امام شاهیه: تفاوت بین نسخهها
(یک نسخهٔ میانی توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده) | |||
سطر ۱۱: | سطر ۱۱: | ||
[[عزیز احمد]] در [[تاریخ تفکر اسلامی در هند]] می نویسد: «بعد از مرگ امام شاه، داعی خوجه در 918 هجری قمری برخی از پیروانش شاخه امام شاهی را پدید آوردند. منشأ مذهب التقاطی آن ها به آئین هندو برمی گردد. اینان به پنج تن «محمد، علی، فاطمه، حسن وحسین (علیهم السلام)» الوهیت داده اند و [[فاطمه علیهاالسلام]] را الهه هندو به شمار می آورند. آن ها نماز را نمی شناسند و مثل هندوها مردگان را می سوزانند اما استخوان آن ها را دفن می کنند. <ref> [[تاریخ تفکر اسلامی در هند]]، [[عزیز احمد]]، ص39</ref> | [[عزیز احمد]] در [[تاریخ تفکر اسلامی در هند]] می نویسد: «بعد از مرگ امام شاه، داعی خوجه در 918 هجری قمری برخی از پیروانش شاخه امام شاهی را پدید آوردند. منشأ مذهب التقاطی آن ها به آئین هندو برمی گردد. اینان به پنج تن «محمد، علی، فاطمه، حسن وحسین (علیهم السلام)» الوهیت داده اند و [[فاطمه علیهاالسلام]] را الهه هندو به شمار می آورند. آن ها نماز را نمی شناسند و مثل هندوها مردگان را می سوزانند اما استخوان آن ها را دفن می کنند. <ref> [[تاریخ تفکر اسلامی در هند]]، [[عزیز احمد]]، ص39</ref> | ||
+ | |||
[[بهمن پور]] در کتاب اسماعیلیه، توضیحی درباره امام شاهیه داده است که اندکی با آنچه خواندیم متفاوت است. وی می نویسد: اصحاب ملل و نحل نوشته اند که پیرصدرالدین یکی از پیران بزرگ مذهب نزاری در هند، به کاست ها و لوهانه های هندو که به مذهب نزاری اسماعیلی گرویده بودند این عنوان را بخشید و آن ها را خوجه خواند و از آن پس این لقب بر پیروان این مذهب در هند، پاکستان و کشمیر اطلاق گردید. این کلمه که فارسی آن کلمه خواجه است، به معنای: آقا، سرور، خداوند و ارباب می باشد و با کلمه هندویی«Thakuv» یا «Thakkar» که آن هم به معنای ارباب و صاحب است مطابقت می کند و لوهانه ها را در هند از دیرباز به این لفظ خطاب می کردند، زیرا آن ها را از طبقه کشتریا می دانستند. لوهانه ها و خوجه ها، هنوز هم این عنوان هندویی را در میان خود به کار می برند. خاستگاه و تحولات اولیه مذهب اسماعیلی نزاری در هند، به علت نبودن مدارک و منابع قابل اعتماد و موثق، به درستی روشن نیست. به همین دلیل، منابع قابل استناد همان اطلاعات موجود درباره فعالیت های دعوت نزاری پس از دوره دعوت نزاریان الموت در ایران است که منحصراً از روایات محفوظ مانده، میان پیروان امامان [[قاسِم شاهی]] و [[امام شاهی]] است که از بدنه جماعت نزاری جدا شدند. بر اساس این روایت یکی از داعیان (پیران) نزاری به نام شمس الدین که به هندی [[ستگورنور]] نامیده شده، و نخستین پیر یا گورویی بود، برای تبلیغ کیش نزاری که در هند ستپنت پنته یعنی راه حقیقی خوانده می شود، از ایران بدان سرزمین گسیل شده بود. وی بیشتر در [[پاتان]] در منطقه [[گجرات]] فعالیت داشته است. مزار او در [[نوساری]] نزدیک [[سورت]] واقع است و سنگ گور او در کمال تعجب تاریخ 487 هجری قمری را نشان می دهد. برخی از منابع ستگورنور و شمس الدین را دو نفر دانسته اند و نوشته اند پس از ستگورنور دومین پیر مهم شمس الدین است که فعالیت هایش در سند متمرکز بوده است. پس از او پسر و نوه اش نصیرالدین و شهاب (یا صاحب)الدین به عنوان بیست و یکمین و بیست و دومین پیر این سلسله، دعوت خود را مخفیانه ادامه داده و پس از پیر شهاب الدین، پسرش صدرالدین جانشین او شد. پیرصدرالدین که تعداد زیادی از نوشته های مذهبی به نام گنان به او منسوب است و نقش کلیدی در تبلیغات و سازماندهی دعوت نزاری در هند داشته، همان کس است که لقب خوجه را نخستین بار به گروهی از کاست ها و لوهانه ها که دعوت وی را پذیرفته بودند داد. تاریخ تولد و زندگانی و درگذشت صدرالدین به درستی معلوم نیست و فقط نوشته اند که وی در فاصله 770 تا 819 هجری قمری درگذشته است. وی برای دیدن امام نزاری به ایران سفر کرده و پس از بازگشت به هند درگذشت و مزار وی نزدیکی [[جتپور]] در حومه [[اوچ]] به سمت جنوب [[مولتان]] قرار دارد. متولیان کنونی مزار وی خویشتن را شیعه دوازده امامی می شمارند و از پیرصدرالدین به عنوانی حاجی صدرشاه یاد می کنند. پس از صدرالدین، پسر بزرگ وی به نام [[حسن کبیرالدین]] به عنوان پیر جانشین پدر شد و به ایران سفر کرد و شمار زیادی از هندوها را در دوران تصدی خویش به کیش نزاری درآورد. تاریخ وفات وی به درستی روشن نیست و فاصله سالهای 853 تا 896 هجری قمری را نوشته اند. با مرگ کبیرالدین، جامعه نزاری هند و خوجه ها، دستخوش افتراقات داخلی گشت و سرانجام به شقاق و جدایی مهمی منجر شد. گویند با این که کبیرالدین هجده پسر داشت، امام نزاری به جهاتی برادر وی تاج الدین را به جانشینی او منصوب کرد. این انتصابات با مخالفت بعضی از پسران کبیرالدین که میان خود آنان نیز اختلافات شدیدی وجود داشت، رو به رو شد. هنگامی که تاج الدین برای دیدار و تحویل عشریه نزاریان هند به امام نزاری به ایران رفت و بازگشت، برادرزادگانش او را متهم ساختند که بخشی از دیون مذهبی را حیف و میل کرده است. گویند که وی از این تهمت غصه دق مرگ شد یا خویشتن را کشت. پس از وی، [[امام الدین عبدالرحمن بن حسن]]، معروف به امام شاه یکی از پسران کبیرالدین که نام فرقه امام شاهی از نام او گرفته شده، بیهوده تلاش کرد تا بر مسند رهبری خوجه های نزاری در سند تکیه زند. او برای گرفتن منصب پیری، به ایران نزد امام نزاری رفت ولی امام به او این مقام را نداد و او دست خالی به هند بازگشت و در گجرات اقامت کرد و تا آخر عمر در آنجا به سر برد. امام شاه بر اساس برخی روایات از جامعه نزاری بریده و خود فرقه امام شاهی را پدید آورد. از این رو خوجه های نزاری وی را پیر نمی دانند و او را فقط سید می خوانند. وی در 919هجری قمری در [[پیرانه]]، شهرکی که خود او در نزدیکی [[احمدآباد]] ساخته بود، درگذشت و مزارش در همان جاست. او در عین حال به امامان نزاری ایران وفادار بود، ولی امامان نزاری پس از واقعه تاج الدین دیگر به هیچ یک از داعیان خود در هند لقب پیر ندادند زیرا از سلسله پیران هند که داعیه استقلال داشتند، بسیار ناراضی بودند و از آن پس نمایندگی از میان خوجه ها به نام وکیل یا باوا (بابا) انتخاب می کردند که مهمترین وظیفه شان گردآوری دیون و عشیره های مذهبی از خوجه ها و ارسال آن به ایران برای امامان بود. پس از امام شاه، فرزند وی [[نرمحمد]] یا [[نورمحمد]] در گجرات جانشین او گردید، ولی از دعوت نزاری و جامعه خوجه ها خود را جدا ساخت و فرقه ای جداگانه به نام امام شاهی تأسیس کرد و خود دعوت امامت نمود و حتی پدرش را نیز امام دانست و از پیروانش خواست تا به جای فرستادن دیون مذهبی و عشریه برای امام نزاری در ایران، این وجوه را به او تحویل دهند. اکثریت پیروان نرمحمد در گجرات از او جانبداری کردند ولی شخصی به نام کهتا که مُکی (رئیس) هجده هزار هندوی نزاری شده، دعوت وی را رد کرد و بقیه نزاریان گجرات نیز به دعوت امام نزاری در ایران وفادار ماندند. نرمحمد در 940 هجری قمری درگذشت و در مقبره پدرش در پیرانه به خاک سپرده شد. امام شاهیان بعدها هرگونه ارتباطی با اسماعیلیه را انکار کردند، هرچند که سلسله امامان اسماعیلی را تا [[اسلام شاه]] سی امین امام نزاری قاسم شاهی بود، همچنان قبول داشتند. | [[بهمن پور]] در کتاب اسماعیلیه، توضیحی درباره امام شاهیه داده است که اندکی با آنچه خواندیم متفاوت است. وی می نویسد: اصحاب ملل و نحل نوشته اند که پیرصدرالدین یکی از پیران بزرگ مذهب نزاری در هند، به کاست ها و لوهانه های هندو که به مذهب نزاری اسماعیلی گرویده بودند این عنوان را بخشید و آن ها را خوجه خواند و از آن پس این لقب بر پیروان این مذهب در هند، پاکستان و کشمیر اطلاق گردید. این کلمه که فارسی آن کلمه خواجه است، به معنای: آقا، سرور، خداوند و ارباب می باشد و با کلمه هندویی«Thakuv» یا «Thakkar» که آن هم به معنای ارباب و صاحب است مطابقت می کند و لوهانه ها را در هند از دیرباز به این لفظ خطاب می کردند، زیرا آن ها را از طبقه کشتریا می دانستند. لوهانه ها و خوجه ها، هنوز هم این عنوان هندویی را در میان خود به کار می برند. خاستگاه و تحولات اولیه مذهب اسماعیلی نزاری در هند، به علت نبودن مدارک و منابع قابل اعتماد و موثق، به درستی روشن نیست. به همین دلیل، منابع قابل استناد همان اطلاعات موجود درباره فعالیت های دعوت نزاری پس از دوره دعوت نزاریان الموت در ایران است که منحصراً از روایات محفوظ مانده، میان پیروان امامان [[قاسِم شاهی]] و [[امام شاهی]] است که از بدنه جماعت نزاری جدا شدند. بر اساس این روایت یکی از داعیان (پیران) نزاری به نام شمس الدین که به هندی [[ستگورنور]] نامیده شده، و نخستین پیر یا گورویی بود، برای تبلیغ کیش نزاری که در هند ستپنت پنته یعنی راه حقیقی خوانده می شود، از ایران بدان سرزمین گسیل شده بود. وی بیشتر در [[پاتان]] در منطقه [[گجرات]] فعالیت داشته است. مزار او در [[نوساری]] نزدیک [[سورت]] واقع است و سنگ گور او در کمال تعجب تاریخ 487 هجری قمری را نشان می دهد. برخی از منابع ستگورنور و شمس الدین را دو نفر دانسته اند و نوشته اند پس از ستگورنور دومین پیر مهم شمس الدین است که فعالیت هایش در سند متمرکز بوده است. پس از او پسر و نوه اش نصیرالدین و شهاب (یا صاحب)الدین به عنوان بیست و یکمین و بیست و دومین پیر این سلسله، دعوت خود را مخفیانه ادامه داده و پس از پیر شهاب الدین، پسرش صدرالدین جانشین او شد. پیرصدرالدین که تعداد زیادی از نوشته های مذهبی به نام گنان به او منسوب است و نقش کلیدی در تبلیغات و سازماندهی دعوت نزاری در هند داشته، همان کس است که لقب خوجه را نخستین بار به گروهی از کاست ها و لوهانه ها که دعوت وی را پذیرفته بودند داد. تاریخ تولد و زندگانی و درگذشت صدرالدین به درستی معلوم نیست و فقط نوشته اند که وی در فاصله 770 تا 819 هجری قمری درگذشته است. وی برای دیدن امام نزاری به ایران سفر کرده و پس از بازگشت به هند درگذشت و مزار وی نزدیکی [[جتپور]] در حومه [[اوچ]] به سمت جنوب [[مولتان]] قرار دارد. متولیان کنونی مزار وی خویشتن را شیعه دوازده امامی می شمارند و از پیرصدرالدین به عنوانی حاجی صدرشاه یاد می کنند. پس از صدرالدین، پسر بزرگ وی به نام [[حسن کبیرالدین]] به عنوان پیر جانشین پدر شد و به ایران سفر کرد و شمار زیادی از هندوها را در دوران تصدی خویش به کیش نزاری درآورد. تاریخ وفات وی به درستی روشن نیست و فاصله سالهای 853 تا 896 هجری قمری را نوشته اند. با مرگ کبیرالدین، جامعه نزاری هند و خوجه ها، دستخوش افتراقات داخلی گشت و سرانجام به شقاق و جدایی مهمی منجر شد. گویند با این که کبیرالدین هجده پسر داشت، امام نزاری به جهاتی برادر وی تاج الدین را به جانشینی او منصوب کرد. این انتصابات با مخالفت بعضی از پسران کبیرالدین که میان خود آنان نیز اختلافات شدیدی وجود داشت، رو به رو شد. هنگامی که تاج الدین برای دیدار و تحویل عشریه نزاریان هند به امام نزاری به ایران رفت و بازگشت، برادرزادگانش او را متهم ساختند که بخشی از دیون مذهبی را حیف و میل کرده است. گویند که وی از این تهمت غصه دق مرگ شد یا خویشتن را کشت. پس از وی، [[امام الدین عبدالرحمن بن حسن]]، معروف به امام شاه یکی از پسران کبیرالدین که نام فرقه امام شاهی از نام او گرفته شده، بیهوده تلاش کرد تا بر مسند رهبری خوجه های نزاری در سند تکیه زند. او برای گرفتن منصب پیری، به ایران نزد امام نزاری رفت ولی امام به او این مقام را نداد و او دست خالی به هند بازگشت و در گجرات اقامت کرد و تا آخر عمر در آنجا به سر برد. امام شاه بر اساس برخی روایات از جامعه نزاری بریده و خود فرقه امام شاهی را پدید آورد. از این رو خوجه های نزاری وی را پیر نمی دانند و او را فقط سید می خوانند. وی در 919هجری قمری در [[پیرانه]]، شهرکی که خود او در نزدیکی [[احمدآباد]] ساخته بود، درگذشت و مزارش در همان جاست. او در عین حال به امامان نزاری ایران وفادار بود، ولی امامان نزاری پس از واقعه تاج الدین دیگر به هیچ یک از داعیان خود در هند لقب پیر ندادند زیرا از سلسله پیران هند که داعیه استقلال داشتند، بسیار ناراضی بودند و از آن پس نمایندگی از میان خوجه ها به نام وکیل یا باوا (بابا) انتخاب می کردند که مهمترین وظیفه شان گردآوری دیون و عشیره های مذهبی از خوجه ها و ارسال آن به ایران برای امامان بود. پس از امام شاه، فرزند وی [[نرمحمد]] یا [[نورمحمد]] در گجرات جانشین او گردید، ولی از دعوت نزاری و جامعه خوجه ها خود را جدا ساخت و فرقه ای جداگانه به نام امام شاهی تأسیس کرد و خود دعوت امامت نمود و حتی پدرش را نیز امام دانست و از پیروانش خواست تا به جای فرستادن دیون مذهبی و عشریه برای امام نزاری در ایران، این وجوه را به او تحویل دهند. اکثریت پیروان نرمحمد در گجرات از او جانبداری کردند ولی شخصی به نام کهتا که مُکی (رئیس) هجده هزار هندوی نزاری شده، دعوت وی را رد کرد و بقیه نزاریان گجرات نیز به دعوت امام نزاری در ایران وفادار ماندند. نرمحمد در 940 هجری قمری درگذشت و در مقبره پدرش در پیرانه به خاک سپرده شد. امام شاهیان بعدها هرگونه ارتباطی با اسماعیلیه را انکار کردند، هرچند که سلسله امامان اسماعیلی را تا [[اسلام شاه]] سی امین امام نزاری قاسم شاهی بود، همچنان قبول داشتند. | ||
+ | <ref> اسماعیلیه، [[بهمن پور]]، ص355</ref> | ||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۱:۱۷
از اسماعیلیه نزاریه.
این فرقه که گروهی منشعب شده از اسماعیلیه نزاریه در هند می باشند، به دست امام شاه تأسیس شده است. امام شاه پسر کبیرالدین است که از بزرگان نزاریان هند بوده است.
نزاریان در هند، با فرستاده شدن کسانی با نام پیر به هند از سوی امامان نزاری (که در ایران سکونت داشتند) شکل گرفتند. در میان ایشان که کار تبلیغات را در هند برعهده داشتند، پیرصدرالدین (پسر پیر شهاب الدین) از اهمیت ویژه ای برخوردار است. وی نخستین جماعت خانه نزاری را در سند تأسیس کرد. وی که در فاصله سال های 770 تا 819 هجری قمری درگذشته است، همان کسی است که برای نخستین بار به گروهی از «کاست»ها (هندوهای سطح پایین) لقب خوجه را اطلاق کرد. وی شالوده تشکیلات جماعتی نزاریان هند را ـ که از این پس بیشتر با نام خوجه شناخته می شدند ـ بنیان نهاد. پس از وی پسرش حسن کبیر به عنوان پیر جانشین پدر شد. وی در حد فاصل سال های 853 تا 896 هجری قمری وفات یافته است.
با مرگ کبیرالدین و علیرغم آن که وی هجده پسر داشت، امام نزاریان، برادر او تاج الدین را به عنوان پیر انتخاب کرد. پس از او برادرزاده اش امام الدین عبدالرحمن بن حسن معروف به امام شاه، تلاش کرد تا بر مسند رهبری خوجه های نزاری بنشیند ولی امامِ وقتِ نزاریان که در ایران ساکن بود، وی را به عنوان این مقام نصب نکرد. امام شاه از جامعه نزاری برید و خود فرقه امام شاهی را پدید آورد و از این رو خوجه ها او را پیر نمی دانند و او را فقط سید می خوانند.
وی در 919 هجری قمری در پیرانه، شهرکی که خود در نزدیکی احمدآباد ساخته بود، درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد. [۱]
عزیز احمد در تاریخ تفکر اسلامی در هند می نویسد: «بعد از مرگ امام شاه، داعی خوجه در 918 هجری قمری برخی از پیروانش شاخه امام شاهی را پدید آوردند. منشأ مذهب التقاطی آن ها به آئین هندو برمی گردد. اینان به پنج تن «محمد، علی، فاطمه، حسن وحسین (علیهم السلام)» الوهیت داده اند و فاطمه علیهاالسلام را الهه هندو به شمار می آورند. آن ها نماز را نمی شناسند و مثل هندوها مردگان را می سوزانند اما استخوان آن ها را دفن می کنند. [۲]
بهمن پور در کتاب اسماعیلیه، توضیحی درباره امام شاهیه داده است که اندکی با آنچه خواندیم متفاوت است. وی می نویسد: اصحاب ملل و نحل نوشته اند که پیرصدرالدین یکی از پیران بزرگ مذهب نزاری در هند، به کاست ها و لوهانه های هندو که به مذهب نزاری اسماعیلی گرویده بودند این عنوان را بخشید و آن ها را خوجه خواند و از آن پس این لقب بر پیروان این مذهب در هند، پاکستان و کشمیر اطلاق گردید. این کلمه که فارسی آن کلمه خواجه است، به معنای: آقا، سرور، خداوند و ارباب می باشد و با کلمه هندویی«Thakuv» یا «Thakkar» که آن هم به معنای ارباب و صاحب است مطابقت می کند و لوهانه ها را در هند از دیرباز به این لفظ خطاب می کردند، زیرا آن ها را از طبقه کشتریا می دانستند. لوهانه ها و خوجه ها، هنوز هم این عنوان هندویی را در میان خود به کار می برند. خاستگاه و تحولات اولیه مذهب اسماعیلی نزاری در هند، به علت نبودن مدارک و منابع قابل اعتماد و موثق، به درستی روشن نیست. به همین دلیل، منابع قابل استناد همان اطلاعات موجود درباره فعالیت های دعوت نزاری پس از دوره دعوت نزاریان الموت در ایران است که منحصراً از روایات محفوظ مانده، میان پیروان امامان قاسِم شاهی و امام شاهی است که از بدنه جماعت نزاری جدا شدند. بر اساس این روایت یکی از داعیان (پیران) نزاری به نام شمس الدین که به هندی ستگورنور نامیده شده، و نخستین پیر یا گورویی بود، برای تبلیغ کیش نزاری که در هند ستپنت پنته یعنی راه حقیقی خوانده می شود، از ایران بدان سرزمین گسیل شده بود. وی بیشتر در پاتان در منطقه گجرات فعالیت داشته است. مزار او در نوساری نزدیک سورت واقع است و سنگ گور او در کمال تعجب تاریخ 487 هجری قمری را نشان می دهد. برخی از منابع ستگورنور و شمس الدین را دو نفر دانسته اند و نوشته اند پس از ستگورنور دومین پیر مهم شمس الدین است که فعالیت هایش در سند متمرکز بوده است. پس از او پسر و نوه اش نصیرالدین و شهاب (یا صاحب)الدین به عنوان بیست و یکمین و بیست و دومین پیر این سلسله، دعوت خود را مخفیانه ادامه داده و پس از پیر شهاب الدین، پسرش صدرالدین جانشین او شد. پیرصدرالدین که تعداد زیادی از نوشته های مذهبی به نام گنان به او منسوب است و نقش کلیدی در تبلیغات و سازماندهی دعوت نزاری در هند داشته، همان کس است که لقب خوجه را نخستین بار به گروهی از کاست ها و لوهانه ها که دعوت وی را پذیرفته بودند داد. تاریخ تولد و زندگانی و درگذشت صدرالدین به درستی معلوم نیست و فقط نوشته اند که وی در فاصله 770 تا 819 هجری قمری درگذشته است. وی برای دیدن امام نزاری به ایران سفر کرده و پس از بازگشت به هند درگذشت و مزار وی نزدیکی جتپور در حومه اوچ به سمت جنوب مولتان قرار دارد. متولیان کنونی مزار وی خویشتن را شیعه دوازده امامی می شمارند و از پیرصدرالدین به عنوانی حاجی صدرشاه یاد می کنند. پس از صدرالدین، پسر بزرگ وی به نام حسن کبیرالدین به عنوان پیر جانشین پدر شد و به ایران سفر کرد و شمار زیادی از هندوها را در دوران تصدی خویش به کیش نزاری درآورد. تاریخ وفات وی به درستی روشن نیست و فاصله سالهای 853 تا 896 هجری قمری را نوشته اند. با مرگ کبیرالدین، جامعه نزاری هند و خوجه ها، دستخوش افتراقات داخلی گشت و سرانجام به شقاق و جدایی مهمی منجر شد. گویند با این که کبیرالدین هجده پسر داشت، امام نزاری به جهاتی برادر وی تاج الدین را به جانشینی او منصوب کرد. این انتصابات با مخالفت بعضی از پسران کبیرالدین که میان خود آنان نیز اختلافات شدیدی وجود داشت، رو به رو شد. هنگامی که تاج الدین برای دیدار و تحویل عشریه نزاریان هند به امام نزاری به ایران رفت و بازگشت، برادرزادگانش او را متهم ساختند که بخشی از دیون مذهبی را حیف و میل کرده است. گویند که وی از این تهمت غصه دق مرگ شد یا خویشتن را کشت. پس از وی، امام الدین عبدالرحمن بن حسن، معروف به امام شاه یکی از پسران کبیرالدین که نام فرقه امام شاهی از نام او گرفته شده، بیهوده تلاش کرد تا بر مسند رهبری خوجه های نزاری در سند تکیه زند. او برای گرفتن منصب پیری، به ایران نزد امام نزاری رفت ولی امام به او این مقام را نداد و او دست خالی به هند بازگشت و در گجرات اقامت کرد و تا آخر عمر در آنجا به سر برد. امام شاه بر اساس برخی روایات از جامعه نزاری بریده و خود فرقه امام شاهی را پدید آورد. از این رو خوجه های نزاری وی را پیر نمی دانند و او را فقط سید می خوانند. وی در 919هجری قمری در پیرانه، شهرکی که خود او در نزدیکی احمدآباد ساخته بود، درگذشت و مزارش در همان جاست. او در عین حال به امامان نزاری ایران وفادار بود، ولی امامان نزاری پس از واقعه تاج الدین دیگر به هیچ یک از داعیان خود در هند لقب پیر ندادند زیرا از سلسله پیران هند که داعیه استقلال داشتند، بسیار ناراضی بودند و از آن پس نمایندگی از میان خوجه ها به نام وکیل یا باوا (بابا) انتخاب می کردند که مهمترین وظیفه شان گردآوری دیون و عشیره های مذهبی از خوجه ها و ارسال آن به ایران برای امامان بود. پس از امام شاه، فرزند وی نرمحمد یا نورمحمد در گجرات جانشین او گردید، ولی از دعوت نزاری و جامعه خوجه ها خود را جدا ساخت و فرقه ای جداگانه به نام امام شاهی تأسیس کرد و خود دعوت امامت نمود و حتی پدرش را نیز امام دانست و از پیروانش خواست تا به جای فرستادن دیون مذهبی و عشریه برای امام نزاری در ایران، این وجوه را به او تحویل دهند. اکثریت پیروان نرمحمد در گجرات از او جانبداری کردند ولی شخصی به نام کهتا که مُکی (رئیس) هجده هزار هندوی نزاری شده، دعوت وی را رد کرد و بقیه نزاریان گجرات نیز به دعوت امام نزاری در ایران وفادار ماندند. نرمحمد در 940 هجری قمری درگذشت و در مقبره پدرش در پیرانه به خاک سپرده شد. امام شاهیان بعدها هرگونه ارتباطی با اسماعیلیه را انکار کردند، هرچند که سلسله امامان اسماعیلی را تا اسلام شاه سی امین امام نزاری قاسم شاهی بود، همچنان قبول داشتند. [۳]
پانویس
- ↑ دائرة المعارف تشیع، ج7، ص320
- ↑ تاریخ تفکر اسلامی در هند، عزیز احمد، ص39
- ↑ اسماعیلیه، بهمن پور، ص355