غیلان بن مروان دمشقی

از دایره المعارف فرق اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۱:۱۴ توسط Rahim (بحث | مشارکت‌ها) غیلان بن مروان دمشقی» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بی‌پایان) [انتقال=فقط مدیران] (بی‌پایان)) [آبشاری])

پرش به: ناوبری، جستجو

نام وی را برخی غیلان بن مروان، برخی غیلان بن مروان دمشقی، برخی غیلان بن مسلم دمشقی، برخی غیلان بن مسلم قطبی، برخی غیلان بن ابی غیلان و برخی دیگر غیلان بن یونس ذکر کرده اند. در حالی که ترجمه نویسان بعضاً دو نام از نام های فوق را مورد اشاره قرار داده و آن ها را متحد دانسته اند. کنیه وی ظاهراً ابومروان است و کنیه دیگری به وی نسبت داده نشده است. آنچه درباره او در ترجمه های رایج اهل سنت موجود است، نسبت وی به قَدَریه است و برخی وی را پس از معبد جهنی (مقتول 80هـ. ق) دومین نفری می دانند که عقیده «قدر» را در امت اسلامی مطرح ساخته است. این در حالی است که ابن حجر عسقلانی وی را از اصحاب حارث، که ادعای پیامبری داشته معرفی کرده است. در مقابل احمد بن یحیی بن مرتضی از وی با عظمت یاد می کند و حضور او در دربار عمر بن عبدالعزیز (م: 101هـ. ق) را نوعی حضور معنوی دانسته و خطابه هایی را به او نسبت می دهد که در آن ها غیلان صراحتاً بنی امیه را متهم به غصب خلافت کرده و با اجازه عمر بن عبدالعزیز درب های بیت المال را به روی مستمندین می گشاید. احمد بن یحیی بن مرتضی همین سخنان را باعث کینه هشام بن عبدالملک خلیفه بعدی اموی (م: 125هـ. ق) و در نتیجه قتل غیلان می داند. در مقابل دیگر ترجمه نویسانِ اهل سنت بر این باورند که عمر بن عبدالعزیز، غیلان را از عقائد قَدَریه توبه داد، لکن پس از مرگ عمر، غیلان دوباره عقائد خویش را ابراز نمود و در نتیجه به دستور هشام بن عبدالملک در دروازه دمشق مصلوب گردید. مرگ وی را برخی 105 هجری قمری ذکر کرده اند، که با توجه به آغاز خلافت هشام در سال 105 هجری قمری، باید آن را در آن سال و یا پس از آن دانست. [۱]


پانويس

  1. الاعلام قاموس التراجم، خیرالدین زرکلی، ج5، ص124 / الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، عبدالرحیم خیاط، ص213 / تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج51، ص129 / لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج5، ص425 / المقالات و الفرق، سعد بن عبدالله، ص132 / المغنی فی الضعفاء، محمد بن احمد ذهبی، ج2، ص183 / الملل و النحل، محمد شهرستانی، ج1، ص142 / المنیة و الامل فی شرح الملل و النحل، احمد بن یحیی بن مرتضی، ص30