امامیه: تفاوت بین نسخهها
سطر ۳۲: | سطر ۳۲: | ||
... در نیمه نخست قرن 5 هجری قمری با افول قدرت سیاسی آل بویه و اقتدار یافتن کانونهایی مخالف با [[تشیع]]، به تدریج جایگاه سیاسی و اجتماعی این مذهب در محیطهای [[عراق]] و [[ایران]] روی به تنزل نهاد و مباحث فقهی خارج از حوزه حقوق خصوصی به فراموشی سپرده شد. [در] طول سدههای متمادی از افول آل بویه تا روی کار آمدن صفویان، مذهب [[امامیه]] با اینکه در درون محافل خود از فضای پرشوری برخوردار بود و ساختار فقهی آن بارها مورد بازنگری قرار گرفت، اما هرگز نیازمند آن نبود تا به بسط مباحث سیاسیی پردازد که عالمان عصر آل بویه باب آن را گشوده بودند. بهخصوص در مورد منطقه [[عراق]] این نکته حائز اهمیت فراوان است که امامیان، با از دست دادن موقعیت پیشین خود (از میانه سده 5ق) در [[بغداد]] که روزی نقطه درخشش اندیشههای امامی بود، رخت مهاجرت بستند و بهتدریج در دیگر شهرهای [[عراق]] چون [[حلّه]]، مراکز فرهنگی جدیدی را پدید آوردند. بهترین مستند این گفتار آن است که از همین مقطع، سلسله شخصیتهای نامی [[امامیه]] در [[بغداد]] منقطع میگردد و پس از گذشت دورهای فترت، مکتب قدرتمند جدیدی در [[حلّه]] پای میگیرد که از رجال برجسته آن کسانی چون [[ابنادریس حلی]] (م: 598ق) [مشهور میباشند]. در دوره [[ایلخانان مغول]]، با وجود نقش تاریخی مهمی که [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در مقام وزارت برعهده گرفت، شاید به سبب کوتاه بودن این برهه، انگیزش مهمی در مباحث مربوط به سیاست در محافل امامیه پدید نیامد.» این کتاب پس از آن به دوره [[صفویه]] اشاره کرده و مینویسد: «تأسیس دولت صفوی در [[ایران]] ـ که در 907 هجری قمری به دست [[شاه اسماعیل صفوی]] بنیان نهاده شد و تا 1148 هجری قمری دوام یافت ـ از نظر تاریخ اجتماعی و سیاسی امامیه، یکی از مهمترین نقاط عطف به شمار میآید. یکی از مهمترین نقشهای تاریخی این دولت، اعلام مذهب امامی به عنوان مذهب رسمی در قلمرو خود بود که با انگیزه ایجاد وحدت مذهبی صورت پذیرفته بود و تقابل با مذهب تسنن در کشور رقیب [[عثمانی]]، انگیزهای مهم برای پاسداری از آن محسوب میشد. | ... در نیمه نخست قرن 5 هجری قمری با افول قدرت سیاسی آل بویه و اقتدار یافتن کانونهایی مخالف با [[تشیع]]، به تدریج جایگاه سیاسی و اجتماعی این مذهب در محیطهای [[عراق]] و [[ایران]] روی به تنزل نهاد و مباحث فقهی خارج از حوزه حقوق خصوصی به فراموشی سپرده شد. [در] طول سدههای متمادی از افول آل بویه تا روی کار آمدن صفویان، مذهب [[امامیه]] با اینکه در درون محافل خود از فضای پرشوری برخوردار بود و ساختار فقهی آن بارها مورد بازنگری قرار گرفت، اما هرگز نیازمند آن نبود تا به بسط مباحث سیاسیی پردازد که عالمان عصر آل بویه باب آن را گشوده بودند. بهخصوص در مورد منطقه [[عراق]] این نکته حائز اهمیت فراوان است که امامیان، با از دست دادن موقعیت پیشین خود (از میانه سده 5ق) در [[بغداد]] که روزی نقطه درخشش اندیشههای امامی بود، رخت مهاجرت بستند و بهتدریج در دیگر شهرهای [[عراق]] چون [[حلّه]]، مراکز فرهنگی جدیدی را پدید آوردند. بهترین مستند این گفتار آن است که از همین مقطع، سلسله شخصیتهای نامی [[امامیه]] در [[بغداد]] منقطع میگردد و پس از گذشت دورهای فترت، مکتب قدرتمند جدیدی در [[حلّه]] پای میگیرد که از رجال برجسته آن کسانی چون [[ابنادریس حلی]] (م: 598ق) [مشهور میباشند]. در دوره [[ایلخانان مغول]]، با وجود نقش تاریخی مهمی که [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در مقام وزارت برعهده گرفت، شاید به سبب کوتاه بودن این برهه، انگیزش مهمی در مباحث مربوط به سیاست در محافل امامیه پدید نیامد.» این کتاب پس از آن به دوره [[صفویه]] اشاره کرده و مینویسد: «تأسیس دولت صفوی در [[ایران]] ـ که در 907 هجری قمری به دست [[شاه اسماعیل صفوی]] بنیان نهاده شد و تا 1148 هجری قمری دوام یافت ـ از نظر تاریخ اجتماعی و سیاسی امامیه، یکی از مهمترین نقاط عطف به شمار میآید. یکی از مهمترین نقشهای تاریخی این دولت، اعلام مذهب امامی به عنوان مذهب رسمی در قلمرو خود بود که با انگیزه ایجاد وحدت مذهبی صورت پذیرفته بود و تقابل با مذهب تسنن در کشور رقیب [[عثمانی]]، انگیزهای مهم برای پاسداری از آن محسوب میشد. | ||
<br /> | <br /> | ||
− | پیشوایان مذهبی یا شیخ الاسلامها در دستگاه صفوی، به سبب وجهه مذهبی آن از نفوذ بسیاری برخوردار بودند و نیاز مستمر | + | پیشوایان مذهبی یا شیخ الاسلامها در دستگاه صفوی، به سبب وجهه مذهبی آن از نفوذ بسیاری برخوردار بودند و نیاز مستمر صفویان به برخورداری از حمایت عالمان دینی، مساعدترین اوضاع را برای تحقق نظریه [[سید مرتضی]] در باب برادری دین و دولت فراهم آورده بود. این اتفاق نباید ناشی از صدفه [تصادف] تلقی گردد، که در همین اوان، [[محقق کرکی]] عالم نامدار شامی که راه تختگاه صفویان، [[اصفهان]] را در پیش گرفته بود، بار دیگر به یادآوری و تشریح دیدگاه و عملکرد [[سید مرتضی]] و [[خواجه نصیرالدین طوسی]] در باب همکاری با سلطان پرداخته است. [[محقق کرکی]] که باید اندیشه او را به عنوان یکی از نقاط تحول در تاریخ اندیشه سیاسی امامیه به شمار آورد، با درکی سریع و بهموقع از اوضاع و احوال ایجاد شده در [[ایران]]، و پس از یک بازنگری در نظریههای [[شیخ مفید]] و [[سید مرتضی]]، در واقع بهگونهای جمع میان آنها دست یافته است. وی در بیان کوتاه خود به شیوهای نزدیک به [[شیخ مفید]]، بر آن است که فقیه جامع شرایط در عصر غیبت در اجرای احکام و اقامه حدود، نیابت ائمه علیهم السلام را بر وجه کلی داراست؛ اما در مقام عمل، این وظایف شرعی را در هماهنگی با دستگاه حکومت سلطان تحققپذیر دانسته، و بدینترتیب به روش [[سید مرتضی]] نیز نزدیک شده است. |
<br /> | <br /> | ||
پس از [[محقق کرکی]]، در جهت پرورش نظریه سیاسی وی، گامهایی برداشته شد و گونههایی از همین نظریه، نه تنها در آثار عصر صفوی، که در نوشتههای عصر آغازین قاجاری نیز بروز یافت. در سده 13هجری قمری، [[ملّا احمد نراقی]]، ولایت فقیه را با تفصیلی بیسابقه مورد بررسی قرار داد و به اقامه ادله گوناگون عقلی و نقلی بر اثبات آن پرداخت. ویژگیهایی در کلام [[نراقی]]، همانند اینکه انتظام امور دنیوی را از وظایف فقیهان شمرده است، میتواند به عنوان نمونهای درخور تأمل از اندیشه سیاسی بهشمار آید. | پس از [[محقق کرکی]]، در جهت پرورش نظریه سیاسی وی، گامهایی برداشته شد و گونههایی از همین نظریه، نه تنها در آثار عصر صفوی، که در نوشتههای عصر آغازین قاجاری نیز بروز یافت. در سده 13هجری قمری، [[ملّا احمد نراقی]]، ولایت فقیه را با تفصیلی بیسابقه مورد بررسی قرار داد و به اقامه ادله گوناگون عقلی و نقلی بر اثبات آن پرداخت. ویژگیهایی در کلام [[نراقی]]، همانند اینکه انتظام امور دنیوی را از وظایف فقیهان شمرده است، میتواند به عنوان نمونهای درخور تأمل از اندیشه سیاسی بهشمار آید. |
نسخهٔ ۲۳ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۰:۴۲
نام بزرگترین فرقه شیعه. [۱]
ایشان به نامهای دیگر، همانند اثنی عشریه و جعفریه نیز نامیده میشوند. این نام گاهی به همه فرقههایی که قائل به امامت علی امیرالمؤمنین علیه السلام و فرزندانش از راه نص و تعیین میباشند، اطلاق میشود.
احمد بن علی مقریزی مینویسد: «اول کسی که در مذهب امامیه تکلم کرد علی بن اسماعیل بن هیثم تمار (به هاء) بود.» ظاهراً مراد آن است که او اولین کسی است که به وسیله علم کلام به استحکام مذهب امامیه پرداخته است. احمد بن علی مقریزی وی را از اصحاب علی بن ابی طالب علیه السلام معرفی کرده است. [۲]
شیخ مفید در کتاب الفصول المختارة فصلی را درباره امامیه، عنوان کرده و مینویسد: «امامیه کسانی هستند که به وجوب امامت و عصمت و وجوب النص قائلند و هر کس که به این سه اصل قائل باشد، چه در مذهب خود بر حق بوده و یا بر باطل باشد، امامی و منضم به امامیه است. فرقههایی که عنوان امامیه بر آنان اطلاق میشود، در اشخاص ائمه اختلاف نظر دارند. اولین فرقه از ایشان، که از حق منحرف گردید کیسانیه است... (انتهی ملخصاً)». [۳]
بنابراین میتوان گفت امامیه شامل کیسانیه، فطحیه و واقفیه نیز میشود؛ در حالی که شمول آن بر زیدیه و غلاة ممکن نیست.
دائرة المعارف تشیع مینویسد: «برخی از نویسندگان کتب فرق و ملل لقب امامیه را در مورد تعدادی از فرقهها به کار بردهاند که به جانشینی بلافصل و امامت بعضی از ائمه معتقد بودهاند و نیز جهان را هیچ زمان خالی از حجت نمیدانند و یکی از ویژگیهای آنان مسئله انتظار است. [۴]
دائرة المعارف بزرگ اسلامی مینویسد: «شیعه امامیه که به اختصار در زبان عام، شیعه، و در زبان فقها، امامیه هم خوانده میشود، امروزه مذهبی با ویژگیهای مشخص است که بدان مذهب جعفری، یا اثنی عشری نیز اطلاق میگردد. در تداول کنونی میان اصطلاحات یاد شده، عموماً تفاوتی ملحوظ نمیگردد.»
این کتاب در ادامه به سیر تاریخی شیعه پرداخته و سپس تعالیم و نهادهای اساسی این فرقه را و همچنین درباره سیر اندیشههای کلامی و فقهی امامیه را به بحث مینشیند و در ادامه به نقش و اندیشه بزرگان امامیه در علوم مختلف پرداخته و نهایتاً درباره حیات اجتماعی و سیاسی امامیه مینویسد: «در نگاهی به حیات اجتماعی امامیه، باید یادآور شد که دیدگاههای معتدل این مذهب در همزیستی با پیروان دیگر مذاهب، فضای مساعدی را برای دوام آن فراهم آورده است. وجود عنصر تقیه موجب شده است تا در تنشهای سخت اجتماعی و سیاسی، پیروان مذهب رفتار خود را تعادل بخشند و خود را با اوضاع و احوال گوناگون اجتماعی هماهنگ سازند. در برخورد با حکومتها، امامیان با ترکیب دو اندیشه تقیه و جلب مصلحت، روش ویژهای را در پیش گرفته بودند؛ عالمان این مذهب در خلال قرون با استفاده از تعمیم اصل تقیه، مماشات با حکومتهای جائر را در چارچوبی تبیین شده و در حد دفع ضرر از خود و هممذهبان توصیه میکردند، اما دست کم در سدههای نخست امکان برخوردی غیر منفعل با نظامهای حاکم را نیافته بودند. در عصر حضور امامان علیهم السلام از موارد استثنایی ورود امامیان به دستگاه سیاسی، باید به حضور علی بن یقطین اشاره کرد که گفته میشد در این باره از شخص امام کاظم علیه السلام، کسب اجازه کرده بود.
در عصر میانه عباسی، در دورهای از تاریخ این سلسله که وزارت، میان رقیبانی از مذاهب گوناگون دست به دست میشد، امامیان نیز در این صحنه داخل شدند و نفوذی در دربار خلافت به دست آوردند. به خلافت رسیدن مقتدر در 295ق و وزارت یافتن ابنفرات شیعی در 296ق، افزایش نفوذ شیعیان در دستگاه خلافت را به همراه داشت. آوردهاند که ابنفرات به دبیران آلنوبخت سخت وابسته بود و گاه از ابوسهل نوبختی، عالم امامی به عنوان دبیر ابنفرات نام بردهاند. این عبارت احمد بن علی نجاشی که ابوسهل در جاه و جلال همپایه وزیران بود، ظاهراً به همین دوره از زندگی او مربوط میگردد.»
این کتاب سپس به دوره آلبویه (320ـ448هـ.ق) اشاره کرده و ادامه میدهد: «دوره اقتدار آلبویه، در تاریخ سیاسی و اجتماعی امامیه به عنوان دورهای حساس شمرده میشود؛ آلبویه خاندانی ایرانی از دیلم که بر بخش وسیعی از سرزمین ایران و جنوب عراق تسلط یافته بودند، در قلمرو خود اوضاع و احوال را به نفع امامیان بهبود بخشیدند و به آنان امکان دادند تا بتوانند برخی از شعایر مذهبی خود، مانند مراسم عاشورا را به اجرا گذارند. در مورد مذهب آلبویه باید گفت که تشیع ایشان در تاریخ، نقشی آشکار بر جای نهاده است، ولی از آنجا که بر سرزمینی با مذاهب گوناگون فرمان میراندند، گویا سعی داشتهاند باورهای خاص خود را بارز نسازند... به هر تقدیر، برخی شواهد روشن تاریخی گواه بر آن است که دست کم برخی از امیران آلبویه بر مذهب امامی اثنی عشری بودهاند؛
... در نیمه نخست قرن 5 هجری قمری با افول قدرت سیاسی آل بویه و اقتدار یافتن کانونهایی مخالف با تشیع، به تدریج جایگاه سیاسی و اجتماعی این مذهب در محیطهای عراق و ایران روی به تنزل نهاد و مباحث فقهی خارج از حوزه حقوق خصوصی به فراموشی سپرده شد. [در] طول سدههای متمادی از افول آل بویه تا روی کار آمدن صفویان، مذهب امامیه با اینکه در درون محافل خود از فضای پرشوری برخوردار بود و ساختار فقهی آن بارها مورد بازنگری قرار گرفت، اما هرگز نیازمند آن نبود تا به بسط مباحث سیاسیی پردازد که عالمان عصر آل بویه باب آن را گشوده بودند. بهخصوص در مورد منطقه عراق این نکته حائز اهمیت فراوان است که امامیان، با از دست دادن موقعیت پیشین خود (از میانه سده 5ق) در بغداد که روزی نقطه درخشش اندیشههای امامی بود، رخت مهاجرت بستند و بهتدریج در دیگر شهرهای عراق چون حلّه، مراکز فرهنگی جدیدی را پدید آوردند. بهترین مستند این گفتار آن است که از همین مقطع، سلسله شخصیتهای نامی امامیه در بغداد منقطع میگردد و پس از گذشت دورهای فترت، مکتب قدرتمند جدیدی در حلّه پای میگیرد که از رجال برجسته آن کسانی چون ابنادریس حلی (م: 598ق) [مشهور میباشند]. در دوره ایلخانان مغول، با وجود نقش تاریخی مهمی که خواجه نصیرالدین طوسی در مقام وزارت برعهده گرفت، شاید به سبب کوتاه بودن این برهه، انگیزش مهمی در مباحث مربوط به سیاست در محافل امامیه پدید نیامد.» این کتاب پس از آن به دوره صفویه اشاره کرده و مینویسد: «تأسیس دولت صفوی در ایران ـ که در 907 هجری قمری به دست شاه اسماعیل صفوی بنیان نهاده شد و تا 1148 هجری قمری دوام یافت ـ از نظر تاریخ اجتماعی و سیاسی امامیه، یکی از مهمترین نقاط عطف به شمار میآید. یکی از مهمترین نقشهای تاریخی این دولت، اعلام مذهب امامی به عنوان مذهب رسمی در قلمرو خود بود که با انگیزه ایجاد وحدت مذهبی صورت پذیرفته بود و تقابل با مذهب تسنن در کشور رقیب عثمانی، انگیزهای مهم برای پاسداری از آن محسوب میشد.
پیشوایان مذهبی یا شیخ الاسلامها در دستگاه صفوی، به سبب وجهه مذهبی آن از نفوذ بسیاری برخوردار بودند و نیاز مستمر صفویان به برخورداری از حمایت عالمان دینی، مساعدترین اوضاع را برای تحقق نظریه سید مرتضی در باب برادری دین و دولت فراهم آورده بود. این اتفاق نباید ناشی از صدفه [تصادف] تلقی گردد، که در همین اوان، محقق کرکی عالم نامدار شامی که راه تختگاه صفویان، اصفهان را در پیش گرفته بود، بار دیگر به یادآوری و تشریح دیدگاه و عملکرد سید مرتضی و خواجه نصیرالدین طوسی در باب همکاری با سلطان پرداخته است. محقق کرکی که باید اندیشه او را به عنوان یکی از نقاط تحول در تاریخ اندیشه سیاسی امامیه به شمار آورد، با درکی سریع و بهموقع از اوضاع و احوال ایجاد شده در ایران، و پس از یک بازنگری در نظریههای شیخ مفید و سید مرتضی، در واقع بهگونهای جمع میان آنها دست یافته است. وی در بیان کوتاه خود به شیوهای نزدیک به شیخ مفید، بر آن است که فقیه جامع شرایط در عصر غیبت در اجرای احکام و اقامه حدود، نیابت ائمه علیهم السلام را بر وجه کلی داراست؛ اما در مقام عمل، این وظایف شرعی را در هماهنگی با دستگاه حکومت سلطان تحققپذیر دانسته، و بدینترتیب به روش سید مرتضی نیز نزدیک شده است.
پس از محقق کرکی، در جهت پرورش نظریه سیاسی وی، گامهایی برداشته شد و گونههایی از همین نظریه، نه تنها در آثار عصر صفوی، که در نوشتههای عصر آغازین قاجاری نیز بروز یافت. در سده 13هجری قمری، ملّا احمد نراقی، ولایت فقیه را با تفصیلی بیسابقه مورد بررسی قرار داد و به اقامه ادله گوناگون عقلی و نقلی بر اثبات آن پرداخت. ویژگیهایی در کلام نراقی، همانند اینکه انتظام امور دنیوی را از وظایف فقیهان شمرده است، میتواند به عنوان نمونهای درخور تأمل از اندیشه سیاسی بهشمار آید.
همزمان با نهضت مشروطه، اندیشه سیاسی در محافل امامیه وارد مرحلهای دیگر از تاریخ خود شد که به عنوان فردی شاخص در ارائه اندیشههای نو باید از میرزای نائینی و رساله پرشهرتش، تنبیه الملة و تنزیه الامة، سخن [به میان] آورد. گفتنی است که نظریههای سیاسی ارائه شده از سوی عالمان امامی در جریان مشروطه، به سان عاملی مهم در روند این نهضت تأثیرگذار بود. در پیگیری تاریخ اندیشههای سیاسی در محیط امامیه، سرانجام باید به پرداختی جدید از نظریه ولایت فقیه اشاره کرد که در اواخر سده 14 هجری قمری، از سوی امام خمینی ارائه گشته، و اندیشه سیاسی امامیه را وارد جدیدترین مرحله خود ساخته است؛ اندیشهای که صحنه سیاسی و اجتماعی را در ایران دگرگون ساخت و مبنای پایگیری جمهوری اسلامی قرار گرفت.» [۵]
منابع
- ↑ اعتقادات فِرَق المسلمین و المشرکین، فخر رازی، ص63
- بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص73
- تعریفات العلوم و تحدیدات الرسوم، سیدعلی جرجانی، ص28
- تلبیس ابلیس، ابن جوزی، ص42
- الحور العین، نشوان حمیری، ص157
- خاندان نوبختی، عباس اقبال، ص251
- فرق الشیعة، حسن بن موسی نوبختی، ص108
- اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص 83
- مفاتیح العلوم، محمد بن احمد خوارزمی، ص50
- المقالات و الفرق، سعد اشعری، ص102
- الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص144
- المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص351
- نفائس الفنون فی عرایس العیون، شمس الدین محمد آملی، ج2، ص276
- هفتاد و سه ملت، ص59
- ↑ المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، احمد بن علی مقریزی، ج2، ص351
- ↑ الفصول المختارة، شیخ مفید، ص296
- ↑ دائرة المعارف تشیع، ج4، ص275
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ص158