صوفیه (پیروان سلطان حیدر)

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

مریدان سلطان حیدر (پدر شاه اسماعیل صفوی).

سلطان حیدر برای امتیاز مریدان خود از دیگران، تاج سرخ دوازده تَرَک را انتخاب کرده و بر سر آنان گذارد و از این جهت آنان را قزلباش می گفتند. در آغاز کار شاه اسماعیل، مریدان و متابعان او را تا مدتی همچنان صوفی می خواندند و شخص شاه را صوفی بزرگ می نامیدند و اطلاق این نام بر پادشاه صفوی در دوران سلطنت صفویه باقی ماند. دیری نگذشت که عناوین صوفی و قزلباش با یکدیگر مرادف شد و کم کم در اواخر سلطنت شاه اسماعیل نام قزلباش غلبه کرده و تمام طوائف ترک نژاد گوناگون که در رکاب شاه اسماعیل شمشیر می زدند به قزلباش معروف شدند، و از این زمان عنوان صوفی مفهوم مشخص تر و محدودتری یافت و بیشتر به خانواده هایی از طوائف قزلباش که در سابقه صوفی گری و ارادت و خدمت به خاندان صفوی از دیگران ممتاز بودند، تعلق گرفت و شخص شاه، پیشوای ایشان و مرشد کامل خوانده می شد. صوفیان از سایر طوائف قزلباش به شاه نزدیکتر و نسبت به او فداکارتر و مطیع تر بوده اند، رئیس صوفیان هر طائفه را خلیفه و رئیس تمام صوفیان را خلیفةالخلفاء می گفتند و این مقام از جمله مقامات بزرگ بوده است زیرا خلیفةالخلفاء نایب مرشد کامل محسوب می شده و احکام او را مانند احکام شاه لازم و واجب می دانسته اند. شرط اساسی صوفیگری این بوده است که صوفی بی چون و چرا، اوامر مرشد کامل را اطاعت کند، چنان که جان باختن در راه مرشد کامل، برای صوفی ادنی مراتب اخلاص بوده است. اگر یکی از صوفیان به مرشد کامل دروغ می گفت، مستحق مرگ می شد و صوفیان دیگر بی درنگ او را به سزا می رسانیدند.

شاه عباس با صوفیان رویه تحقیرآمیزی پیش گرفت و کار ایشان در دربار شاه عباس به انحطاط گرائید. صوفیان در شب جمعه حلقه ذکری به ریاست خلیفةالخلفاء داشتند و در زمان شاه عباس با آن که از قدر و منزلت آنان کاسته شده بود باز در نظر عامه محترم بوده و مردم به مقام و قدرت روحانی ایشان عقیده داشتند و لقمه ای از طعام مخصوص آنان را شفای دردها می پنداشتند و شاه عباس نیز علیرغم آن که آنان را نمک ناشناس و کلاش می دانست ناچار در صورت ظاهر خود را به آن طائفه عقیده مند نشان می داد. خلیفةالخلفاء در زمان شاه عباس یک نوع مقام روحانی درباری داشت در روزهای عید با صوفیان در بارگاه شاهی حاضر شده و با کاسه نباتی که در دست داشت نزدیک شاه می رفت و عید را تبریک می گفت شاه حبه نباتی از کاسه برمی داشت و در دهان می گذاشت و اعیان و سران کشور نیز هر یک حبه ای برمی گرفتند و با احترام بر سر و چشم می نهادند و می خوردند گاهی نیز بزرگان و اعیان و سایر مردم از هر طبقه ای برای طلب بخشش و آمرزش نزد خلیفةالخلفاء می رفته و پیش او به زانو درمی آمدند او نیز با تکبر به وسیله عصائی که در دست داشت چند ضربت بر شانه و پشتشان می زد و بدین ترتیب گناهانشان را می بخشید. این عمل را اعتراف می گفتند. [۱]

رک: حیدریه، قزل باشیه.

پانویس

  1. زندگانی شاه عباس اول، نصرالله فلسفی، ج1، ص235