قَعَده
از خوارج.
افرادی از خوارج که خروج نمی کردند و با مردم محشور بودند اما عقاید آن ها همان عقاید خوارج بود. ایشان از فرقه خاصی نبودند. از زمره ایشان می توان از عمران بن حطان ـ که صُفری مذهب بوده ـ یاد کرد [۱] وی از قعده بوده و اهل سنت از او روایت دارند و روایت او در صحیح بخاری موجود است.
عمران درباره ابن ملجم گفته است:
یـا ضربة من تقی مـا اراد بهـا *** الا لیبلغ من ذی العرش رضوانـاً
لأنّـی لأذکـره یومـاً فاحسبه *** اوفی البریة عنـد الله میــزانـاً
و ابونواس شاعر معروف، غزلی دارد که از جمله آن این دو بیت است:
فکـأنّی و مــا ازیتـن منهـا *** قَعَـــدی یــزیــّن التحکیـمـا
کَلَّ عن حمله السلاح الی الحـر *** رب فاوصی المطیق أن لایقیما
ترجمه دو بیت اول: زهی ضربه ای که آن با تقوا فرود آورد که از آن جز رسیدن به رضوان صاحب عرش، خواسته ای نداشت. . . و من روزی که او را به یاد می آورم، می یابم او را که از همه مردمان در نزد خدا میزان حسناتش سنگین تر است؛ ترجمه دو بیت دوم: و من آن سان تزیین می کنم که قعدی داستان تحکیم را بزک نمود. . . سخت است برای او حمل کردن سلاح برای جنگ، پس وصیت می کند به ناتوانان که اقامه جنگ نکنند. [۲]
ابن رشیق قیروانی در شرح این دو بیت می گوید: «قعدیه از خوارج ند که معتقد به خروج می باشند و امر به آن هم می کنند ولی خودشان می نشینند». [۳]
پس از جنگ نهروان و در فاصله سال های 37 تا 65 هجری قمری در میان خوارج، دو گرایش یافت شد. یکی قائلین به قیام و مخالفین تقیه و دیگری قعده که تقیه را در برابر حکومت جور جایز می شمردند. در دوره حکومت مغیرة بن شعبة (41ـ50هـ. ق) و زیاد بن ابیه (41ـ53هـ. ق) بر شهرهای عراق، رویه حکومت اموی برخوردی آرام و ملایم با « خوارج قعده» بود. حتی این روش در ابتدای دوره حکومت عبیدالله بن زیاد (پس از مرگ زیاد، 53هـ. ق) نیز ادامه داشت ولی پس از سال 60 هجری قمری، شورش های پی در پی خوارج، خشم ابن زیاد را برانگیخت و وی در مقابل قعده نیز به خشونت گرایید و ایشان را به قتل و حبس کشاند. تا جائی که فردی چون ابو بلال مرداس که گرایش های معتدل داشت نیز در سال 61هجری قمری به دست زیاد کشته شد. همین برخورد خشن، از عواملی است که در دوره انتقال خلافت از شاخه سفیانی بنی امیه به شاخه مروانی آن، باعث نزدیکی شاخه معتدل و شاخه افراطی خوارج شده است. [۴]
پانویس
- ↑ البیان و التببین، جاحظ، ج1، ص57
- ↑ دیوان ابونواس، ص29
- ↑ العمدة فی محاسن الشعر و آدابه و نقده، ابن رشیق، ج2، ص243
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص727