ابومنصور عجلی: تفاوت بین نسخهها
جز («ابومنصور عجلی» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان)) [آبشاری]) |
|||
(۶ نسخههای متوسط توسط ۲ کاربران نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | از معاصرین [[امام محمد باقر]] علیه السلام که در [[تشیع]] غلو نمود و توسط [[امام صادق علیه السلام]] مورد لعن نیز واقع | + | از معاصرین [[امام محمد باقر]] (علیه السلام) که در [[تشیع]] غلو نمود و توسط [[امام صادق علیه السلام]] مورد لعن نیز واقع می شود. وی که از تیره عبدقیس (از قبائل [[احساء]] ) بود، در [[کوفه]] ساکن می گردد. وی خواندن و نوشتن نیز نمی دانسته است. ابومنصور پس از شهادت امام باقر (علیه السلام)، ادعای امامت نمود و مدعی شد حضرت باقر (علیه السلام) امر امامت را به وی تفویض کرده است. پس از آن وی ادعای نبوت نموده و مدعی می شود امر تنـزیل با [[محمد صلی الله علیه و آله]] و امر تأویل با اوست. برخی می نویسند: [[منصوریه (از غلاة شیعه همان کسفیه)|منصوریه]] معتقدند اگر یکی از ایشان چهل نفر از مخالفانش را بکشد، بهشتی است. وی همچنین مدعی بود نبوت تا شش پشت در فرزندان او باقی است و آخرین ایشان قائم آخرالزمان است. وی همچنین مدعی دریافت وحی از [[جبرئیل]] بوده است. گویا حکومت عباسی در پی دستگیری وی برآمده اما او را نیافته است. گویا وی در اوائل قرن دوم هجری قمری در کوفه قیام کرده ولی توسط [[یوسف عمر ثقفی]] والی کوفه، دستگیر شده و مصلوب می گردد. پس از مرگ او، پیروانش به دو گروه محمدیه و [[حُسینیه (از غلاة منصوریه)|حسینیه]] تقسیم شدند. گروه اول معتقد بودند امام باقر (علیه السلام) وی را امام قرار داده ولی بعد از مرگ او، امامت به خاندان علی بازگشته و امام به حق پس از او محمد بن عبد الله [[نفس زکیه]] است. ولی حسینیه بر این باور بودند که پس از ابو منصور، حسین پسر او جانشین پدر گردیده است. ابو منصور به خفه کردن مخالفین خود فتوا داده است. <ref> [[فرق الشیعه]]، [[حسن بن موسی نوبختی]]، ص39 / [[معجم رجال الحدیث]]، [[آیت الله خویی]]، ج22، ص58</ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]] درباره وی می نویسد: «ابومنصور بن سعید بن عجلی ملقب به کِسْفْ و مستنیر، از غالیان مشهور [[شیعه]] است. وی را برخی از قبیله عبدالقیس ميدانند. ابومنصور که برخلاف غالیان دیگر از موالی نبوده و عرب بوده، در کوفه منزلی داشته است. وی افکار غلوآمیزی داشته و خود را به امام باقر (علیه السلام) منتسب کرده و پس از وفات امام باقر (علیه السلام) (114هـ. ق) ادعا کرده که امامت به وی منتقل شده است. وی را امام صادق (علیه السلام) لعن کرده و امام باقر (علیه السلام) از خویش رانده است. گویا ابومنصور ادعای پیامبری نیز داشته است. برخی می گویند وی امام باقر (علیه السلام) را غایب دانسته و خود را خلیفه آن حضرت معرفی می کرده است. وی بر مخالفین خویش بسیار سخت گیر بوده و می گویند اولین کسی است که فتوی به خفه کردن مخالفین خود داده و آن را جهاد مخفی می خوانده است. به همین سبب برخی او را ابومنصور خنّاق (خفه کننده) خوانده اند. بسیاری از حرکات مذهبی و آرای ابومنصور را حرکتی سیاسی دانسته اند. از آرای ابومنصور روشن است که وی جریان امامت را در خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) خارج کرده و با معرفی و جانشین های خود به عنوان امام، مسیر دیگری را انتخاب نموده است. وی خود را «کِسْفْ» (قطعه ای از آسمان به زمین افتاده) که اشاره به آیه و إن یروا کسفاً من السماء ساقطاً <ref> سوره طور، آیه 44</ref> دارد، می دانسته و معتقد بود، او از آسمان به زمین افتاده است. ابومنصور مدت ها در تعقیب بود و در زمان امارت یوسف بن عمرو ثقفی در کوفه دستگیر و به قتل رسید. این حادثه در سال های 120 تا 122 هجری قمری اتفاق افتاده است. پس از مرگ او، گروهی معتقد به امامت محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه شدند که محمدیه خوانده شده اند و گروهی حسین فرزند منصور را جانشین وی می دانستند، این گروه حسینیه نامیده شده اند. » <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج6، ص287</ref> |
+ | |||
+ | |||
+ | ==پانويس== |
نسخهٔ کنونی تا ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۰:۲۳
از معاصرین امام محمد باقر (علیه السلام) که در تشیع غلو نمود و توسط امام صادق علیه السلام مورد لعن نیز واقع می شود. وی که از تیره عبدقیس (از قبائل احساء ) بود، در کوفه ساکن می گردد. وی خواندن و نوشتن نیز نمی دانسته است. ابومنصور پس از شهادت امام باقر (علیه السلام)، ادعای امامت نمود و مدعی شد حضرت باقر (علیه السلام) امر امامت را به وی تفویض کرده است. پس از آن وی ادعای نبوت نموده و مدعی می شود امر تنـزیل با محمد صلی الله علیه و آله و امر تأویل با اوست. برخی می نویسند: منصوریه معتقدند اگر یکی از ایشان چهل نفر از مخالفانش را بکشد، بهشتی است. وی همچنین مدعی بود نبوت تا شش پشت در فرزندان او باقی است و آخرین ایشان قائم آخرالزمان است. وی همچنین مدعی دریافت وحی از جبرئیل بوده است. گویا حکومت عباسی در پی دستگیری وی برآمده اما او را نیافته است. گویا وی در اوائل قرن دوم هجری قمری در کوفه قیام کرده ولی توسط یوسف عمر ثقفی والی کوفه، دستگیر شده و مصلوب می گردد. پس از مرگ او، پیروانش به دو گروه محمدیه و حسینیه تقسیم شدند. گروه اول معتقد بودند امام باقر (علیه السلام) وی را امام قرار داده ولی بعد از مرگ او، امامت به خاندان علی بازگشته و امام به حق پس از او محمد بن عبد الله نفس زکیه است. ولی حسینیه بر این باور بودند که پس از ابو منصور، حسین پسر او جانشین پدر گردیده است. ابو منصور به خفه کردن مخالفین خود فتوا داده است. [۱] دائرة المعارف بزرگ اسلامی درباره وی می نویسد: «ابومنصور بن سعید بن عجلی ملقب به کِسْفْ و مستنیر، از غالیان مشهور شیعه است. وی را برخی از قبیله عبدالقیس ميدانند. ابومنصور که برخلاف غالیان دیگر از موالی نبوده و عرب بوده، در کوفه منزلی داشته است. وی افکار غلوآمیزی داشته و خود را به امام باقر (علیه السلام) منتسب کرده و پس از وفات امام باقر (علیه السلام) (114هـ. ق) ادعا کرده که امامت به وی منتقل شده است. وی را امام صادق (علیه السلام) لعن کرده و امام باقر (علیه السلام) از خویش رانده است. گویا ابومنصور ادعای پیامبری نیز داشته است. برخی می گویند وی امام باقر (علیه السلام) را غایب دانسته و خود را خلیفه آن حضرت معرفی می کرده است. وی بر مخالفین خویش بسیار سخت گیر بوده و می گویند اولین کسی است که فتوی به خفه کردن مخالفین خود داده و آن را جهاد مخفی می خوانده است. به همین سبب برخی او را ابومنصور خنّاق (خفه کننده) خوانده اند. بسیاری از حرکات مذهبی و آرای ابومنصور را حرکتی سیاسی دانسته اند. از آرای ابومنصور روشن است که وی جریان امامت را در خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) خارج کرده و با معرفی و جانشین های خود به عنوان امام، مسیر دیگری را انتخاب نموده است. وی خود را «کِسْفْ» (قطعه ای از آسمان به زمین افتاده) که اشاره به آیه و إن یروا کسفاً من السماء ساقطاً [۲] دارد، می دانسته و معتقد بود، او از آسمان به زمین افتاده است. ابومنصور مدت ها در تعقیب بود و در زمان امارت یوسف بن عمرو ثقفی در کوفه دستگیر و به قتل رسید. این حادثه در سال های 120 تا 122 هجری قمری اتفاق افتاده است. پس از مرگ او، گروهی معتقد به امامت محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه شدند که محمدیه خوانده شده اند و گروهی حسین فرزند منصور را جانشین وی می دانستند، این گروه حسینیه نامیده شده اند. » [۳]
پانويس
- ↑ فرق الشیعه، حسن بن موسی نوبختی، ص39 / معجم رجال الحدیث، آیت الله خویی، ج22، ص58
- ↑ سوره طور، آیه 44
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج6، ص287