ذهبیه
از صوفیه.
لویی ماسینیون این نام را اسم فارسی طریقت کبراویه معرفی می کند. [۱]
ایشان منسوب به سید عبدالله مشهدی می باشند.
زین العابدین شیروانی نام وی را شیخ عبدالله برزش آبادی مشهدی ضبط کرده و می نویسد: «او از خواجه اسحاق ختّلانی اجازه داشته است. » [۲]
طرائق الحقائق از مجالس المؤمنین نقل می کند: «چون ترتیب سلسله کبرویه ذهبیه از میر سید علی همدانی به خواجه اسحاق ختّلانی رسید، وی با سید محمد نوربخش بیعت نمود و او را خلیفةالخلفاء خود و ملقب به نوربخش فرمود. و چون سید عبدالله مشهدی از اصحاب خواجه اسحاق، این بشنید، گفت اگر خواجه با او بیعت کرده، ما از خواجه برگشتیم. و خواجه در کوه تبری که از قلاع ولایت ختلان است همان لحظه از روی مکاشفه فهمید و گفت: درویشان، میر عبدالله مرتد شده، و این زمان خود را درصدد ارشاد می دارد و بیعت به دست او باطل است. و الحال در خراسان مریدان سید عبدالله را صوفیه و مریدان سیدمحمد را نوربخشیه می نامند». [۳]
طرائق الحقائق هم چنین در ذکر سلسله ذهبیه اغتشاشیه که منسوب به سید عبدالله مشهدی است می گوید: «... در بستان السیاحة است که نام ذهبیه به این فرقه قلیل، مدتی است نهاده اند. گویا صد سال نرسیده باشد، و سالکان سلسله ذهبیه به جز در کشور فارس جای دیگر به نظر نیامده است. اکنون سال هاست که صاحب ارشاد در آن سلسله مفقود است، بلکه اهل ادراک و کسی که معامله اش پاک برده باشد همانا وجود ندارد». [۴]
از مطالب فوق می توان چنین استفاده کرد که اولاً صوفیه منسوب به سید عبدالله، ذهبیه اغتشاشیه نامیده می شوند. و ایشان قبل از او، ذهبیه کبرویه بوده اند.
ثانیاً: صوفیه، پس از پیدایش صفویه که تصوف رنگ و بوی خویش را از دست داد، در میان شیعه امامیه رونقی نداشته است. و گرایش به تصوف در میان شیعیان، به توسط معصوم علی شاه دکنی و نورعلی شاه بوده است. گرایشی که همان سلسله نعمت اللهیه را پدید آورده است.
مدرسی چهاردهی می نویسد در میان سلسله های تصوف اسلامی، تنها سلسله ای که در غیر محیط ایران، پیرو و پیر طریقت و خانقاه ندارد، سلسله ذهبیه است. [۵]
دائرة المعارف تشیع می نویسد: « ذهبیه فرقه ای از صوفیه و پیروان عبدالله برزش آبادی مشهدی است که از صوفیان بنام سده نهم هجری بوده و پیروان آن شیعی مذهب هستند و نخست در خراسان پدید آمدند و سپس در آذربایجان، فارس، تهران و خوزستان گسترش یافتند. این سلسله، به دلیل انتساب به امام علی مرتضی (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام)، امام مهدی (عج)، نجم الدین کبری و میرزا احمد عبدالحی مرتضوی، به نام های ذهبیه مرتضویه، رضویه، مهدیه، کبرویه و احدیه شهرت یافته و به طور خلاصه ذهبیه نامیده می شوند و مخالفان این فرقه آنان را ذهبیه اغتشاشیه می نامند، اما آنان خود را ذهبیه خالص یا ذهبیه مرتضویه می خوانند.
تاریخ هزار و دویست ساله ذهبیه، مشتمل بر حوادث اجتماعی و فرهنگی فراوان است. در سده های اولیه حیات ذهبیه، شخصیت هایی همچون: نجم الدین کبری، علاءالدوله سمنانی و عبدالرحمن اسفراینی، به ارشاد، وعظ و اندرز برای عموم مردم و تربیت و تعلیم شاگردان مشغول بودند و آثار پرمغزی در این دوره برای مقاصد مزبور توسط بزرگان ذهبیه، تألیف شد. از قرن هفتم قمری با یورش مغول و قتل و غارت ها و رواج فساد فرهنگی و اجتماعی و به انزوا رفتن سالکان و عارفان، مردان ذهبیه هم در پرده گمنامی پنهان شدند، به طوری که از بسیاری از اقطاب ذهبیه، جز نامی باقی نمانده است و ترجیح می دادند در گمنامی زندگی کنند. بعضی از مشایخ ذهبیه که به وعظ و ارشاد علنی و برپایی مجالس اقدام کردند، مورد اذیت و آزار قرار گرفتند. این وضعیت در دوره صفویه نیز ادامه داشت، اما نه به دلیل شیعه گرایی ذهبیه، بلکه به دلیل اختلاف طریقت ذهبی] و صفویه و در دست داشتن حاکمیت بود که عرصه را بر ذهبیه تنگ نمود. موج حملات بر ضد تصوف و عرفان، از سوی فقیهان و متشرعان که از دوره صفویه آغاز گشت و کتاب های فراوانی علیه آنها نوشتند که بر ذهبیه هم بی تأثیر نبود. اگرچه پایبندی و التزام ذهبیه به شریعت، موجب جانبداری برخی از فقیهان از آن ها شده است. در این دوره تنها دو نفر از مشایخ ذهبیه، محمد علی مؤذن و نجیب الدین رضا تبریزی، مجالی برای برپایی مجالس ترویج ذهبیه پیدا کردند. در قرن دوازدهم هجری، سید قطب الدین محمد نیریزی، سی و دومین قطب ذهبیه، جانی تازه به ذهبیه بخشید. تألیفات و مجالس وی رونق داشت و بزرگان را پرورش می داد. از 1125 هجری قمری با تدریس او در طاق مروارید مسجد جامع شیراز، این شهر مرکز ذهبیه گردید و تا امروز این مرکزیت باقی است. در دوره ناصری هم با پیدایش وضعیت خاص اجتماعی و فرهنگی و به قطبیت رسیدن آقا میرزا ابوالقاسم راز شیرازی و جانشینان او، ذهبیه تعمیق و در شهرهای مختلف ایران گسترش یافت. در دوره قطب های معاصر و آخرین آنها یعنی عبدالحمید گنجویان، عمده فعالیت های ذهبیه، مصروف چاپ و نشر آثار این سلسله شده و ذهبیه به صورت یک مرکز علمی و فرهنگی درآمد.
در مورد علل و عواملی که سبب پیدایش این سلسله شده، اقوال مختلفی وجود دارد، از جمله آن که در بیشتر منابع نوشته اند در آن هنگام که خواجه اسحاق ختّلانی پیر و مرشد سلسله کبرویه و مراد میرشهاب الدین سید عبدالله برزش آبادی مشهدی، سید محمد نوربخش را خلیفةالخلفای خویش کرد و با او دست بیعت داد و لقب نوربخش را به وی بخشید، سید عبدالله برزش آبادی مشهدی، سر از بیعت با سید محمد نوربخش پیچیده و از خواجه اسحاق ختّلانی جدا شد، خواجه اسحاق او را مرتد شمرد و درباره او گفت: ذهب عبدالله. یعنی عبدالله از بیعت ما بیرون رفت و از این رو یاران عبدالله را از آن پس ذهبیه خواندند. اما این وجه تسمیه، با موازین اشتقاق مطابقت ندارد و ظاهراً از همان اول بروز اختلاف، پیروان عبدالله خود را ذهبیه خالص نامیدند و از سایر شعب ذهبیه کبرویه، خود را جدا و ممتاز ساختند. پیروان عبدالله گویند: منظور از جمله ذهب عبدالله این است که عبدالله طلا شد. بعدها مخالفانشان آن ها را ذهبیه اغتشاشیه نامیدند. بی شک استعمال نام و عنوان ذهبیه مطلق در باب این سلسله خاص، ظاهراً جدید است و سابقه زیادی ندارد. صاحب بستان السیاحة ذیل حرف ذال گوید: اطلاق نام ذهبیه بر این فرقه، مدت اندکی است و گویا به صد سال نمی رسد و سالکان سلسله ذهبیه به جز در کشور فارس، جای دیگری به نظر نیامده است. اکنون سالها است که صاحب ارشاد آن سلسله، مفقود است، بلکه اهل ادراک و کسی که معامله اش پاک بوده باشد، همانا وجود ندارد. در خراسان این فرقه را صوفیه و مریدان سید محمد را نوربخشیه خوانند و میان مریدان این دو فرقه، در اثبات و نفی خلافت عبدالله مشهدی، مناقشات بسیاری روی داده است. این سلسله، به علت اخلاص در تشیع و عقیده به ولایت ائمه اثنی عشر در دوره صفویه، نخست در خراسان و سرانجام در فارس، موفق به گسترش طریقه خود بین طبقات عامه و اهل حِرَف و صنایع شدند. در پایان دوره صفویه، باقیماندگان پیروان نوربخشیه نیز به شاخه ذهبیه پیوستند. عارفانی بزرگ مانند احمد غزالی، نجم الدین کبری، شمس الدین تبریزی، جلال الدین بلخی، عین القضاة همدانی و از متأخران قطب الدین محمد نیریزی، همگی در دامن این سلسله تربیت یافتند و از برآمدگان این سلسله هستند. این فرقه به شریعت و دین، به طوری که نجم الدین رازی بیان داشته رابطه ای دو سویه داده اند و معتقدند که شریعت و حقیقت در ارتباط تنگاتنگ هستند. بزرگان ذهبیه، اسقاط تکلیف از اهل سلوک و عرفان را نپذیرفته اند. از این رو اقطاب ذهبیه به روایات معصومین (علیهم السلام) گرایش ویژه ای داشته اند و آثار و تألیفات آنان مشحون از معارف ائمه اثنی عشر(علیهم السلام) است. سلسله ذهبیه به نوعی اعتدال در تصوف اعتقاد دارد و در حقیقت تصوف معتدلی است و انزواطلبی کامل از دنیا و گوشه گیری و عزلت گزینی مطلق ازجامعه را نمی پسندد و تهذیب نفس را معارض با حضور اجتماعی نمی داند و این مطلب را می توان از زندگینامه بیشتر بزرگان ذهبیه به خوبی به دست آورد. ذهبیه اعتقادی به جبر نداشته و سرنوشت انسان را منوط به عمل و سازندگی خود انسان دانسته و بطالت و تنبلی را نمی پسندند و گاهی رسیدن به مقام ولایت را عالی ترین مرتبه آزادی انسان می دانند. یکی از اعتقادات اصلی و مهم ذهبیه، مسئله ولایت است. زیرا آنان ولایت را شاخه ای از نبوت، محور سلوک و تهذیب، ضامن سلامت سالک از لغزش ها و واسطه تقرب به خداوند و فیض الهی می دانند. این فرقه اجازه ولی معصوم به ویژه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در قطب شدن لازم دانسته و می گوید: مدعی قطبیت بدون اجازه ایشان کافر است. قطب یا رکن، کاملترین شخصیت تربیت یافته این سلسله است و گفته می شود که ولی یا رکن در هر روزگار از نظر گرفتن خرقه و اتصال ظاهری و باطنی به امام معصوم مرتبط است».[۶]
پانویس
- ↑ دائرة المعارف الاسلامیة، ج15، ص181
- ↑ ریاض السیاحة، زین العابدین شیروانی، ص339
- ↑ طرائق الحقائق، معصوم علی شاه، ج2، ص319
- ↑ طرائق الحقائق، معصوم علی شاه، ج2، ص344
- ↑ سلسله های صوفیه ایران، مدرسی چهاردهی، ص171
- ↑ دائرة المعارف تشیع، ج8، ص70