غیاثیه

از دایره المعارف فرق اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۴۵ توسط Mm1384 85 (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «از اسماعیلیه. پس از آن که محمد بن اسماعیل...» ایجاد کرد)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

از اسماعیلیه.

پس از آن که محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق علیه السلام همراه با عبدالله قداح به ایران آمدند به واسطه تلاش قداح، مذهب اسماعیلیه رواج یافت. از زمره کسانی که در این امر تلاش بسیار کرد، داعی ای به نام خَلَف بود که در ری، طربستان و آذربایجان جمع کثیری را وارد این مذهب (اسماعیلی) نمود. این افراد خلفیه خوانده می شدند. بعضی از اهل علم و ادب از قبیل داعی غیاث مؤلف کتاب البیان از جمله کسانی هستند که به توسط خَلَف به این مذهب گرویدند. این جماعت را گاه خَلَفیه و گاه غیاثیه می نامند. خطای یادکرد: برچسب تمام کنندهٔ </ref> بدون برچسب <ref> همین مطلب در دائرة المعارف بزرگ اسلامی نیز مورد اشاره قرار گرفته است. [۱]

خواجه نظام الملک در کتاب سیاست نامه خود (که از نظر تاریخی اعتبار ندارد) شرح حال مفصلی درباره باطنیه و اسماعیلیه آورده، اما در ذکر اسامی ایشان بسیار خلط کرده است [رک: باطنیه وی در ابتدای فصلی که به ایشان اختصاص داده، نیز اغلاط تاریخی عجیبی دارد. خلاصه گفتار وی چنین است: «یکی نزد هارون الرشید غمز کرد که جعفر سر خروج دارد. رشید، جعفر را از مدینه به بغداد آورد و محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق را با خود داشت. این محمد پیش از پدر بمرد و او را غلامی بود مبارک نام، که خط باریک (که آن را خط مُقَرمط خوانند) نیک نوشتی و از این جهت او را قرمطویه لقب کردندی. مبارک را در اهواز دوستی بود به نام عبدالله میمون قداح، به مبارک گفت که محمد بن اسماعیل با من دوست بود و اسرار خویش با من می گفت و پس از سوگند، سخنانی از حروف معجم از زبان ائمه آمیخته با کلام اهل طبائع و فیلسوفان و بیشتر در ذکر رسول و پیغمبران و ملائکه و قلم و عرش و کرسی آورد، مبارک سوی کوفه و عبدالله سوی کوهستان و عراق شد. مبارک دعوت خویش را در سواد کوفه بین اهل سنت پراکنده کرد، مردم بعضی را مبارکیه و بعضی را زندیقی خوانند. و عبدالله میمون در کوهستان عراق به همین مذهب، مردم را دعوت می کرد و در شعبده سخت استاد بود. او خلیفتی خویش را به مردی داد به نام خلف، او را گفت به جانب ری رو که آن جا در ری و آبه و قم و کاشان و طبرستان و مازندران همه رافضی باشند و دعوی شیعت کنند کار تو آن جا بالا گیرد. خود به جانب بصره و خلف بری آمد، به ناحیت بشابویه در دیهی که آن را کُلین خوانند مقام کرد. مردم آن ده را به مهدی که خروج او را نزدیک می گفت، دعوت می کرد. سپس به وسیله مهتر ده او را از کُلین راندند، ولی او، بعضی از مردم ده را به مذهب خویش آورده بود. خلف بری آمد و در آن جا بمرد و پسر او احمد به جای پدر نشست. از کُلین مردی به نام غیاث به دست احمد بن خلف به این مذهب درآمد. پس غیاث که آداب نحو نیکو می دانست، اصول مذهب ایشان را با آیات قرآن و اخبار رسول صلی الله علیه و آله و امثال عرب و ابیات و حکایات بیاراست و کتابی ساخت و البیان نام کرد، و در آن معنی نماز و روزه و طهارت و زکات و لفظ های شرعی بر طریق لغز یاد کرد و با اهل سنت مناظره می کرد و مردم را مذهب می آموخت. این خبر در قم و کاشان پراکنده شد که مردی از دیه کُلین پدید آمده، نام او غیاث و خبر خوش می دهد، مردمان این شهرها روی به غیاث نهادند. عبدالله زعفرانی خبر یافت و مردم ری را برانگیخت و ایشان را پراکنده کرد و غیاث بگریخت و به خراسان شد. اهل سنت گروهی را که به این مذهب درآمدند، در ری قومی را خلفی می خواندندی و قومی را باطنی. چون سال دویست و هشتاد هجری قمری درآمد، این مذهب فاش گشت». [۲]

پانویس

  1. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج2، ص303
  2. سیاست نامه، خواجه نظام الملک، ص232