حسین بن علی سیدالشهدا علیهما السلام، امام سوم شیعیان

از دایره المعارف فرق اسلامی
(تغییرمسیر از سیدالشهدا)
پرش به: ناوبری، جستجو

حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام)، امام حسین، مشهور به کنیۀ اباعبدالله[۱] (مدینه ۴-کربلا ۶۱ق.)و شهید کربلا، امام سوم شیعیان ، از اصحاب کساء، و فرزند دوم امام علی(ع) و حضرت زهرا(س)، و نوه پیامبر(ص) است.[۲] پیامبر(ص)، او و برادرش حسن بن علی(ع) را سرور جوانان اهل بهشت معرفی کرد. امام حسین(ع) در جنگ‌های صفین، جمل و نهروان همراه با پدرش شرکت داشت. او در زمان امامت امام حسن(ع) پیرو او بود و پس از شهادت وی نیز تا زمانی که معاویه در قید حیات بود به پیمان صلح امام حسن با این شخص وفادار ماند. اما پس از مرگ معاویه بیعت با یزید را مشروع ندانست. با توجه به نامه یزید بن معاویه به ولیدبن عتبه بن ابی سفیان، حاکم مدینه، مبنی بر بیعت گرفتن یا قتل امام و اصرار و تهدید بر این امر، امام حسین(ع) در ۲۷ رجب سال ۶۰ق. رهسپار مکه شد؛ و با توجه به دعوت کوفیان برای پذیرش زمامداری، از مکه به سوی کوفه رهسپار شد. اما به علت پیمان‌شکنی کوفیان، امام در کربلا با سپاهیان عبیدالله بن زیاد مواجه شد که سرانجام در جنگی که در روز عاشورا میان دو لشکر در گرفت، به همراه یاران اندکش (حدود ۷۲ نفر) به شهادت رسیدند و بازماندگان از یاران و اهل بیت وی به اسارت درآمدند و به کوفه و شام فرستاده شدند.

شهادت امام حسین(ع) نقشی تعیین‌کننده در تاریخ اسلام و شیعه، به ویژه در سده‌های نخست اسلامی داشت. زندگی و شهادت امام که در یکی از دوره‌های حساس و پرتنش سده نخست بود، با ظلم‌ستیزی در مقابل جائران اموی، از سویی نام وی را با مفهوم مقاومت و شهادت پیوند زد و از سویی دیگر، آغازگر طیف وسیعی از قیام‌های بعدی علیه ستمکاران زمانه بود. قیام عاشورا همچنین الهام‌بخش مبارزات، انقلاب‌ها و قیام‌های متعددی در دوران معاصر بوده است.

شیعیان با توجه به منابع دینی و سنت‌های اجتماعی بر گریه و سوگواری بر شهادت امام حسین(ع) به ویژه در ماه محرم تأکید ویژه‌ای دارند. همچنین بازتاب واقعه عاشورا بر لایه‌ها و سطوح مختلفی از اندیشه جوامع شیعی، در قالب گونه‌های متفاوتی از بروز هنری در ادبیات، نگاره‌ها و یادمانهای گوناگون در طی قرون روی نمود.[۳]

نسب، کنیه‌ها و لقبها

حسین بن علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، هاشمی و قرشی است. پدرش امیرالمؤمنین(ع) و مادرش فاطمه(س) دختر رسول خدا(ص) است.

نامگذاری

بنابر روایات شیعی، پیامبر(ص) پیش از آنکه نامی برای او انتخاب شود نام حسین را به امر خدا بر او نهاد.[۴] و به همگان اعلام کرد: «من فرمان یافتم که این دو پسرم را حسن(ع) و حسین(ع) بنامم».[۵] «هارون، دو پسرش را شبَّر و شبیر نامید و من، دو پسرم حسن(ع) و حسین(ع) را به همان نام‌هایی می‌نامم که هارون پسرانش -شبَّر و شبیر- را به آن نام‌ها نامید.»[۶] نقل شده که نام امام حسین(ع) در تورات شبیر و در انجیل طاب خوانده می‌شد.[۷]

در برخی روایات آمده است که نام‌های حسن و حسین(ع) از اسامی بهشتی بوده و پیش از اسلام سابقه نداشته‌اند.[۸]

به نوشته ابن سعد،[۹] امّ فضل (همسر عباس بن عبدالمطلب)، به امر پیامبر(ص)، دایگی امام حسین(ع) را بر عهده گرفت و بدین ترتیب امام برادر رضاعی قُثم بن عباس، که او نیز شیرخواره بود، گردید.[۱۰]

کنیه‌ها

کنیه امام حسین(ع) اباعبدالله است. رسول خدا(ص) از هنگام ولادت، این کنیه را بر او نهاد. این نکته در تمام منابع ذکر شده است.[۱۱] اما خصیبی[۱۲] کنیه‌اش را نزد خاصه «ابوعلی» دانسته است. ابوالشهداء [= پدر شهیدان]، ابوالاحرار [= پدر آزادگان]، ابوالمجاهدین [= پدر جنگ کنندگان (در راه خدا) ] از دیگر کنیه‌های اوست.[۱۳]

القاب

برای امام حسین(ع) القاب فراوانی ذکر شده که بسیاری از آنها با القاب برادرش، امام حسن(ع)، مشترک است. از القاب خاص او، زکی، طیب، وفی، سید، مبارک،[۱۴] نافع، الدلیل علی ذات اللّه،[۱۵] رشید، و التابع لمرضاة اللّه[۱۶] است.[۱۷]

ابن طلحه شافعی[۱۸] لقب زکی را مشهورتر از دیگر القاب و لقب سید شباب أهل الجنه (سرور جوانان بهشت) را مهم‌ترین آنها دانسته است.

در بعضی از احادیثِ امامان شیعه نیز امام حسین(ع) با لقب شهید یا سیدالشهداء خوانده شده است.[۱۹]

ولادت و شهادت

زادگاه امام حسین(ع) مدینه است. برخی تولد امام را در سال سوم[۲۰] و برخی سال چهارم هجرت[۲۱] نوشته‌اند. در این میان قول مشهور در بین مورخان و محدثان، سال چهارم هجری است.

درباره روز ولادت امام حسین(ع) اختلاف است. بنابر قول مشهور، ولادت آن امام در روز سوم شعبان بوده است.[۲۲]

شهادت

امام حسین(ع) در دهم محرّمِ(روز عاشورا) سال ۶۱ق. در سرزمین نینوا (کربلا) در عراق به شهادت رسید.[۲۳] روز شهادت امام را جمعه،[۲۴] شنبه،[۲۵] یکشنبه[۲۶] و دوشنبه[۲۷] گزارش کرده‌اند[۲۸] و در این میان روز جمعه را قول صحیح و مشهور شمرده‌اند.[۲۹] ابوالفرج اصفهانی، شهادت امام در روز دوشنبه را قول عامه دانسته ولی از نظر محاسبات تقویمی آن را مردود شمرده است.[۳۰]

سن امام(ع) را به هنگام شهادت ۵۶ سال وپنج ماه[۳۱]، ۵۷ سال و پنج[۳۲] ماه، ۵۷ سال و ۵۸ سال[۳۳] ذکر کرده‌اند.[۳۴]

همسران و فرزندان

رباب دختر امرؤ القیس، شهربانو، لیلی دختر ابی مُرَّة بن عروة بن مسعود ثَقَفی، امّ اسحاق دختر طلحة، و برخی منابع نیز زنی از قبیله قُضاعه را در شمار همسران امام نام برده‌اند[۳۵] که سِبط ابن جوزی[۳۶] نام او را سُلافه و بیهقی[۳۷] مَلومه می‌داند؛ که از جزئیات زندگی وی اطلاعی در دست نیست.

شیخ مفید فرزندان آن حضرت را ۶ نفر، ۴ پسر و ۲ دختر دانسته،[۳۸] و بعضی از جمله علامه سید محسن امین[۳۹] و ابن خشاب[۴۰] ۹ فرزند، ۶ پسر و ۳ دختر و برخی مثل ابن شهر آشوب در مناقب[۴۱] و اربلی در کشف الغمة، ۱۰ نفر، ۶ پسر و ۴ دختر،[۴۲] و بعضی حتی بیشتر از ۱۰ نفر ذکر کرده‌اند.

منابع متقدم[۴۳] فرزندان امام را ۴ پسر و ۲ دختر و منابع متأخر[۴۴] ۶ پسر و ۳ دختر نوشته‌اند. بنابراین، نام ۲ پسر و ۱ دختر دیگر در منابع متأخر دیده می‌شود که عبارتند از: علی اصغر، محمد و زینب.[۴۵] ابن طلحه شافعی[۴۶] نیز تعداد فرزندان امام(ع) را ۱۰ تن شمرده ولی فقط از ۹ تن نام برده است. در برخی کتابهای تذکره و مراثی متأخر، از دختر ۴ ساله امام حسین(ع) به نام رقیه سخن به میان آمده است.[۴۷]

با توجه به اختلاف منابع، اسامی فرزندان امام همراه با نام مادر هر یک ذکر می‌شود:

  1. علی بن الحسین (الاکبر)(ع)، یا علی اوسط، امام چهارم شیعیان، ملقب و معروف به زین العابدین [= زینت عبادت کنندگان] و سجاد که کنیه او ابومحمد بوده و مادرش، شهربانو دختر یزدگرد شاه ایران است.
  2. علی بن الحسین (الاصغر)، پسر بزرگ امام حسین(ع)، معروف به علی اکبر که در کربلا شهید شد و مادرش لیلی دختر ابومرة بن عروة بن مسعود ثقفی است.
  3. جعفر بن الحسین، مادرش از قبیله قضاعه است. وی در زمان حیات امام از دنیا رفت و نسلی از او باقی نماند.[۴۸]
  4. عبدالله بن حسین، همان عبدالله رضیع [= شیرخوار] و معروف به علی اصغر که مادرش رباب است.[۴۹]
  5. سُکینه بنت الحسین، دختر کوچک امام، مادر او نیز رباب است.
  6. فاطمه، دختر بزرگ امام،[۵۰] نام مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی[۵۱] است.
  7. محمد، که در کربلا شهید شد و مادرش رباب است.[۵۲]
  8. زینب، نام مادرش معلوم نیست.[۵۳]
  9. رقیه، مرحوم حائری مادرش را شهربانو دختر یزدگرد سوم ذکر کرده است،[۵۴] و مطابق بعضی نقلها ام اسحاق نام داشت.[۵۵]
  10. محسن بن حسین، نام مادرش مشخص نیست و باردار و در کاروان اسیران اهل بیت در واقعه کربلا بوده، که در نزدیکی حلب طفل خود را سقط کرده است. این محل امروزه در سوریه، زیارتگاه است.[۵۶]

قبل از امامت

نزد رسول خدا(ص)

امام حسین(ع)، هنگام رحلت پیامبر(ص) هفت سال داشت، اما علی رغم طفولیت، به همراه اهل بیت، در برخی وقایع مهم آن زمان، حضور داشتو در این میان می‌توان به واقعه مباهله با نصارای نجران، ماجرای اصحاب کساء، بیعت با پیامبر اسلام(ص)، شاهد قرار گرفتن در نامه‌نگاری، اشاره کرد.

ابن سعد[۵۷] امام حسین(ع) را در زمره واپسین طبقه (طبقه پنجم) از اصحاب رسول خدا(ص) ـ‌که به هنگام وفات آن حضرت خردسال بود و در هیچ جنگی او را همراهی نکردـ یاد کرده است.

حدود ۶ سال و ۸ ماه از زندگی امام حسین(ع) در زمان حیات رسول خدا(ص) سپری شد. او همواره مورد عنایات و الطاف ویژه پیامبر(ص) بود. از پیامبر نقل شده که فرمود:اِنَّ الحَسَنَ و الحُسینَ سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَنّةِ[۵۸]

یعلی عامری از پیامبر(ص) نقل کرده است که: حُسَینٌ مِنّی و اَنا مِنهُ، اَحَبَّ اللهُ مَن اَحَبَّهُ، الحَسَنُ و الحسینُ سِبطانِ مِن الاَسباط[۵۹]

از سلمان فارسی نیز نقل شده است که: رسول خدا(ص)، حسین(ع) را بر زانوی خویش نهاده او را می‌بوسید و می‌فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی؛ تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی؛ تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجت‌های خدایی که ۹ نفرند و خاتم ایشان قائم ایشان است.[۶۰] باز از سلمان روایت شده است که پیامبر(ص) فرمود: ای سلمان! هر کس اینان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس مرا دوست بدارد، خدا را دوست داشته است. سپس دستش را بر شانه حسین(ع) نهاد و فرمود: او، امام و پسر امام است، ۹ تن از نسل او، امامانی نیک و امین و معصوم‌اند و نهمین آنان، قائم (قیام کننده) ایشان است.[۶۱]

پیامبر خدا(ص) بارها فرمود: حسن(ع) و حسین(ع) فرزندان من هستند، هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که مرا دوست داشت خدا را دوست دارد و هر که خدا را دوست داشت وارد بهشت می‌شود و هر کس آنها را بد بدارد مرا بد داشته و هر که مرا بد داشته خدا را بد داشته و هر که خدا را بد بدارد وارد جهنم می‌شود.[۶۲]

ابوهریره نیز گفته است که: رسول خدا(ص) فرمود: هر کس این دو فرزندم –حسن و حسین- را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است.[۶۳]

علاقه حضرت(ص) به حسنین چنان بود که با ورودشان به مسجد، گاه خطبه‌اش را ناتمام می‌گذاشت و از منبر پایین می‌آمد و به استقبال آنان می‌رفت و آنان را در آغوش می‌کشید.[۶۴] انس بن مالک روایت می‌کند: وقتی از پیامبر(ص) پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می‌داری؟ فرمود: حسن و حسین را.[۶۵]

دوران خلفای سه‌گانه

امام حسین(ع) تقریباً ۲۵ سال از عمر خویش را در دوران خلفای سه گانه، (ابوبکر، عمر و عثمان) گذراند. ایشان در ابتدای خلافت خلیفه اول، ۷ ساله و در آغاز خلافت خلیفه دوم، ۹ ساله و در شروع خلافت خلیفه سوم، ۱۹ ساله بود.

خلافت ابوبکر

ایام خلافت ابوبکر آغاز دوره متفاوتی برای اهل بیت(ع) است. در این دوره اهل بیت پیامبر(ص) از سویی در سوگ از دست دادن رسول گرامی اسلام(ص) نشسته بودند و از سوی دیگر اختلاف بر سر حق خلافت، عرصه را بر خاندان رسول خدا(ص) تنگ کرده بود. گفته‌اند امام حسین(ع) در آغازین روزهای خلافت ابوبکر، شبانگاهان به همراه برادرش امام حسن(ع) و مادرش فاطمه(س)، امام علی(ع) را در راه بازپسگیری منصب حقه خویش یاری می‌رساندند و به همراه آنان به درب خانه یکایک اهل بدر می‌رفتند.[۶۶]

خلافت عمر

از نحوه و چند و چون زندگانی امام حسین(ع) در ایام خلافت عمر خبر چندانی به دست ما نرسیده است؛ شاید بتوان علت این امر را در گوشه‌گیری امام علی(ع) و فرزندانش از دستگاه حکومت جستجو کرد.

در برخی منابع روایت شده است که در اوایل خلافت عمر، امام حسین(ع) وارد مسجد شد و عمر را در حال سخنرانی بر منبر رسول خدا(ص) دید؛ پس، از منبر بالا رفت و به او گفت: "از منبر پدرم فرود‌آی و بر منبر پدرت بنشین!" عمر که مبهوت این سخن شده بود گفت: "پدرم منبری نداشت." سپس حضرت(ع) را کنار خود نشاند[۶۷] و چون فرود آمد، او را به خانه‌اش برد و به او گفت: "پسر عزیزم! چه کسی این را به تو آموخته است؟" حضرت(ع) نیز در پاسخ فرمود: "هیچ کس آن را به من نیاموخته است."[۶۸]

خلافت عثمان

امام حسین(ع) در زمان به خلافت رسیدن عثمان حدود ۱۹ سال داشت. در برخی منابع اهل سنت، از حضور امام حسین(ع) در برخی فتوحات ایام خلافت عثمان، به همراه برادرش، -امام حسن(ع)- عبدالله بن عباس، ابن عمر و ابن زبیر در جنگ طبرستان به فرماندهی سعید بن عاص یاد شده است.[۶۹]

در ماجرای بدرقه ابوذر -که عثمان وی را به سرزمین ربذه، تبعید و همگان را از بدرقه و همراهی او منع کرد- امام حسین(ع) همراه پدر، برادرش [امام حسن(ع)]، عمویش (عقیل بن ابی طالب)، پسر عمویش (عبدالله بن جعفر) و عمار بن یاسر برخلاف دستور خلیفه، ابوذر را بدرقه نمودند.[۷۰]

بینش نافذ اجتماعی-سیاسی و امکان تفکیک موضوعات از یکدیگر، شاخصه‌ای مهم در رفتار اجتماعی اهل بیت(ع) است و بر همین پایه، به رغم ناخرسندی از عملکرد خلیفه سوم، هنگامی که مردم در برابر ظلم خلافت سر به شورش برمی‌دارند و به سمت منزل عثمان برای کشتن او هجوم می‌برند، امام حسین(ع) به همراه برادرش، حسن(ع) و به فرمان امام علی(ع) به محافظت از حریم عثمان می‌پردازند[۷۱] اگر چه مقابله با شورشیان چندان دشوار بود که در نهایت عثمان کشته شد، اما تلاش برای نجات جان مخالفان، تنها به امر پدر و برای پاسداری از کیان برخی ارزشهای جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است که نمود آن در عملکرد امام حسین(ع) بروز یافته است.[۷۲]

حکومت امام علی(ع)

امام حسین(ع) در جنگ‌های دوره حکومت امام علی(ع) –جمل، صفین و نهروان- حضور داشت.[۷۳] و در جنگ صِفّین خطبه ای در تحریض به جهاد ایراد کرد.[۷۴]

امام علی(ع)، امام حسین(ع) را پس از امام حسن(ع) سرپرست صدقات (موقوفات) خود قرار داد.[۷۵] به نقلی، امام حسین(ع) به هنگام شهادت پدر، برای انجام دادن مأموریتی که علی(ع) به او داده بود، در مدائن بود و با نامه امام حسن(ع) از موضوع آگاه شد[۷۶] و در مراسم تجهیز و خاک سپاری پدر حاضر شد.[۷۷]

دوره امام حسن(ع)

در دوره امامت امام حسن(ع)، که حدود ۱۰ سال و دوره خلافتش شش ماه به طول انجامید،[۷۸] امام حسین(ع) همراه و همگام برادر بود. پس از شهادت امیرالمؤمنین علی(ع)، امام حسن(ع) عهده دار زعامت مسلمانان گردید. بنابراین امام حسین(ع) با برادرش امام حسن(ع) بیعت کرد و در بسیج و اعزام نیروها به اردوگاه نخیله و اردوگاه مسکن نقشی فعال داشت و همراه امام حسن(ع) به مدائن و ساباط برای جمع آوری لشکر رفت.[۷۹]

بر اساس گزارشهای معتبر، هنگام صلح امام حسن(ع) با معاویه، جمعی از علاقه‌مندان به اهل بیت(ع)، از امام حسین(ع) خواستند که با این مصالحه سیاسی، مخالفت کند و در مقابل معاویه بایستد؛ اما وی با قاطعیت، از صلح برادر خود با معاویه حمایت و خود نیز با معاویه بیعت نمود و هنگامی که قیس بن سعد نظر او را در این باره جویا شد، با صراحت نظر خود را اعلان نمود.[۸۰] وی پس از انعقاد صلح، همراه برادرش از کوفه به مدینه بازگشت و در آنجا ساکن شد.[۸۱]

دلایل امامت

حدیث این دو پسرم [حسن و حسین]، امام هستند خواه قیام کنند یا نکنند[۸۲] از پیامبر(ص) نشان دهندۀ امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است.

افزون بر این، احادیثی از پیامبر(ص) رسیده است که در آنها به تعداد امامان و امامت امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و نُه تن از فرزندان حسین بن علی(ع) تصریح شده است.[۸۳]

دلیل دیگر، وصیت امام حسن(ع) درباره جانشینی امام حسین(ع) پس از وی و سفارش به محمد حنفیه به پیروی از آن حضرت است.[۸۴] مفید[۸۵] بر آن است که با توجه به ادله مذکور، امامت امام حسین(ع) ثابت و قطعی است گرچه آن حضرت به سبب تقیه و التزام به صلح و ترک مخاصمه، آشکارا به امامتِ خود دعوت نکرد؛ اما پس از مرگ معاویه و اتمام دوره ترک مخاصمه، امامت را علنی کرد.[۸۶]

علم به جمیع شئون و معارف دین به شکل تام و کامل نیز از لوازم امامت است؛ از این رو، امام علی(ع) از او نیز، همچون امام حسن(ع)، خواست برای مردم سخنرانی کند تا بعدها قریشیان او را به نداشتن علم منسوب نکنند.[۸۷] شاهد آن اقوالی از صحابه درباره مقام علمی آن حضرت و تقاضای فتوا دادن از اوست.[۸۸] به برخی سخنان خود امام حسین(ع) درباره امامت خویش[۸۹] و پاره‌ای معجزات و کرامات وی نیز برای اثبات امامتش استناد شده است.[۹۰]

حکومت معاویه

سیاست امام(ع) در برابر معاویه

امام حسین(ع) با اینکه بعد از شهادت امام حسن(ع) صالح‌ترین فرد جهت تصدی حکومت بود؛ اما به موجب پیمان صلحی که برادرش امام حسن(ع) با معاویه منعقد کرده بود به این صلح نامه وفادار ماند؛[۹۱] و با اینکه مردم کوفه برای قیام بر ضد معاویه به وی نامه نوشتند، از قیام دوری گزید. با این وجود او مشروعیت حکومت معاویه بر مسلمانان را رد کرد و بر جهاد با ظالمان تأکید نمود.[۹۲] معاویه از قیام امام بیم داشت و پس از شهادت امام حسن(ع) از امام حسین(ع) خواست که از قیام بپرهیزد. در پاسخ به معاویه امام پایبندی خود را به عهدنامه صلح به او یادآوری کرد؛[۹۳] و به کسانی که او را به قیام دعوت می‌کردند اعلام می‌کرد که «من امروز چنین اندیشه‌ای ندارم خدایتان رحمت فرماید، بر زمین بچسبید و در خانه‌ها کمین کنید و تا هنگامی که معاویه زنده است از اینکه مورد بدگمانی قرار بگیرید پرهیز کنید؛ اگر خداوند برای او چیزی پیش آورد و من زنده بودم اندیشه خود را برای شما خواهم نوشت.»[۹۴]

امام حسین(ع) در این دوره، علنی یا غیر علنی به بیان احکام امامت و خلافت و ویژگی‌های خلیفه بر حق می‌پرداخت. از اقدامات تبلیغی امام حسین(ع) برای جلب افکار عمومی و بیان احکام خدا، سخنرانی او در گردهمایی بزرگ حج در سرزمین مِنا[۹۵] و همچنین جلسات مخفی وی در مکه است.[۹۶]

در دوره ۱۰ ساله امامت امام حسین(ع) نامه‌های متعددی بین وی و معاویه رد و بدل شد. این نامه‌ها موضع‌گیری‌های امام حسین(ع) در برابر معاویه را نشان می‌دهد. به گونه‌ای که در پی هر جنایت و اقدام غیر اسلامی‌ای که از معاویه سر می‌زد امام حسین(ع) به شدت او را مورد انتقاد و سرزنش قرار می‌داد. اقدام معاویه در به شهادت رساندن افرادی چون حجر بن عدی و عمرو بن حمق خزاعی و حضرمی و یارانش از جمله مواضعی بود که سخت‌ترین و شدیدترین اعتراضات امام(ع) را در پی داشت.[۹۷]

معاویه به دنبال فعالیت‌های دامنه‌دار خود برای تثبیت ولایتعهدی یزید، سفری به مدینه انجام داد تا از مردم مدینه به ویژه از شخصیتهای بزرگ این شهر که در رأس آنان امام حسین(ع) قرار داشت بیعت بگیرد. او پس از ورود به این شهر با امام(ع) دیدار کرد و طی سخنانی موضوع ولایتعهدی یزید را پیش کشیده و کوشش کرد تا موافقت امام را با این موضوع جلب کند؛ اما امام(ع) او را به شدت مورد شماتت قرار داده بی‌لیاقتی‌ها و هوس بازی‌های یزید را به رخش کشید و او را از ولایتعهدی یزید بر حذر داشت.[۹۸] امام حسین(ع) از معدود کسانی بود که بیعت با یزید را نپذیرفت و در خطابه‌ای قاطع معاویه را محکوم کرد.[۹۹]

سیاست معاویه در برابر امام(ع)

معاویه مانند خلفای سه گانه در ظاهر احترام بسیاری برای امام حسین(ع) قائل بود. این به آن جهت بود که می‌دانست امام حسین(ع) نزد مردم مکه و مدینه جایگاه ویژه‌ای دارد و با او نمی‌توان با درشتی رفتار کرد. با این حال، امام(ع) مانعی بزرگ بر سر راه حکومت وی تلقی می‌گردید و معاویه پیوسته نگران قیام او بود. از این رو، او در برابر امام(ع) سیاست بسط و اقباض را در پیش گرفت. معاویه از سویی جایگاه حضرت را از نظر دور نمی‌داشت و در ظاهر به او احترام می‌کرد و بزرگ می‌شمرد[۱۰۰] و به کارگزارانش نیز دستور می‌داد که متعرض فرزند رسول خدا(ص) نشوند و از بی‌احترامی نسبت به وی بپرهیزند.[۱۰۱] و از سوی دیگر، مراقبت پیوسته و شبانه روزی از امام(ع) را در دستور کار خود قرار داده و تمام حرکات و سکنات، زندگی خصوصی و عمومی وی را در سفر و حضر زیر نظر داشت و حتی به عمد می‌خواست که امام(ع) را حساس کند و نسبت به این مراقبت آگاه سازد و اعلام دارد که ریز و درشت جریان زندگی وی لحظه به لحظه به او گزارش می‌شود تا این گونه امام(ع) را از اندیشه قیام باز دارد.

معاویه با توجه به جایگاه امام(ع)، به فرزندش یزید نیز سفارش کرده بود که در عین ترس از امام حسین(ع)، در صورت غلبه بر او با امام مدارا کند و بر بیعت گرفتن از او اصرار نورزد.[۱۰۲]

حکومت یزید

یزید قبل از رسیدن به خلافت به نواختن ساز و آواز و شرب خمر شهرت داشت.[۱۰۳] او به قدری در این کار افراط می‌کرد که معاویه نیز او را توبیخ و از افراط در شرب خمر منع می‌نمود.[۱۰۴] از این رو، هنگامی که معاویه خواست او را به ولایتعهدی خود برگزیند جمعی از مسلمانان از این امر در شگفت شدند و آن را نپذیرفتند. معاویه برای ترمیم چهره یزید و موجه جلوه دادن او برای تصدی امر خلافت، او را در سال ۵۱ق[۱۰۵] به عنوان سرپرست حاجیان شام به مکه فرستاد؛[۱۰۶] اما در این سفر نیز یزید نتوانست از شرب خمر چشم بپوشد و پس از ورود به مدینه در بزم شراب نشست.[۱۰۷]

در سال ۵۲ق یزید به دستور معاویه همراه با لشکر شام، راهی سرزمین روم گردید.[۱۰۸] لشکر شام به سوی مرزهای روم به حرکت درآمد اما یزید به همراه همسرش ام کلثوم در محلی به نام دیر مُرّان[۱۰۹] توقف کرده سرگرم عیاشی و میگساری بود که مطلع شد سپاه اسلام در منطقه غَذقَذونه[۱۱۰] دچار وبا و آبله شده و متحمل تلفات سنگینی شده‌اند. با این وجود او کمال وقاحت ضمن اشعاری ابراز داشت از این که جماعت مسلمانان دچار تب و آبله و وبا شوند و بمیرند باکی ندارد. سخنی که حتی معاویه را نیز برافروخت و به یزید دستور داد به اردوگاه مسلمین بپیوندد. یزید با اکراه همراه با سپاه به قسطنطنیه رفت؛[۱۱۱] اما آنان موفق به فتح این شهر نشده بازگشتند. در این جنگ ابن عباس، عبدالله بن زبیر، ابوایوب انصاری و دیگران نیز حضور داشتند.[۱۱۲]

علی رغم مخالفتهای بسیاری که از سوی مسلمانان به خصوص بزرگان مکه و مدینه، صورت گرفته بود، معاویه بر بیعت مسلمانان با یزید، اصرار ورزید سرانجام موفق شد در سال ۵۶ق برای یزید از مردم بیعت بگیرد.[۱۱۳]

اوضاع سیاسی در عصر یزید

دوره کوتاه سلطنت یزید بن معاویه از نظر سیاسی دوره‌ای بسیار پر التهاب و پر تشنج بود. حکومت ۳ سال و اندی او، بیشتر صرف سرکوب قیام‌های داخلی و آرام نمودن اوضاع سرزمین‌های اسلامی سپری شد. او در ایام حکومتش با شدت تمام، هرگونه مخالفتی را سرکوب نمود. فشار و اختناق در حکومت او به حدی رسیده بود که مسعودی می‌نویسد:

«سیره یزید همان سیره فرعون بود، بلکه فرعون عادل‌تر از او در میان رعیتش و منصف‌تر از او در میان خاص و عامش بود.»[۱۱۴] «او در سال اول حکومتش، امام حسین(ع) و اهل بیت پیامبر(ص) را کشت؛ و در سال دوم، حرمت حرم رسول خدا(ص) (مدینه) را شکست و آن را ۳ روز تمام بر سپاهیانش حلال کرد؛ در سال سوم کعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد و به آتش کشید.»[۱۱۵]

واکنش امام(ع) در برابر یزید

معاویه در ماه رجب سال ۶۰ق در دمشق درگذشت. هنگام مرگ وی یزید در حوارین به سر می‌برد. چون به دمشق رسید و مردم با او بیعت کردند نامه‌ای به ولید بن عتبه والی مدینه نوشت که: «حسین بن علی [امام حسین(ع)] و عبدالله بن عمر و عبدالله زبیر را رها مکن تا از آنان به خلافت من بیعت بگیری».

والی مدینه از مروان بن حکم در این‌باره مشورت خواست. مروان گفت: «اگر رأی مرا می‌پذیری هم اکنون که مردم از مرگ معاویه آگاه نشده‌اند پس زبیر و حسین بن علی را بخواه! اگر بیعت کردند کار تمام است وگرنه گردن آنان را بزن. چه اگر اینان بیعت نکنند و مردم بدانند معاویه مرده است گرد حسین و پسر زبیر را خواهند گرفت و فتنه بزرگ خواهد شد. اما پسر عمر مرد جنبش نیست مگر آنکه مردم به سر وقت او روند و خلافت را به وی سپارند».

ولید پی آنان فرستاد. عبدالله بن زبیر و حسین(ع) در مسجد بودند که فرستاده والی رسید و پیام او را به ایشان رسانید. به او گفتند نزد امیر برو! و بگو هم اکنون خواهیم آمد. چون فرستاده حاکم بازگشت ابن زبیر از حسین پرسید برای چه ما را خوانده‌اند؟

گمان دارم معاویه مرده و ولید می‌خواهد تا کسی آگاه نشده از ما بیعت بگیرد.

عبدالله گفت: من نیز چنین می‌پندارم اکنون تو چه می‌کنی؟

نزد حاکم می‌روم! اما برای آنکه مبادا آسیبی به من برسانند چند تن از کسانم را با خود می‌برم و بر در خانۀ ولید می‌گمارم، اگر کار به جدال کشید، آنان به یاری من خواهند آمد.

حسین نزد ولید رفت و پس از آنکه حاکم وی را از مرگ معاویه آگاه کرد از او خواست تا بیعت یزید را بپذیرد. حسین گفت: مانند من کسی پنهان بیعت نمی‌کند مردمان را بخواه مرا نیز بخواه تا ببینیم چه می‌شود. ولید گفت به سلامت بازگرد. مروان به ولید گفت: او را رها مکن! که اگر بیعت نکرده برود دیگر هرگز به او دست نخواهی یافت، اگر بیعت نکند او را بکش. حسین برآشفت و گفت: «نه تو می‌توانی مرا بکشی و نه او». سرانجام حسین و پسر زبیر بیعت نکرده از مدینه رهسپار مکه گشتند.[۱۱۶]

نامه‌های کوفیان

در روزهایی که دمشق نگران بیعت نکردگان حجاز بود، در کوفه حوادثی می‌گذشت که از طوفانی سهمگین خبر می‌داد. شیعیان علی که در مدت بیست سال حکومت معاویه صدها تن کشته داده بودند و همین تعداد و یا بیشتر از آنان در زندان به سر می‌بردند، همین که از مرگ معاویه آگاه شدند، نفسی راحت کشیدند. ماجراجویانی هم که ناجوانمردانه علی را کشتند و گرد پسرش را خالی کردند تا دست معاویه در آنچه می‌خواهد باز باشد همین که معاویه به حکومت رسید و خود را از آنان بی‌نیاز دید به آنها اعتنای درستی نکرد؛ از فرصت استفاده کردند و در پی انتقام برآمدند، تا کینه‌ای که از پدر در دل دارند، از پسر بگیرند.

دسته بندی‌ها شروع شد. شیعیان علی در خانه سلیمان بن صرد خزاعی گرد هم آمدند، سخنرانی‌ها آغاز شد. میزبان که سرد و گرم روزگار را چشیده و بارها رنگ پذیری همشهریان خود را دیده بود گفت: «مردم! اگر مرد کار نیستید و بر جان خود می‌ترسید بیهوده این مرد را مفریبید!» از گوشه و کنار فریادها بلند شد که: «ابداً ابداً ما از جان خود گذشتیم، با خون خود پیمان بستیم که یزید را سرنگون خواهیم کرد و حسین را به خلافت خواهیم رساند!»

سرانجام به امام حسین(ع) نامه نوشتند: «سپاس خدایی که دشمن ستمکار ترا درهم شکست. دشمنی که نیکان امت محمد را کشت و بدان مردم را بر سر کار آورد. بیت المال مسلمانان را میان توانگران و گردنکشان قسمت کرد. اکنون هیچ مانعی در راه زمامداری تو نیست. حاکم این شهر نعمان بن بشیر در کاخ حکومتی به سر می‌برد. ما نه با او انجمن می‌کنیم و نه در نماز او حاضر می‌شویم.» تنها این نامه نبود که چندین تن از شیعیان پاکدل و یک رنگ حسین برای او فرستادند. شمار نامه‌ها را صدها و بلکه هزارها گفته‌اند.[۱۱۷]

در هر حال، چون عدد نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) از حد متعارف گذشت، وی لازم دید به مردم کوفه پاسخی دهد و آنان را در انتظار نگذارد. وی ضمن نامه‌ای کوتاه نوشت: پسرعموی خود مسلم را که مورد اعتماد من است نزد شما می‌فرستم تا از نزدیک وضع شهر را ببیند و مرا مطلع سازد. اگر آنچه نوشته‌اید درست باشد نزد شما خواهم آمد.[۱۱۸]

از آن سو تنی چند از هواخواهان بنی امیه و نیز گروهی که سود خود را در همراهی با دمشق می‌دیدند و همچنین کسانی که همیشه حساب روز مبادا را از نظر دور نمی‌داشتند، نامه‌هایی به شام فرستادند و به یزید نوشتند اگر کوفه و عراق را می‌خواهی باید حاکمی لایق برای این شهر بفرستی، چه نعمان بن بشیر مردی ناتوان است یا خود را به ناتوانی می‌زند. یزید با مشورت سرجون، مشاور رومی خود، حکومت کوفه را هم به عبیدالله بن زیاد، که حاکم بصره بود، داد.[۱۱۹]

از آن سو، مسلم با نامه امام به کوفه رسید. مردم شهر با شور و شعف و گرمی بسیار او را پذیرا شدند و او که مردی مسلمان و پاک اعتقاد بود و گمان نمی‌کرد اینان که با چنین اشتیاق با او بیعت می‌کنند، به آسانی هم از وی جدا می‌شوند و گرد او را خالی می‌سازند، وقتی استقبال مردم را دید نامه‌ای به حسین(ع) نوشت که: مردم کوفه و عراق همگی پیرو تو و منتظر رسیدن تو هستند، صلاح در این است که زودتر به عراق بیایی.[۱۲۰]

حرکت به عراق

چون نامه مسلم به امام حسین(ع) رسید با زنان و فرزندان و گروهی از یاران خود روانه عراق شد. از سوی دیگر، عبیدالله پس از دریافت دستور یزید روانه کوفه گردید. عبیدالله مردم عراق به خصوص کوفه را خوب می‌شناخت. پدرش سالیانی چند در این شهر حکومت داشت و عبیدالله زیردست این پدر بزرگ شده بود. او می‌دانست با مردم کوفه چگونه رفتار کند. پس از رسیدن بدین شهر، از همان روزهای نخست با تهدید و تطمیع مردم سرشناس را با خود همراه کرد و با همراهی آنان دیگران را سر جای خود نشاند و با گماردن جاسوس، نهانخانه مسلم را دانست. نخست هانی بن عروه را، که به مسلم پناه داده بود، زندانی کرد. مسلم با هواخواهان خود به جنگ برخاست، اما این مردم که شمار آنان را تا یک صد هزار تن نوشته‌اند، بی‌آن که درگیری چندانی داشته باشند و یا شجاعتی از خود نشان دهند، و یا متحمل تلفاتی سنگین شوند در مدت یک روز از گرد مسلم پراکنده شدند، چنان که چون نماز عشاء را خواند یک تن همراه او نبود. سرانجام جایی را که مسلم بدان پناه برده بود معلوم کردند. مسلم دستگیر شد و به امر عبیدالله او و هانی را کشتند و تن بی‌سر آنان را در بازارهای کوفه با ریسمان کشان کشان از این سو بدان سو بردند. مهتران کوفه چنان در خانه‌های خود خزیدند که گویی هیچ حادثه‌ای رخ نداده است.[۱۲۱]

امام حسین(ع) در بین راه مکه به عراق از کشته شدن مسلم و هانی و پیمان شکنی مردم کوفه آگاه شد و همراهان خود را نیز آگاه ساخت، و به آنان رخصت داد که اگر می‌خواهند او را ترک گویند. گروهی رفتند اما خویشاوندان وی و تنی چند از یاران مخلص و با ایمان از او جدا نشدند. همین که امام به نزدیکی کوفه رسید، با پیش قراولان سپاهیان پسر زیاد روبه رو شد. سردار لشکر که نام او حر بن یزید، از تیره بنی ریاح بود، سر راه بر وی گرفت و سرانجام امام را در سرزمینی که کربلا نام داشت فرود آورد. حاکم کوفه چون از رسیدن امام به نزدیکی کوفه خبر یافت، لشکری را به سرکردگی عمر بن سعد به پیشواز او فرستاد. عبیدالله می‌خواست از حسین(ع) برای یزید بیعت بگیرد اما حسین(ع) نپذیرفت.[۱۲۲]

واقعه کربلا

پس از اینکه امام حسین(ع) از بیعت با یزید خودداری کرد سپاهیان عمر سعد آماده جنگ با او شدند و سرانجام در روز دهم محرم سال ۶۱ق (روز عاشورا، واقعه عاشورا) در کربلا جنگ درگرفت. امام(ع) تا آنجا که توانست، کوشید وجدان خفته سپاهیان کوفه را با سخنانی که سراسر خیرخواهی و دلسوزی و روشنگر حقیقت بود بیدار سازد. به آنها گفت که این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد به آنها داده می‌شود. اگر این فرصت را از دست بدهند، دیگر هیچگاه روی رستگاری نخواهند دید. اگر به این عزت، پشت پا زنند، به دنبال آن، زندگی پر از خواری و مذلت در انتظار ایشان است. برای همین بود که نخستین ساعات روز دهم محرم نیز به پیغام آوردن و پیغام بردن و سخن گفتن و خطبه خواندن گذشت. در این لحظات حساس و پراضطراب از سوی حسین و اصحاب او چند خطبه کوتاه خوانده شده است. این خطبه‌ها که تاریخ، آن را ضبط کرده است، سندهایی گرانبهاست؛ سندهایی که بیش از آن که نشان دهنده روح آزادگی و شرف و پرهیزگاری باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزی بر مردم گمراه و تلاش و کوشش انسانی برای نجات چنین مردم است. یکی از خطبه‌های امام حسین(ع) در آن ساعات پراضطراب این است:

مردم، شتاب مکنید. سخن مرا بشنوید. من خیر شما را می‌خواهم، من می‌خواهم به شما بگویم برای چه کاری به سرزمین شما آمده‌ام! اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من درست می‌گویم، این جنگ که هر لحظه ممکن است درگیرد، از میان برخواهد خاست. اگر به سخن من گوش ندهید، اگر به راه انصاف نروید، زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. مردم، می‌دانید من کیستم؟ می‌دانید پدر من کیست؟ آیا کشتن من بر شما رواست؟ و آیا رواست حرمت مرا در هم بشکنید؟ مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ مگر پدر من وصی پیغمبر و پسر عموی او و نخستین مسلمان نیست؟ آیا این حدیث را شنیده‌اید که پیغمبر درباره من و برادرم گفت: این دو فرزند من، دو سید جوانان اهل بهشت‌اند؟ اگر گفتار مرا راست می‌دانید، بهتر، به خدا تا خود را شناخته‌ام دروغ نگفته‌ام. و اگر گمان می‌کنید من دروغ می‌گویم، هنوز از اصحاب محمد(ص) چند تن زنده‌اند می‌توانید از آنها بپرسید: جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری، سهل ساعدی، زید بن ارقم، انس بن مالک! آنها به شما خواهند گفت که آنچه می‌گویم، درست است. مردم به چه مجوز شرعی می‌خواهید خون مرا بریزید؟

جای هیچ تردید نیست که امام این سخنان را برای رهایی از چنگ دشمن و یا بیم از کشته شدن نگفته است. او اگر چنان چیزی می‌خواست، چند روز پیش، بهتر ممکن بود. این گفتار که هر کس شامه‌ای درست و نابیمار داشته باشد، بوی آشتی طلبی و خیرخواهی و مردم دوستی را از آن به خوبی می‌شنود، نمونه‌ای از گفتارهایی است که در سراسر تاریخ تنها چند تن در چنین شرایطی ایراد کرده‌اند. سخن مردان خداست. سخن کسی است که رسالت خود را در بیدار کردن وجدانهای به خواب رفته می‌داند. کسی که خود را در میان شعله‌های شرار خشم و طغیان شهوت که توده جاهل در آن می‌سوزد، می‌افکند و می‌کوشد تا آنجا که ممکن است یک دو تن را برهاند و از میان این شعله بیرون برد.[۱۲۳]

سرانجام جنگ درگرفت و ضمن چند ساعت درگیری امام حسین(ع) و مردان و جوانانی که همراه او بودند شهید شدند و زن و فرزندان امام را اسیر کردند و به کوفه و از آن جا به شام بردند. تنها از کشتن امام سجاد(ع) چون بیمار بود چشم پوشیدند.[۱۲۴]

ویژگیها و فضایل

امام حسین(ع) پس از شهادت امام حسن(ع)، با وجود افرادی که به سن از وی بزرگ‌تر بودند، شریف‌ترین فرد از بنی هاشم به شمار می‌رفت[۱۲۵] و آنها در امور خویش با او مشورت می‌کردند و نظر او را بر رأی دیگران ترجیح می‌دادند.[۱۲۶]

امام حسین(ع) سپیدچهره بود.[۱۲۷]‌گاه عمامه‌ای از خز[۱۲۸] و‌گاه عمامه‌ای سیاه بر سر می‌گذاشت.[۱۲۹] موی سر و محاسن خود را خضاب می‌نمود.[۱۳۰] در بیشتر منابع حدیثی و تاریخی و رجالی کهن از شباهت وی به پیامبر اکرم(ص) سخن گفته شده[۱۳۱] و در روایتی شبیه‌ترین فرد به پیامبر(ص) وصف شده است.[۱۳۲] در روایتی دیگر از امام علی(ع)، وی فرزندش حسین را شبیه‌ترین فرد به خود از نظر خُلق و خو و رفتار، دانسته است.[۱۳۳]

نقش دو انگشتری او یکی «لااله الّااللّه، عُدَّةٌ للِقاءاللّه» و دیگری «ان اللّه بالغُ اَمْرِه» بود.[۱۳۴]

امام حسین(ع) ۲۵ بار، همراه با نزدیکانش، پیاده حج گزارد.[۱۳۵]

دشمنان امام نیز به فضائل او معترف بودند، چنان که معاویه می‌گفت که حسین همچون پدرش علی اهل غدر و حیله نیست.[۱۳۶] عمرو بن عاص او را محبوب‌ترین فرد از زمینیان نزد اهل آسمان می‌دانست.[۱۳۷]

او همواره احترام برادرش، امام حسن(ع)، را پاس می‌داشت و در برابرش سخن نمی‌گفت،[۱۳۸] هیچگاه جلوتر از وی راه نمی‌رفت و در جایی که هر دو حضور داشتند، در سخن گفتن، بر او پیشی نمی‌گرفت و اظهار نظر نمی‌کرد.[۱۳۹] حتی با اینکه بسیار بخشنده بود و در مدینه به جود و کرم شناخته شده بود[۱۴۰] اما در بخششهایش نیز سعی داشت به امام حسن(ع) احترام گزارد. گفته‌اند محتاجی به نزد امام حسن(ع) آمد و از او کمک خواست، امام حسن(ع) مبلغی را به او کمک کرد. این مرد سپس برای دریافت کمک بیشتر نزد امام حسین(ع) رفت و امام(ع) پس از آگاهی از عطایای امام حسن(ع) جهت پاسداشت حرمت برادرش یک دینار کمتر از او به فقیر کمک کرد.[۱۴۱]

وی با مسکینان می‌نشست، دعوت آنان را می‌پذیرفت و با آنان غذا می‌خورد و آنان را نیز به خانه خود دعوت می‌کرد و آنچه در منزل داشت از ایشان دریغ نمی‌کرد.[۱۴۲] اگر سائلی از او درخواست می‌کرد و امام در حال نماز بود، نمازش را کوتاه می‌کرد و هر چه در اختیار داشت، به او می‌داد.[۱۴۳] او غلامان و کنیزانش را در قبال خوش رفتاریشان آزاد می‌کرد. گفته‌اند کنیزی را که معاویه همراه با اموال و لباسهای فراوانی برایش هدیه فرستاده بود، در ازای خواندن آیاتی از قرآن و سرودن شعری درباره فنای دنیا و مرگ انسانها آزاد کرد و اموال را بدو بخشید.[۱۴۴] حتی یک بار یکی از غلامانش کار ناشایستی کرد که درخور عقاب بود ولی چون غلام آیه وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ خواند، او را بخشید؛ و چون غلام گفت: وَاللَّـهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ امام او را در راه خدا آزاد کرد.[۱۴۵] وی دَین اسامة بن زید را، که در بستر بیماری افتاده و از پرداختش عاجز مانده بود، از جانب او پرداخت.[۱۴۶]

بنابه روایتی، زمین و اشیایی را که به او ارث رسیده بود، پیش از دریافت آن بخشید.[۱۴۷] دیه مردی را در ازای پاسخ به سه پرسش به طور کامل پرداخت و انگشتری‌اش را نیز بدو عطا کرد.[۱۴۸] بخشش او به حدی بود که زن و مردی یهودی به سبب این خلق نیکوی او مسلمان شدند.[۱۴۹] او به آموزگار فرزندانش مال و لباس بسیار بخشید و دهانش را از دُرّ پرکرد، در حالی که می‌گفت این جبران کننده تعلیم تو نیست.[۱۵۰] درباره حلم امام(ع) گفته‌اند که وقتی مردی شامی به او و پدرش ناسزا گفت، از او درگذشت و او را مورد لطف قرار داد.[۱۵۱] گفته شده است اثر انبان آذوقه‌ای که برای ایتام و مساکین بر پشتش حمل می‌کرد، در روز شهادت آشکار بود.[۱۵۲]

گفته‌اند هنگام توهین مروان به مادر امام(ع)، وی قاطعانه با مروان برخورد کرد.[۱۵۳] همچنان که در برابر سبّ امام علی(ع) از سوی امویان، به شدت واکنش نشان می‌داد.[۱۵۴]

مطالعه بیشتر

  • شهیدی، سید جعفر، پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین امام علیه‌السلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴.

منابع

  • ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴ و ۳، قم: علامه، ۱۳۷۹ق.
  • ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.
  • ابن المشهدی، محمد بن جعفر، المزار [الکبیر]، تحقیق جواد القیومی الاصفهانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۹.
  • ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج۳و۵، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲.
  • ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، بیروت: دارالفکر، ۱۹۸۶.
  • ابن الفقیه، احمد بن محمد، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب، چاپ اول، ۱۹۹۶.
  • البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، تحقیق احسان عباس، بیروت: جمیعة المتشرقین الامانیه، ۱۹۷۹؛ انساب الاشراف، ج۳ و ۱، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت: دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.
  • الاصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت: دارالمعرفه، بی‌تا.
  • امین، سیدمحسن، فی رحاب ائمه اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ترجمه حسین وجدانی، سروش، ۱۳۷۶ش.
  • البغدادی، صفی الدین عبدالمؤمن، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج۱، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالمعرفه، ۱۹۵۴.
  • دایرة المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی و کامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی، ج۲، نشر سازمان دایره المعارف تشیع، تهران: ۱۳۶۸ش.
  • دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۶، تهران: ۱۳۷۷ش.
  • ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف: مکتبة الصدیق، ۱۹۹۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.
  • الطوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  • الطوسی، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱.
  • الطوسی، الامالی، قم: دارالثقافه، ۱۴۱۴.
  • کلینی، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  • المفید، المقنعه، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  • المفید، الارشاد، ترجمه و شرح فارسی: محمدباقر ساعدی، تصحیح: محمدباقر بهبودی، بیجا: انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۰ش؛ الارشاد، ج۲، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، اسلامیه، ۱۳۵۱ش؛ الارشاد، ج۲، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.
  • المفید، مسار الشیعة، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.
  • الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم: مکتبة المفید، بی‌تا.
  • دانشنامه امام حسین(ع)، محمدی ری شهری و...، ج۱۰، مترجم: محمد مرادی، قم: دارالحدیث، ۱۴۳۰ق/۱۳۸۸ش.
  • الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، ۱۹۶۷.
  • شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۹۰.
  • شهیدی، سیدجعفر، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‌السلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰ش.
  • المسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره: دار الصاوی، بی‌تا؛ افست قم: دار الثقافة الاسلامیه، بی‌تا.
  • المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجره، ۱۴۰۹.
  • الدینوری، ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره: الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۹۹۲.
  • العسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۲، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۵.
  • جعفریان، رسول، گزیده حیات سیاسی و فکری امامان شیعه، ۱۳۹۱.
  • سید بن طاوس، اقبال الاعمال، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ش.
  • سید بن طاوس، الملهوف علی قتلی الطفوف، جمع آوری عبد الزهرا عثمان محمد، قم: المعد، ۱۹۸۸.
  • سید بن طاوس، الطرائف، ج۱، قم: خیام، ۱۴۰۰.
  • العاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج۲، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۱۷.
  • الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بی‌جا، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • السمعانی، الأنساب، ج۸، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، حیدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲.
  • ابن الصباغ، الفصول المهمه فی معرفة الائمة، ج۲، تحقیق سامی الغریری، دار الحدیث، ۱۴۲۲.
  • البحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهره، ج۱۷، تحقیق محمدتقی ایروانی و عبدالرزاق مقرم، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۵.
  • البحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین(ع)، تحقیق مدرسه الامام المهدی(عج)، قم: مدرسه الامام المهدی(عج)، ۱۴۰۷.
  • الطبری، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی، قاهره: مکتبة القدسی، ۱۳۵۶ق.
  • الطبری (شیعی) محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم: دار الذخائر.
  • الحلی، ابن نما، مثیر الاحزان، قم: مدرسه امام مهدی(عج)، ۱۴۰۶.
  • ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۵.
  • المزی، تهدیب الکمال، تحقیق بشار عواد معروف، ج۶، بیروت-لبنان: موسسة الرساله، ۱۹۸۵.
  • ابن الطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت: دارالقلم العربی، ۱۹۹۷
  • الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، تهران: اسلامیه، ۱۳۹۰ق.
  • الطبرسی، ابوالفضل علی بن حسن، مشکاة الانوار، نجف: کتابخانه حیدریه، ۱۳۸۵ق.
  • الطبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی، ۱۴۰۳.
  • ابن الخشاب البغدادی، تاریخ موالید الائمه (المجموعه)، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
  • العاملی، ابن حاتم، الدر النظیم، قم: جامعه مدرسین، بی‌تا.
  • الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، تبریز: مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق.
  • الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ترجمه حسین زوارئی، حقیقت، ۱۳۸۱ق.
  • ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان امام حسین علیه‌السلام، قم: مکتب الحسین، ۱۳۷۹ ش.
  • الصدوق، کمال الدین وتمام النعمة، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، محرم الحرام ۱۴۰۵-۱۳۶۳ش.
  • الصدوق، التوحید، تحقیق: تصحیح وتعلیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، بی‌تا.
  • الصدوق، الخصال، ج۱، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۳.
  • الصدوق، الأمالی، قم: تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة – ۱۴۱۷.
  • الصدوق، علل الشرائع، ج۱، النجف الأشرف: المکتبة الحیدریة ومطبعتها ۱۳۸۵-۱۹۶۶م.
  • فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، قم: رضی، بی‌تا.
  • قمی، عباس، منتهی الامال، ج۱، قم: مؤسسه انتشارات هجرت، ۱۳۷۲ش.
  • مالک بن انس، الموطأ، ج۲، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۵.
  • مقدسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۱ش.
  • موسوعه کلمات الرسول الاعظم، ج۶، کتاب الحسنین(ع) و کتاب اهل البیت(ع)، مولف لجنة الحدیث فی مرکز ابحاث باقرالعلوم(ع)، تهران: نشر امیرکبیر ۱۳۸۸.
  • قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر، قم: بیدار، ۱۴۰۱.
  • المجلسی، بحارالانوار، ج۳۶و۴۵، بیروت: مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴.
  • خرگوشی نیشابوری، ابو سعید، شرف المصطفی، ج۵، مکه: دارالبشائر الاسلامیه، ۱۴۲۴.
  • حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، بی‌تا.
  • الترمذی، سنن، ج۵، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت: دارالفکر، ۱۹۸۳.
  • ابن حبان، صحیح، ج۱۳، تحقیق شعیب ارنؤوط، بی‌جا: الرساله، ۱۹۹۳.
  • الدینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضواء، ۱۹۹۰.
  • النمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، قم: دارالفکر، ۱۳۶۸ش.
  • الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۵، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۹۹۳.
  • المتقی الهندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۳، تصحیح صفوة السقا، بیروت: الرساله، ۱۹۸۹.
  • خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲.
  • الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم: منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.
  • الدینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۰.
  • ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۴، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵.
  • الحرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۴.
  • الکوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.
  • الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، بیروت: دار صادر، بی‌تا.
  • الذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، تخریج شعیب ارنؤوط و تحقیق حسین اسد، بیروت: الرساله، چاپ نهم، ۱۹۹۳.
  • کشّی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد: دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
  • تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، مصر: دارالمعارف، ۱۳۸۵ق.
  • الکتبی، فوات الوفیات، ج۲، تحقیق علی محمد بن یعوض الله و عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۰.
  • الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، ۱۹۶۷.
  • خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.
  • الاصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، بیروت: دار احیاء تراث عربی، چاپ اول، ۱۴۱۵.
  • الازدی، ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم: مطبعة العلمیه، بی‌تا.
  • الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم: مکتبة المفید، بی‌تا.
  • مسکویه، ابوعلی، تجارت الامم، ج۲، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران: سروش، ۱۳۷۹ش.
  • السماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، تحقیق محمد جعفر الطبسی، مرکز الدراسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه.
  • فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، قم: هجرت، ۱۴۰۹.
  • الموسوی المقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین(ع)، بیروت: دارالکتاب الاسلامیه.
  • محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، قم: آل البیت(ع)، ۱۴۰۸.
  • ویکی شیعه.
  • المفید، الارشاد، قم: سعید بن جبیر، ۱۴۲۸ق.، ص۲۸۸.
  • دایرة المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی و کامران فانی و بهاء‌الدین خرمشاهی، ج۲، صص۳۴۹-۳۵۴؛ ابن سعد، ج۶، ص۳۹۹؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۵۱؛ مفید، ج۲، ص۲۷.
  • حاج منوچهری، فرامرز، حسین(ع) (امام)، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲۰، مدخل صص۶۶۴-۶۶۵.
  • برای نمونه ر.ک: کلینی، ج۶، ص۳۳ـ۳۴؛ ابن بابویه، علل الشرایع، ج۱، ص۱۳۷ـ۱۳۸؛ طوسی، ۱۴۱۴، ص۳۶۷؛ برای نقد محتوایی روایات دیگر رجوع کنید به قرشی، ج۱، ص۳۱ـ۳۲.
  • ابن شهرآشوب، پیشین، ج۳، ص۳۹۷؛ العاملی، ابن حاتم؛ الدرالنظیم، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا، ص۷۷۶ و إربلی، علی بن عیسی؛ کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق.، ج۱، ص۵۲۵.
  • شیخ صدوق؛ علل الشرائع، پیشین، ص۱۳۸؛ ابن شهرآشوب، پیشین، ج۳، ص۳۹۷ و إربلی، پیشین، ص۵۲۵. در برخی منابع به این حدیث "مشبّر" نیزاضافه شده است: البلاذری، پیشین، ج۱، ص۴۰۱.
  • ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۸۶، به نقل از یدالله مقدسی، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)، ص۲۸۹.
  • ابن سعد، ج۱، ص۳۵۷؛ دولابی، ص۱۰۰.
  • ج ۶، ص۴۰۰ـ۴۰۱.
  • ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۲۳؛ قس ابن حنبل، ج۶، ص۳۴۰؛ دولابی، ص۱۰۶؛ بهاءالدین اربلی، ج۲، ص۳۰۸، ۳۲۰، ۳۴۸ـ۳۴۹، که این موضوع را به امام حسن(ع) نسبت داده‌اند.
  • موسوعة کلمات الامام حسین ع، ص۳۸؛ به نقل از فرهنگ عاشورا، محدثی وابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۵؛ ابن قتیبه، ۱۹۶۰، ص۲۱۳؛ طبرانی، ج۳، ص۹۴؛ مفید، همانجا.
  • ص ۲۰۱.
  • فرهنگ عاشورا ص۳۹.
  • ابن ابی الثلج، ص۲۸؛ ابن طلحه شافعی، ج۲، ص۳۷۴.
  • ابن ابی الثلج، همانجا.
  • ابن طلحه شافعی، همانجا.
  • برای فهرستی از القاب آن حضرت رجوع کنید به ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۶.
  • ابن شهر آشوب، ج۴، ص۸۶.
  • ر.ک: حِمْیری، ص۹۹ـ۱۰۰؛ ابن قولویه، ص۲۱۶ـ۲۱۹؛ طوسی، ۱۴۱۴، ص۴۹ـ ۵۰؛ مجلسی، ج۳۷، ص۹۴ـ۹۵.
  • الکلینی، الکافی، ج۱، ص۴۶۳؛ شیخ طوسی؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۴۱؛ طوسی، ۱۴۰۱، همانجا؛ ابن عبدالبرّ، ج۱، ص۳۹۲؛ ابن سعد؛ الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۳۶۹؛ شیخ مفید؛ المقنعه، ص۴۶۷؛ الموفق بن احمدالخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۱۴۳.
  • ابن سعد، ج۶، ص۳۹۹؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۶؛ دولابی، ص۱۰۲، ۱۲۱؛ ابوالفرج اصفهانی، ص۵۱؛ احمد بن یحییالبلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۴؛ محمد بن جریرالطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، ص۵۵۵؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۲۷ و علی بن الحسین المسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۳.
  • مجلسی، ج۴۴، ص۲۰۱؛ شیخ مفید؛ مسار الشیعه، ص۶۱؛ محمد بن المشهدی؛ المزار[الکبیر]، ص۳۹۷؛ شیخ طوسی؛ مصباح المتهجد، صص۸۲۶ و۸۲۸ و سید بن طاوس؛ اقبال الاعمال، صص۶۸۹-۶۹۰.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۴۱؛ بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۵۱۲؛ طبری، ج۵، ص۳۹۴، ۴۰۰؛ طوسی، ۱۴۰۱، ج۶، ص۴۱ـ۴۲؛ قس طبری، ج۵، ص۳۹۴، که بنابر روایتی شهادت امام را در ماه صفر دانسته است؛ ابن ابی الثلج، همانجا، که سال شهادت را شصتم هجری ذکر کرده است.
  • ابن سعد، همانجا؛ طبری، ج۵، ص۴۲۲؛ ابوالفرج اصفهانی؛ طوسی، ۱۴۰۱، همانجاها.
  • طبری؛ ابوالفرج اصفهانی؛ طوسی، ۱۴۰۱، همانجاها.
  • دولابی، ص۱۳۳.
  • کلینی؛ طوسی، ۱۴۰۱، همانجاها
  • فضل بن حسن طبرسی، ۱۴۱۷، همانجا.
  • مسعودی، تنبیه، ص۳۰۳؛ ناطق بالحق، ص۱۱.
  • الاصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق، تقدیم وإشراف: کاظم المظفر، النجف الأشرف: منشورات المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۵/۱۹۶۵، ص۵۱.
  • ابن سعد؛ الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ نیز ر.ک: ابن قتیبه، ۱۹۶۰، ص۲۱۳؛ بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛ یعقوبی، همانجاها؛ طبرانی، ج۳، ص۱۱۵، که سن امام را ۵۶ سال نوشته‌اند.
  • فضل بن حسن طبرسی، ۱۴۱۷، همانجا؛ نیز رجوع کنید به کلینی، ج۱، ص:۴۶۳ ۵۷ سال و چند ماه؛ ابن ابی الثلج؛ مسعودی، تنبیه، همانجاها.
  • ابن سعد؛ ابن قتیبه، ۱۹۶۰، همانجاها؛ طبرانی، ج۳، ص۹۸ـ۹۹، ۱۰۳، ۱۰۵؛ طوسی، ۱۴۰۱، همانجا.
  • برای اقوال گوناگون درباره سن امام به هنگام شهادت و روز و ماه و سال آن رجوع کنید به مزّی، ۱۴۲۲، ج۶، ص۴۴۵ـ۴۴۶.
  • مصعب بن عبداللّه، ص۵۹؛ مفید، ج۲، ص۱۳۵؛ بیهقی، ج۱، ص۳۴۹؛ ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۷، ۱۱۳.
  • ص ۲۴۹.
  • ص ۲۴۹.
  • المفید، الارشاد، ج۲، ص۴۹۱.
  • سیدمحسن امین، فی رحاب ائمه اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۷۳.
  • علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۱۵.
  • ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۷۷.
  • علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۲۱۴.
  • ر.ک: مصعب بن عبداللّه، ص۵۷ـ ۵۹؛ بخاری، ص۳۰؛ مفید، همانجا.
  • ر.ک: دلائل الامامة، ص۷۴؛ ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۷؛ ابن طلحه شافعی، ج۲، ص۶۹.
  • دلائل الامامة، ص۷۴؛ ابن شهر آشوب، همانجا.
  • ج ۲، ص۶۹.
  • کاشفی، ص۳۸۹ـ۳۹۰؛ امین، ج۷، ص۳۴.
  • مصعب بن عبداللّه، همانجا؛ مفید، ج۲، ص۱۳۵؛ ابن شهرآشوب، همانجا.
  • ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان امام حسین علیه‌السلام، ص۲۲، به نقل از جنات الخلود، ص۲۳.
  • ابن سعد، ج۳، ص۲۱۴؛ مصعب بن عبداللّه، همانجا؛ ابن حبیب، ص۴۰۴.
  • مفید، الارشاد، ج۲، ص۴۹۱؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۲۹.
  • ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۷۷.
  • ربانی خلخالی، چهره درخشان امام حسین علیه‌السلام، ص۲۲، به نقل از جنات الخلود، ص۲۳؛ و نیز امین، سیدمحسن، فی رحاب ائمه اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۷۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج۳، ص۷۷.
  • ربانی خلخالی، علی، ص۲۲، به نقل از جنات الخلود، ص۱۹۷. و نیز به نقل از معالی السبطین، ج۲، ص۲۱۴.
  • جنات الخلود، ص۱۹۹؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ص۳۶۸؛ به نقل از ربانی خلخالی، چهره درخشان امام حسین علیه‌السلام، ص۲۲.
  • قمی، منتهی الامال، ج۱، صص۷۷۶ـ۷۷۷.
  • ج ۶، ص۳۹۹.
  • موسوعه کلمات الرسول الاعظم، المجلد السادس، کتاب الحسنین(ع) و کتاب اهل البیت(ع)، ص۲۲، به نقل از شرح الاخبار ۳: ۷۴ ح ۹۹۵.
  • احمد بن حنبل؛ پیشین، ج۴، ص۱۷۲؛ حاکم نیشابوری؛ پیشین، ج۳، ص۱۷۷ و القزوینی، محمد بن یزید؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۱.
  • شیخ صدوق؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۶۲؛ سیدبن طاوس؛ الطرائف، ج۱، ص۱۷۴ و قمی، علی بن محمد؛ کفایة الاثر، ص۴۶؛ مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۴۶ - کمال الدین صدوق، ص۱۵۲.
  • قمی، کفایة الاثر، ص۴۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۰۴.
  • طبرسی؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۳۲؛ المقریزی، پیشین، ج۶، ص۱۱ و خرگوشی نیشابوری، ابو سعید، ۱۴۲۴، ج۵، ص۳۳۴.
  • ابن سعد؛ پیشین، ج۱۰، ص۲۶۶؛ احمد بن حنبل؛ پیشین، ج۲، ص۴۴۰ و حاکم نیشابوری؛ المستدرک، ج۳، ص۱۶۶. و نیز سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۴.
  • احمد بن حنبل، پیشین، ج۵، ص۳۵۴؛ الترمذی، سنن، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، ج۵، ص۳۲۲؛ ابن حبان؛ صحیح، ج۱۳، ص۴۰۲ و حاکم نیشابوری؛ پیشین، ج۱، ص۲۸۷.
  • سنن ترمذی، ج۵، ص۳۲۳.
  • الدینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۹-۳۰؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۷۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۲۸.
  • النمیری، عمر بن شبه؛ تاریخ المدینة المنوره، ج۳، ص۷۹۹؛ ابن سعد؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۹۴؛ الذهبی؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، ج۵، ص۱۰۰؛ ابن شهرآشوب؛ المناقب، ج۴، ص۴۰ و البغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۲.
  • النمیری، پیشین، ج۳، ص۷۹۹؛ ابن سعد، پیشین، ج۱، صص۳۹۴-۳۹۵؛ الذهبی، پیشین، ج۵، ص۱۰۰؛ المتقی الهندی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۳، ص۶۵۴ و البغدادی، پیشین، ج۱، ص۱۵۲.
  • ابن الفقیه، احمد بن محمد، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، ص۷۵۰؛ ابن الجوزی، المنتظم، ج۵، ص۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۰۹.
  • معتزلی، ج۸، پیشین، صص۲۵۳-۲۵۴ و کلینی؛ الکافی، ج۸، ص۲۰۷.
  • بلاذری، انساب الاشراف، ۲۱۶/۳-۲۱۷؛ الامامة، ۴۰/۱ به بعد؛ مالقی، محمد، التمهید و البیان، به کوشش محمد یوسف زاید، قطر، ۱۴۰۵ق، ۱۱۹-۱۹۴؛ مقدسی، البدء و التاریخ، به کوشش کلمان هوار، پاریس، ۱۹۱۶م، ۲۰۶/۵؛ عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الحسن(ع)، قم، ۱۴۰۵ق، ۱۴۰ به بعد؛ به نقل حاج منوچهری، فرامرز، «حسین(ع)، امام»، در دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۲۰، ص۶۷۸.
  • حاج منوچهری، فرامرز، «حسین(ع)، امام»، در دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۲۰، ص۶۷۸.
  • بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۱۸۷، ۲۱۳، ۲۴۶، ۳۲۳؛ مسعودی، مروج، ج۳، ص۱۰۴ـ۱۱۴، ۱۳۶.
  • نصربن مزاحم، ص۱۱۴ـ۱۱۵.
  • ابن شبّه نمیری، ج۱، ص۲۲۷؛ نهج البلاغة، نامه ۲۴.
  • بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۳۵۶، قس ج۲، ص۳۵۷.
  • ر.ک: ابن قتیبه، ۱۴۱۰، ج۱، ص۱۸۱؛ بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۳۵۵ـ ۳۵۶؛ مفید، ج۱، ص۲۵؛ مجلسی، ج۴۲، ص۲۳۵، ۲۹۴ـ ۲۹۵.
  • ابن ابی الثلج، همانجا؛ دلائل الامامة، ص۱۵۹، ۱۷۷.
  • الطبری، محمد بن جریر؛ پیشین، ج۵، ص۱۶۵.
  • کشی، پیشین، ص۱۱۰؛ و علامه مجلسی؛ پیشین، ج۴۴، ص۶۱.
  • الطبری، محمد بن جریر؛ ج۵، ص۱۶۶؛ ابن¬الجوزی؛ المنتظم، ج۵، ص۱۸۴ و ابن¬کثیر؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹.
  • المفید، الارشاد، قم: سعید بن جبیر، ۱۴۲۸ق، ص۲۹۰.
  • صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ص۲۵۷ـ۲۵۸؛ خزاز رازی، ص۱۳ـ۱۴، ۲۳، ۲۸ـ۲۹، و خزاز رازی، ص۲۱۷، ۲۲۱ـ۲۲۳.
  • ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۱۹؛ کلینی، ج۱، ص۳۰۱ـ۳۰۲؛ خزاز رازی، ص۲۲۹؛ فضل بن حسن طبرسی، ۱۴۱۷، ج۱، ص۴۲۱ـ۴۲۳؛ نیز برای اعتراف محمد حنفیه به امامت آن حضرت ر.ک: همان، ج۱، ص۴۲۳.
  • ج ۲، ص۳۰ـ۳۱.
  • طبرسی، فضل بن حسن، ۱۴۱۷، ج۱، ص۴۲۳ـ۴۲۴.
  • صدوق، الامالی، ص۴۲۵؛ همو، التوحید، صص۳۰۷ـ۳۰۸.
  • ابن بابویه، التوحید، ص۸۰؛ ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۷۴، ۱۸۰، ۱۸۳ـ۱۸۴.
  • صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۶۸؛ خزاز رازی، ص۲۳۰ـ۲۳۴.
  • فضل بن حسن طبرسی، ۱۴۱۷، ج۱، ص۴۲۳؛ برای نمونه ر.ک: صفار قمی، ص۲۹۱؛ ابن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ص۵۳۷؛ طوسی، ۱۴۰۱، ج۵، ص۴۷۰؛ قطب راوندی، ج۱، ص۲۴۵ـ۲۴۶؛ دلائل الامامة، ص۱۸۱ـ۱۸۳، ۱۸۶، ۱۸۸ـ۱۸۹؛ ابن عساکر، ج۱۴، ص۸۲؛ ابن شهرآشوب، ج۴، ص۵۷، ۵۹ـ۶۰؛ مجلسی، ج۴۴، ص۱۸۵ـ۱۸۶؛ هاشم بن سلیمان بحرانی، ج۲، ص۸۳ـ۲۳۰.
  • شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۳۲؛ ابن شهر آشوب؛ مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۸۷.
  • همان (ابن سعد؟)، ج۶، ص۴۲۲ـ۴۲۳؛ بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۴۵۸ـ۴۵۹؛ مفید، ج۲، ص۳۲.
  • ابن سعد، همانجا؛ قس بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۴۵۹ـ۴۶۰.
  • البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۲؛ الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۲.
  • طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج، ج۲، ص۲۹۶ و مجلسی، محمد باقر؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۲۷.
  • حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، صص۲۳۷-۲۳۹؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، صص۷۹-۸۱.
  • الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ پیشین، صص۲۲۴-۲۲۵؛ البلاذری، احمد بن یحیی؛ پیشین، ج۵، صص۱۲۰-۱۲۱و الدینوری، ابن قتیبه؛ پیشین، ج۱، صص۲۰۲-۲۰۴.
  • الدینوری، پیشین، ج۱، صص۲۰۸-۲۰۹ و الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ص۳۳۹.
  • همان، ج۶، ص۴۲۲؛ یعقوبی، ج۲، ص۲۲۸؛ ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۳۷ـ۳۳۹، ۳۴۲ـ۳۴۳؛ طبری، ج۵، ص۳۰۳.
  • الذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۹۱.
  • الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ پیشین، ص۲۲۴؛ کشّی، محمد بن عمر؛ رجال الکشی، ص۴۸.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۲۳؛ طبری، ج۵، ص۳۲۲؛ ابن اعثم کوفی، ج۴، ص۳۴۹ـ۳۵۰؛ صدوق، امالی، ص۲۱۵ـ۲۱۶.
  • البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۳۵.
  • الکتبی، فوات الوفیات، ج۲، ص۶۴۵.
  • الکامل، ج۳، ص۴۹۰.
  • الکامل، پیشین، ج۳، ص۴۹۰ و طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۲۸۵ و خلیفة بن خیاط؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۲۹.
  • الکامل، ج۴، ص۱۲۷؛ تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ص۴۰۶.
  • تاریخ الطبری، پیشین، ج۵، ص۲۳۲ و اصفهانی، ابوالفرج؛ الاغانی، ج۱۷، ص۱۳۶ و الکامل، پیشین، ج۳، ص۳۸.
  • معجم البلدان، ج۲، ص۵۳۳.
  • معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۸.
  • تاریخ مدینه دمشق، پیشین، ص۴۰۵-۴۰۶ و الاغانی، پیشین، ج۱۷، ص۱۳۶ و معجم البلدان، پیشین، ج۴، ص۱۸۸- ۱۸۹ و انساب الاشراف، پیشین، ص۲۸۸-۲۸۹.
  • تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۳۲.
  • تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۰۳؛ الکامل، ج۳، ص۵۰۳.
  • علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ص۶۸.
  • تاریخ الیعقوبی، پیشین، ص۲۵۳ و ابن الطقطقی؛ الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص۱۱۶.
  • شهیدی، پس از پنجاه سال، صص۱۱۲-۱۱۳.
  • شهیدی، پس از پنجاه سال، صص۱۱۴-۱۱۳.
  • شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۸۴.
  • شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۸۴.
  • شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۸۴.
  • شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، صص۱۸۵-۱۸۴.
  • شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۸۵.
  • شهیدی، پس از پنجاه سال، صص۱۶۹-۱۷۰.
  • شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص۱۸۵.
  • یعقوبی، ج۲، ص۲۲۶؛ ابن سعد، ج۶، ص۴۰۹.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۱۴ـ۴۱۵.
  • ناطق بالحق، ص۱۱.
  • طبرانی، ج۳، ص۱۰۱.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۱۵؛ ابن ابی شیبه، ج۶، ص۴۶؛ طبرانی، ج۳، ص۱۰۰.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۱۳ـ ۴۱۷؛ ابن ابی شیبه، ج۶، ص۳، ۱۵.
  • بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۳۶۶، ۴۵۳؛ دولابی، ص۱۰۴؛ طبرانی، ج۳، ص۹۵؛ ناطق بالحق، ص۱۱؛ مفید، ج۲، ص۲۷.
  • ابن حنبل، ج۳، ص۲۶۱؛ بخاری، ج۴، ص۲۱۶؛ ترمذی، ج۵، ص۳۲۵.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۱۳؛ بلاذری، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰، ج۲، ص۱۲۳.
  • کلینی، ج۶، ص۴۷۳ـ۴۷۴؛ صدوق، الامالی، ص۱۹۳، ۵۴۳.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۱۰؛ طبرانی، ج۳، ص۱۱۵؛ ابن عبدالبرّ، ج۱، ص۳۹۷.
  • ابن اعثم کوفی، ج۳، ص۴۰.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۰۸؛ ابن ابی شیبه، ج۷، ص۲۶۹.
  • ابن شهرآشوب؛ پیشین، ج۳، ص۴۰۱ و علامه مجلسی؛ پیشین، ج۴۳، ص۳۱۹.
  • ابوالفضل علی بن حسن طبرسی، مشکاة الانوار، ص۱۷۰ و محدث نوری؛ مستدرک الوسائل، ج۸، ص۳۹۳.
  • ابن شهرآشوب، ج۴، ص۷۳.
  • شیخ صدوق؛ الخصال، ج۱، ص۱۳۵؛ علامه مجلسی؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۳۳ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۹، ص۴۴۷.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۱۳.
  • ابن عساکر، ج۱۴، ص۱۸۵.
  • ابن عساکر، ج۷۰، ص۱۹۶ـ۱۹۷؛ ابن حزم، ج۸، ص۵۱۵؛ بهاءالدین اربلی، ج۲، ص۴۷۶.
  • اربلی، ج۲، ص۴۷۸ـ۴۷۹.
  • ابن شهرآشوب، ج۴، ص۷۲ـ۷۳.
  • قاضی نعمان، ج۲، ص۳۳۹.
  • مجلسی، ج۴۴، ص۱۹۶؛ ابن ابی الدنیا، ص۱۴۰؛ کلینی، ج۴، ص۴۷؛ ابن بابویه، ۱۳۶۲ش، ج۱، ص۱۳۵ـ۱۳۶.
  • ابن شهرآشوب، ج۴، ص۸۳.
  • ابن شهرآشوب، ج۴، ص۷۳-۷۴.
  • ابن عساکر، ج۴۳، ص۲۲۴-۲۲۵.
  • ابن شهرآشوب، ج۴، ص۷۳.
  • احمدبن علی طبرسی، ج۲، ص۲۳.
  • ابن سعد، ج۶، ص۴۰۹ـ۴۱۰، ۴۱۵.