مأمون عباسی

از دایره المعارف فرق اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۱:۳۵ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)

پرش به: ناوبری، جستجو

ابوالعباس عبدالله، ملقب به مأمون بالله هفتمین خلیفه عباسی (198ـ218ق) و پسر هارون الرشید است. وی بعد از قتل برادرش امین (198ق) در بغداد، رسماً در سرتاسر قلمرو و سرزمین‌های خلافت عباسی به عنوان خلیفه شناخته شد، اگرچه پیش از آن در شعبان 195 هجری قمری پس از کشته شدن علی بن عیسی بن ماهان، طرفداران او، وی را خلیفه خطاب کرده بودند. مادر مأمون ایرانی و از اهل بادغیس بود که نام او را مَراجل گفته‌اند و می گویند دختر استاد سیس بوده است.‌هارون در زمان حیات خود پسر دیگرش امین را ولیعهد خود کرده بود به شرط آن که پس از امین، مأمون خلیفه مسلمانان بشود و مأمون نیز قاسم پسر دیگر‌هارون را ولیعهد خود کند، و حکومت بلاد مشرق را از همدان تا آخرین متصرفات خلافت در مشرق به مأمون واگذارد و حکومت عراق و شام را به امین داد و بلاد مغرب را به قاسم سپرد و او را به مؤتمن ملقب ساخت. مأمون نیز ابتدا با امین بیعت کرد و به عهدی که‌هارون میان او و امین بسته بود و در کعبه نهاده بود وفادار ماند.‌هارون در لشکرگاه خود همه اموال و سپاه موجود در لشکرگاه را به مأمون بخشیده بود ولی پس از مرگ‌هارون، اطرافیان او برای آن که خدمت خوشی به امین که رسماً خلیفه شده بود نشان دهند، همه اموال سپاه را برداشته نزد امین شتافتند، در رأس این عدّه، فضل بن ربیع بن یونس حاجب بزرگ او قرار داشت و مایه نفاق میان دو برادر از همین جا شروع شد. بزرگانی که در مرو در خدمت مأمون بودند و در رأس آن‌ها فضل بن سهل که بعدها لقب ذوالریاستین گرفت، قرار داشت، مأمون را به ماندن در خراسان و تحکیم موقعیت خود تشویق کردند و چون امین مأمون را به بغداد خواست، حرکت او را صلاح ندانستند. فضل بن ربیع سرانجام موفق شد که امین را به خلع مأمون از ولیعهدی وا دارد و بدین ترتیب در صفر سال 195، امین نام مأمون و قاسم را از خطبه بینداخت و پسر خود موسی را ولیعهد کرد و او را به الناطق بالحق ملقب ساخت. مأمون نیز رابطه خود را با امین قطع کرد و خود را امام الهدی خواند(195ق). در 195 امین، علی بن عیسی بن ماهان را با پنجاه هزار سپاهی مجهز و باشکوه به جنگ مأمون فرستاد و زنجیری از نقره برای دربند کردن مأمون به او سپرد. مأمون نیز به صواب دید فضل بن سهل، طاهر بن حسین بن مُصعَب را که بعد به طاهر ذوالیمینین ملقب شد، به ری فرستاد تا آن حدود را مستحکم سازد. در دهم شعبان 195 در بیرون شهر ری جنگی میان سپاه طاهر و علی بن عیسی روی داد که به کشته شدن علی بن عیسی و شکست سپاه او منجر شده و از این تاریخ در لشکرگاه مأمون او را خلیفه خواندند. در سال 196 مأمون مقام فضل بن سهل را بالا برد و امور مالی و اداری مشرق خلافت اسلامی را به او سپرد و به او لقب ذوالریاستین (صاحب دو ریاست جنگ و امور اداری) داد. طاهر در سال 197 بغداد را در محاصره گرفت. مردم بغداد به شدت دفاع کردند ولی سرانجام امین در 198 کشته شد و مأمون رسماً خلیفه مسلمانان شناخته شد. اقامت او در خراسان موجب شد که عراق از فتنه و آشوب خالی نماند. در 199 محمد بن ابراهیم علوی، معروف به ابن طباطبا، در کوفه قیام کرد و با یکی از سرداران عاصی به نام ابوالسرایا متحد شد اما خود به دست ابوالسرایا مسموم شد. مأمون ظاهراً برای ارضای علویان و طرفداران ایشان، علی بن موسی معروف به رضا علیه السلام را به خراسان خواند و او را ولیعهد خود ساخت (2 رمضان 201) یکی از علل این کار را می توان ناراضی بودن مأمون از عباسیان دانست، که در همه حال طرف امین را گرفته بودند. این امر در میان عباسیان خشم و انزجار تولید کرد و مردم بغداد که از این امر و نیز از حکومت حسن بن سهل ناراضی بودند مأمون را از خلافت خلع و با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند (محرم202ق) و به او لقب المبارک دادند. این امر و اختلال امور عراق، مأمون را ناچار ساخت که آهنگ عراق کند. در سر راه او به سرخس فضل بن سهل در حمام کشته شد و شایع شد که این قتل به تحریک خود مأمون بوده است. هنگامی که مأمون به طوس رسید، برای تسکین خاندان عباسی، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را مسموم ساخت و به شهادت رسانید. مردم بغداد با شنیدن خبر شهادت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام و قتل فضل بن سهل و حرکت مأمون به سوی بغداد، بر ابراهیم بن مهدی بشوریدند و او سرانجام در ذی حجه سال 203 مخفی شد و بدین ترتیب مدت خلافت او در بغداد یک سال و یازده ماه و چند روز طول کشید. در 218 هنگامی که مأمون در مرزهای بیزانس عازم جنگ بود در بذندون در 49 سالگی وفات یافت (رجب 218ق) و در شهر طرسوس مدفون شد. مأمون از خلفای بزرگ عباسی است و از آنجا که مادرش ایرانی بود و به کمک ایرانیان به خلافت رسید از آنان طرفداری و حمایت کرد. در عقاید دینی به مکتب عقلی گرایش داشت و از معتزله در برابر اهل سنت و حدیث حمایت کرد و اعتقاد به مخلوق بودن قرآن را عقیده رسمی اعلام کرد. » [۱]



پانويس

  1. دائرة المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب، ج2، ص2618