روشنیه (فرقه ای منسوب به پیرروشن)

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

فرقه ای افغانی منسوب به بایزید بن عبدالله ملقب به پیر روشن (روشن پیری)

وی را دشمنانش پیر تاریک می نامند. پیر روشن در حدود سال 941هجری قمری در جُلِندُر از حوالی پنجاب متولد شد. پدرش از کانیگرام شهری در افغانستان بود. پس از آن که پدر او، مادرش را که بنن نام داشته طلاق می دهد، وی از پدر خویش جدا شده و به انتقال کالا از سمرقند به بلاد هند مشغول می گردد. وی در شهر کَلِنجار واقع در جنوب غربی الله آباد، از مردی به نام ملاسلیمان ، مذهب اسماعیلیه را فرا می گیرید و پس از بازگشت به شهر کانیگرام در افغانستان، در غاری به زندگی زاهدانه می پردازد و در همین اوان مریدانی پیدا نموده و برای آنان هشت فریضه را مقرر می نماید. پس از آن در حالی که مخالفان بسیاری یافته بود، توسط پدرش که او نیز از جمله مخالفان وی بود مورد حمله واقع شده و لاجرم به شهر ننگرهر فرار کرده و نزد سلطان احمد، یکی از زعمای مهمند پناه می گیرد. پیر روشن در آنجا نیز یاورانی از قبیله خلیل و محمود زائی که تازه بیابان های پیشاور را گرفته بودند به دست آورده و برای خود دعاقی [۱] که اهل غارت بودند ترتیب می دهد. در این اوان، سید علی ترمذی که برخی از آخوندهای منطقه نیـز او را یـاری می دادند بـا او درمی افتد ولی نمی تواند در مقـابل بایزید کـاری انجام دهد.

بایزید در این فکر بوده که امپراطوری اکبرشاه را قبضه نماید و به این سبب اسنادی را به حواله خزانه دولت مصرف می نماید. محسن خان نمازی والی کابل، او را دستگیر کرده و به کابل می­ فرستد و علما نیز او را به زندقه متهم نموده ولی بنابر جهاتی او را آزاد می نمایند.

بایزید ابتدا در توتی و سپس در تیرا معتکف می شود و در این حال به نظرش می رسد که دین اسلام را به دین جدیدی تبدیل نماید. گویا وی ادعای آن داشته که مسیح و مهدی موعود است. [۲]

لکن پس از مدتی پیروان او که از اهل تیرا بودند به دین اسلام برمی گردند و بایزید ایشان را شدیداً طرد کرده و آنان نیز به ننگرهر فرار می کنند، بایزید با اتباع خود به آنان حمله می نماید اما توفیقی به دست نیاورده و محسن خان او را شکست داده و اتباع او را می کشد، بایزید به ده کلپانی فرار نموده و در سال 993هجری قمری در آن جا می میرد.

دائرة المعارف الاسلامیة نام این منطقه را «ننگر هرر» ضبط کرده است. [۳]

ظاهراً پس از آن که برخی نسبت به قبر او بی حرمتی روا داشته اند، شیخ عمر که فرزند خلیفه بایزید بوده، جنازه وی را از قبر بیرون آورده و آن را در جنگ های خود پیشاپیش لشگریان حرکت می داده است. تا آن که در یکی از جنگ ها، جنازه در حین نبرد در رود سند می افتد. گویا بعدها جنازه را از آب گرفته و در منطقه ای به نام بهتّه پور دفن می کنند. [۴]

پس از بایزید، جانشینان او کارهای او را تعقیب کردند و جنگ های متعددی با قبایلی که از بایزید و عقاید او روی گردان شده بودند و نیز نبردهایی با اکبرشاه داشتند. پس از اکبرشاه،شاه جهان در سال 1037هجری قمری برای از بین بردن این جمعیت دست به اقدامات جدیدی می زند و سرانجام آخرین امیر آنان در سال 1047هجری قمری کشته می شود.

گفته می شود هنوز بعض آثار روشنیه در ناحیه مهمند باقی است.

قابل ذکر است که از فرقه روشنیه، فرقه دیگری به نام عیسویه (پیروان سید عیسی پشاور) به وجود آمده است.

به نقل صاحب دبستان المذاهب محور عقاید بایزید بر وحدت وجود بوده است. [۵] وی می گفته «اگر نماز بخوانم مشرک و اگر نخوانم کافرم».

در کتاب مذکور چنین عبارتی موجود نیست و این استنتاج آیت الله سید مهدی روحانی از آرای بایزید است.

به نظر او انسان در معارج دینی هشت مرتبه دارد: شریعت، طریقت، حقیقت، معرفت، قربت، وصلت، وحدت و سکونت. وی این مطالب را در کتاب خود به نام حالنامه آورده است. بایزید در این کتاب اذیت هر مخلوقی را مورد نهی قرار می دهد و این در حالی است که خود او قتل مردمان موذی و مردمان بی آزاری را که از معرفت تهی هستند با این توجیه که ایشان به حیوانات شبیه هستند تجویز می نماید. وی وجوب وضو و هم چنین وجوب استقبال قبله در نماز را منکر گردیده و نکاح را محتاج عقد نمی دانسته است. هم چنین دختران و زنان بیوه را از ارث محروم کرده و عجیب تر آن که بیوه هر کس را ملک ورثه همان فرد برشمرده است.

روشنیه تمام قبیله ای را که مورد هجوم قرار می دادند، می کشتند.

ضمن آن که در بعضی از مدارک آمده که آنان به بهشت و جهنم عقیده ندارند.

بایزید غیر از حالنامه، کتب دیگری نیز داشته است. از جمله آن ها یکی خیرُالبیان است که به اسلوب قرآنی نوشته شده و کتاب مقدس این فرقه شمرده می شود و در آن خدا بایزید را مخاطب ساخته است. کتاب دیگر او کتابی با نام مقصود المؤمنین بوده است.

کتب او به چهار زبان عربی، فارسی، هندی و پشتو نگارش یافته است. [۶]

پانویس

  1. گروه حمله کننده. المنجد
  2. فرهنگ فِرَق اسلامی، محمد جواد مشکور، ص206
  3. دائرة المعارف الاسلامیة، ج10، ص236
  4. دانشنامه جهان اسلام، ص174
  5. دبستان المذاهب، کیخسرو اسفندیار، ص279
  6. دبستان المذاهب، کیخسرو اسفندیار، ص279 / دائرة المعارف الاسلامیة، ج10، ص236