردن گوشت اجتناب می نمایند و یا از غیر خانه عقال چیزی نمی خورند.
مهمترین کتاب مذهبی دروزیان رسائل الحکمة است که به آن الحکمة الشریفة نیز می گویند. این کتاب مجموعه نامه های حمزه بن علی، بهاءالدین المقتنی و اسماعیل بن محمد تمیمی است که به پیروان فرقه و یا برای دعوت و یا مناظره با دیگران نوشته شده است. [۳]
پانویس
- ↑ فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، شریف یحیی الامین، ص141
- ↑ دائرة المعارف تشیع، ج8، ص484
- ↑ اسماعیلیه از گذشته تا حال، محمدسعید بهمن پور، ص366 ـ 385