جُنّابیه

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو

از اسامی اسماعیلیه.

ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب جَنّابی را به فتح جیم و تشدید نون ضبط کرده است. [۱]

خواجه نظام الملک در سیاست نامه، آن گاه که اسامی اسماعیلیان را در اماکن مختلف بیان می کند می نویسد: «(ایشان را) به لحساء بحرین، جُنّابی خوانند». [۲]

این فرقه قطعاً منسوب به ابوسعید و ابوطاهر جنّابی است. دانشنامه جهان اسلام درباره این دو تن که نام آن ها را برخلاف آیت الله سید مهدی روحانی که به ضم جیم آورده است ـ به فتح جیم ضبط کرده، می نویسد: «ابوسعیدحسن بن بهرام، بنیانگذار دولت قَرمَطیان بحرین در سده سوم است. او ایرانی و اهل جَنّابه (گُناوه ) فارس بود. روشن نیست که او مدعی نسب سلطنتی ایرانی بوده است یا اینکه این ادّعا را بعدها دیگران به وی نسبت داده اند. دانسته های ما از آغاز زندگی او در خور شهرتش نیست. جنّابی احتمالاً بین سالهای 230 تا 240 هجری قمری متولد شده است. آرای نویسندگان درباره پیشینه او قبل از قیام بر ضد معتضد عباسی (حک: 279ـ 289) گوناگون است ؛ گویا زمانی آردفروش و روزگاری پوستین دوز بوده است.

از جزئیات زندگی و دانش اندوزی جنّابی اطلاعی در دست نیست. برخی او را فیلسوف خوانده، برخی نیز وی را آشناترین مردم به کتاب نوامیس افلاطون دانسته اند. ابوسعید جنابی کوتاه قد، سیاه چرده و زشت چهره بود و ازاین رو به او قرمطی می گفتند. برخی نیز اشاره کرده اند که سمت راست بدنش از کار افتاده بود و نمی توانست راه برود یا بدون یاری دیگری سوار اسب شود. در 281 هجری قمری مردی به نام یحیی بن مهدی، که خود را داعی و فرستاده مهدی (محمدبن عبدالله بن محمدبن حنفیه) می خواند، به قطیف آمد و علی بن مُعلّی بن حمدان، از موالی بنی زیاد، را با خود همداستان کرد. علی بن معلّی نیز نوشته ای از مهدی را که نزد یحیی بود، برای شیعیان قطیف خواند و همه را به خروج برانگیخت. آنگاه پیام را به اطراف بحرین رساند و جنّابی که در آنجا اقامت داشت، به او پیوست. یحیی بن مهدی پس از آن دوباره نامه ای از مهدی نشان داد، حاکی از آن که زکات و وجوه دیگر را به یحیی بدهند. در این میان ابراهیم صائغ، که نخست از گروندگان به یحیی بود، نزد علی بن مِسْمار، امیر بحرین ، رفت و جنّابی و یحیی را به اباحیگری متهم کرد؛ یحیی مجازات شد، ولی ابوسعید به جنابه گریخت و از آنجا به کوفه رفت. او در اطراف کوفه با دختری از بنی قَصّار ازدواج کرد و به آنان پیوست. بنی قصّار از پایه گذاران قرمطیان در آن دیار بودند. برخی خویشاوندی جنّابی را با بنی قصّار، عامل گرایش وی به این فرقه دانسته اند. گروهی نیز تمایلات شخصی را عامل این ازدواج می دانند. بعضی دیگر بر آن اند که آرای وی بر گرفته از نظریات حمدان قرمط است.

جنّابی به عبدان کاتب، شوهر خواهر حمدان قرمط ، گروید و از سوی حمدان، در نواحی جنّابه ، سینیز، تَوَّج ، مَهروبان و گرمسیرات فارس به دعوت پرداخت و اموال بسیاری از مردم گرفت. دشمنانش گنجینه هایی را که از اموال مردم اندوخته بود، از او ستاندند ولی خود او جان به در برد و در نهان می زیست تا اینکه حمدان قرمط او را به همراه عبدان برای دعوت مردم قطیف به آنجا فرستاد. جنّابی در آنجا مدتی به فروش آرد پرداخت و نخستین کسانی که به او پیوستند حسین، علی و حمدان، فرزندان سَنْبَر، بودند. اعضای این خانواده ثقفی که از خانواده های بانفوذ محلی بود نزدیک ترین مشاوران و همکاران وی گردیدند و اخلاف آنان و اعقاب جنّابی، مشترکاً، دولت قرمطی را در بحرین اداره کردند.

وی در جمادی الآخر همان سال، سپاه عظیمی گرد آورد و کارش در دعوت بالا گرفت و به سرکوب مخالفان پرداخت. او به روستاها یورش می برد و ساکنان آنها را به قتل می رساند و اموالشان را غارت می کرد. عده ای از بیم جان تسلیم شدند و گروهی به دیگر شهرها گریختند و جنّابی بر همه آن نواحی، به جز هَجَر، مسلط شد. وی مدتها با مردم هجر در جنگ بود، آنان را می کشت و چون کار به درازا کشید، یکی از یارانش را بر آنجا گماشت و خود به احساء رفت، ولی بر محاصره هجر نظارت می کرد و می کوشید سپاهیان بیشتری برای تصرف این منطقه گرد آورد. محاصره هجر بیش از بیست ماه طول کشید و جنّابی سرانجام با بستن آب به روی اهالی، شهر را تصرف کرد و یگانه فرمانروای بحرین شد. ظاهراً او، پس از این پیروزی ها، عنوانی برتر از مقام داعی ساده در سلسله مراتب قرمطیان برخود نهاد، ولی معلوم نیست که این عنوان چه بود؛ شاید خود را منصور بحرین نامیده باشد، چنانکه داعی یمن خود را منصور یمن می نامید (منصور از بزرگ ترین عناوین قرمطیان و مانند عنوان «مهدی » به شمار می رفت).

تصرّف هجر، قدرت جنّابی را تثبیت کرد و او را بر آن داشت تا عمان را نیز تصرف کند. وی ششصد سوار به آنجا فرستاد. جنگ سختی در گرفت چندان که از طرفین جز عده ای مجروح کسی باقی نماند. بازمانده سپاه جنّابی نزد وی رفتند و پوزش خواستند، ولی وی عذرشان را نپذیرفت و همه آنان را کشت و از تصرّف عمان صرف نظر نمود. پس از آن، وی قصد کرد که به بصره حمله کند. احمدبن محمّد واثقی، والی بصره، در 286 هجری قمری به خلیفه، المعتضد بالله، نامه نوشت و او را از حمله قرمطیان آگاه کرد. خلیفه نیز وی و محمدبن هشام را مأمور کرد که برای استحکامات بصره چهارده هزار دینار هزینه کنند. در ربیع الاول 287 هجری قمری، که سپاه جنّابی به بصره نزدیک شده بود، واثقی نامه دیگری برای خلیفه نوشت و از او درخواست کمک کرد. خلیفه هشت کشتی، که در کل سیصد تن در آنها بودند، برای حفظ بصره فرستاد و ماه بعد نیز عباس بن عَمرو غَنَوی را به حکومت یمامه و بحرین منصوب کرد و به او فرمان داد که به نبرد با جنّابی و دیگر قرمطیان بپردازد. جنّابی در نواحی هجر سپاهیان عباس بن عَمرو را شکست داد و اردوی او را غارت کرد. روز بعد نیز فرمان داد تا تمام اسیران، به جز عباس بن عَمرو، را بکشند و بسوزانند. این نبرد در آخر رجب همان سال رخ داد و خبر آن در چهارم شعبان به بغداد رسید. عباس بن عمرو، سالم به بغداد رسید و این امر یکی از شگفتیهای روزگار شمرده شد. وی نزد معتضد عباسی گفت که پس از شکست از جنّابی چند روزی نزد او بوده، آنگاه جنّابی او را آزاد ساخته و خواسته تا آنچه را دیده است به اطلاع خلیفه برساند. جنّابی با شکست دادن عباس بن عمرو، به هدف خود رسیده بود. خلیفه هر چند بسیار خشمگین بود، از فرستادن سپاه برای درهم شکستن جنّابی خودداری کرد.

جنّابی، پس از سالها چیرگی بر بحرین ، به دست یک یا دو غلام صقلبی (اسلاوی)به قتل رسید.

پس از کشته شدن جنّابی، در کنار گور او اسبی زین کرده با جامه و سلاح نگه می داشتند تا وقتی از گور بیرون می آید، بر آن سوار شود. جنّابی به فرزندان خود گفته بود: «چون من بیایم و شما مرا باز نشناسید، نشان آن باشد که مرا با شمشیرِ من گردن بزنید، اگر من باشم، در حال زنده شوم و آن قاعده بدان سبب نهاده است تا کسی دعوی بوسعیدی نکند» برخی معتقدند جنّابی مدّعی نبوّت بود.

جنّابی شش پسر داشت : ابوالقاسم سعید، ابوطاهر سلیمان، ابومنصور احمد، ابوالعباس ابراهیم، عباس محمد و ابویعقوب یوسف. جنّابی پیش از مرگ سرانِ دولت خود و بنی زرقان را، که یکی از آنان داماد وی بود، و نیز فرزندان سنبر را که داییهای فرزندان او بودند، گرد آورد و به ایشان سفارش کرد که پس از وی، ابوالقاسم سعید را به جای او بگمارند تا ابوطاهر سلیمان بزرگ شود و او را جانشین کنند، و چنین کردند».

این دانشنامه سپس به زندگی ابوطاهر پرداخته و می نویسد: «ابوطاهر سلیمان بن ابی سعید حسن، از مشهورترین پیشوایان دولت کوچک قَرمَطیان در بحرین است که چندین سال وحشت زائران مکه و اهالی جنوب عراق را برانگیخت. او در 294 هجری قمری در جَنّابه ( گُناوه ) متولد شد. . . .

ابن خلدون در باره رویدادی که پس از قتل ابوسعید منجر به جانشینی ابوطاهر شد، نوشته است که ابوسعید جنابی پسر بزرگ خود، سعید، را به جانشینی برگزیده بود، ولی او در کارها ناتوان بود. ابوطاهر بر وی شورید و او را کشت و زمام امور قرمطیان را به دست گرفت. و عبیدالله المهدی ، نخستین خلیفه فاطمی مصر، ضمن نامه ای او را به امارت برگزید؛ اما می دانیم که ابوالقاسم سعید در آن زمان کشته نشد، بلکه در 361 هجری قمری درگذشت. ابوسعید جنابی وصیت کرده بود که پس از مرگش، نخست سعید به جای او بنشیند تا وقتی که پسر دیگرش، ابوطاهر، به بلوغ برسد و آنگاه حکومت را به او بسپارند. به پیروی از این وصیت، سعید حکومت را در 305، که ابوطاهر یازده ساله بوده است، به او تسلیم کرد. در دهه نخستین سده چهارم، قرمطیان مدتی از کشمکش با دستگاه خلافت عباسی خودداری کردند و حتی در دوره وزارت علی بن عیسی بن جرّاح (م: 334هـ. ق)، که امتیازاتی از قبیل استفاده از بندر سیراف را در 304 به ایشان داد، مناسبات دوستانه داشتند. . . . چند روز پس از برکناری علی بن عیسی از وزارت، ابوطاهر در 24 ربیع الآخر 311 هجری قمری، به عنوان فرمانده قرمطیان شبانه به همراه 2700 تن به بصره تاخت. سُبُک مُفلِحی، والی بصره، صبح روز بعد خبردار شد و برای بیرون راندن آنان وارد نبرد گردید. ابوطاهر در جنگی ده روزه بسیاری از مردم شهر و از جمله والی بصره را به قتل رسانید و بخش عظیمی از افرادی که موفق به فرار شده بودند، در باتلاقهای اطراف شهر غرق شدند.

ابن فرات لشکری به مقابله ابوطاهر فرستاد و او پس از هفده یا هجده روز از بصره عقب نشست و به بحرین بازگشت. به نظر می رسد، تَهوّر ابوطاهر شورای عقدانیه را بر آن داشت که رهبری قرمطیان را به او واگذار کند.

ابوطاهر در اواخر سال 311 هجری قمری به کاروانی از حاجیان یورش برد که از مکه به هَبَیر (ریگزاری در نزدیکی مکه) باز می گشتند.

ابوطاهر در سال 312 هجری قمری وارد کوفه شد. وی جِنّی صفوانی، سرکرده عباسیان، را اسیر کرد و بسیاری را به قتل رسانید و هر چه در کوفه یافت با خود به هجر برد. در 313 هجری قمری نیز به سبب هجوم قرمطیان حج صورت نگرفت. به نوشته ابن اثیر، ابوطاهر در 313 هجری قمری در محل زَباله با سپاهیان خلیفه جنگید و آنان گریختند. سپاهیان ابوطاهر، پس از گرفتن غرامتی از ایشان، به سوی مکه تاختند.

در 314 هجری قمری، مقتدر عباسی فرمان داد تا ابن ابی الساج، امیر آذربایجان و اَرّان و ارمنستان ، به هجر رود و ابوطاهر را سرکوب کند. مقتدر خراج برخی از شهرهای ایران و عراق ، مانند همدان ، ساوه ، قم ، کاشان ، بصره، کوفه و ماسْبَندان ، را بدین لشکرکشی اختصاص داد. ابن ابی الساج که به دستور مونس خادم به واسط رفته بود، در آخر رمضان 315 هجری قمری به کوفه تاخت و میان او و ابوطاهر جنگ درگرفت. ابن ابی الساج شکست خورد و اسیر شد. حمله بعدی به ابوطاهر، به سرکردگی مونس خادم و نصر حاجب، در عین التَمر (محلی بین انبار و کوفه ) نیز به پیروزی ابوطاهر انجامید و پس از آن، به دستور او، ابن ابی الساج را گردن زدند. گزارشها حاکی است که لشکر ابن ابی الساج بیش از ده برابر مردان ابوطاهر بود. یکی از یاران ابوطاهر در پاسخ این پرسش که چرا یاران خلیفه به سرعت می گریزند و شما پایداری می کنید، گفت یاران خلیفه رهایی را در گریز می بینند و ما رهایی را در پایداری می دانیم. »

این دانشنامه سپس به لشگرکشی های ابوطاهر به برخی از شهرهای عراق اشاره کرده و ادامه می دهد: «چشمگیرترین عمل ابوطاهر، لشکرکشی او در 317 هجری قمری به مکه بود. کاروان زائران مکه در این سال به سرپرستی منصور دیلمی از عراق به مکه رفت، در حالی که در سالهای قبل، وحشت از قرمطیان مانع عبور کاروان بود. ابوطاهر در 8 ذیحجه (روز تَرْویه) سال 317 به مکه حمله برد و حاجیان را در کوچه های مکه و مسجدالحرام و درون کعبه بی رحمانه کشت. حجرالاسود را از جای کند؛ محمد بن اسماعیل معروف به ابن محارب، امیر مکه ، را کشت. پرده های کعبه و درِ آن را کند، دارایی مردم را گرفت و کشتگان را در چاه زمزم انداخت. سپاهیان ابوطاهر مدت هشت یا یازده روز در آنجا ماندند و هر روز برای قتل و غارت وارد مکه می شدند و شب هنگام به اردوی خود در خارج شهر باز می گشتند. آنها قداست کعبه را مانع کار خود ندیدند و پوشش طلای درِ آن را به غارت بردند. در این غارت، تنها مقام ابراهیم مصون ماند، زیرا نگهبانان کعبه آن را در یکی از دره های اطراف مکه پنهان کرده بودند. از نوشته برخی چنین برمی آید که اهالی مکه نیز در این آشوب به قتل و غارت حاجیان پرداختند. هنگامی که خبر این حمله به عبیدالله خلیفه فاطمی رسید، وی برای ابوطاهر نامه ای نوشت و کارش را ناپسند و زشت شمرد.

به نوشته ابن خلدون ، ابوطاهر بر عمان نیز دست یافت و والی عمان از طریق دریا به فارس گریخت. در 319، قرمطیان به رهبری ابوطاهر، کوفه را گرفتند. خبر پیروزی آنان چنان وحشتی ایجاد کرد که بسیاری از ساکنان قصر ابن هُبَیره (در نزدیکی بغداد) به بغداد گریختند.

لشکرکشی جدید برای تصاحب کامل عراق ، به سبب آشوبهایی که در دولت قرمطیان پیش آمد، به تعویق افتاد. علت این آشوبها این بود که ابن سَنْبَر، وزیر ابوطاهر، شیادی به نام ذوالنور را به عنوان مهدی به روی کار آورد که خود ابوطاهر هم مدتی او را به مهدویت شناخت.

در حدود 329، ابوطاهر و همدستان او، به سبب بروز نزاعهای داخلی، نتوانستند حاکمیت خود را به شهرهای اطراف هجر گسترش دهند. از این پس تا هنگام مرگ ابوطاهر آگاهی چندانی در دست نیست. او پس از 21 سال فرمانروایی، در 38 سالگی در 332 به مرض آبله (جُدَری) درگذشت. منابع درباره جانشین ابوطاهر سخت اختلاف دارند.

حجرالاسود 22 سال در دست قرمطیان بود. برای وادار ساختن ابوطاهر به بازگرداندن حجرالاسود سعی فراوان شد و حتی یک بار ابوالحسین بَجْکم (م: 329)، غلام ترک در دستگاه عباسیان که در زمان مُستکفی در بغداد قدرت را به دست گرفته بود، به آنان مبلغ پنجاه هزار دینار در ازای استرداد آن پیشنهاد کرد، اما ابوطاهر نپذیرفت. قرمطیان می گفتند که به امر امام خود [عبیدالله ] بردیم و به دستور او و با فرمان کسی که جانشین او شود، باز خواهیم آورد. [۳]

پانویس

  1. اللباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر، ج1، ص293
  2. سیاست نامه، خواجه نظام الملک، ص251
  3. دانشنامه جهان اسلام، ج10، ص818