بهشمیه (صوفیه)

از دایره المعارف فرق اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۸ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۰:۳۱ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)

پرش به: ناوبری، جستجو

همان صوفیه. [۱]

مقدس اردبیلی در حدیقة الشیعة می نویسد: «و بدانکه اول کسی را که صوفی گفتند چنانکه شیعه و سنی نقل کرده اند ابوهاشم کوفی بود، و این به سبب آن بود که مانند رهبانان جامه ای پشمینه درشت می پوشید. و آن ملعون، مثل نصاری به حلول و اتحاد قائل شد، لکن نصاری درباره عیسی علیه السلام به حلول و اتحاد قائل بودند و او از برای خود این دعوی بنیاد نهاد. در این دو دعوی، متردّد و متخیل بود و معلوم نیست که در آخر، رأی شومش به کدام یک قرار گرفت. و در کتاب اصول الدیانات مسطور است که او در ظاهر جبری و در باطن ملحد و دهری بود و مرادش از وضع این مذهب آن بود که دین اسلام را برهم زند و از ائمه معصومین علیهم السلام چند حدیث در طعن او وارد است و پیروان او را که چون صوف پوشند صوفیه گفته اند و گاه به کنیت او و گاه به نام پدر او ایشان را منسوب گردانیده، بهشمیه و هاشمیه و عثمانیه و شریکیه خواندند و چون سفیان ثوری طریقه و روش او را خوش کرده، صورت و رؤیت و تشبیه و تجسیم بر مذهب او افزوده و عرصه این مذهب باطل را وسیع گردانید، این طریقه را ثوریه و سفیانیه نام کردند. و بعد از آن ایشان را با بویزید بسطامی نسبت داده، یزیدیه و بَسْطامیه لقب کردند و به اعتبار قائل بودن به حلول و اتحاد ایشان را حلولیه و اتحادیه خواندند. و چون جمعی از ایشان در اتحاد مبالغه نموده به وحدت وجود قائل شدند ایشان را وحدتیه نام کردند. به حسین بن منصور حلاج ایشان را منسوب ساخته، منصوریه و حلاجیه گفتند و به جهت آن که در باب مشایخ خود غلو نموده به خدایی ایشان بر وجه حلول و اتحاد قائل شدند و بر گمراهی خود و دیگران افزودند ایشان را غلات و غالیه و غاویه نام کردند و به سبب مکر و شید و زرق و خدعه و مردم فریبی ایشان را به زراقیه و خدعیه موسوم ساختند و چون طریقه و مذهبی اختراع نمودند که مشتمل بر رهبانیت و نصرانیت بود، و کفر و اسلام را در هم آمیخته بودند، امامان ما ایشان را به مبتدعه مسمی گردانیدند و چون منافقان و ریاکاران بودند مرائیه خواندند و چون اصطلاحی وضع نموده آن را تصوف نام نهادند، علمای ایشان را متصوّفه نام کردند و به واسطه لاف های بسیار که می زدند ایشان را متصلّفه گفتند. » [۲]

پانویس

  1. منهاج البراعة، دنبلی خویی، ج13، ص140
  2. حدیقة الشیعة، محقق اردبیلی، ص560