باطنیه (از صوفیه): تفاوت بین نسخهها
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
از [[صوفیه (صوفیه)|صوفیه]]. <ref> [[تاریخ ایران]]، [[سرجان ملکم]]، ج2، ص138 / [[فرهنگ نامه فرقه های اسلامی]]، [[شریف یحیی الامین]]، ص73</ref> | از [[صوفیه (صوفیه)|صوفیه]]. <ref> [[تاریخ ایران]]، [[سرجان ملکم]]، ج2، ص138 / [[فرهنگ نامه فرقه های اسلامی]]، [[شریف یحیی الامین]]، ص73</ref> | ||
− | [[محقق اردبیلی]] ایشان را فرقه هفدهم | + | [[محقق اردبیلی]] ایشان را فرقه هفدهم صوفیه برشمرده و می نویسد: «ایشان دعاوی علم باطن کنند، مانند [[تلقینیه]]. و دیوانگان را صاحب باطن می دانند و ایشان را مجذوب نام کنند و به غایت دوست دارند، مانند [[حبیبیه (از صوفیه)|حبیبیه]] و [[ولائیه]]. و گویند عبادات معنی دارند و آن را نداند الّا اهل باطن. و بیشتر مقالات ایشان مانند مقالات و عقاید [[باطنیه (لقب اسماعیلیه و قرامطه)|باطنیه]] از [[اسماعیلیه (اسماعیلیه)|اسماعیلیه]] است، فرق در میان این است که ایشان پیشوای خود را امام نام کنند و این ها مقتدای خود را پیر و شیخ گویند، و باطنیه از اسماعیلیه، [[ابوبکر|ابی بکر]] و [[عمر بن خطاب|عمر]] و [[عثمان بن عفان]] را دشمن دارند و این جماعت ایشان را دوست دارند. و مزخرفات این طایفه نیز بسیار است و ذکر آن همه موجب ملال و طول مقال می گردد. » <ref> [[حدیقة الشیعة]]، [[محقق اردبیلی]]، ص585</ref> |
[[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] می نـویسد: «متفکـران خـردگرا [[اهل تأویل]] هستند، چنانکه خردگرایان معتزلی و شیعی و همچنین حکمای خردگرا و حتی [[اشاعره]] دوران های پس از [[ابوالحسن اشعری]] مثل [[محمد غزالی]] و [[فخر رازی]] می کوشند تا با تکیه کردن بر عقل به معرفت باطن برسند و در این راه هرگاه معانی ظاهری واژه ها و تعبیرهای دینی در [[قرآن]] و احادیث با خرد سازگاری نداشته باشند، به تأویل آن ها می پردازند. عارفان نیز گاهی با طرح نظریه شریعت، طریقت و حقیقت، بر باطنی گرایی و باطنی گری به گونه ای خاص تأکید می کنند. چنان که شبستری به زبان رمز از ظاهر و باطن دین سخن می گوید. وی شریعت را پوست (= ظاهر)، حقیقت را مغز (= باطن) و طریقت را ـ که روش ویژه سیر از ظاهر به باطن است ـ برزخ میانه پوست و مغز می شمارد و لاهیجی شریعت را دانش احکام (= ظاهر)، طریقت را عمل به احکام (=روش) و حقیقت را نتیجه ای برآمده از این دو مقدمه می شمارد و بدین سان، بر سیر از ظاهر به باطن تأکید می ورزد. » <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج 11، ص196</ref> | [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] می نـویسد: «متفکـران خـردگرا [[اهل تأویل]] هستند، چنانکه خردگرایان معتزلی و شیعی و همچنین حکمای خردگرا و حتی [[اشاعره]] دوران های پس از [[ابوالحسن اشعری]] مثل [[محمد غزالی]] و [[فخر رازی]] می کوشند تا با تکیه کردن بر عقل به معرفت باطن برسند و در این راه هرگاه معانی ظاهری واژه ها و تعبیرهای دینی در [[قرآن]] و احادیث با خرد سازگاری نداشته باشند، به تأویل آن ها می پردازند. عارفان نیز گاهی با طرح نظریه شریعت، طریقت و حقیقت، بر باطنی گرایی و باطنی گری به گونه ای خاص تأکید می کنند. چنان که شبستری به زبان رمز از ظاهر و باطن دین سخن می گوید. وی شریعت را پوست (= ظاهر)، حقیقت را مغز (= باطن) و طریقت را ـ که روش ویژه سیر از ظاهر به باطن است ـ برزخ میانه پوست و مغز می شمارد و لاهیجی شریعت را دانش احکام (= ظاهر)، طریقت را عمل به احکام (=روش) و حقیقت را نتیجه ای برآمده از این دو مقدمه می شمارد و بدین سان، بر سیر از ظاهر به باطن تأکید می ورزد. » <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج 11، ص196</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۲:۴۱
محقق اردبیلی ایشان را فرقه هفدهم صوفیه برشمرده و می نویسد: «ایشان دعاوی علم باطن کنند، مانند تلقینیه. و دیوانگان را صاحب باطن می دانند و ایشان را مجذوب نام کنند و به غایت دوست دارند، مانند حبیبیه و ولائیه. و گویند عبادات معنی دارند و آن را نداند الّا اهل باطن. و بیشتر مقالات ایشان مانند مقالات و عقاید باطنیه از اسماعیلیه است، فرق در میان این است که ایشان پیشوای خود را امام نام کنند و این ها مقتدای خود را پیر و شیخ گویند، و باطنیه از اسماعیلیه، ابی بکر و عمر و عثمان بن عفان را دشمن دارند و این جماعت ایشان را دوست دارند. و مزخرفات این طایفه نیز بسیار است و ذکر آن همه موجب ملال و طول مقال می گردد. » [۲]
دائرة المعارف بزرگ اسلامی می نـویسد: «متفکـران خـردگرا اهل تأویل هستند، چنانکه خردگرایان معتزلی و شیعی و همچنین حکمای خردگرا و حتی اشاعره دوران های پس از ابوالحسن اشعری مثل محمد غزالی و فخر رازی می کوشند تا با تکیه کردن بر عقل به معرفت باطن برسند و در این راه هرگاه معانی ظاهری واژه ها و تعبیرهای دینی در قرآن و احادیث با خرد سازگاری نداشته باشند، به تأویل آن ها می پردازند. عارفان نیز گاهی با طرح نظریه شریعت، طریقت و حقیقت، بر باطنی گرایی و باطنی گری به گونه ای خاص تأکید می کنند. چنان که شبستری به زبان رمز از ظاهر و باطن دین سخن می گوید. وی شریعت را پوست (= ظاهر)، حقیقت را مغز (= باطن) و طریقت را ـ که روش ویژه سیر از ظاهر به باطن است ـ برزخ میانه پوست و مغز می شمارد و لاهیجی شریعت را دانش احکام (= ظاهر)، طریقت را عمل به احکام (=روش) و حقیقت را نتیجه ای برآمده از این دو مقدمه می شمارد و بدین سان، بر سیر از ظاهر به باطن تأکید می ورزد. » [۳]
پانویس
- ↑ تاریخ ایران، سرجان ملکم، ج2، ص138 / فرهنگ نامه فرقه های اسلامی، شریف یحیی الامین، ص73
- ↑ حدیقة الشیعة، محقق اردبیلی، ص585
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 11، ص196