صَخر بن حَرب بن امیة: تفاوت بین نسخه‌ها

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو
جز (Admin صفحهٔ صخر بن حرب بن امیة را به صَخر بن حَرب بن امیة منتقل کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
ابوسفیان صَخر بن حَرب بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، از مردان مشهور عرب در صدر اسلام است. او را گاهی به کنیه ابوحنظله نیز خوانده اند. تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی ده سال پیش از عام الفیل (560م) متولد شد و پدرش حرب در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگهای فجار بود. وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است. با آغاز دعوت [[پیامبر صلی الله علیه و آله]]، ابوسفیان جزء سرسخت ترین دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش مانند ابوجهل و ابولهب کمتر دانسته اند. در جنگ بدر، حنظله پسر ابوسفیان کشته شد و پسر دیگر او به نام عمرو اسیر شد که بعداً آزاد گردید. در سال سوم هجری قمری، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی [[مدینه]] حرکت کرد. در احد نزدیکی [[مدینه]]، جنگ سختی روی داد که مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه عموی [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] به شهادت رسیدند. پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز کوه برآمد و ضمن ستایش بتان، [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] را به نبردی دوباره در بدر وعده داد. سال بعد [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده گاه، قریشیان را متقاعد کرد که به [[مکه]] بازگردند. سال دیگر ابوسفیان با یاری یهودیان [[مدینه]] پیکار خندق را بر ضد [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] ترتیب داد، اما با تدبیر و هوشمندی [[پیامبر صلی الله علیه و آله]]، سپاه ابوسفیان و متحدان او ناکام بازگشتند و [[مدینه]] رهایی یافت. سرانجام پس از دشمنی و پیکارهای متعدد، ابوسفیان در سال 8 هجری قمری به هنگام فتح [[مکه]] به یاری و وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد [[پیامبر اکرم]] صلی الله علیه و آله آمد و اسلام آورد و [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] خانه او را پناهگاه امن اعلام کرد. پس از آن ابوسفیان و خانواده اش در شمار مسلمانان درآمدند و [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] او را به امارت [[نجران]] فرستاد. در همان سال در جنگ حنین، ابوسفیان فرماندهی گروهی جنگجو را برعهده داشت و در پایان جنگ [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] به ابوسفیان و فرزندانش غنایم بیشتری بخشید. گفته اند در غزوه [[طائف]] بود که ابوسفیان یک چشمش را از دست داد. از پاره ای روایات چنین برمی آید که هنگام رحلت [[پیامبر صلی الله علیه و آله]]، ابوسفیان والی [[نجران]] بود و آنگاه به [[مکه]] آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به [[مدینه]] رفت و در آن شهر ساکن شد. پس از رسیدن [[ابوبکر]] به خلافت، ابوسفیان از این که مردی از کم ارج ترین طوایف قریش به خلافت برگزیده شده، ناراضی و آشفته به نظر مي‌رسید و احتمالاًً در اندیشه فتنه انگیزی بود، با این همه وی در 15 هجری قمری در پیکار یرموک که فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شرکت داشت و سپاه اسلام را به مبارزه و پایداری تشویق مي‌کرد. گفته اند که وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد. از برخی روایات چنین برمی آید که ابوسفیان، فرزندش [[معاویة بن ابی سفیان]] را از مخالفت با [[عمر بن خطاب|عمر]] برحذر داشت و به او سفارش کرد که باید از وی پیروی کند. پس از رسیدن [[عثمان بن عفوان|عثمان]] به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد. وی در 30 یا 31 و یا 32 و یا 33 هجری قمری درگذشت. او را از [[زنادقه]] قریش خوانده اند. یکی از دختران او به نام ام حبیبه است که به [[حبشه]] هجرت کرد سپس به [[مدینه]] بازگشت و [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] با او ازدواج کرد. <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج5، ص556</ref>
+
ابوسفیان صَخر بن حَرب بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، از مردان مشهور عرب در صدر اسلام است. او را گاهی به کنیه ابوحنظله نیز خوانده اند. تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی ده سال پیش از عام الفیل (560م) متولد شد و پدرش حرب در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگهای فجار بود. وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است. با آغاز دعوت [[پیامبر صلی الله علیه و آله]]، ابوسفیان جزء سرسخت ترین دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش مانند [[ابوجهل]] و [[ابولهب]] کمتر دانسته اند. در جنگ بدر، حنظله پسر ابوسفیان کشته شد و پسر دیگر او به نام عمرو اسیر شد که بعداً آزاد گردید. در سال سوم هجری قمری، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی [[مدینه]] حرکت کرد. در احد نزدیکی مدینه، جنگ سختی روی داد که مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شهادت رسیدند. پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز کوه برآمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به نبردی دوباره در بدر وعده داد. سال بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده گاه، قریشیان را متقاعد کرد که به [[مکه]] بازگردند. سال دیگر ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه پیکار خندق را بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله) ترتیب داد، اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه و آله)، سپاه ابوسفیان و متحدان او ناکام بازگشتند و مدینه رهایی یافت. سرانجام پس از دشمنی و پیکارهای متعدد، ابوسفیان در سال 8 هجری قمری به هنگام فتح مکه به یاری و وساطت [[عباس بن عبدالمطلب]]، نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و اسلام آورد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) خانه او را پناهگاه امن اعلام کرد. پس از آن ابوسفیان و خانواده اش در شمار مسلمانان درآمدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را به امارت [[نجران]] فرستاد. در همان سال در جنگ حنین، ابوسفیان فرماندهی گروهی جنگجو را برعهده داشت و در پایان جنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ابوسفیان و فرزندانش غنایم بیشتری بخشید. گفته اند در غزوه [[طائف]] بود که ابوسفیان یک چشمش را از دست داد. از پاره ای روایات چنین برمی آید که هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ابوسفیان والی نجران بود و آنگاه به مکه آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به مدینه رفت و در آن شهر ساکن شد. پس از رسیدن [[ابوبکر]] به خلافت، ابوسفیان از این که مردی از کم ارج ترین طوایف قریش به خلافت برگزیده شده، ناراضی و آشفته به نظر مي‌رسید و احتمالاًً در اندیشه فتنه انگیزی بود، با این همه وی در 15 هجری قمری در پیکار یرموک که فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شرکت داشت و سپاه اسلام را به مبارزه و پایداری تشویق مي‌کرد. گفته اند که وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد. از برخی روایات چنین برمی آید که ابوسفیان، فرزندش [[معاویة بن ابی سفیان]] را از مخالفت با [[عمر بن خطاب|عمر]] برحذر داشت و به او سفارش کرد که باید از وی پیروی کند. پس از رسیدن [[عثمان بن عفوان|عثمان]] به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد. وی در 30 یا 31 و یا 32 و یا 33 هجری قمری درگذشت. او را از زنادقه قریش خوانده اند. یکی از دختران او به نام [[ام حبیبه]] است که به [[حبشه]] هجرت کرد سپس به مدینه بازگشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با او ازدواج کرد. <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج5، ص556</ref>
  
  
 
==پانويس==
 
==پانويس==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۳۳

ابوسفیان صَخر بن حَرب بن امیة بن عبدالشمس بن عبدمناف، از مردان مشهور عرب در صدر اسلام است. او را گاهی به کنیه ابوحنظله نیز خوانده اند. تاریخ دقیق تولد او روشن نیست، به روایتی ده سال پیش از عام الفیل (560م) متولد شد و پدرش حرب در روزگار خود پیشوای بنی امیه و فرمانده آنان در جنگهای فجار بود. وی پیش از اسلام از بزرگان قریش بوده و پیشه بازرگانی داشته است. با آغاز دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله، ابوسفیان جزء سرسخت ترین دشمنان او شد، با این همه شدت مخالفتِ او را از دیگر سران قریش مانند ابوجهل و ابولهب کمتر دانسته اند. در جنگ بدر، حنظله پسر ابوسفیان کشته شد و پسر دیگر او به نام عمرو اسیر شد که بعداً آزاد گردید. در سال سوم هجری قمری، ابوسفیان در رأس سپاهی بزرگ به قصد انتقام از مسلمانان به سوی مدینه حرکت کرد. در احد نزدیکی مدینه، جنگ سختی روی داد که مسلمانان شکست خوردند و نخبگانی از آنان چون حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به شهادت رسیدند. پس از نبرد، ابوسفیان بر فراز کوه برآمد و ضمن ستایش بتان، پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به نبردی دوباره در بدر وعده داد. سال بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله) به بدر آمد، اما ابوسفیان پیش از رسیدن به وعده گاه، قریشیان را متقاعد کرد که به مکه بازگردند. سال دیگر ابوسفیان با یاری یهودیان مدینه پیکار خندق را بر ضد پیامبر (صلی الله علیه و آله) ترتیب داد، اما با تدبیر و هوشمندی پیامبر (صلی الله علیه و آله)، سپاه ابوسفیان و متحدان او ناکام بازگشتند و مدینه رهایی یافت. سرانجام پس از دشمنی و پیکارهای متعدد، ابوسفیان در سال 8 هجری قمری به هنگام فتح مکه به یاری و وساطت عباس بن عبدالمطلب، نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و اسلام آورد و پیامبر (صلی الله علیه و آله) خانه او را پناهگاه امن اعلام کرد. پس از آن ابوسفیان و خانواده اش در شمار مسلمانان درآمدند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) او را به امارت نجران فرستاد. در همان سال در جنگ حنین، ابوسفیان فرماندهی گروهی جنگجو را برعهده داشت و در پایان جنگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) به ابوسفیان و فرزندانش غنایم بیشتری بخشید. گفته اند در غزوه طائف بود که ابوسفیان یک چشمش را از دست داد. از پاره ای روایات چنین برمی آید که هنگام رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ابوسفیان والی نجران بود و آنگاه به مکه آمد و چندی در آنجا ماند، سپس به مدینه رفت و در آن شهر ساکن شد. پس از رسیدن ابوبکر به خلافت، ابوسفیان از این که مردی از کم ارج ترین طوایف قریش به خلافت برگزیده شده، ناراضی و آشفته به نظر مي‌رسید و احتمالاًً در اندیشه فتنه انگیزی بود، با این همه وی در 15 هجری قمری در پیکار یرموک که فرماندهی آن با یزید فرزند او بود، شرکت داشت و سپاه اسلام را به مبارزه و پایداری تشویق مي‌کرد. گفته اند که وی در این نبرد چشم دیگرش را نیز از دست داد. از برخی روایات چنین برمی آید که ابوسفیان، فرزندش معاویة بن ابی سفیان را از مخالفت با عمر برحذر داشت و به او سفارش کرد که باید از وی پیروی کند. پس از رسیدن عثمان به خلافت، ابوسفیان نزد وی و در جمع امویان گفت اکنون که گوی خلافت به دست شما افتاده، آن را در میان خود بگردانید و نگذارید که از دستتان بیرون افتد. وی در 30 یا 31 و یا 32 و یا 33 هجری قمری درگذشت. او را از زنادقه قریش خوانده اند. یکی از دختران او به نام ام حبیبه است که به حبشه هجرت کرد سپس به مدینه بازگشت و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با او ازدواج کرد. [۱]


پانويس

  1. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص556