اُمَویه: تفاوت بین نسخهها
(۴ نسخهٔ میانی توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده) | |||
سطر ۲: | سطر ۲: | ||
[[ابن اثیر]] در [[اللباب فی تهذیب الانساب]] اُمَوِی را به ضمّ الف، فتح میم و کسر واو ضبط کرده است. <ref> [[اللباب فی تهذیب الانساب]]، [[ابن اثیر]]، ج1، ص85</ref> | [[ابن اثیر]] در [[اللباب فی تهذیب الانساب]] اُمَوِی را به ضمّ الف، فتح میم و کسر واو ضبط کرده است. <ref> [[اللباب فی تهذیب الانساب]]، [[ابن اثیر]]، ج1، ص85</ref> | ||
− | نامی که [[ابن راوندی]] بر مخالفین [[امامیه]] اطلاق کرده است. در این نام گذاری نوعی تشنیع به کار رفته است و لذا [[عبدالرحیم خیاط]] در [[الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد]] ابتدا عبارتی را به نقل از | + | نامی که [[ابن راوندی]] بر مخالفین [[امامیه]] اطلاق کرده است. در این نام گذاری نوعی تشنیع به کار رفته است و لذا [[عبدالرحیم خیاط]] در [[الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد]] ابتدا عبارتی را به نقل از ابن راوندی می آورد که در آن، ابتدا بر امکان رجعت به آیاتی استدلال می نماید و سپس اخباری را در تفسیر و شرح آن مطرح نموده و می گوید: «تنها امویه مخالف رجعت اند چون امویه رجعت را ابطال می کنند». <ref> [[الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد]]، [[عبدالرحیم خیاط]]، ص132</ref> |
− | + | عبدالرحیم خیاط سپس در جواب ابن راوندی می نویسد: «تو تمام منکرین رجعت را امویه نامیده ای و این هم مانند تمام دروغ و بهتان های توست که بعضی از اشباه و نظایر آن، در این کتاب گذشت». | |
− | از این عبارت به خوبی معلوم می شود که [[معتزله (معتزله)|معتزله]] از اموی بودن عار داشته اند؛ در حالی که از عثمانی بودن (به معنای برتری دادن [[عثمان بن عفان]] بر [[علی علیه السلام]] ) عار ندارند. چنان که همین مطلب به خوبی از فراز دیگری از [[الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد]] ظاهر می شود، آنجا که | + | از این عبارت به خوبی معلوم می شود که [[معتزله (معتزله)|معتزله]] از اموی بودن عار داشته اند؛ در حالی که از عثمانی بودن (به معنای برتری دادن [[عثمان بن عفان]] بر [[علی علیه السلام]] ) عار ندارند. چنان که همین مطلب به خوبی از فراز دیگری از [[الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد]] ظاهر می شود، آنجا که عبدالرحیم خیاط در جواب ابن راوندی که گفته بود: «عار [[غلاة (غلات، غلاة)|غلاة]]، دامنگیر [[شیعه]] معتدل نمی شود»، می نویسد: «اگر عار غلاة، دامنگیر شیعه معتدل نمی شود، عار نوابت (واژه ای مشتمل بر نسبت به بنی امیه) هم دامنگیر معتزله نمی شود و اگر شیعه مختلف هستند، امویه و [[عثمانیه]] نیز با هم اختلاف دارند». <ref> [[الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد]]، [[عبدالرحیم خیاط]]، ص156</ref> |
− | در مجموع از این دو عبارت معلوم است که اطلاق امویه بر عموم مخالفین امامیه به خاطر تشنیع ایشان صورت می گرفته؛ چرا که روشن است که اشتراکی که | + | در مجموع از این دو عبارت معلوم است که اطلاق امویه بر عموم مخالفین امامیه به خاطر تشنیع ایشان صورت می گرفته؛ چرا که روشن است که اشتراکی که معتزله با بنی امیه دارند، تنها در اعتقاد به صحت خلافت آنان است و همین اشتراک را ابن راوندی، به عنوان دلیل برای اطلاق کلمه امویه بر معتزله قرار داده است. |
− | البته معلوم نیست که آیا این اطلاق شایع بوده و یا این که تنها | + | البته معلوم نیست که آیا این اطلاق شایع بوده و یا این که تنها ابن راوندی آن را استعمال کرده است؛ چه آن که عبدالرحیم خیاط آن را انکار می کند. و حتی از عبارت دوم الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد برمی آید که در کلام ابن راوندی، [[عثمانیه (عثمانیه)|عثمانیه]] فرقه ای از امویه به شمار رفته و عثمانیه، اخصّ از امویه دانسته شده است. |
− | ظاهراً باید گفت در این جا مقصود از | + | ظاهراً باید گفت در این جا مقصود از عثمانیه [[اهل حدیث (اصحاب حدیث)|اهل حدیث]] و [[حشویه (اهل حدیث)|حشویه]] و [[نابته]] است که همگی عثمان را بر علی (علیه السلام) تفضیل می داده اند؛ چنان که [[جاحظ]] رساله ای به نام [[العثمانیة]] در این موضوع نوشته و در [[کتاب الحیوان]] به این مطلب تصریح دارد. <ref> [[کتاب الحیوان]]، [[جاحظ]]، ج2، ص576</ref> |
− | شایان ذکر است که [[ابن ندیم]] <ref> [[الفهرست ابن ندیم|الفهرست]]، [[ابن ندیم]]، ص229</ref> همه | + | شایان ذکر است که [[ابن ندیم]] <ref> [[الفهرست ابن ندیم|الفهرست]]، [[ابن ندیم]]، ص229</ref> همه اهل حدیث را به نام [[نابته حشویه]] می خواند. |
− | از مجموع آن چه گذشت می توان پی برد که | + | از مجموع آن چه گذشت می توان پی برد که اهل حدیث، در آن روزگار چه عقایدی داشته اند و احادیث [[اهل سنت]] را چه کسانی و با چه عقایدی، نقل کرده اند. |
− | بنی امیه منسوب به [[امیه بن عبد شمس بن عبد مناف]] می باشند. بنی امیه با بنی هاشم در [[عبد مناف]] به هم می پیوندند. | + | بنی امیه منسوب به [[امیه بن عبد شمس بن عبد مناف]] می باشند. بنی امیه با بنی هاشم در [[عبد مناف]] به هم می پیوندند. عبد مناف دارای فرزندانی بوده که از زمره آن ها، هاشم و [[عبد شمس]] بوده اند و چنان نقل است که این دو تن همزاد بوده اند و به هنگام تولد، انگشت یکی به پیشانی دیگری چسبیده بود، چون آن دو را از هم جدا کردند، خون جاری شد و پیشگویان همین را نشانه اختلافات خونین این دو خاندان دانستند. بر اساس روایاتی، [[امیه]] به عموی خود هاشم که به سخاوت مشهور بود ـ حسد می برده است. عبد مناف فرزندی دیگر به نام امیه اصغر داشته و به همین سبب امیه ـ جد خاندان بنی امیه ـ را [[امیه اکبر]] نامیده اند. برای امیه ده فرزند پسر برشمرده اند: حرب، [[ابو حرب]]، [[سفیان]]، [[ابوسفیان]] که به [[عنابس]] مشهور بوده اند، [[عاص]]، [[ابوالعاص]]، [[عیص]]، [[ابوالعیص]] که به [[اعیاص]] شهرت داشته اند و دو فرزند دیگر به نام های [[عمرو]] و [[ابوعمرو]]. |
− | حرب، پدر [[ابوسفیان]] ـ پدر [[معاویة بن ابی سفیان]] ـ است و علی رغم رفاقت های ابتدایی، با [[عبدالمطلب]]، بزرگ بنی هاشم اختلاف و نزاع داشته است. (رک: [[هاشمیه (پیروان ابوهاشم عبدالله بن محمد)]] ) فرزند دیگر | + | حرب، پدر [[ابوسفیان]] ـ پدر [[معاویة بن ابی سفیان]] ـ است و علی رغم رفاقت های ابتدایی، با [[عبدالمطلب]]، بزرگ بنی هاشم اختلاف و نزاع داشته است. (رک: [[هاشمیه (پیروان ابوهاشم عبدالله بن محمد)]] ) فرزند دیگر امیه، [[ابوالعاص]]، پدر بزرگ عثمان و [[مروان بن حکم]] است. از دیگر فرزندان امیه، عاص است که نوادگان او، فرزندان [[سعید بن عاص]]، در دوره های اسلامی دارای مناصبی بوده اند. |
یکی دیگر از شاخه های بنی امیه، فرزندان [[ابو عمرو بن امیه]] هستند که از جمله ایشان می توان به [[ولید بن عتبه]] اشاره کرد. <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج12، ص636</ref> | یکی دیگر از شاخه های بنی امیه، فرزندان [[ابو عمرو بن امیه]] هستند که از جمله ایشان می توان به [[ولید بن عتبه]] اشاره کرد. <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج12، ص636</ref> |
نسخهٔ کنونی تا ۲۸ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۳۹
ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب اُمَوِی را به ضمّ الف، فتح میم و کسر واو ضبط کرده است. [۱]
نامی که ابن راوندی بر مخالفین امامیه اطلاق کرده است. در این نام گذاری نوعی تشنیع به کار رفته است و لذا عبدالرحیم خیاط در الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد ابتدا عبارتی را به نقل از ابن راوندی می آورد که در آن، ابتدا بر امکان رجعت به آیاتی استدلال می نماید و سپس اخباری را در تفسیر و شرح آن مطرح نموده و می گوید: «تنها امویه مخالف رجعت اند چون امویه رجعت را ابطال می کنند». [۲]
عبدالرحیم خیاط سپس در جواب ابن راوندی می نویسد: «تو تمام منکرین رجعت را امویه نامیده ای و این هم مانند تمام دروغ و بهتان های توست که بعضی از اشباه و نظایر آن، در این کتاب گذشت».
از این عبارت به خوبی معلوم می شود که معتزله از اموی بودن عار داشته اند؛ در حالی که از عثمانی بودن (به معنای برتری دادن عثمان بن عفان بر علی علیه السلام ) عار ندارند. چنان که همین مطلب به خوبی از فراز دیگری از الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد ظاهر می شود، آنجا که عبدالرحیم خیاط در جواب ابن راوندی که گفته بود: «عار غلاة، دامنگیر شیعه معتدل نمی شود»، می نویسد: «اگر عار غلاة، دامنگیر شیعه معتدل نمی شود، عار نوابت (واژه ای مشتمل بر نسبت به بنی امیه) هم دامنگیر معتزله نمی شود و اگر شیعه مختلف هستند، امویه و عثمانیه نیز با هم اختلاف دارند». [۳]
در مجموع از این دو عبارت معلوم است که اطلاق امویه بر عموم مخالفین امامیه به خاطر تشنیع ایشان صورت می گرفته؛ چرا که روشن است که اشتراکی که معتزله با بنی امیه دارند، تنها در اعتقاد به صحت خلافت آنان است و همین اشتراک را ابن راوندی، به عنوان دلیل برای اطلاق کلمه امویه بر معتزله قرار داده است.
البته معلوم نیست که آیا این اطلاق شایع بوده و یا این که تنها ابن راوندی آن را استعمال کرده است؛ چه آن که عبدالرحیم خیاط آن را انکار می کند. و حتی از عبارت دوم الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد برمی آید که در کلام ابن راوندی، عثمانیه فرقه ای از امویه به شمار رفته و عثمانیه، اخصّ از امویه دانسته شده است.
ظاهراً باید گفت در این جا مقصود از عثمانیه اهل حدیث و حشویه و نابته است که همگی عثمان را بر علی (علیه السلام) تفضیل می داده اند؛ چنان که جاحظ رساله ای به نام العثمانیة در این موضوع نوشته و در کتاب الحیوان به این مطلب تصریح دارد. [۴]
شایان ذکر است که ابن ندیم [۵] همه اهل حدیث را به نام نابته حشویه می خواند.
از مجموع آن چه گذشت می توان پی برد که اهل حدیث، در آن روزگار چه عقایدی داشته اند و احادیث اهل سنت را چه کسانی و با چه عقایدی، نقل کرده اند.
بنی امیه منسوب به امیه بن عبد شمس بن عبد مناف می باشند. بنی امیه با بنی هاشم در عبد مناف به هم می پیوندند. عبد مناف دارای فرزندانی بوده که از زمره آن ها، هاشم و عبد شمس بوده اند و چنان نقل است که این دو تن همزاد بوده اند و به هنگام تولد، انگشت یکی به پیشانی دیگری چسبیده بود، چون آن دو را از هم جدا کردند، خون جاری شد و پیشگویان همین را نشانه اختلافات خونین این دو خاندان دانستند. بر اساس روایاتی، امیه به عموی خود هاشم که به سخاوت مشهور بود ـ حسد می برده است. عبد مناف فرزندی دیگر به نام امیه اصغر داشته و به همین سبب امیه ـ جد خاندان بنی امیه ـ را امیه اکبر نامیده اند. برای امیه ده فرزند پسر برشمرده اند: حرب، ابو حرب، سفیان، ابوسفیان که به عنابس مشهور بوده اند، عاص، ابوالعاص، عیص، ابوالعیص که به اعیاص شهرت داشته اند و دو فرزند دیگر به نام های عمرو و ابوعمرو.
حرب، پدر ابوسفیان ـ پدر معاویة بن ابی سفیان ـ است و علی رغم رفاقت های ابتدایی، با عبدالمطلب، بزرگ بنی هاشم اختلاف و نزاع داشته است. (رک: هاشمیه (پیروان ابوهاشم عبدالله بن محمد) ) فرزند دیگر امیه، ابوالعاص، پدر بزرگ عثمان و مروان بن حکم است. از دیگر فرزندان امیه، عاص است که نوادگان او، فرزندان سعید بن عاص، در دوره های اسلامی دارای مناصبی بوده اند.
یکی دیگر از شاخه های بنی امیه، فرزندان ابو عمرو بن امیه هستند که از جمله ایشان می توان به ولید بن عتبه اشاره کرد. [۶]
خلفای بنی امیه و بنی مروان عبارتند از:
نام دوره حكومت (تواریخ هجری قمری می باشد)
(1)معاویة بن ابی سفیان 41 ـ 60
(2)یزید بن معاویة 60 ـ 64
(3)معاویة بن یزید (معاویه دوم) 64 ـ 65
(4)مروان بن حکم 64 ـ 65
(5)عبدالملک بن مروان 65 ـ 86
(6)ولید بن عبدالملک (ولید اول) 86 ـ 96
(7)سلیمان بن عبدالملک 96 ـ 99
(8)عمر بن عبدالعزیز 99 ـ 101
(9)یزید بن عبدالملک (یزید دوم) 101 ـ 105
(10)هشام بن عبدالملک 105 ـ 125
(11)ولید بن یزید دوم (ولید دوم) 125 ـ 126
(12)یزید ناقص (یزید سوم، بن ولید اول) 126
(13)ابراهیم بن ولید اول 126 ـ 127
(14)مروان بن محمد بن مروان 127 ـ 132
همچنین امویان در اسپانیا نیز مدت ها خلافت داشته اند که خلفای ایشان عبارت بوده اند از:
(1)عبدالرحمن اول 138 ـ 172
(2)هشام اول 172 ـ 180
(3)حکم اول 180 ـ 206
(4)عبدالرحمن دوم 206 ـ 238
(5)محمد اول 238 ـ 273
(6)منذر 273 ـ 275
(7)عبدالله بن محمد 275 ـ 300
(8)عبدالرحمن سوم 300 ـ 350
(9)حکم دوم 350 ـ 366
(10)هشام دوم 366 ـ 399 - 400 ـ 403
(11)محمد دوم 399 ـ 400
(12)سلیمان بن حکم 399 ـ 407
(13)عبدالرحمن چهارم 408 ـ 409
(14)عبدالرحمن پنجم 414
(15)محمد سوم 414 ـ 416
(16)هشام سوم 418 ـ 422 [۷]
پانویس
- ↑ اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص85
- ↑ الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، عبدالرحیم خیاط، ص132
- ↑ الانتصار و الرد علی ابن الراوندی الملحد، عبدالرحیم خیاط، ص156
- ↑ کتاب الحیوان، جاحظ، ج2، ص576
- ↑ الفهرست، ابن ندیم، ص229
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج12، ص636
- ↑ دائرة المعارف فارسی، غلامحسین مصاحب، ج1، ص249