حاکم بامرالله: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ میانی توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | ابوعلی منصور بن نزار (عزیز بالله) بن معد (معز لدین الله) بن اسماعیل، ششمین خلیفه فاطمی [[مصر]] (375ـ411ق) است. او تنها پسر عزیز بالله از مادری مسیحی بود. هنگامی که یازده سال و نیم داشت در شهر [[بلیس]] به تخت خلافت برآمد و در مصر و [[شام]] و [[افریقیه]] و [[حجاز]] به نام او خطبه خواندند. در همان آغاز خلافت حاکم، امین الدوله حسن سرکرده بربرهای | + | ابوعلی منصور بن نزار (عزیز بالله) بن معد (معز لدین الله) بن اسماعیل، ششمین خلیفه فاطمی [[مصر]] (375ـ411ق) است. او تنها پسر [[عزیز بالله]] از مادری مسیحی بود. هنگامی که یازده سال و نیم داشت در شهر [[بلیس]] به تخت خلافت برآمد و در مصر و [[شام]] و [[افریقیه]] و [[حجاز]] به نام او خطبه خواندند. در همان آغاز خلافت حاکم، [[امین الدوله حسن]] سرکرده بربرهای کتامه، فرمانروایی قلمرو فاطمیان را به دست گرفت، اما پس از چندی برجوان، مربی خلیفه به کمک جیش صمصامه حاکم قبلی [[طرابلس]]، امین الدوله را بشکستند و برجوان فرمانروای مطلق شد. اما در ربیع الثانی 390 هجری قمری حاکم که تا آن هنگام در کاخ زندانی و دست او از کارها کوتاه بود، [[برجوان]] را کشت و از این هنگام که پانزده سال بیش نداشت خود به اداره قلمرو فاطمی پرداخت. وی فرمانروایی سخت دل و خون ریز و در عین حال گشاده دست و رعیت دوست بود، در مذهب اسماعیلی تعصب فراوان می ورزید و بر آن دسته از رعایای خود که از مذهب اسماعیلی پیروی نمی کردند، به ویژه یهودیان و مسیحیان بسیار سخت می گرفت. حاکم فرمان های ضد و نقیض صادر می کرد. در 393 هجری قمری امر کرد تا در قلمرو فاطمیان کسی مسکر ننوشد، هیچ کس به خرید و فروش مویز نپردازد و آن را به مصر نیاورد. در 395 هجری قمری فرمان داد تا مسیحیان و یهودیان قلمرو او زنار سیاه بر کمر ببندند و عمامه سیاه بر سر کنند و به هنگام درآمدن به گرمابه به گردن خود زنگ بیاویزند و سرانجام گرمابه های هر یک از پیروان ادیان سه گانه را از هم جدا کرد و دستور داد که هیچ یک از ایشان به گرمابه دیگری نرود. زنان را از درآمدن به خیابان بازداشت و کفشگران را بفرمود تا دیگر کفش زنانه ندوزند و زنان از هنگام صدور این فرمان تا مرگ خلیفه که هفت سال و هفت ماه به درازا کشید ناگزیر در خانه بماندند. در 395 هجری قمری حکم کرد صحابه [[پیامبر صلی الله علیه و آله]] را دشنام دهند و دشنام هایی نوشته بر دیوار مساجد و گورستان ها و در راه ها بیاویزند، اما دوسال پس از آن، هر که را که به صحابه دشنام می گفت تازیانه می زد یا تبعید می کرد. در 399 هجری قمری شماری از کنیسه ها و کلیساها نیز گورستان های یهودیان و مسیحیان را در مصر و شام ویران کرد و بسیاری از یهود و نصارا را به شکنجه کشید و آن ها را واداشت تا دیانت خود را رها کرده به اسلام درآیند. حاکم از اخترشناسان و نوازندگان بیزار بود و به فرمان او آن ها را از قلمرو فاطمی بیرون کردند. وی رسم زمین بوسی در برابر خلیفه را برانداخت و دستور داد که بر منابر برای او صلوات نفرستند و تنها برای [[امام علی علیه السلام]] صلوات بفرستند. خلیفه غالباً بر خر یا استری نشسته در خیابان های [[قاهره]] به نهی از منکر می پرداخت. در 395 هجری قمری بفرمود تا هر سگی را که در قلمرو او پیدا شود بکشند و هیچ سگی را زنده نگذارند. به فرمان حاکم، شمار زیادی از بزرگان سیاسی و دینی مصر و شام به دم تیغ سپرده شدند. اما در 404 هجری قمری خلیفه سیاستش را درباره یهودیان و مسیحیان تغییر داد و حتی به آن دسته از مسیحیانی که زیر فشار او به اسلام درآمده بودند اجازه داد به آیین پیشین خود بازگردند و به قلمرو [[بیزانس]] بکوچند. سرانجام در یکی از شب هایی که خلیفه برای گشت در شهر از کاخش بیرون آمد، دیگر باز نگشت و تنها جامه های خونین او را که نشان کارد بر آن ها بود پیدا کردند. پاره ای از هواداران او به رهبری [[حمزة بن علی درزی]] [رک: [[درزیه]]] آوازه درافکندند که خلیفه از چشم ها پنهان گردیده و به زودی برای نشر ایمان اسماعیلی باز می گردد. حاکم مساجد و مدارس فراوانی در مصر و شام برآورد و از جمله نهادهای علمی که به فرمان او بنیاد گرفت، دارالحکمة بود. » <ref> [[دائرة المعارف تشیع]]، ج6، ص32</ref> |
==پانويس== | ==پانويس== |
نسخهٔ کنونی تا ۲۹ اکتبر ۲۰۱۸، ساعت ۰۱:۲۲
ابوعلی منصور بن نزار (عزیز بالله) بن معد (معز لدین الله) بن اسماعیل، ششمین خلیفه فاطمی مصر (375ـ411ق) است. او تنها پسر عزیز بالله از مادری مسیحی بود. هنگامی که یازده سال و نیم داشت در شهر بلیس به تخت خلافت برآمد و در مصر و شام و افریقیه و حجاز به نام او خطبه خواندند. در همان آغاز خلافت حاکم، امین الدوله حسن سرکرده بربرهای کتامه، فرمانروایی قلمرو فاطمیان را به دست گرفت، اما پس از چندی برجوان، مربی خلیفه به کمک جیش صمصامه حاکم قبلی طرابلس، امین الدوله را بشکستند و برجوان فرمانروای مطلق شد. اما در ربیع الثانی 390 هجری قمری حاکم که تا آن هنگام در کاخ زندانی و دست او از کارها کوتاه بود، برجوان را کشت و از این هنگام که پانزده سال بیش نداشت خود به اداره قلمرو فاطمی پرداخت. وی فرمانروایی سخت دل و خون ریز و در عین حال گشاده دست و رعیت دوست بود، در مذهب اسماعیلی تعصب فراوان می ورزید و بر آن دسته از رعایای خود که از مذهب اسماعیلی پیروی نمی کردند، به ویژه یهودیان و مسیحیان بسیار سخت می گرفت. حاکم فرمان های ضد و نقیض صادر می کرد. در 393 هجری قمری امر کرد تا در قلمرو فاطمیان کسی مسکر ننوشد، هیچ کس به خرید و فروش مویز نپردازد و آن را به مصر نیاورد. در 395 هجری قمری فرمان داد تا مسیحیان و یهودیان قلمرو او زنار سیاه بر کمر ببندند و عمامه سیاه بر سر کنند و به هنگام درآمدن به گرمابه به گردن خود زنگ بیاویزند و سرانجام گرمابه های هر یک از پیروان ادیان سه گانه را از هم جدا کرد و دستور داد که هیچ یک از ایشان به گرمابه دیگری نرود. زنان را از درآمدن به خیابان بازداشت و کفشگران را بفرمود تا دیگر کفش زنانه ندوزند و زنان از هنگام صدور این فرمان تا مرگ خلیفه که هفت سال و هفت ماه به درازا کشید ناگزیر در خانه بماندند. در 395 هجری قمری حکم کرد صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله را دشنام دهند و دشنام هایی نوشته بر دیوار مساجد و گورستان ها و در راه ها بیاویزند، اما دوسال پس از آن، هر که را که به صحابه دشنام می گفت تازیانه می زد یا تبعید می کرد. در 399 هجری قمری شماری از کنیسه ها و کلیساها نیز گورستان های یهودیان و مسیحیان را در مصر و شام ویران کرد و بسیاری از یهود و نصارا را به شکنجه کشید و آن ها را واداشت تا دیانت خود را رها کرده به اسلام درآیند. حاکم از اخترشناسان و نوازندگان بیزار بود و به فرمان او آن ها را از قلمرو فاطمی بیرون کردند. وی رسم زمین بوسی در برابر خلیفه را برانداخت و دستور داد که بر منابر برای او صلوات نفرستند و تنها برای امام علی علیه السلام صلوات بفرستند. خلیفه غالباً بر خر یا استری نشسته در خیابان های قاهره به نهی از منکر می پرداخت. در 395 هجری قمری بفرمود تا هر سگی را که در قلمرو او پیدا شود بکشند و هیچ سگی را زنده نگذارند. به فرمان حاکم، شمار زیادی از بزرگان سیاسی و دینی مصر و شام به دم تیغ سپرده شدند. اما در 404 هجری قمری خلیفه سیاستش را درباره یهودیان و مسیحیان تغییر داد و حتی به آن دسته از مسیحیانی که زیر فشار او به اسلام درآمده بودند اجازه داد به آیین پیشین خود بازگردند و به قلمرو بیزانس بکوچند. سرانجام در یکی از شب هایی که خلیفه برای گشت در شهر از کاخش بیرون آمد، دیگر باز نگشت و تنها جامه های خونین او را که نشان کارد بر آن ها بود پیدا کردند. پاره ای از هواداران او به رهبری حمزة بن علی درزی [رک: درزیه] آوازه درافکندند که خلیفه از چشم ها پنهان گردیده و به زودی برای نشر ایمان اسماعیلی باز می گردد. حاکم مساجد و مدارس فراوانی در مصر و شام برآورد و از جمله نهادهای علمی که به فرمان او بنیاد گرفت، دارالحکمة بود. » [۱]
پانويس
- ↑ دائرة المعارف تشیع، ج6، ص32