مأمون عباسی: تفاوت بین نسخهها
جز («مأمون عباسی» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان)) [آبشاری]) |
|||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
ابوالعباس عبدالله، ملقب به مأمون بالله هفتمین خلیفه عباسی (198ـ218ق) و پسر [[هارون الرشید]] است. وی بعد از قتل برادرش [[امین عباسی|امین]] (198ق) در [[بغداد]]، رسماً در سرتاسر قلمرو و سرزمینهای خلافت عباسی به عنوان خلیفه شناخته شد، اگرچه پیش از آن در شعبان 195 هجری قمری پس از کشته شدن علی بن عیسی بن ماهان، طرفداران او، وی را خلیفه خطاب کرده بودند. مادر مأمون ایرانی و از اهل [[بادغیس]] بود که نام او را مَراجل گفتهاند و ميگویند دختر استاد سیس بوده است.هارون در زمان حیات خود پسر دیگرش [[امین عباسی|امین]] را ولیعهد خود کرده بود به شرط آن که پس از [[امین عباسی|امین]]، مأمون خلیفه مسلمانان بشود و مأمون نیز قاسم پسر دیگرهارون را ولیعهد خود کند، و حکومت بلاد مشرق را از [[همدان]] تا آخرین متصرفات خلافت در مشرق به مأمون واگذارد و حکومت [[عراق]] و [[شام]] را به [[امین عباسی|امین]] داد و [[بلاد مغرب]] را به قاسم سپرد و او را به مؤتمن ملقب ساخت. مأمون نیز ابتدا با [[امین عباسی|امین]] بیعت کرد و به عهدی کههارون میان او و [[امین عباسی|امین]] بسته بود و در [[کعبه]] نهاده بود وفادار ماند.هارون در لشکرگاه خود همه اموال و سپاه موجود در لشکرگاه را به مأمون بخشیده بود ولی پس از مرگهارون، اطرافیان او برای آن که خدمت خوشی به [[امین عباسی|امین]] که رسماً خلیفه شده بود نشان دهند، همه اموال سپاه را برداشته نزد [[امین عباسی|امین]] شتافتند، در رأس این عدّه، فضل بن ربیع بن یونس حاجب بزرگ او قرار داشت و مایه نفاق میان دو برادر از همین جا شروع شد. بزرگانی که در [[مرو]] در خدمت مأمون بودند و در رأس آنها فضل بن سهل که بعدها لقب ذوالریاستین گرفت، قرار داشت، مأمون را به ماندن در [[خراسان]] و تحکیم موقعیت خود تشویق کردند و چون [[امین عباسی|امین]] مأمون را به [[بغداد]] خواست، حرکت او را صلاح ندانستند. فضل بن ربیع سرانجام موفق شد که [[امین عباسی|امین]] را به خلع مأمون از ولیعهدی وا دارد و بدین ترتیب در صفر سال 195، [[امین عباسی|امین]] نام مأمون و قاسم را از خطبه بینداخت و پسر خود موسی را ولیعهد کرد و او را به الناطق بالحق ملقب ساخت. مأمون نیز رابطه خود را با [[امین عباسی|امین]] قطع کرد و خود را امام الهدی خواند(195ق). در 195 [[امین عباسی|امین]]، علی بن عیسی بن ماهان را با پنجاه هزار سپاهی مجهز و باشکوه به جنگ مأمون فرستاد و زنجیری از نقره برای دربند کردن مأمون به او سپرد. مأمون نیز به صواب دید فضل بن سهل، طاهر بن حسین بن مُصعَب را که بعد به طاهر ذوالیمینین ملقب شد، به [[ری]] فرستاد تا آن حدود را مستحکم سازد. در دهم شعبان 195 در بیرون شهر [[ری]] جنگی میان سپاه طاهر و علی بن عیسی روی داد که به کشته شدن علی بن عیسی و شکست سپاه او منجر شده و از این تاریخ در لشکرگاه مأمون او را خلیفه خواندند. در سال 196 مأمون مقام فضل بن سهل را بالا برد و امور مالی و اداری مشرق خلافت اسلامی را به او سپرد و به او لقب ذوالریاستین (صاحب دو ریاست جنگ و امور اداری) داد. طاهر در سال 197 [[بغداد]] را در محاصره گرفت. مردم [[بغداد]] به شدت دفاع کردند ولی سرانجام [[امین عباسی|امین]] در 198 کشته شد و مأمون رسماً خلیفه مسلمانان شناخته شد. اقامت او در [[خراسان]] موجب شد که [[عراق]] از فتنه و آشوب خالی نماند. در 199 محمد بن ابراهیم علوی، معروف به [[ابن طباطبا]]، در [[کوفه]] قیام کرد و با یکی از سرداران عاصی به نام [[ابوالسرایا]] متحد شد اما خود به دست [[ابوالسرایا]] مسموم شد. مأمون ظاهراً برای ارضای علویان و طرفداران ایشان، علی بن موسی معروف به رضا علیه السلام را به [[خراسان]] خواند و او را ولیعهد خود ساخت (2 رمضان 201) یکی از علل این کار را ميتوان ناراضی بودن مأمون از عباسیان دانست، که در همه حال طرف [[امین عباسی|امین]] را گرفته بودند. این امر در میان عباسیان خشم و انزجار تولید کرد و مردم [[بغداد]] که از این امر و نیز از حکومت حسن بن سهل ناراضی بودند مأمون را از خلافت خلع و با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند (محرم202ق) و به او لقب المبارک دادند. این امر و اختلال امور [[عراق]]، مأمون را ناچار ساخت که آهنگ [[عراق]] کند. در سر راه او به [[سرخس]] فضل بن سهل در حمام کشته شد و شایع شد که این قتل به تحریک خود مأمون بوده است. هنگامی که مأمون به [[طوس]] رسید، برای تسکین خاندان عباسی، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را مسموم ساخت و به شهادت رسانید. مردم [[بغداد]] با شنیدن خبر شهادت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام و قتل فضل بن سهل و حرکت مأمون به سوی [[بغداد]]، بر ابراهیم بن مهدی بشوریدند و او سرانجام در ذی حجه سال 203 مخفی شد و بدین ترتیب مدت خلافت او در [[بغداد]] یک سال و یازده ماه و چند روز طول کشید. در 218 هنگامی که مأمون در مرزهای [[بیزانس]] عازم جنگ بود در بذندون در 49 سالگی وفات یافت (رجب 218ق) و در شهر [[طرسوس]] مدفون شد. مأمون از خلفای بزرگ عباسی است و از آنجا که مادرش ایرانی بود و به کمک ایرانی ان به خلافت رسید از آنان طرفداری و حمایت کرد. در عقاید دینی به مکتب عقلی گرایش داشت و از [[معتزله]] در برابر [[اهل سنت]] و حدیث حمایت کرد و اعتقاد به مخلوق بودن [[قرآن]] را عقیده رسمی اعلام کرد. » <ref> [[دائرة المعارف فارسی]]، [[غلامحسن مصاحب]]، ج2، ص2618</ref> | ابوالعباس عبدالله، ملقب به مأمون بالله هفتمین خلیفه عباسی (198ـ218ق) و پسر [[هارون الرشید]] است. وی بعد از قتل برادرش [[امین عباسی|امین]] (198ق) در [[بغداد]]، رسماً در سرتاسر قلمرو و سرزمینهای خلافت عباسی به عنوان خلیفه شناخته شد، اگرچه پیش از آن در شعبان 195 هجری قمری پس از کشته شدن علی بن عیسی بن ماهان، طرفداران او، وی را خلیفه خطاب کرده بودند. مادر مأمون ایرانی و از اهل [[بادغیس]] بود که نام او را مَراجل گفتهاند و ميگویند دختر استاد سیس بوده است.هارون در زمان حیات خود پسر دیگرش [[امین عباسی|امین]] را ولیعهد خود کرده بود به شرط آن که پس از [[امین عباسی|امین]]، مأمون خلیفه مسلمانان بشود و مأمون نیز قاسم پسر دیگرهارون را ولیعهد خود کند، و حکومت بلاد مشرق را از [[همدان]] تا آخرین متصرفات خلافت در مشرق به مأمون واگذارد و حکومت [[عراق]] و [[شام]] را به [[امین عباسی|امین]] داد و [[بلاد مغرب]] را به قاسم سپرد و او را به مؤتمن ملقب ساخت. مأمون نیز ابتدا با [[امین عباسی|امین]] بیعت کرد و به عهدی کههارون میان او و [[امین عباسی|امین]] بسته بود و در [[کعبه]] نهاده بود وفادار ماند.هارون در لشکرگاه خود همه اموال و سپاه موجود در لشکرگاه را به مأمون بخشیده بود ولی پس از مرگهارون، اطرافیان او برای آن که خدمت خوشی به [[امین عباسی|امین]] که رسماً خلیفه شده بود نشان دهند، همه اموال سپاه را برداشته نزد [[امین عباسی|امین]] شتافتند، در رأس این عدّه، فضل بن ربیع بن یونس حاجب بزرگ او قرار داشت و مایه نفاق میان دو برادر از همین جا شروع شد. بزرگانی که در [[مرو]] در خدمت مأمون بودند و در رأس آنها فضل بن سهل که بعدها لقب ذوالریاستین گرفت، قرار داشت، مأمون را به ماندن در [[خراسان]] و تحکیم موقعیت خود تشویق کردند و چون [[امین عباسی|امین]] مأمون را به [[بغداد]] خواست، حرکت او را صلاح ندانستند. فضل بن ربیع سرانجام موفق شد که [[امین عباسی|امین]] را به خلع مأمون از ولیعهدی وا دارد و بدین ترتیب در صفر سال 195، [[امین عباسی|امین]] نام مأمون و قاسم را از خطبه بینداخت و پسر خود موسی را ولیعهد کرد و او را به الناطق بالحق ملقب ساخت. مأمون نیز رابطه خود را با [[امین عباسی|امین]] قطع کرد و خود را امام الهدی خواند(195ق). در 195 [[امین عباسی|امین]]، علی بن عیسی بن ماهان را با پنجاه هزار سپاهی مجهز و باشکوه به جنگ مأمون فرستاد و زنجیری از نقره برای دربند کردن مأمون به او سپرد. مأمون نیز به صواب دید فضل بن سهل، طاهر بن حسین بن مُصعَب را که بعد به طاهر ذوالیمینین ملقب شد، به [[ری]] فرستاد تا آن حدود را مستحکم سازد. در دهم شعبان 195 در بیرون شهر [[ری]] جنگی میان سپاه طاهر و علی بن عیسی روی داد که به کشته شدن علی بن عیسی و شکست سپاه او منجر شده و از این تاریخ در لشکرگاه مأمون او را خلیفه خواندند. در سال 196 مأمون مقام فضل بن سهل را بالا برد و امور مالی و اداری مشرق خلافت اسلامی را به او سپرد و به او لقب ذوالریاستین (صاحب دو ریاست جنگ و امور اداری) داد. طاهر در سال 197 [[بغداد]] را در محاصره گرفت. مردم [[بغداد]] به شدت دفاع کردند ولی سرانجام [[امین عباسی|امین]] در 198 کشته شد و مأمون رسماً خلیفه مسلمانان شناخته شد. اقامت او در [[خراسان]] موجب شد که [[عراق]] از فتنه و آشوب خالی نماند. در 199 محمد بن ابراهیم علوی، معروف به [[ابن طباطبا]]، در [[کوفه]] قیام کرد و با یکی از سرداران عاصی به نام [[ابوالسرایا]] متحد شد اما خود به دست [[ابوالسرایا]] مسموم شد. مأمون ظاهراً برای ارضای علویان و طرفداران ایشان، علی بن موسی معروف به رضا علیه السلام را به [[خراسان]] خواند و او را ولیعهد خود ساخت (2 رمضان 201) یکی از علل این کار را ميتوان ناراضی بودن مأمون از عباسیان دانست، که در همه حال طرف [[امین عباسی|امین]] را گرفته بودند. این امر در میان عباسیان خشم و انزجار تولید کرد و مردم [[بغداد]] که از این امر و نیز از حکومت حسن بن سهل ناراضی بودند مأمون را از خلافت خلع و با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند (محرم202ق) و به او لقب المبارک دادند. این امر و اختلال امور [[عراق]]، مأمون را ناچار ساخت که آهنگ [[عراق]] کند. در سر راه او به [[سرخس]] فضل بن سهل در حمام کشته شد و شایع شد که این قتل به تحریک خود مأمون بوده است. هنگامی که مأمون به [[طوس]] رسید، برای تسکین خاندان عباسی، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را مسموم ساخت و به شهادت رسانید. مردم [[بغداد]] با شنیدن خبر شهادت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام و قتل فضل بن سهل و حرکت مأمون به سوی [[بغداد]]، بر ابراهیم بن مهدی بشوریدند و او سرانجام در ذی حجه سال 203 مخفی شد و بدین ترتیب مدت خلافت او در [[بغداد]] یک سال و یازده ماه و چند روز طول کشید. در 218 هنگامی که مأمون در مرزهای [[بیزانس]] عازم جنگ بود در بذندون در 49 سالگی وفات یافت (رجب 218ق) و در شهر [[طرسوس]] مدفون شد. مأمون از خلفای بزرگ عباسی است و از آنجا که مادرش ایرانی بود و به کمک ایرانی ان به خلافت رسید از آنان طرفداری و حمایت کرد. در عقاید دینی به مکتب عقلی گرایش داشت و از [[معتزله]] در برابر [[اهل سنت]] و حدیث حمایت کرد و اعتقاد به مخلوق بودن [[قرآن]] را عقیده رسمی اعلام کرد. » <ref> [[دائرة المعارف فارسی]]، [[غلامحسن مصاحب]]، ج2، ص2618</ref> | ||
+ | ابوالعباس (یا ابی جعفر) عبدالله بن [[هارون الرشید]] بن محمد المهدی بن ابی جعفر [[منصور عباسی]]، هفتمین خلیفه عباسی می باشد. وی در سال 170 هجری قمری به دنیا آمده و مادر خود را که زنی ایرانی بود در بستر زایمان از دست داد. [[مأمون عباسی|مأمون]] پس از مرگ هارون (193هـ. ق) در [[طوس]] در حالی که برای جهاد به [[مرو]] رفته بود، با همکاری فضل بن سهل که بعدها به وزارت وی نائل آمد و طاهر بن حسین معروف به طاهر ذو الیمینین، بر برادرش « [[امین عباسی]] » (م: 198هـ. ق) خروج کرده و پس از چندی در سال 198هجری قمری [[بغداد]] را به وسیله طاهر، تصرف کرده، به زندگی [[امین عباسی|امین]] خاتمه داده و به عنوان خلیفه عباسی انتخاب گردید. حادثه بزرگ زندگی وی، انتخاب امام [[علی بن موسی الرضا]] علیهماالسلام (م: 203هـ. ق) به ولایت عهدی است. این امر بعدها باعث دردسرهایی برای وی در [[بغداد]] گردید چنانکه بزرگان عباسی عموی وی ابراهیم بن مهدی را به خلافت برگزیدند و [[مأمون عباسی|مأمون]] تنها با شهادت امام علیه السلام و تصرف [[بغداد]] که با جنگی همراه بود توانست به مشکلات مذکور پایان دهد. [[مأمون عباسی|مأمون]] را سخی و دانشمند توصیف کرده اند. برخی نیز او را [[شیعه]] دانسته اند. علاقه وافر وی به ترجمه آثار زبان های دیگر به عربی، دوره او را دوره ورود اندیشه فلسفه یونانی به سرزمین های اسلامی ساخته است. وی دارای تربیتی ایرانی بوده و نسبت به آل ابی طالب با رأفت برخورد می کرده است. تعصب وی در مسئله خلق [[قرآن]]، باعث پیدایش بحث های زیاد و باروری علم کلام در دوره اوست. [[مأمون عباسی|مأمون]] در سال 218 هجری قمری درحالی که 48 سال داشته است وفات می کند و پس از وی، خلافت به برادرش [[معتصم عباسی]] می رسد. <ref> [[البدایة و النهایة]]، [[ابن کثیر]]، ج10، ص197 / [[لغت نامه دهخدا]]، [[علی اکبر دهخدا]]، ذیل عنوان مأمون / [[سیر اعلام النبلاء]]، [[محمد بن احمد ذهبی]]، ج9، ص44</ref> | ||
==پانويس== | ==پانويس== |
نسخهٔ ۲۷ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۱:۴۷
ابوالعباس عبدالله، ملقب به مأمون بالله هفتمین خلیفه عباسی (198ـ218ق) و پسر هارون الرشید است. وی بعد از قتل برادرش امین (198ق) در بغداد، رسماً در سرتاسر قلمرو و سرزمینهای خلافت عباسی به عنوان خلیفه شناخته شد، اگرچه پیش از آن در شعبان 195 هجری قمری پس از کشته شدن علی بن عیسی بن ماهان، طرفداران او، وی را خلیفه خطاب کرده بودند. مادر مأمون ایرانی و از اهل بادغیس بود که نام او را مَراجل گفتهاند و ميگویند دختر استاد سیس بوده است.هارون در زمان حیات خود پسر دیگرش امین را ولیعهد خود کرده بود به شرط آن که پس از امین، مأمون خلیفه مسلمانان بشود و مأمون نیز قاسم پسر دیگرهارون را ولیعهد خود کند، و حکومت بلاد مشرق را از همدان تا آخرین متصرفات خلافت در مشرق به مأمون واگذارد و حکومت عراق و شام را به امین داد و بلاد مغرب را به قاسم سپرد و او را به مؤتمن ملقب ساخت. مأمون نیز ابتدا با امین بیعت کرد و به عهدی کههارون میان او و امین بسته بود و در کعبه نهاده بود وفادار ماند.هارون در لشکرگاه خود همه اموال و سپاه موجود در لشکرگاه را به مأمون بخشیده بود ولی پس از مرگهارون، اطرافیان او برای آن که خدمت خوشی به امین که رسماً خلیفه شده بود نشان دهند، همه اموال سپاه را برداشته نزد امین شتافتند، در رأس این عدّه، فضل بن ربیع بن یونس حاجب بزرگ او قرار داشت و مایه نفاق میان دو برادر از همین جا شروع شد. بزرگانی که در مرو در خدمت مأمون بودند و در رأس آنها فضل بن سهل که بعدها لقب ذوالریاستین گرفت، قرار داشت، مأمون را به ماندن در خراسان و تحکیم موقعیت خود تشویق کردند و چون امین مأمون را به بغداد خواست، حرکت او را صلاح ندانستند. فضل بن ربیع سرانجام موفق شد که امین را به خلع مأمون از ولیعهدی وا دارد و بدین ترتیب در صفر سال 195، امین نام مأمون و قاسم را از خطبه بینداخت و پسر خود موسی را ولیعهد کرد و او را به الناطق بالحق ملقب ساخت. مأمون نیز رابطه خود را با امین قطع کرد و خود را امام الهدی خواند(195ق). در 195 امین، علی بن عیسی بن ماهان را با پنجاه هزار سپاهی مجهز و باشکوه به جنگ مأمون فرستاد و زنجیری از نقره برای دربند کردن مأمون به او سپرد. مأمون نیز به صواب دید فضل بن سهل، طاهر بن حسین بن مُصعَب را که بعد به طاهر ذوالیمینین ملقب شد، به ری فرستاد تا آن حدود را مستحکم سازد. در دهم شعبان 195 در بیرون شهر ری جنگی میان سپاه طاهر و علی بن عیسی روی داد که به کشته شدن علی بن عیسی و شکست سپاه او منجر شده و از این تاریخ در لشکرگاه مأمون او را خلیفه خواندند. در سال 196 مأمون مقام فضل بن سهل را بالا برد و امور مالی و اداری مشرق خلافت اسلامی را به او سپرد و به او لقب ذوالریاستین (صاحب دو ریاست جنگ و امور اداری) داد. طاهر در سال 197 بغداد را در محاصره گرفت. مردم بغداد به شدت دفاع کردند ولی سرانجام امین در 198 کشته شد و مأمون رسماً خلیفه مسلمانان شناخته شد. اقامت او در خراسان موجب شد که عراق از فتنه و آشوب خالی نماند. در 199 محمد بن ابراهیم علوی، معروف به ابن طباطبا، در کوفه قیام کرد و با یکی از سرداران عاصی به نام ابوالسرایا متحد شد اما خود به دست ابوالسرایا مسموم شد. مأمون ظاهراً برای ارضای علویان و طرفداران ایشان، علی بن موسی معروف به رضا علیه السلام را به خراسان خواند و او را ولیعهد خود ساخت (2 رمضان 201) یکی از علل این کار را ميتوان ناراضی بودن مأمون از عباسیان دانست، که در همه حال طرف امین را گرفته بودند. این امر در میان عباسیان خشم و انزجار تولید کرد و مردم بغداد که از این امر و نیز از حکومت حسن بن سهل ناراضی بودند مأمون را از خلافت خلع و با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند (محرم202ق) و به او لقب المبارک دادند. این امر و اختلال امور عراق، مأمون را ناچار ساخت که آهنگ عراق کند. در سر راه او به سرخس فضل بن سهل در حمام کشته شد و شایع شد که این قتل به تحریک خود مأمون بوده است. هنگامی که مأمون به طوس رسید، برای تسکین خاندان عباسی، علی بن موسی الرضا علیهماالسلام را مسموم ساخت و به شهادت رسانید. مردم بغداد با شنیدن خبر شهادت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام و قتل فضل بن سهل و حرکت مأمون به سوی بغداد، بر ابراهیم بن مهدی بشوریدند و او سرانجام در ذی حجه سال 203 مخفی شد و بدین ترتیب مدت خلافت او در بغداد یک سال و یازده ماه و چند روز طول کشید. در 218 هنگامی که مأمون در مرزهای بیزانس عازم جنگ بود در بذندون در 49 سالگی وفات یافت (رجب 218ق) و در شهر طرسوس مدفون شد. مأمون از خلفای بزرگ عباسی است و از آنجا که مادرش ایرانی بود و به کمک ایرانی ان به خلافت رسید از آنان طرفداری و حمایت کرد. در عقاید دینی به مکتب عقلی گرایش داشت و از معتزله در برابر اهل سنت و حدیث حمایت کرد و اعتقاد به مخلوق بودن قرآن را عقیده رسمی اعلام کرد. » [۱]
ابوالعباس (یا ابی جعفر) عبدالله بن هارون الرشید بن محمد المهدی بن ابی جعفر منصور عباسی، هفتمین خلیفه عباسی می باشد. وی در سال 170 هجری قمری به دنیا آمده و مادر خود را که زنی ایرانی بود در بستر زایمان از دست داد. مأمون پس از مرگ هارون (193هـ. ق) در طوس در حالی که برای جهاد به مرو رفته بود، با همکاری فضل بن سهل که بعدها به وزارت وی نائل آمد و طاهر بن حسین معروف به طاهر ذو الیمینین، بر برادرش « امین عباسی » (م: 198هـ. ق) خروج کرده و پس از چندی در سال 198هجری قمری بغداد را به وسیله طاهر، تصرف کرده، به زندگی امین خاتمه داده و به عنوان خلیفه عباسی انتخاب گردید. حادثه بزرگ زندگی وی، انتخاب امام علی بن موسی الرضا علیهماالسلام (م: 203هـ. ق) به ولایت عهدی است. این امر بعدها باعث دردسرهایی برای وی در بغداد گردید چنانکه بزرگان عباسی عموی وی ابراهیم بن مهدی را به خلافت برگزیدند و مأمون تنها با شهادت امام علیه السلام و تصرف بغداد که با جنگی همراه بود توانست به مشکلات مذکور پایان دهد. مأمون را سخی و دانشمند توصیف کرده اند. برخی نیز او را شیعه دانسته اند. علاقه وافر وی به ترجمه آثار زبان های دیگر به عربی، دوره او را دوره ورود اندیشه فلسفه یونانی به سرزمین های اسلامی ساخته است. وی دارای تربیتی ایرانی بوده و نسبت به آل ابی طالب با رأفت برخورد می کرده است. تعصب وی در مسئله خلق قرآن، باعث پیدایش بحث های زیاد و باروری علم کلام در دوره اوست. مأمون در سال 218 هجری قمری درحالی که 48 سال داشته است وفات می کند و پس از وی، خلافت به برادرش معتصم عباسی می رسد. [۲]
پانويس
- ↑ دائرة المعارف فارسی، غلامحسن مصاحب، ج2، ص2618
- ↑ البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج10، ص197 / لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، ذیل عنوان مأمون / سیر اعلام النبلاء، محمد بن احمد ذهبی، ج9، ص44