قادیانیه: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی « از فرق منحرف از اسلام. <ref>مفتاح باب الابواب، رئیس الحکمای تبریزی، ص77 / المهد...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
از فرق منحرف از اسلام. <ref>مفتاح باب الابواب، رئیس الحکمای تبریزی، ص77 / [[المهدیة فی الاسلام]]، [[سعد محمد حسن]]، ص270</ref> | از فرق منحرف از اسلام. <ref>مفتاح باب الابواب، رئیس الحکمای تبریزی، ص77 / [[المهدیة فی الاسلام]]، [[سعد محمد حسن]]، ص270</ref> | ||
− | این فرقـه به وسیلـه سیاست [[انگلستان]] در [[هند]] به وجـود آمده است. [[قادیانیه]] پیروان میرزا غلام [[احمد قادیانی]] می باشند. او در اواخر سال 1252 هجری قمری در [[قادیان]] ازبلاد [[پنجاب]] | + | این فرقـه به وسیلـه سیاست [[انگلستان]] در [[هند]] به وجـود آمده است. [[قادیانیه]] پیروان میرزا غلام [[احمد قادیانی]] می باشند. او در اواخر سال 1252 هجری قمری در [[قادیان]] ازبلاد [[پنجاب]] (پنجاب:سرزمینی میان پنج رود به نام های جهلم، جناب، راوی، بئاس و ساتلج. این منطقه جزئی از [[هند]] بوده و بعدها با تشکیل [[پاکستان]]، به یکی از ایالت های این کشور تبدیل شده است. [[لاهور]] مرکز این ایالت است که سابقاً به واسطه آنکه مرکز سلاطین مغول گردیده دارالسلطنه خوانده می شده است)<ref>[[لغت نامه دهخدا]]، [[علی اکبر دهخدا]]</ref> [[هند]] متولد شد و پس از فراگیری مقداری از علوم رایجه، در یکی از دوائر مربوط به [[انگلستان]] استخدام و مدت ها در این شغل باقی بود. در حدود سال 1290هجری قمری که تبلیغ مسیحیت در [[پنجاب]] زیاد شد، قادیانی کتاب بزرگی در چهار جزء به نام براهین [[احمدیه]]، به عنوان دفاع از اسلام منتشر کرد. وی در این کتاب مدعی شده بود که در اثر متابعت از دین اسلام به مخاطبات الهیه مشرف شده و به نام مسیح از جانب خدا به او خطاب شده و او در اثر کثرت این مخاطبات فهمیده است که شباهت کاملی بین او و عیسی علیه السلام از جهت حلم، تواضع، ایثار و توکل وجود دارد، چنان که گویا او و مسیح ثمره یک شجره هستند، در حالی که مسیح از اتباع موسی علیه السلام و قادیانی از عشاق و [[خدّام]] خاتم انبیاء [[محمد صلی الله علیه و آله]] است. وی مدعی بود خدا به وی بشارت داده که روزی به براهین [[عقلیه]] و حجج قاطعه به اسلام خدمت خواهد کرد. درحالی که نمی داند آن روز، چه وقت خواهد بود. |
قادیانی در سال 1308هجری قمری با بیان این مطلب که من مجدد و مصلح این قرن هستم و نبوت به [[محمد صلی الله علیه و آله]] ختم و ولایت به من ختم شده و من از جانب خدا با تمام قدرت، برکت و عزت، فرستاده شدم و مسیحی که وعده داده شده که از آسمان می آید، من هستم، در حالی که مسیح بن مریم مرده است. این ادعا باعث شد که او را تکفیر کرده و پیروان او را به محاکم قضائی بکشند و وی نیز این جملات را تفسیر کرده و در حقیقت منکر گردید، ولی با این حال اگر حکومت [[انگلستان]] دخالت نمی کرد وی به واسطه آن بیانات کشته می شد. | قادیانی در سال 1308هجری قمری با بیان این مطلب که من مجدد و مصلح این قرن هستم و نبوت به [[محمد صلی الله علیه و آله]] ختم و ولایت به من ختم شده و من از جانب خدا با تمام قدرت، برکت و عزت، فرستاده شدم و مسیحی که وعده داده شده که از آسمان می آید، من هستم، در حالی که مسیح بن مریم مرده است. این ادعا باعث شد که او را تکفیر کرده و پیروان او را به محاکم قضائی بکشند و وی نیز این جملات را تفسیر کرده و در حقیقت منکر گردید، ولی با این حال اگر حکومت [[انگلستان]] دخالت نمی کرد وی به واسطه آن بیانات کشته می شد. | ||
سطر ۲۹: | سطر ۲۹: | ||
غلام [[احمد قادیانی]] در صبح سه شنبه، 26 مارس سال 1908میلادی وفات کرد. | غلام [[احمد قادیانی]] در صبح سه شنبه، 26 مارس سال 1908میلادی وفات کرد. | ||
− | پس از قادیانی رفیق او نورالدین، خود را خلیفةالمسیح نامیده و به جای وی نشست. در زمان او [[قادیانیه]] زیاد شدند. وقتی که نورالدین در سال 1913میلادی وفات یافت، برای خود خلیفه ای معین نکرد و به همین سبب اختلاف بزرگی در میان [[قادیانیه]] شکل گرفت، گروهی بر این عقیده بودند که امیر محمد علی که از ابتدا یار غار غلام [[احمد قادیانی]] بوده، خلیفه است و در مقابل، اکثریت متمایل به میرزا بشیرالدین احمد محمود، پسر غلام احمد بودند. به همین دلیل [[قادیانیه]] به دو فرقه تقسیم شده و نام این فرقه را نیز بین خود تقسیم نمودند. فرقه نخست [[قادیانیه]] | + | پس از قادیانی رفیق او نورالدین، خود را خلیفةالمسیح نامیده و به جای وی نشست. در زمان او [[قادیانیه]] زیاد شدند. وقتی که نورالدین در سال 1913میلادی وفات یافت، برای خود خلیفه ای معین نکرد و به همین سبب اختلاف بزرگی در میان [[قادیانیه]] شکل گرفت، گروهی بر این عقیده بودند که امیر محمد علی که از ابتدا یار غار غلام [[احمد قادیانی]] بوده، خلیفه است و در مقابل، اکثریت متمایل به میرزا بشیرالدین احمد محمود، پسر غلام احمد بودند. به همین دلیل [[قادیانیه]] به دو فرقه تقسیم شده و نام این فرقه را نیز بین خود تقسیم نمودند. فرقه نخست [[قادیانیه]] (بالمعنی الاخص) که با پسر در حالی که هنوز سی سال از عمرش نگذشته بود بیعت کردند. مرکز آن ها قادیان بود و گروه دوم فرقه [[احمدیه لاهوریه]] را تأسیس کردند و پیرو میر محمد علی گردیدند. ایشان اگرچه عده ای کم بودند ولی از زعماء و بزرگان [[قادیانیه]] محسوب می شدند و مرکز خود را [[لاهور]] پایتخت [[پنجاب]] قرار دادند. می گویند فرقه [[احمدیه لاهوریه]] به اسلام نزدیک تر است چنان که گویا مؤسس آن، امیر محمد علی بر این باور بوده است که [[محمد صلی الله علیه و آله]] خاتم انبیاء است و به نبوت غلام احمد ایمان نداشته و مسلمانان را تکفیر نمی کرده است. در حالی که [[قادیانیه]] به معنی الاخص به همان عقاید باقی هستند. <ref>مجله العرفان، مجلد18، سال1348، ص94 و مجلد20، 1349، ص333 به قلم سید علینقلی سنهوی و مجلد11، ص1344</ref> |
رک: [[احمدیه (همان قادیانیه)]] . | رک: [[احمدیه (همان قادیانیه)]] . | ||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ ۲۸ مهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۰۹:۲۷
از فرق منحرف از اسلام. [۱]
این فرقـه به وسیلـه سیاست انگلستان در هند به وجـود آمده است. قادیانیه پیروان میرزا غلام احمد قادیانی می باشند. او در اواخر سال 1252 هجری قمری در قادیان ازبلاد پنجاب (پنجاب:سرزمینی میان پنج رود به نام های جهلم، جناب، راوی، بئاس و ساتلج. این منطقه جزئی از هند بوده و بعدها با تشکیل پاکستان، به یکی از ایالت های این کشور تبدیل شده است. لاهور مرکز این ایالت است که سابقاً به واسطه آنکه مرکز سلاطین مغول گردیده دارالسلطنه خوانده می شده است)[۲] هند متولد شد و پس از فراگیری مقداری از علوم رایجه، در یکی از دوائر مربوط به انگلستان استخدام و مدت ها در این شغل باقی بود. در حدود سال 1290هجری قمری که تبلیغ مسیحیت در پنجاب زیاد شد، قادیانی کتاب بزرگی در چهار جزء به نام براهین احمدیه، به عنوان دفاع از اسلام منتشر کرد. وی در این کتاب مدعی شده بود که در اثر متابعت از دین اسلام به مخاطبات الهیه مشرف شده و به نام مسیح از جانب خدا به او خطاب شده و او در اثر کثرت این مخاطبات فهمیده است که شباهت کاملی بین او و عیسی علیه السلام از جهت حلم، تواضع، ایثار و توکل وجود دارد، چنان که گویا او و مسیح ثمره یک شجره هستند، در حالی که مسیح از اتباع موسی علیه السلام و قادیانی از عشاق و خدّام خاتم انبیاء محمد صلی الله علیه و آله است. وی مدعی بود خدا به وی بشارت داده که روزی به براهین عقلیه و حجج قاطعه به اسلام خدمت خواهد کرد. درحالی که نمی داند آن روز، چه وقت خواهد بود.
قادیانی در سال 1308هجری قمری با بیان این مطلب که من مجدد و مصلح این قرن هستم و نبوت به محمد صلی الله علیه و آله ختم و ولایت به من ختم شده و من از جانب خدا با تمام قدرت، برکت و عزت، فرستاده شدم و مسیحی که وعده داده شده که از آسمان می آید، من هستم، در حالی که مسیح بن مریم مرده است. این ادعا باعث شد که او را تکفیر کرده و پیروان او را به محاکم قضائی بکشند و وی نیز این جملات را تفسیر کرده و در حقیقت منکر گردید، ولی با این حال اگر حکومت انگلستان دخالت نمی کرد وی به واسطه آن بیانات کشته می شد.
در همین سال (1308هـ. ق) جامعه احمدیه، به منظور تبلیغ عقائد قادیانی تشکیل شد و مؤسسان این جامعه مدعی بودند، مقصود از تشکیل این جامعه سه چیز است: 1. اتحاد مسلمانان با یکدیگر؛ 2. از بین بردن تعلیمات نصرانیت؛ 3. از بین بردن مجوسیت. در حالی که برخلاف آن چه در ظاهر می گفتند، در حقیقت سه نکته را مورد ترویج و تبلیغ قرار داده بودند. نخست آن که مسیح بن مریم مرده است و غلام احمد، همان مسیح موعود است و چون در اخبار آمده که جز مسیح، مهدی دیگری در کار نیست، در نتیجه غلام احمد همان مهدی است و دوم آن که جهاد با شمشیر از زمره احکام دینی نیست و جهاد باید با برهان و احتجاج باشد و سوم آن که به غلام احمد وحی می شود و او نبی و رسول است، همچنان که به انبیاء بنی اسرائیل که شرع جدیدی نیاورده بودند وحی می شد.
غلام احمد کتب زیادی نوشته است و از جمله در کتاب حقیقة الوحی می نویسد: «خدا را به رؤیت تمثیلی دیدم، به خط خودم اخباری از مغیبات را نوشتم، آن را به خدا عرضه داشتم که امضا کند، خدا هم بی انتظار و تردید، قلم را گرفت و به عادت نویسندگان قلم را تکان داد، من از آن رقده (بیهوشی) به خود آمدم، دیدم بر پیراهنم قطره هائی از آن رنگ سرخ هست آن پیراهن را عبدالله سنوری برای تیمن و تبرک گرفت و الآن پیش اوست». [۳]
در سال 1314هجری قمری و در شب میلاد مسیح، مجلسی توسط نیروهای انگلیسی و با عنوان مبارزه با ادیان دیگر و دفاع از اسلام تشکیل داده شد، تا همه ادیان حاضر شده و مذهب خود را تقریر کنند. در مجلس اول که در حضور هفت تا هشت هزار نفر تشکیل گردید، پیرامون پنج موضوع (که ربط کاملی با موضوعات ادیان نداشت) صحبت شد: 1. تکوین نفسانی و اصلاح اخلاقی و روحانی؛ 2. معنای حیات انسان و راه رسیدن به غرض آن؛ 3. حیات اخروی؛ 4. تأثیر اعمال در زندگانی دنیوی و اخروی؛ 5. عرفان الهی و راه تحصیل آن.
در مجلس اول قادیانی سه ساعت و نیم صحبت کرد اما مطالب وی ناتمام ماند. وی در مجلس دیگر پیرامون موضوع پنجم سخن گفته و تصریح نمود که از وسائل عرفان الهی، وحی است که بر انبیاء و بندگان صالح خدا نازل می شود و در دین اسلام مردانی در این مقام و مرتبه بوده اند و خود او نیز در این مرتبه است و خدا به فضل خود مقام و مرتبه تکلم با خود را به او (غلام احمد قادیانی ) عطا کرده است.
قادیانی ها خود را مسلمان سنی می دانند و به قرآن و حدیث عمل می کنند اما عمل به مذهب حنفی را ترجیح می دهند و بر این باورند که ناسخ و منسوخ در قرآن نیست. از دیدگاه آنان، مرتد کشته نمی شود و احیاء موتی و سایر معجزات که در قرآن است به معنای زنده کردن دلهاست. آنان راه اجتهاد را باز دانسته و به فتوائی که موافق اجتهادشان باشد هرچند مخالف آرای حنفیه به حساب آید ـ عمل می کنند.
قادیانی در کتب خود از عقائد صوفیه اتحادیه، الهام گرفته است. وی گاه خود را عین خدا می داند و می گوید: «عین خدا شدم یعنی مرا مظهر تجلیات ذات خود قرار داد، دیدم که روح خدا بر من احاطه کرده و بر جسمم مستولی شده و مرا در وجود خود پیچیده که دیگر ذره ای از وجودم باقی نمانده و اعضای من اعضای او شده، چشم من چشم او و گوش من گوش او و زبان من زبان او. و در خود یافتم که قدرت و قوت خدا در نفس من فوران می کند و الوهیت او در روح من موج می زند. . . آن وقت خواستم نظام جدیدی خلق کنم، آسمان را خلق کردم و آدم را خلیفه کردم». [۴]
قادیانی مدعی است که در آنچه خدا به او خطاب کرده، بسا او را «یا احمد» صدا زده است و این اشاره ای است به آیه«و مبشراً برسول یأتی مِن بعدی اسمه احمد» [۵] و روشن است که وی می خواسته این آیه را بر خود منطبق سازد، چنان که در یکی از اشعار خود می گوید:
شأن احمد را که داند جز خداوند کریم آن چنان از خود جدا شد کز میان افتاد میم
زان نمط شد محو دلبر کز کمال اتحـاد پیکـر او شد سـراسر مظهر ربّ رحیم [۶] وی هم چنین در جایی می گوید: «خداوند به او وحی کرده انما امرک اذا اردت شیئاً ان تقول له کن فیکون» [۷] و یا می گوید: «إنّی مَظهر لله» [۸] و یا مدعی است که خدا به وی گفته است: «انت من مائنا» [۹]
مخالفین قادیانیه همین عقاید را به صورتی شدیدتر به غلام احمد نسبت داده و قادیانیه را منکر قیامت می دانند و درباره آنان می گویند: «در میان قادیانیه هزاران نفر دیده شده اند که مدعی وحی شده بودند. هر فرض و واجبی را به عقیده آنان می توان تأویل و ترک کرد و چیزی که اهمال بردار نیست، حرمت جهاد و لزوم خضوع در برابر حکومت است. ایشان به اهل هر فرقه و مذهبی می گویند هرچه عبادت کنی، چه سنگ، چه چوب، خوب است چرا که مقصود عبادت خداست. و آنان را به کسب مال وادار می کنند».
غلام احمد قادیانی در صبح سه شنبه، 26 مارس سال 1908میلادی وفات کرد.
پس از قادیانی رفیق او نورالدین، خود را خلیفةالمسیح نامیده و به جای وی نشست. در زمان او قادیانیه زیاد شدند. وقتی که نورالدین در سال 1913میلادی وفات یافت، برای خود خلیفه ای معین نکرد و به همین سبب اختلاف بزرگی در میان قادیانیه شکل گرفت، گروهی بر این عقیده بودند که امیر محمد علی که از ابتدا یار غار غلام احمد قادیانی بوده، خلیفه است و در مقابل، اکثریت متمایل به میرزا بشیرالدین احمد محمود، پسر غلام احمد بودند. به همین دلیل قادیانیه به دو فرقه تقسیم شده و نام این فرقه را نیز بین خود تقسیم نمودند. فرقه نخست قادیانیه (بالمعنی الاخص) که با پسر در حالی که هنوز سی سال از عمرش نگذشته بود بیعت کردند. مرکز آن ها قادیان بود و گروه دوم فرقه احمدیه لاهوریه را تأسیس کردند و پیرو میر محمد علی گردیدند. ایشان اگرچه عده ای کم بودند ولی از زعماء و بزرگان قادیانیه محسوب می شدند و مرکز خود را لاهور پایتخت پنجاب قرار دادند. می گویند فرقه احمدیه لاهوریه به اسلام نزدیک تر است چنان که گویا مؤسس آن، امیر محمد علی بر این باور بوده است که محمد صلی الله علیه و آله خاتم انبیاء است و به نبوت غلام احمد ایمان نداشته و مسلمانان را تکفیر نمی کرده است. در حالی که قادیانیه به معنی الاخص به همان عقاید باقی هستند. [۱۰]
رک: احمدیه (همان قادیانیه) .
پانویس
- ↑ مفتاح باب الابواب، رئیس الحکمای تبریزی، ص77 / المهدیة فی الاسلام، سعد محمد حسن، ص270
- ↑ لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا
- ↑ حقیقة الوحی، غلام احمد، ص255
- ↑ آئینه کمالات اسلام، ص565
- ↑ سوره صف، آیه 6
- ↑ صحیفة الاربعین، عدد3، ص4
- ↑ صحیفة الحکم، ص24
- ↑ کتاب الاستفتاء، ص5
- ↑ صحیفة الاربعین، عدد3، ص34
- ↑ مجله العرفان، مجلد18، سال1348، ص94 و مجلد20، 1349، ص333 به قلم سید علینقلی سنهوی و مجلد11، ص1344