مخمّسه (از خطّابيه)
همان خطّابیه (یا: از فرق خطّابیه).
سعد اشعری در المقالات و الفرق به عقاید این فرقه اشاره کرده است. وی می نویسد: «ایشان را از آن جهت مخمّسه می گویند که معتقدند خدای عزوجل در پنج شبح و صورت مختلف، ظاهر شد و آن پنج صورت عبارت اند از: محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام)، ولی چهار صورت حقیقت ندارد و صورتی که دارای حقیقت است، همان محمد صلی الله علیه و آله است، چرا که او اول شخصی است که ظاهر شد و اول ناطقی است که نطق کرد. او همیشه در میان خلق خود در صورت های مختلف؛ زن و مرد، پیر و جوان، بزرگ و کوچک، ظاهر می شود، گاه پدر و گاه فرزند می شود، در حالی که نه پدر است و نه فرزند. و هم چنین در زن و شوهر ظهور می کند و خود را به صورت انسانیت و بشرانیت [کذا] می نمایاند تا خلق او به او انس گیرند و از پروردگارشان وحشت نکنند.
ایشان معتقد بودند که محمد (صلی الله علیه و آله) [که همان خدا است] همان آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (علیهم السلام) است و همیشه در عرب و عجم ظاهر بوده است. . .، مخمسه می گویند: محمد (صلی الله علیه و آله) خود را به نورانیت خود نمایاند و مردم را به وحدانیت خود خواند، اما ایشان او را انکار کردند، پس، از باب نبوت و رسالت، خود را نشان داد، انکار کردند، پس، از راه امامت خود را نشان داد، او را قبول کردند، و لذاست که ظاهرِ الله به عقیده آن ها امامت است و باطنِ الله همان محمد (صلی الله علیه و آله) است. مخمسه معتقدند این مطلب را کسانی می فهمند که از صفوت او به نورانیت باشند. [ظاهراً یعنی به وسیله او هدایت شده باشند]
مخمسه برای محمد (صلی الله علیه و آله)، ابوابی قائل شدند که انبیاء هستند و حقیقت این انبیاء نیز سلمان است که در صور مختلف ابوالخطّاب، بیان، صائد، مغیره، حمزه، بزیع، سری و محمد بن بشیر آشکار می شود.
ایشان می گویند هر کسی که خدا را همان طور که گفته شد و انبیاء را به همان نحو که بیان گردید، شناخت، تمام تکالیف از او برداشته شده و محرمات برای او حلال است. مخمسه معتقدند، محرمات، مردان و زنانی از اهل جحود و انکار ند. ایشان تمام احکام را تأویل کرده و به تناسخ قائل بوده اند». [۱]
کشّی از سعد بن عبدالله صاحب کتاب المقالات و الفرق، روایت مفصلی را نقل می کند که: «این فرقه ( بشیریه ) و مخمّسه در اختیار معرفة الرجال، ظاهراً به اشتباه به جای مخمسه، مجسّمه چاپ شده است. [۲] و علیاویه و اصحاب ابی الخطاب گفته اند که هرکس که خود را به آل محمد صلی الله علیه و آله نسبت دهد، حرف بیهوده ای گفته و به خدا افترا زده و دروغگو است و ایشان همان هایی هستند که خدا درباره آن ها گفته «و قالت الیهود و النصاری نحن ابناءالله و احبّائه قل فلم یعذبکم بذنوبکم [۳] انتم بشرٌ ممن خلق محمد صلی الله علیه و آله، [[در مذهب خطّابیه و علی علیه السلام [[در مذهب علیاویه ]]]» و همه کسانی که خود را به آل محمد صلی الله علیه و آله نسبت می دهند، از کسانی هستند که علی علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله خلق کرده اند و در نتیجه آن افراد در ادعای انتساب به این دو، دروغ می گویند. محمد صلی الله علیه و آله در نزد خطّابیه و علی علیه السلام در نزد علیاویه ربّ است، نمی زاید و زائیده نمی شود. تعالی الله عما یقولون علواً کبیراً» [۴]
این نقل با آن چه در کتاب المقالات و الفرق آمده، تا حدودی موافقت دارد و هر دو در این که محمد صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام در مذهب خطّابیه و مذهب علیاویه، خدا هستند مشترک می باشند ولی از این حیث که در نقل کشّی، مخمسه در کنار اصحاب ابی الخطاب ذکر شده با عبارت سعد در المقالات و الفرق مغایرت دارد. البته ممکن است بگوییم مخمّسه از فِرَق خطّابیه است، و عبارت مقالات سعد «هم من اصحاب. . . » بوده که اشتباهاً به صورت «هم اصحاب. . . » نوشته شده است.
شیخ طوسی می نویسد: «ابودلف محمد بن مظفر کاتب، در ابتدا امر از مخمسه بوده و به این عقیده مشهور بود، زیرا که او تربیت شده کرخیین [[اهل محله کرخ در بغداد و شاگرد و دست پرورده آن ها بـود و کرخیون مخمسه بوده اند و کسی از شیعه در این مطلب شکی نداشت و خود ابودلف هم به این مطلب معترف بود و می گفت شیخ صالح ابوبکر بغدادی (برادرزاده محمد بن عثمان وکیل دوم امام زمان علیه السلام) مرا از مذهب ابوجعفر کرخی، به مذهب صحیح وارد کرد». [۵]
البته ممکن است در این جا کرخیون نام طائفه مخصوصی بوده و به معنای اهل کرخ نباشد.
پانویس
- ↑ المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص56
- ↑ اختیار معرفة الرجال، کشّی، شیخ طوسی، ص479
- ↑ مائده، 18
- ↑ اختیار معرفة الرجال، کشّی، شیخ طوسی، ص479 / تنقیح المقال فی علم الرجال، عبدالله مامقانی، ج2، ص88، ترجمه محمد بن بشیر
- ↑ کتاب الغیبة، طوسی، ص414