جنیدیه (از صوفیه): تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «از صوفیه . ایشان منسوب به جنید بغدادی می باشند. <ref> تاریخ ایران، سرجا...» ایجاد کرد) |
جز («جنیدیه (از صوفیه)» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان)) [آبشاری]) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۶ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۰:۵۷
از صوفیه .
ایشان منسوب به جنید بغدادی می باشند. [۱]
جنید بغدادی در تاریخ تصوف، بسیار با اهمیت است، چنانکه هجویری در کشف المحجوب وی را سیـد این طائفـه و امـام الائمـه ایشـان می داند و مـذهب او را معروفترین و مشهورترین مذهب صوفیه معرفی می نمایند. [۲]
از عبارات السمط المجید چنین بر می آید که این سلسله تا عصر مؤلف این کتاب (م:1071هـ. ق) موجود بوده است. [۳] رک: مداریان.
ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب جُنَیدی را به ضم جیم، فتح نون و سکون یاء ضبط کرده است. [۴]
لویی ماسینیون در دائرة المعارف الاسلامیة می نویسد: «از جنیدیه، فرقه ای ناشی شده که امروزه به سه طریقه مهم: خواجه گان (پیروان یوسف همدانی م:1140م)، کبراویه (پیروان کبری م:1221م) و قادریه تقسیم می شوند. و برخی به این سه طریقه، طریقه های چَشتیه و رفاعیه مدنیه (که بعدها شاذلیه شد) را اضافه کرده اند و آن ها را پنج طریقه اولیه دانسته اند. [۵]
احمد بن محمد قشاشی در السمط المجید در بیان فضائل استاد خود « محمد بن احمد شناوی » وی را «جامع السلاسل الاحمدیه و الشاذلیه و الرفاعیه و القادریه و قشیریه و النقشبندیه و سایر الفرق الجنیدیه و الحضریه و الالیاسیه و الرکنیه و الاویسیه و الجشتیه » معرفی می کند. [۶]
عبدالحسین زرین کوب درباره جنید می نویسد: «ابوالقاسم جنید بن محمد بن جنید خزاز قواریری هرچند در بغداد نشو و نما یافت، اصلش از نهاوند بود. در جوانی از ابوثور (م:240) فقه و حدیث فراگرفت و خود ظاهراً در حدود 220 هجری به دنیا آمده بود. بعدها به مجلش ابوعبدالله حارث بن اسد محاسبی از زهّاد و مشایخ عصر رفت و ظاهراً با وی صحبتی بالنسبه طولانی داشت. مراوده جنید با وی باید تا حدی مخفیانه بوده باشد معهذا جنید در همان هنگام که به مجلس حارث محاسبی می رفت از تربیت و ارشاد خال خویش سری سقطی نیز بهره مند بود. سری در عین حال وی را به اخذ حدیث و فقه نیز تشویق کرد و حتی از این که به مجلس حارث محاسبی برود وی را بازنمی داشت. به نظر می آید که سری سقطی می پنداشت معرفت صوفی می بایست به وسیله شریعت تأیید شود و اگر آنچه از روی کشف برای صوفی حاصل می آید مبتنی بر تجویز و تأیید شریعت نباشد بی فایده است. سری سقطی که مربی و خال جنید بود، و مکتب تصوف بغداد در واقع به وسیله او تأسیس شد در تصوف شیوه اعتدال را رعایت می کرد و در تبعیت از سنت و شریعت اصراری تمام داشت. جنید از وی نقل می کند که گفت من یک راه کوتاه میانه می شناسم که به بهشت می رود. گفتم کدام است؟ گفت از هیچ کس چیزی سؤال نکنی، از هیچ کس چیزی نگیری و با تو چیزی نباشد که از آن به کسی دهی. این نکته نشان می دهد که سری هنوز نه از آن گونه صوفیان بوده است که بهشت را در مقابل لقاء حق ناچیز می شمرند و از این لحاظ مشربی شبیه به مشرب زهّاد داشته است. همچنین جنید از قول وی نقل می کند که گفته است، اگر یک پاره از ورد روزانه ام فوت شود هرگز آن را نمی توانم قضا کنم. این گفته در واقع حاکی از توجه و تأکید وی به مسأله ورد است و این امر مثل خرقه، بعدها اساس طریقه تمام سلاسل صوفیه شد که طریقت خود را از طریق جنید و سری سقطی به معروف کرخی می رسانیدند و تلقّی ورد را موقوف به تلقین مشایخ می شمردند. جنید در محیط بازار و در میان اهل کسب و حرفه نشو و نما یافت و این محیط و سابقه در تعلیم او و فکر او نیز انعکاس یافت. سبکی از وی نقل می کند که می گفت هر کس قرآن را از بر نکند و سنت را فرانگیرد شایسته رهبری کردن نیست. حالِ وی تجربه عرفانی بود، لکن عاری از شطح و طامات اما علم وی فقه بود، مخصوصاً موافق مذهب ابوثور. جنید یک چند نیز از صحبت ابن الکرنبی بهره یافت و بعدها پاره ای سخنان از وی نقل می کرد. این ابن الکرنبی که ابوجعفر کنیه داشت در بغداد مخصوصاً به سبب خرقه مرقعه خویش مشهور بود که در آن رقعه بسیار بر رقعه دوخته بود چنانکه تنها آستین آن سیزده رطل وزن داشت و در باب آن مرقعه حکایات بسیار نیز نقل می شد. خود جنید برخلاف اکثر صوفیه عصر، چندان اهل مسافرت و سیاحت نبود و جز سفری که در ایام جوانی خویش به مکه کرد، تقریباً دیگر از بغداد بیرون نرفت. زندگی وی به سادگی می گذشت و اوقاتش مستغرق در عزلت، عبادت، و تعلیم بود. تعلیم جنید و مکتب او بیشتر مبتنی بود بر توحید و معرفت و ظاهراً اصحاب او را به همین سبب ارباب توحید می خواندند. در حقیقت غیر از صوفیان بغداد و اشخاصی چون ابوسعید خراز، شبلی و ابوالحسین نوری، کسانی از متصوّفه بلاد دیگر نیز که به قصد حج یا سیاحت از بغداد عبور می کردند غالباً با حلقه یاران جنید رابطه می یافتند. با این همه، از غوغا و تظاهر به شدّت گریزان بود و به همین سبب نه مجلس عام داشت و نه با فرقه های ناراضی مثل قرامطه و شیعه ارتباط می یافت. تعلیم او در تصوّف نیز حقّاً فقیهانه بود و مبنی بر حفظ و رعایت شریعت. آنچه این تعلیم را مخصوصاً از طرز تفکر حلّاج و شبلی ممتاز می کند اصرار اوست در مسأله صحو. در حقیقت همین اصرار در مسأله صحو است که این تعلیم را با میثاق الست مربوط می کند چرا که رعایت میثاق نیز لازمه اش صحو است و اجتناب از سکر. مسأله میثاق در واقع اساس تعلیم جنید و مبنای اصلی قول او در باب عشق و توحید و فنا محسوب می شد. قول «بلی» که در قرآن [۷] در بیان میثاق بدان اشارت می رود، در نزد جنید مبنای عشقی است که انسان را به حق مربوط می کند. از اینجاست که عشق در تعلیم وی از عبودیت جدا نیست و به افراط گرایی های رعونت آمیز حلّاج هم منتهی نمی شود. در نزد جنید آن گونه که قشیری از سخنی که وی در اوان جوانی خویش در حلقه جمعی از مشایخ در مکه گفت نقل می کند، عاشق بیش از هر چیز یک «عبد» است که تکلیف عبادت خویش را به جا می آورد و حق را در قلب خویش مشاهده می کند. مبنای این تعلیم وی نیز البته قرآن است که اصل شریعت است و جنید فنای واقعی را هم عبارت می داند از تسلیم به حکم شریعت و فناء در امر حق. برخلاف دعاوی تند و بی پروای حلّاج، وی مخصوصاً خاطرنشان می سازد که در عالم توحید مرحله فنا که در طی آن عارف در نشئه سکر روحانی خویش اراده خود را در اراده حق مستهلک می یابد، به هیچ وجه عالی ترین مراحل سلوک نیست، مرحله نهایی در این ماجرا بازگشت از سکر و فناست (صحو). در نزد وی عارف با رجوع به خویش از حق دور نمی ماند. اما چون وظیفه ارشاد و دستگیری دارد، البته نمی تواند در سکر و فنا بماند و می باید از غیبت به حضور و از بی خودی به شعور بازگردد. همین نکته است که نزد جنید، عارف را در عین غیبت از حضور بهره مند می دارد و باز در حضور ذوق غیبت را به وی می چشاند و در عین حال مانع از آن می شود که سکر و شطح وی به ظاهر شریعت لطمه ای وارد کند. » [۸]
هجویری می نویسد: «اندر حکایات یافتم کی چون حسین بن منصور، اندر غلبه خود از عمرو بن عثمان تبرأ کرد و به نزدیک جنید آمد، جنید وی را گفت: به چه آمدی؛ گفت: تا با شیخ صحبت کنم، گفت: ما را با مجانین صحبت نیست، که صحبت را صحّت باید که چون یافت کنی، چنان باشد که با سهل تستری و با عمرو کردی؛ گفت ایها الشیخ الصحو و السکر صفتان للعبد، و ما دام العبد محجوباً عن ربه حتی فنی اوصافه؛ صحو و سکر دو صفت اند مر بنده را و پیوسته بنده از خداوند خویش محجوبست تا اوصاف وی فانی شود. جنید گفت: یا ابن منصور اخطأت فی الصحو و السکر، لأنّ الصحو بلاخلاف عبارة عن صحة حال العبد مع الحق و ذلک لایدخل تحت صفة العبد و اکتساب الخلق. و انا أری یا ابن منصور فی کلامک فضولاً کثیراً و عبارات لاطائل تحتها. خطا کردی اندر صحو و سکر، از آنچه خلاف نیست، کی صحو عبارت از صحت حال است با حق و این اندر تحت صفت و اکتساب بنده اندر ناید، و من یا پسر منصور اندر کلام تو فضول می بینم بسیار و عبارت بی معنی. و هو اعلم. » [۹]
پانویس
- ↑ تاریخ ایران، سرجان ملکم، ج2، ص139
- ↑ کشف المحجوب، هجویری، ص235
- ↑ السمط المجید، احمد بن محمد قشاشی، ص65
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص298
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیة، ج15، ص175
- ↑ السمط المجید، احمد بن محمد قشاشی، ص65
- ↑ سوره اعراف، آیه 171
- ↑ جستجو در تصوف، عبدالحسین زرین کوب، ص115
- ↑ کشف المحجوب، هجویری، ص235