عبدالحق بن ابراهیم آندلسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو
جز عبدالحق بن ابراهیم آندلسی» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بی‌پایان) [انتقال=فقط مدیران] (بی‌پایان)) [آبشاری])
 
(یک نسخهٔ میانی توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
ابومحمد قطب الدین عبدالحق بن ابراهیم بن محمد بن نصر بن سبعین مرسی رقوطی، عارف، زاهد و فیلسوف اندلسی است. ولادت او را در 614 هجری قمری نوشته اند و چون زادگاه او [[رَقوطه]] از نواحی [[مرسیا|مُرسیه]] بوده است، او را مرسی و رقوطی گفته اند. وی در اوایل زندگانی در [[مرسیا|مُرسیه]] به تحصیل منطق، حکمت، کلام و ریاضیات پرداخت، سپس به عرفان روی آورد و گفته اند که طبّ، کیمیا، سیمیا و علم حروف را نیز فرا گرفت. ابن سبعین در جوانی با جمعی از یاران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه چند گاهی در خانقاهی نزدیک [[غرناطه]] توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفت هایی بود که از طرف فقها و متشرعین با افکار و اقوال او می شد. در اینجا نیز افکار و اقوال او و طرز سلوک پیروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعین را برانگیخت و به الحاد و کفر متهم و مجبور به ترک آنجا شد. وی ظاهراً در حدود سال 648 هجری قمری از مغرب به مقصد [[حجاز]] عازم شرق [[آفریقا]] شد. ولی پیش از آن که خود به آن نواحی برسد، شهرتش به آنجا رسیده بود و فقهای مغرب پیامهایی به مردم [[مصر]] فرستاده، و آنان را نسبت به افکار و اقوال وی ظنین و بدبین کرده بودند. نامساعد بودن محیط و مخالفت های فقها و [[اهل ظاهر]] او را به عزیمت به سوی [[مکه]] ناگزیر کرده بود. بنابر برخی از منابع، امیر [[مکه]] بیمار یا مجروح شده بود و ابن سبعین او را معالجه کرد، و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گردید. ولی شاید سبب اصلی نزدیک او با امیر وجود نوعی تجانس فکری میان آن دو بوده است، زیرا امیر منتسب به خاندان [[رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله و از اولاد [[امام حسن|حسن]] بن [[امام علی|علی]] علیهماالسلام بود و ابن سبعین نیز تمایلات شیعی و فاطمی داشت و گفته اند که وی در [[مکه]] و در سایه حمایت امیر آنجا گرایش های شیعی خود را آشکار می کرد. روزگار ابن سبعین در [[مکه]] به آرامش می گذشت و با این که میان او و علمای [[مکه]] مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مریدان درباره او این احوال را شدت می داد. پشتیبانی شریف [[مکه]] از او اینگونه مخالفت ها را بی اثر می ساخت. از احوال شخصی ابن سبعین آگاهی بسیار اندک است. در تواریخ ذکری از برادر ابن سبعین به نام ابوطالب بن سبعین نیز آمده است. وفات ابن سبعین در اغلب تواریخ معتبر در 669 هجری قمری و در 55 سالگی او ذکر شده است و گفته اند که رگ خود را زد و نیز به مسموم شدن او اشاره رفته است. آرامگاه او در نزدیکی [[مکه]] در [[مَعلاة]] بوده و سنگی بر آن نهاده بودند که چون زیارتگاه جُهّال غربا شده بود، شکسته و برداشته شد. سخنانی که شاگردان و مریدان ابن سبعین درباره رفتار و شخصیت او گفته اند، غالباً اغراق آمیز است. شک نیست که وی به علوم زمان خود از فقه، حدیث، کلام، فلسفه و عرفان تا کیمیا، اسرار الحروف و علم ارقام و اعداد واقف بوده و از آثاری که از او برجای مانده است، می توان به میزان دانش او در این موضوعات پی برد، ولی اعتقادی که خود در حق خویشتن داشته است، از این حدود فراتر می رفته و از اشاراتی که به ابن سینا، غزالی، ابن رشد و بزرگان دیگر در گفته های او دیده می شود، چنین بر می آید که خودبینی و خودستایی او از اندازه و اعتدال بیرون و به نوعی ناهنجاری روحی و فکری نزدیک بوده است. وی ابن سینا را مُموه و مسفسط، کثیر الطنطنة، قلیل الفائدة؛ ابن رشد را مقلد ارسطو و قصیر الباع، قلیل المعرفة، بلید التصور، غیر مدرک شمرده، امام الحرمین ( [[امام الحرمین جوینی]] ) را ثالث ابوجهل و هامان گفته، غزالی را به سبب بی ثباتی در مشرب و مذهب نکوهش کرده و ادراک او را در علوم قدیمه سست تر از تار عنکبوت دانسته و کلام [[محی الدین ابن عربی]] را فلسفه ای گندیده و عفن خوانده است. نوشته اند که وی در قیاس خود با ابومدین شعیب بن حسین، عارف بزرگ و معروف اندلسی (م: 594هـ. ق) گفته است که شعیب بنده عمل است و ما عبید حضرت، و هنگامی که ابوالحسن ششتری عازم دیدار و خدمت ابومدین بود، به وی گفت: اگر خواستار بهشتی، تو را و او را که قصد دیدارش داری، سزاوار همان است، اما اگر خواستار خداوند بهشتی پس نزد ما بیا. به هر حال چنانکه پیش از این گفته شد، آراء و عقاید او در توحید وجودی و اقوال غیر متعارف، پیچیده و مرموزش، و نیز کنایات و تأویلات غریب او، موجب شده بود که فقها و علمای ظاهر و حتی برخی از [[صوفیه]] در حق او از انتقاد و عیب جویی و حتی خصومت و تکفیر کوتاهی نکنند. چنانکه مثلاًً قطب الدین قسطلانی می گفت که در قرن هفتم هجری قمری سه فساد بزرگ ظاهر شد: مذهب ابن سبعین، غلبه تاتار بر [[عراق]] و شیوع استعمال حشیش. نکته دیگری که در این احوال مؤثر بوده است، ترتیب خاصی است که [[سبعینیه]] برای طریقه خود ذکر کرده و برخلاف طریقه های دیگر سلسله خود را به [[رسول اکرم]] صلی الله علیه و آله ختم می کنند، اینان کسانی چون هرمس، سقراط، افلاطون، ارسطو و اسکندر را از یونانیان و [[حسین بن منصور حلاج|حلاج]]، شبلی، ابن سینا، غزالی، سهروردی مقتول، [[ابن عربی]]، ابن فارض و گروهی دیگر از عرفا و حکمای مسلمان را در سلسله طریقه خود آورده اند. علاوه بر این ها، چنین به نظر می رسد که رفتار و اعمال ظاهری او نیز عادی و متعارف نبوده و بعضی اطوار و حرکات خاص خود داشته است، چنانکه نام خود را به صورت عبدالحق بن O می نوشته، یعنی به جای سبعین دایره کوچکی که حرفO یونانی است و در حساب ارقام برابر هفتاد است، می نوشته و از این روی در میان شاگردانش و دوستانش به ابن داره شهرت یافته بود. طریقه ابن سبعین ( [[سبعینیه]] ) در آخرین سال های حیات او به وسیله شاگردش ششتری به [[مصر]] منتقل شد، ولی رواجی نیافت و به زودی از میان رفت. به طور کلی عرفان ابن سبعین که خود از آن به علم التحقیق تعبیر می کند، و عقاید او درباره توحید وجودی، مراتب وجود و موجودات، منزلت محقق و مقرب، و ماهیت عقل و نفس عموماً ذهنی تر و فلسفی تر از آن است که در میان عامه مردم رواج یابد. <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج3، ص657 / [[الاعلام قاموس التراجم]]، [[خیرالدین زرکلی]]، ج3، ص280 / [[لسان المیزان]]، [[ابن حجر عسقلانی]]، ج4، ص222</ref>
+
ابومحمد قطب الدین عبدالحق بن ابراهیم بن محمد بن نصر بن سبعین مرسی رقوطی، عارف، زاهد و فیلسوف اندلسی است. ولادت او را در 614 هجری قمری نوشته اند و چون زادگاه او [[رَقوطه]] از نواحی [[مرسیا|مُرسیه]] بوده است، او را مرسی و رقوطی گفته اند. وی در اوایل زندگانی در مُرسیه به تحصیل منطق، حکمت، کلام و ریاضیات پرداخت، سپس به عرفان روی آورد و گفته اند که طبّ، کیمیا، سیمیا و علم حروف را نیز فرا گرفت. ابن سبعین در جوانی با جمعی از یاران و شاگردان خود رهسپار [[مغرب]] شد و در راه چند گاهی در خانقاهی نزدیک [[غرناطه]] توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفت هایی بود که از طرف فقها و متشرعین با افکار و اقوال او می شد. در اینجا نیز افکار و اقوال او و طرز سلوک پیروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعین را برانگیخت و به الحاد و کفر متهم و مجبور به ترک آنجا شد. وی ظاهراً در حدود سال 648 هجری قمری از مغرب به مقصد [[حجاز]] عازم شرق [[آفریقا]] شد. ولی پیش از آن که خود به آن نواحی برسد، شهرتش به آنجا رسیده بود و فقهای مغرب پیامهایی به مردم [[مصر]] فرستاده، و آنان را نسبت به افکار و اقوال وی ظنین و بدبین کرده بودند. نامساعد بودن محیط و مخالفت های فقها و [[اهل ظاهر]] او را به عزیمت به سوی [[مکه]] ناگزیر کرده بود. بنابر برخی از منابع، امیر مکه بیمار یا مجروح شده بود و ابن سبعین او را معالجه کرد، و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گردید. ولی شاید سبب اصلی نزدیک او با امیر وجود نوعی تجانس فکری میان آن دو بوده است، زیرا امیر منتسب به خاندان [[رسول اکرم]] (صلی الله علیه و آله) و از اولاد [[حسن بن علی]] (علیهماالسلام) بود و ابن سبعین نیز تمایلات شیعی و فاطمی داشت و گفته اند که وی در مکه و در سایه حمایت امیر آنجا گرایش های شیعی خود را آشکار می کرد. روزگار ابن سبعین در مکه به آرامش می گذشت و با این که میان او و علمای مکه مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مریدان درباره او این احوال را شدت می داد. پشتیبانی شریف مکه از او اینگونه مخالفت ها را بی اثر می ساخت. از احوال شخصی ابن سبعین آگاهی بسیار اندک است. در تواریخ ذکری از برادر ابن سبعین به نام ابوطالب بن سبعین نیز آمده است. وفات ابن سبعین در اغلب تواریخ معتبر در 669 هجری قمری و در 55 سالگی او ذکر شده است و گفته اند که رگ خود را زد و نیز به مسموم شدن او اشاره رفته است. آرامگاه او در نزدیکی مکه در [[مَعلاة]] بوده و سنگی بر آن نهاده بودند که چون زیارتگاه جُهّال غربا شده بود، شکسته و برداشته شد. سخنانی که شاگردان و مریدان ابن سبعین درباره رفتار و شخصیت او گفته اند، غالباً اغراق آمیز است. شک نیست که وی به علوم زمان خود از فقه، حدیث، کلام، فلسفه و عرفان تا کیمیا، اسرار الحروف و علم ارقام و اعداد واقف بوده و از آثاری که از او برجای مانده است، می توان به میزان دانش او در این موضوعات پی برد، ولی اعتقادی که خود در حق خویشتن داشته است، از این حدود فراتر می رفته و از اشاراتی که به [[ابن سینا]]، [[غزالی]]، [[ابن رشد]] و بزرگان دیگر در گفته های او دیده می شود، چنین بر می آید که خودبینی و خودستایی او از اندازه و اعتدال بیرون و به نوعی ناهنجاری روحی و فکری نزدیک بوده است. وی ابن سینا را مُموه و مسفسط، کثیر الطنطنة، قلیل الفائدة؛ ابن رشد را مقلد ارسطو و قصیر الباع، قلیل المعرفة، بلید التصور، غیر مدرک شمرده، امام الحرمین ( [[امام الحرمین جوینی]] ) را ثالث [[ابوجهل]] و [[هامان]] گفته، غزالی را به سبب بی ثباتی در مشرب و مذهب نکوهش کرده و ادراک او را در علوم قدیمه سست تر از تار عنکبوت دانسته و کلام [[محی الدین ابن عربی]] را فلسفه ای گندیده و عفن خوانده است. نوشته اند که وی در قیاس خود با [[ابومدین شعیب بن حسین]]، عارف بزرگ و معروف اندلسی (م: 594هـ. ق) گفته است که شعیب بنده عمل است و ما عبید حضرت، و هنگامی که [[ابوالحسن ششتری]] عازم دیدار و خدمت ابومدین بود، به وی گفت: اگر خواستار بهشتی، تو را و او را که قصد دیدارش داری، سزاوار همان است، اما اگر خواستار خداوند بهشتی پس نزد ما بیا. به هر حال چنانکه پیش از این گفته شد، آراء و عقاید او در توحید وجودی و اقوال غیر متعارف، پیچیده و مرموزش، و نیز کنایات و تأویلات غریب او، موجب شده بود که فقها و علمای ظاهر و حتی برخی از [[صوفیه (صوفیه)|صوفیه]] در حق او از انتقاد و عیب جویی و حتی خصومت و تکفیر کوتاهی نکنند. چنانکه مثلاًً [[قطب الدین قسطلانی]] می گفت که در قرن هفتم هجری قمری سه فساد بزرگ ظاهر شد: مذهب ابن سبعین، غلبه تاتار بر [[عراق]] و شیوع استعمال حشیش. نکته دیگری که در این احوال مؤثر بوده است، ترتیب خاصی است که سبعینیه برای طریقه خود ذکر کرده و برخلاف طریقه های دیگر سلسله خود را به [[رسول اکرم]] (صلی الله علیه و آله) ختم می کنند، اینان کسانی چون [[هرمس]]، [[سقراط]]، [[افلاطون]]، [[ارسطو]] و [[اسکندر ]] را از یونانیان و [[حسین بن منصور حلاج|حلاج]]، [[شبلی]]، ابن سینا، غزالی، [[سهروردی]] مقتول، [[ابن عربی]]، [[ابن فارض]] و گروهی دیگر از عرفا و حکمای مسلمان را در سلسله طریقه خود آورده اند. علاوه بر این ها، چنین به نظر می رسد که رفتار و اعمال ظاهری او نیز عادی و متعارف نبوده و بعضی اطوار و حرکات خاص خود داشته است، چنانکه نام خود را به صورت عبدالحق بن O می نوشته، یعنی به جای سبعین دایره کوچکی که حرفO یونانی است و در حساب ارقام برابر هفتاد است، می نوشته و از این روی در میان شاگردانش و دوستانش به ابن داره شهرت یافته بود. طریقه ابن سبعین (سبعینیه) در آخرین سال های حیات او به وسیله شاگردش ششتری به مصر منتقل شد، ولی رواجی نیافت و به زودی از میان رفت. به طور کلی عرفان ابن سبعین که خود از آن به علم التحقیق تعبیر می کند، و عقاید او درباره توحید وجودی، مراتب وجود و موجودات، منزلت محقق و مقرب، و ماهیت عقل و نفس عموماً ذهنی تر و فلسفی تر از آن است که در میان عامه مردم رواج یابد. <ref> [[دائرة المعارف بزرگ اسلامی]]، ج3، ص657 / [[الاعلام قاموس التراجم]]، [[خیرالدین زرکلی]]، ج3، ص280 / [[لسان المیزان]]، [[ابن حجر عسقلانی]]، ج4، ص222</ref>
  
  
 
==پانويس==
 
==پانويس==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ ژانویهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۲:۰۴

ابومحمد قطب الدین عبدالحق بن ابراهیم بن محمد بن نصر بن سبعین مرسی رقوطی، عارف، زاهد و فیلسوف اندلسی است. ولادت او را در 614 هجری قمری نوشته اند و چون زادگاه او رَقوطه از نواحی مُرسیه بوده است، او را مرسی و رقوطی گفته اند. وی در اوایل زندگانی در مُرسیه به تحصیل منطق، حکمت، کلام و ریاضیات پرداخت، سپس به عرفان روی آورد و گفته اند که طبّ، کیمیا، سیمیا و علم حروف را نیز فرا گرفت. ابن سبعین در جوانی با جمعی از یاران و شاگردان خود رهسپار مغرب شد و در راه چند گاهی در خانقاهی نزدیک غرناطه توقف نمود. ظاهراً علت مهاجرت او از زادگاهش مخالفت هایی بود که از طرف فقها و متشرعین با افکار و اقوال او می شد. در اینجا نیز افکار و اقوال او و طرز سلوک پیروانش مخالفت و خصومت فقها و متشرعین را برانگیخت و به الحاد و کفر متهم و مجبور به ترک آنجا شد. وی ظاهراً در حدود سال 648 هجری قمری از مغرب به مقصد حجاز عازم شرق آفریقا شد. ولی پیش از آن که خود به آن نواحی برسد، شهرتش به آنجا رسیده بود و فقهای مغرب پیامهایی به مردم مصر فرستاده، و آنان را نسبت به افکار و اقوال وی ظنین و بدبین کرده بودند. نامساعد بودن محیط و مخالفت های فقها و اهل ظاهر او را به عزیمت به سوی مکه ناگزیر کرده بود. بنابر برخی از منابع، امیر مکه بیمار یا مجروح شده بود و ابن سبعین او را معالجه کرد، و همین امر موجب نزدیک شدن او به امیر گردید. ولی شاید سبب اصلی نزدیک او با امیر وجود نوعی تجانس فکری میان آن دو بوده است، زیرا امیر منتسب به خاندان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و از اولاد حسن بن علی (علیهماالسلام) بود و ابن سبعین نیز تمایلات شیعی و فاطمی داشت و گفته اند که وی در مکه و در سایه حمایت امیر آنجا گرایش های شیعی خود را آشکار می کرد. روزگار ابن سبعین در مکه به آرامش می گذشت و با این که میان او و علمای مکه مناقشه و مخاصمه برقرار بود و غلو اصحاب و مریدان درباره او این احوال را شدت می داد. پشتیبانی شریف مکه از او اینگونه مخالفت ها را بی اثر می ساخت. از احوال شخصی ابن سبعین آگاهی بسیار اندک است. در تواریخ ذکری از برادر ابن سبعین به نام ابوطالب بن سبعین نیز آمده است. وفات ابن سبعین در اغلب تواریخ معتبر در 669 هجری قمری و در 55 سالگی او ذکر شده است و گفته اند که رگ خود را زد و نیز به مسموم شدن او اشاره رفته است. آرامگاه او در نزدیکی مکه در مَعلاة بوده و سنگی بر آن نهاده بودند که چون زیارتگاه جُهّال غربا شده بود، شکسته و برداشته شد. سخنانی که شاگردان و مریدان ابن سبعین درباره رفتار و شخصیت او گفته اند، غالباً اغراق آمیز است. شک نیست که وی به علوم زمان خود از فقه، حدیث، کلام، فلسفه و عرفان تا کیمیا، اسرار الحروف و علم ارقام و اعداد واقف بوده و از آثاری که از او برجای مانده است، می توان به میزان دانش او در این موضوعات پی برد، ولی اعتقادی که خود در حق خویشتن داشته است، از این حدود فراتر می رفته و از اشاراتی که به ابن سینا، غزالی، ابن رشد و بزرگان دیگر در گفته های او دیده می شود، چنین بر می آید که خودبینی و خودستایی او از اندازه و اعتدال بیرون و به نوعی ناهنجاری روحی و فکری نزدیک بوده است. وی ابن سینا را مُموه و مسفسط، کثیر الطنطنة، قلیل الفائدة؛ ابن رشد را مقلد ارسطو و قصیر الباع، قلیل المعرفة، بلید التصور، غیر مدرک شمرده، امام الحرمین ( امام الحرمین جوینی ) را ثالث ابوجهل و هامان گفته، غزالی را به سبب بی ثباتی در مشرب و مذهب نکوهش کرده و ادراک او را در علوم قدیمه سست تر از تار عنکبوت دانسته و کلام محی الدین ابن عربی را فلسفه ای گندیده و عفن خوانده است. نوشته اند که وی در قیاس خود با ابومدین شعیب بن حسین، عارف بزرگ و معروف اندلسی (م: 594هـ. ق) گفته است که شعیب بنده عمل است و ما عبید حضرت، و هنگامی که ابوالحسن ششتری عازم دیدار و خدمت ابومدین بود، به وی گفت: اگر خواستار بهشتی، تو را و او را که قصد دیدارش داری، سزاوار همان است، اما اگر خواستار خداوند بهشتی پس نزد ما بیا. به هر حال چنانکه پیش از این گفته شد، آراء و عقاید او در توحید وجودی و اقوال غیر متعارف، پیچیده و مرموزش، و نیز کنایات و تأویلات غریب او، موجب شده بود که فقها و علمای ظاهر و حتی برخی از صوفیه در حق او از انتقاد و عیب جویی و حتی خصومت و تکفیر کوتاهی نکنند. چنانکه مثلاًً قطب الدین قسطلانی می گفت که در قرن هفتم هجری قمری سه فساد بزرگ ظاهر شد: مذهب ابن سبعین، غلبه تاتار بر عراق و شیوع استعمال حشیش. نکته دیگری که در این احوال مؤثر بوده است، ترتیب خاصی است که سبعینیه برای طریقه خود ذکر کرده و برخلاف طریقه های دیگر سلسله خود را به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) ختم می کنند، اینان کسانی چون هرمس، سقراط، افلاطون، ارسطو و اسکندر را از یونانیان و حلاج، شبلی، ابن سینا، غزالی، سهروردی مقتول، ابن عربی، ابن فارض و گروهی دیگر از عرفا و حکمای مسلمان را در سلسله طریقه خود آورده اند. علاوه بر این ها، چنین به نظر می رسد که رفتار و اعمال ظاهری او نیز عادی و متعارف نبوده و بعضی اطوار و حرکات خاص خود داشته است، چنانکه نام خود را به صورت عبدالحق بن O می نوشته، یعنی به جای سبعین دایره کوچکی که حرفO یونانی است و در حساب ارقام برابر هفتاد است، می نوشته و از این روی در میان شاگردانش و دوستانش به ابن داره شهرت یافته بود. طریقه ابن سبعین (سبعینیه) در آخرین سال های حیات او به وسیله شاگردش ششتری به مصر منتقل شد، ولی رواجی نیافت و به زودی از میان رفت. به طور کلی عرفان ابن سبعین که خود از آن به علم التحقیق تعبیر می کند، و عقاید او درباره توحید وجودی، مراتب وجود و موجودات، منزلت محقق و مقرب، و ماهیت عقل و نفس عموماً ذهنی تر و فلسفی تر از آن است که در میان عامه مردم رواج یابد. [۱]


پانويس

  1. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج3، ص657 / الاعلام قاموس التراجم، خیرالدین زرکلی، ج3، ص280 / لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ج4، ص222