دارابجرد

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

دارابْگِرد نام یکی از پنج شهرستان ایالت پارس در ایران قدیم بوده است. به آن داراگِرد و دارابْجِرد نیز گفته می‌شده است.[۱] قبادخوره یا کورهٔ قباد یکی از تقسیمات فارس قدیم بود که شامل شهرهای اَرْجان یا اَرَجان (اَرْغان، بهبهان کنونی)[۲]، جِنابا (جِنابِه، بندر گناوه فعلی)، رَی‌شَهر[۳]، مَهروبان (ماه‌رویان) و سینیز می‌شد. مرکز این کوره شهر ارجان (بهبهان) بود.[۴]

تقسیمات ایالت فارس

ایالت فارس از دورهٔ قبل از اسلام به پنج خوره (کوره) تقسیم شده‌بود (برای کوره معانی مختلفی ذکر شده از جمله روشنایی، شهر، ولایت و استان). این پنج کوره که در دوره بعد از اسلام نیز برقرار بودند، عبارتند از:

چنان که مشخص است به جز کوره استخر که نام قدیمی خود را حفظ کرده‌بود، سایر ایالات به نام بنیان‌گذاران آن‌ها نامگذاری شده‌بود.

دارابگرد در تاریخ

در عهدنامه صلح میان حسن بن علی علیه السلام و معاویه تنها خراج این شهر به امام حسن واگذار شده است. این مساله نشان از اهمیت این شهر در آن روزگار دارد. با مراجعه به کتاب دست نوشته شهر من داراب به قلم حسین آزما مطالب زیادی در مورد یکی از قدیمیترین شهرهای کشور باستانی ایران می‌توان بدست آورد. درفاصله ۶کیلومتری شهرفعلی داراب آثارشهرتاریخی دارابگردنخستین پایتخت سلسله ساسانیان ویکی ازقدیمی‌ترین شهرهای ایران باستان قراردارد. این شهرکه قدمت آن به عصر هخامنشیان می‌رسد درمیان دشت وسیع و حاصلخیز هشیوار به دلیل شرایط امنیتی آن زمان واهمیت شهر به صورت مدور بنا گردیده است وازاین جهت در ردیف اولین شهرهای مدور داخل فلات ایران محسوب می‌گردد. پیرامون شهردیوار مخروطی عظیمی از گل رس و سنگ و ملاط آهک ساخته شده که ارتفاع آن به بیش از۱۰متر می‌رسد این دیوار درطول زمان دچار فرسایش شده وارتفاع آن اکنون به حدود ۷ متر می‌رسد وجود ماده چسبنده‌ای درمیان ملاط و گل به کار رفته در دیوار سبب شده با گذشت بیش از ۲۶۰۰ سال این دیوار با تخریب کم پابرجا واستوار باقی بماند. پشت دیوار خندق بذرکی برای حفاظت بیشتر از شهر ایجاد نموده بودند که دسترسی به شهر را در مواقع خطر بسیار مشکل می‌کرده‌است. عمق این خندق بیش از ۱۰ متر و عرض آنحدود۵۰ متر بوده‌است که این قسمت نیز دچار فرسایش شده‌است این خندق پیوسته مملو ازآب بوده و به گفته مورخین متقدم درآن گیاهانی بوده که به دورپای افرادی که واردخندق می شده‌اند می پیچیده ومانع از شنا کردن آنها می شده است آب موردنیاز خندق از رودخانه‌های اطراف از جمله رود بال تامین می‌شده است. اختصاصی از سایت داراب شناسی] شهر باستانی دارابگرد از بناهای متعلق به عهد هخامنشیان، با قدمتی حدود ۲۵۰۰ سال، در هفت کیلومتری جنوب غرب شهر فعلی داراب در نزدیکی جاده داراب- فسا، در مجاورت روستای جمسی و مدفن منسوب به دحیه بن مظفر بن فروه (دحیه کلبی) از یاران نزدیک و مشهور پیامبر اسلام (ص) واقع است. دارابگرد دارای معماری خاص آن دوران به صورت مدور و با تاثیر از اردوگاه‌های نظامی حکومت آشور بنا شده و بنا به مقتضیات زمانه محصور در دیواره‌ای سراسر گلی به طول تقریبی ۶۴۰۰ متر با باروها، برجک‌ها، دروازه‌ها و پل‌های متحرک بوده و کانالی پر از آب به عرض متوسط ۳۰ متر و عمق ۴ الی ۵ متر آن را احاطه می کرده و شعاع آن برابر با ۱۰۲۰ متر و دارای مساحت اندکی بیش از ۳۲ کیلومتر مربع بوده است.

مطابق روایات افسانه‌ای آنچنان که در منابع متعدد از جمله تاریخ طبری و شاهنامه فردوسی آمده بنای شهر، توسط داراب از نوادگان اسفندیار پهلوان نامدار شاهنامه انجام گردیده است. با مطابقت تاریخ افسانه‌ای با تاریخ واقعی، احداث دارابگرد توسط داریوش اول (۵۲۲ تا ۴۸۶ قبل از میلاد) یا داریوش دوم پسر اردشیر اول (۴۲۴ تا ۴۰۴ قبل از میلاد) صورت گرفته است. در قرون اخیر مطابق کاوش‌ها و تحقیقات باستان شناسی توسط ایران شناسانی نظیر «گیرشمن» احداث دارابگرد را به زمان اشکانیان مربوط دانسته‌اند که با تلفیق آن چه در متون قدیمی در مورد احداث این شهر آمده و در نظر گرفتن نظریات گیرشمن (ایران از آغاز تا اسلام ص ۳۲۵ و ۳۲۴) می‌توان پنداشت نطفه اولیه شهر به صورت پادگان نظامی و شهری کوچک به عنوان محل نگهداری اسرای روم، در زمان هخامنشیان به وجود آمده ولی در دوران اشکانیان گسترش یافته و با احداث تاسیسات جدید به صورت شهری بزرگ و پررونق درآمده باشد. اما اوج اهمیت و رونق دارابگرد به دوران ساسانیان مربوط می‌گردد. در اواخر عهد اشکانی به هنگام پادشاهی اردوان پنجم، حکمران دارابگرد اردشیر بابکان بودکه کار خود را از این شهر آغاز نمود و سر به شورش برداشت و سرانجام با شکست اردوان عنوان پادشاهی یافت و امپراطوری ساسانی را بنیان نهاد. در زمان ساسانیان امپراطوری پهناور ایران به چهار ایالت مهم تقسیم شده بود که در راس هر ایالت یک سپهبد قرار داشت. این ایالات عبارت بودند از:

۱ -ایالت خراسان شامل نیشابور، هرات، مرو و... حاکم این ایالت را سپهبد خراسان می‌گفتند.

۲-ایالت قهستان شامل طبرستان، ری، قزوین، زنجان و آذربایجان که حاکم آن را سپهبد آذربایجان می‌نامیدند.

۳-ایالت فارس و کرمان که شهرهای آن استخر، کازرون، فسا، دارابگرد و... بود و حاکم آن را سپهبد فارس می‌گفتند.

۴-ایالت عراق که ۴۸ ناحیه در امتداد رودخانه فرات داشت و حاکم آن را سپهبد مغرب می‌نامیدند (تاریخ یعقوبی ص ۲۱.

چنان که مشخص است در این دوران ایالت فارس از تقسیمات چهارگانه امپراطوری به شمار می‌رفت و به دلیل وسعت زیاد و توجه به این مورد که از دیرباز مرکز مهم دیانت زرتشتی بود و جایگاه پادشاهان سر سلسله دودمان ساسانی به شمار می‌آمد، حائز اهمیت فراوان بود و بدین لحاظ از ایالات مهم کشور محسوب می‌گردید و تا مدت‌ها پایتخت پادشاهان این سلسله در آن قرار داشت. در ترجمه تاریغ یعقوبی آمده است: مرکز پادشاهان پارس -در آغاز سلطنت اردشیر بابکان- استخر از استان فارس بود. سپس پادشاهان پیوسته جابجا می‌شدند تا انوشیروان پسر قباد پادشاهی یافت و در مدائن فرود آمد و آن جا پایتخت گردید. (تاریخ یعقوبی ص ۲۱

در تمام دوران ساسانیان، دارابگرد از مراکز مهم ایالت پارس محسوب می‌شد و بعد از اسلام نیز کماکان شهری با اهمیت و پررونق ماند اما در نیمه اول قرن ششم هجری به دلیل وقوع جنگ‌های متعدد بین شاهان محلی شبانکاره با سلجوقیان، ویران شد و اهالی آن به نواحی اطراف مهاجرت کردند. سرانجام در اواخر قرن هشتم هجری شهر فعلی داراب بنا شد. و از این به بعد پسوند گِرد از انتهای آن حذف گردید و عنوان داراب را یافت.

وجه تسمیه دارابگرد:

دارابگرد از دو کلمه داراب و گِرد تشکیل شده و چنان که ذکر شد منسوب به داراب از پادشاهان کیانی (هخامنشی) است در مورد واژه «گرد» معانی مختلفی از جمله شهر و مدینه، مدور و دایره شکل و ساخته شده توسطِ (نام فرد) ذکر شده که تمام این معانی در رابطه با نامگذاری دارابگرد مصداق دارد. بدین معنا که دارابگرد از بدو تاسیس شهر بوده، طرح آن مدور است و توسط داراب نیز ساخته شده است. در فارسنامه ناصری کلمه گِرد مترادف شهر آمده و ذکر شده: گرد به معنای شهر باشد و جِرد معرب آن است. (فارسنامه جلد ۲ ص ۱۳۰۶).

در برهان قاطع و فرهنگ آنندراج به معنای دور و حوالی و پیرامون آمده و فرهنگ معین آن را به معنی «ساخته و کرده» آورده و ذکر می‌کند در اواخر اسامی امکنه می‌آید و معنای شهر ساخته شده توسطِ (اسم خاص) می‌دهد. مثل بروگرد (بروجرد) و دارابگرد. به نوشته فرهنگ دهخدا «گرد» و «گرت» در زبان پهلوی به معنای مدور و در زبان فارسی باستان احتمالاً «کرتا» بوده است. دهخدا این کلمه را به معنای شهر و مدینه آورده هم چون دارابگرد و سیاوش گرد که مراد از آن شهر داراب و شهر سیاوش است، به عنوان مثال (از شاهنامه فردوسی):

چو دیوار شهر اندر آورد گرد

ورانام کردند دارابگرد

و یا:

زخَتلان و از تَرمَذ و ویسه گرد

زهر سو سپاه اندر آورد گِرد

امروزه در برخی اماکن به صورت مزید مؤخر مکانی باقی‌مانده است از جمله: دشت گرد، سوسن گرد، لاسگرد، بروگرد (بروجرد)، خسروگرد، داراب گرد (دارابجرد)، فیروزگرد، شاپورگرد، بختاگرد (بختاجرد) و کوهگرد (گوهجرد) بنابراین دارابگرد به معنای ساخته شده توسط داراب یا حاصل کار داراب است. ابن بلخی در شرح حال دارای اکبر پسر بهمن می‌نویسد: چون پادشاهی بدو رسید... شهر دارابگرد از پارس، دارا، بکرد. (فارسنامه ابن بلخی ص ۵۵) در مسالک الممالک استخری نیز به همین معنا اشاره شده و دارابگرد را از ساخته‌های ملک دارا معرفی می‌کند. (مسالک الممالک ص ۱۱۰)

همچنین ابن حوقل در کتاب صوره الارض می‌نویسد: دارابجرد ساخته دارابن دارا و دارابجرد یعنی ساخته دارا (سفرنامه ابن حوقل ص ۴۷)

در تاریخ ثعالبی تالیف محمد بن اسماعیل ثعالبی نیشابوری (وفات۴۲۹ قمری) که ترجمه «غرر اخبار ملوک فرس و سیرهم» است آمده:

چون هما کارها را به دارا سپرد، وی بر تخت شاهی نشست و تاج بر سر نهاد و در سرزمین فارس دارابگرد را بساخت و اسیران روم را در آن جا سکونت فرمود. (تاریخ ثعالبی ص ۲۴

در فارسنامه ناصری به وجه تسمیه دارابگرد بدین گونه اشاره رفته است:کلمه «دار» در لغت به معنی پرورنده است. پس داراب یعنی پرورنده آب (پرورش یافته در آب) و این بلوک را برای فراوانی چشمه‌های آب گوارا و رودخانه‌های بسیار، دارابجرد که در اصل دارابگرد است نیز گویند.

برای آنکه در شاهنامه فرموده است: این شهر را داراب کیانی پسر بهمن بساخت و «گرد» به معنای شهر باشد و«جرد» معرب آن است و چون همای، داراب را بزاد در صندوقش گذاشت و بر روی آب رودخانه «فرات» روانه اش بداشت و به این جهت او را «دار آب»گفتند. (فارسنامه ناصری ج۲ ص۱۳۰۶)

محمد پروین گنابادی در پانویس کتاب «برگزیده مشترک یاقوت حموی» نوشته است:

صاحب حدود العالم در ضمن سخن از ناحیت فارس، داراگرد را شهری خرم و آبادان یاد کرده است و یاقوت حموی می‌گوید: کلمه دارابگرد، گاه به صورت مخفف، الف اول آن حذف می‌شود و «درابجرد» گویند و اصل، کلمه اول ترکیب است و معنی آن به فارسی کار داراب (عمل داراب) است و داراب همان دارا است که اسکندر وی را کشت. درابجند هم آمده است. (برگزیده مشترک یاقوت حموی پانویس ص ۴۶)

به هر حال نام دارابگرد در کتاب حدود العالم «داراگرد»، در متون عربی «دارابجرد»، در معجم البلدان «درابجرد» و در بسیاری ماخذ دیگر، «دارابگرد» آمده است.

در رابطه با علل نامگذاری پادشاه کیانی (بنیان گذار شهر دارابگرد) به نام داراب، محمد بن جریر طبری در کتاب عظیم خود یعنی تاریخ طبری آورده است: گویند وقتی بهمن بمرد، پسرش در شکم «خمانی«(همای) بود و پس از چند ماه که پادشاهی کرد او را بزاد و نخواست این را علنی کند و او را به صندوقی نهاد و گوهری گرانقدر همراه وی کرد و به «رود کُر» در استخر و به قولی به «رود بلخ» افکند و تابوت به دست آسیابانی از اهل استخر افتاد که طفل کوچک وی مرده بود و چون «دارا» را بیافت او را پیش زن خود برد و از زیبایی وی و گرانقدری گوهری که همراه داشت، خرسندی کرد و پرستاری او کردند و چون رشد کرد و خمانی (همای) مُقر شد که بد کرده و پسرش را در خطر هلاک انداخته، کارش علنی شد و چون به کمال رسید و امتحانش کردند همه صفات شاهزادگان را داشت و خمانی (همای) تاج بدو داد و کار شاهی را به دست گرفت و خمانی به فارس رفت و شهر استخر را بنیان کرد و... (تاریخ طبری ج ۲ ص ۴۸۶-۴۸۵).

در همین کتاب، طبری واقعه‌ای را نقل می‌کند که مشخص می‌سازد سال‌ها قبل از تاسیس شهر دارابگرد این ناحیه، مکانی آبادان بوده و سابقه تمدن داشته است. طبری می‌نویسد: وقتی خمانی (همای) سپاه به جنگ روم فرستاد و اسرای بسیار برای وی آوردند بگفت تا بنایان رومی که در آن میان بودند در هر گوشه از حوزه استخر (پارس) بنایی بلند و شگفت آور به سبک روم بسازند. یکی از بناها در شهر استخر بود دیگری در راه دارابگرد در یک فرسخی شهر و... (تاریخ طبری جلد ۲ ص۴۸۶).

اشاره طبری احتمالاً به آتشکده آذرجو است که در نزدیکی روستای کرسیا ساخته شده و بقایای آن در حال حاضرنیز قابل مشاهده است آن چه طبری آورده مربوط به زمان همای و قبل از پادشاهی داراب و احداث دارابگرد است. اما زیباترین روایت از داستان داراب و علت نامگذاری وی متعلق به شاهنامه فردوسی است: بعد از کشته شدن اسفندیار پهلوان شاهنامه و پسر گشتاسب به دست رستم، گشتاسب پادشاهی را به نوه اش بهمن- پسر اسفندیار- واگذار کرد، مدت پادشاهی بهمن ۹۹ سال بود. وی در حیات خود فرزند دخترش «همای» که هنوز متولد نشده بود را ولی عهد خود قرار داد:

چنین گفت کاین پاکتن چهرزاد

زگیتی فراوان نبودست شاد

سپردم بدو تاج و تخت بلند

همان لشکر و گنج و بخت بلند

ولی عهد من او بود در جهان

همان کس کز و زاید اندر نهان

اگر دختر آید ورا گر پسر

ورا باشد این تخت و تاج و گهر

بعد از مرگ بهمن، همای چهرزاد در حالی که بار دار بود جانشین پدر گردید ولی بعد از تولد پسر، وی را یارای دل کندن از تخت شاهی نبود:

هما تخت شاهی پسند آمدش

جهان داشتن سودمند آمدش

بدین لحاظ دستور داد، پسرش را در جعبه‌ای چوبین گذارند و بر آب رودخانه فرات رها سازند.

صندوق چوبی توسط زن گازری (رختشویی) از آب گرفته شد و چون فرزندش را تازه از دست داده بود، کودک را به فرزندی پذیرفت و به دلیل آن که وی را از آب گرفته بود «داراب» نام نهاد.

سوم روز داراب کردند نام

کز آب روان یافتندش کنام

بعد از این که داراب به جوانی رسید، روزی زن گازر ماجرا را به وی باز گفت. در این هنگام سپاه روم به ایران حمله آورده بود. داراب نزدیکی از سپهبدان همای به نام «رشنواد» جهت شرکت در جنگ نام نوشت. رشنواد فره ایزدی را در او تشخیص داد و از نام و نسب اش پرسید و سرانجام از روی شواهد وی را شناخت. داراب در جنگ با رومیان از خود رشادت‌ها نشان داد. رشنواد گازر و شویش را به حضور طلبید و از آن‌ها حقیقت را جویا شد. آنان نیز واقعیت امر را گفتند بعد از آن رشنواد، داراب را به نزد همای برد، وی فرزند را شناخت و عذر تقصیر آورد و بعد از ۳۲ سال پادشاهی:

چو آمد به نزدیک ایوان فراز

همای آمد از دور و بردش نماز

برافشاند آن گوهر شاهوار

فرو ریخت از دیده خون بر کنار

جوان را گرفت اندر آغوش تنگ

ببوسید و گسترد رویش به چنگ

بیاورد و بر تخت زرین نشاند

دو چشمش به دیدار او خیره ماند

چو داراب بر تخت زرین نشست

همای آمد و تاج شاهی به دست

بیاورد و بر تارک او نهاد

جهان را به دیهیم او مژده داد

(شاهنامه فردوسی- تصحیح ژول مول- جلد ۵- ص ۱۳۴۳)

روایت فردوسی از دودمان پادشاهی ایران و شرح حال همای و داراب در سایر تالیفات تاریخی نیز بازگو شده است. از جمله در تاریخ ثعالبی آمده:

چون هما، کارها را به دارا سپرد، وی بر تخت شاهی نشست و تاج بر سر نهاد و همگان را از خاص و عام، پروانه حضور داد و بر آنان سخن راند، خداوند را ستایش کرد که او را شاه کشور گردانید و بر عهده گرفت که رفتار نیکو داشته باشد و بر مردم کارها آسان بگیرد. بر او نماز بردند و ستایشش کردند... دارا در سرزمین فارس، دارابگرد را بساخت و اسرای روم را آنجا سکونت فرمود، آتشکده‌ها بنیان کرد و به جز آن، شهرها بساخت که همگی نام بردار بودند. (تاریخ ثعالبی- ص۲۴

ابن بلخی نیز در شرح حال خمانی (همای) دختر بهمن که مدت پادشاهی او را سی سال ذکر کرده نوشته است: نسب او و حال او یاد کرده آمد و به روایتی این چنین است کی این خمانی مانند لقبی است، اما نام او «شهر آزاد» بوده است. (فارسنامه ابن بلخی ص ۱۵)

گفتنی است نخستین مدرسه داراب که در سال ۱۳۰۳ شمسی «شهر آزاد» نام نهاده شد به نحوی با تاسیس شهر داراب مرتبط است و از حسن سلیقه نامگذاران آن حکایت می‌کند. ابن بلخی هم چنین در شرح حال داراب وی را «دارای اکبر» می‌نامد در مقابل «دارای کوچک» که پسرش بود و بعد از وی سلطنت یافت. دارای کوچک در نبرد با اسکندر رومی شکست یافت و حکومت را وا گذاشت. به نظر می‌رسد در روایات افسانه‌ای، شخصیت داریوش اول و داریوش دوم هخامنشی هر دو در وجود «داراب» پسر همای و بنیانگذار شهر دارابگرد تجلی یافته و «دارای کوچک» (پسر داراب) همان داریوش سوم باشد که آخرین پادشاه هخامنشی است و بعد از وی اسکندر و جانشینانش بر جای او تکیه زدند و بر ایران حاکم شدند.

پانویس

الگو:پانویس

منابع

سایت جامع داراب شناسی {http://edarab.ir/post-92.html}
  1. دهخدا، علی‌اکبر. لغت‌نامهٔ دهخدا. مدخل دارابگرد
  2. الگو:یادکرد-دهخدا
  3. الگو:یادکرد-دهخدا
  4. جغرافیای تاریخی شهرها، ص ۳۵۸
  5. جغرافیای تاریخی شهرها، ص ۳۵۶