هاشمیون
همان بنی هاشم. اولاد هاشم بن عبد مناف.
عبدالمنعم حفنی با اشاره به این نام ایشان را همان بنی هاشم معرفی می کند. [۱]
بنی هاشم در کتاب های فِرَق به عنوان یک فرقه شناخته نمی شوند ولی با توجه به اهمیت ایشان، مناسب است به شرح این واژه از دانشنامه جهان اسلام بپردازیم. این دانشنامه در این باره می نویسد: «بنی هاشم، تیره ای از قبیله قریش منسوب به هاشم بن عبدمناف بن قُصَی بن کِلاب، نیای دوم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) می باشند. قصی از نوادگان اسماعیل بن ابراهیم (علیه السّلام) بود و حدود یک قرن پیش از ولادت پیامبر، بزرگ قریش شد. پس از او فرزندانش عبدالدّار و عبدمناف و سپس هاشم فرزند عبدمناف به این مقام رسیدند. هاشم از پدر دو منصب سقایت و رفادت (میزبانی حاجیان) را به ارث برد. به دنبال فتوّت و ایثار هاشم در هنگام بروز قحطی در میان قریش و نیز اقدامات کارآمد او در گسترش محدوده تجارت قریش از مکه تا شام، وی مکانت و احترامی ویژه در میان مردم مکه یافت. برادرزاده هاشم، امیه بن عبدشمس، مایل بود به همان مکانت اجتماعی هاشم نایل شود ولی تلاشهای متکلّفانه اش بی اثر ماند و سرانجام درپی یک داوری، امیه ناگزیر از ترک مکه شد و ده سال در شام زیست و به این ترتیب ریاست قریش برای هاشم تثبیت شد. ظاهراً این واقعه در ایجاد نقار و جدایی بین بنی هاشم و بنی امیه مؤثر بوده است؛ هرچند برخی روایات تاریخی درباره همزادی هاشم و عبدشمس، نیای امویان، در توجیه نزاعها و رقابتهای بعدی امویان با بنی هاشم مورد توجه قرار گرفته است. در برخی کتب تاریخی به مُنافره (مفاخره به حسب و نسب) حرب بن امیه با عبدالمطّلب نیز اشاره شده است. پس از مرگ هاشم، برادرش مطّلب مناصب او را گرفت و سپس عبدالمطّلب، فرزند هاشم جانشین او شد. وی در دوره ریاست خود چاه زمزم را بار دیگر حفر و برخی رسوم جاهلی را الغا کرد و به سبب خصلتهای بزرگمنشانه نزد مردم مکه حرمت یافت و در سختیها و رویدادهای دشوار همه به سراغ او می آمدند. بعد از عبدالمطلب، فرزندان او با عنوان بنی هاشم و بنی عبدالمطلب شناخته می شدند.
به نوشته مورّخان و مفسّران، بعد از نزول آیه «وَاَنْذِر عَشیرَتَکَ الاقرَبینَ» [۲] که آغاز دعوت آشکار پیامبر بود، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، بنی عبدالمطلب را گرد آورد و رسماً آنان را به پذیرش دینش فراخواند. حضور ابوطالب، عموی پیامبر اکرم، که در آن زمان بزرگ بنی هاشم و قریش به شمار می آمد، در این حمایت تأثیر جدی داشت. در پی هجرت مسلمانان به حبشه، به دستور پیامبر، و شکست نمایندگان قریش در مقابله با این اقدام و حمایت نجاشی از مهاجران، و نیز افزایش گرایش مردم قبایل مختلف به اسلام، سران تیره های قریش راه دیگری پیش گرفتند و در یک پیمان نامه رسمی، به امید آنکه بنی هاشم از پشتیبانی پیامبر دست بشویند، به تحریم اقتصادی و اجتماعی بنی هاشم دست زدند. افراد بنی هاشم، جز ابولهب، در پاسخ به این تحریم، راهی شعب ابی طالب شدند و سه سال در تنگنای شدید مالی و اجتماعی زیستند، تا آنکه میان بزرگان قریش در ادامه تحریم اختلاف افتاد و تحریم شکست.
بعد از هجرت، گذشته از فداکاریهای افراد بنی هاشم برای استقرار اسلام و پیشتاز بودن آنان در دفاع از اسلام و شرکت در غزوه ها، آن تعداد از بنی هاشم که در مکه بودند، نیز غالباً از همراهی با نقشه های مشرکان مکه برای جنگ با مسلمانان امتناع داشتند.
با وقوع جنگ بدر که در آن چند تن از سران بنی امیه کشته شدند، دشمنی بنی امیه با بنی هاشم، از آن رو که این افراد به دست حضرت علی علیه السلام و حمزه کشته شده بودند، افزایش یافت، ولی بعد از فتح مکه و اعلان چشم پوشی رسول اکرم از همه کسانی که در برابر اسلام جنگ افروزی کرده بودند، سران بنی امیه نیز برای مدتی فرصت و امکان مخالفت و دشمنی با بنی هاشم را نیافتند. پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سال یازدهم و روی دادن حوادثی در سقیفه بنی ساعده که به تعیین ابوبکر برای خلافت انجامید، بنی هاشم از مخالفان حکومت وی بودند. در عهد دو خلیفه اول، بیشترین توجه ها از میان بنی هاشم به حضرت علی (علیه السلام) معطوف بود و به علاوه، نشانه هایی از مقابله با انتخاب افراد بنی هاشم برای خلافت وجود داشت. بنا به روایت ابن جریر طبری، عمر در گفتگو با ابن عباس علت محرومیت بنی هاشم را از خلافت، عدم تمایل قریش به اجتماع دو منصب نبوت و خلافت در یک خاندان ذکر کرد. در برابر، امام علی (علیه السلام) ضمن تأیید اینکه خلفای پیامبر (صلی الله علیه و آله) باید از قریش و بنی هاشم باشند، تصریح کردند که فقط افراد معینی از بنی هاشم شایسته این منصب و مسئولیت اند. با اینهمه، ظاهراً به سبب مکانت اجتماعی بنی هاشم، پس از تأسیس دیوان در سال 20 که خلیفه دوم به تقسیم اموال مبادرت کرد، نام افراد این خاندان در صدر دیوان قرار گرفت.
با انتخاب عثمان برای خلافت، افرادی از بنی امیه قدرت یافتند و زمینه های احیای عصبیت قومی و انتقامجویی پدید آمد. ابوسفیان که در نخستین روزهای خلافت ابوبکر، به انگیزه ایجاد آشوب در جامعه اسلامی، به سراغ علی (علیه السلام) رفته و با پاسخ تند و صریح آن حضرت مواجه شده بود، اکنون اعتقاد داشت که خلافت در جایگاه خود قرار گرفته است. این دیدگاه در زمان معاویة بن ابی سفیان و جانشینان او شدت یافت و برای ایجاد منازعات قومی و انکار یا نادیده گرفتن نقش دیدگاهها و انگیزه های اعتقادی در حوادث تاریخی صدر اسلام، و حتی ظهور اسلام، کوششی جدی صورت گرفت. برای مثال، یزید بعداز واقعه عاشورا و به شهادت رسیدن امام حسین (علیه السلام) و شماری از یاران و فرزندان و خویشان آن حضرت، در شعری که حاکی از خرسندی و پیروزی بود، صریحاً وحی و پیامبری را انکار کرد و اسلام را حاصل بازیگریهای سیاسی بنی هاشم، در برابر بنی امیه، خواند. در مقابله با این رویکرد بود که امام علی (علیه السّلام) با ردّ این تمایلات قومی، عناصری چون ایمان، اخلاص، حقّانیت و هجرت را به عنوان ملاکهای برتری بنی هاشم بر بنی امیه معرفی کردند.
افزایش نارضایتی مسلمانان از حکومت امویان در پی فاصله گرفتن آشکار آنها از اسلام، گسترش ظلم و تعدّی حاکمان اموی، بروز کشمکشهای داخلی و ضعف و از هم گسستگی ارکان حکومت، و به ویژه وقوع حادثه کربلا، به پیدایی جنبشها و حرکتهای ضداموی در نیمه اول قرن دوم انجامید. گرایش روزافزون مردم به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و امتناع اهل بیت (علیهم السلام) از پذیرش درخواست آنان برای قیام، فرصتی برای افرادی از فرزندان عباس، عموی پیامبر، که داعیه حکومت داشتند، پدید آورد. عباسیان با توجه به حرمت اجتماعی بنی هاشم و با استناد به برخی احادیث که از پیامبر در تکریم بنی هاشم روایت شده بود، از همان آغاز در بزرگنمایی انتسابشان به هاشم کوشیدند و از 111 هجری قمری تحت لوای دعوت هاشمی فعالیت کردند. زمینه های اجتماعی نزاع بنی امیه و بنی هاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن این عنوان مؤثر بود. به نقل منابع تاریخی بیعت عباسیان، با تکیه بر عنوان بیعت هاشمی صورت گرفت، با این توجیه که خلافت حق بنی هاشم است و عباسیان نیز از این خاندان اند. روی هم رفته، تا پایان دوره عباسی، اصطلاح بنی هاشم بیشتر برای افراد بنی عباس به کار می رفت، به طوری که مراد از بنی هاشم، افراد بنی عباس در برابر آل ابی طالب و آل علی (علیه السلام) بود، اما پیش از این دوره، وقتی کمیت بن زید اسدی (م: 126) هاشمیات خود را سرود، مراد او ذکر مصائب اولاد علی (علیه السلام) بود.
بنی هاشم در فقه نیز موضوع برخی از احکام اند. بخشی از خمس به فرزندان هاشم، از طریق عبدالمطلب، تعلق دارد و در برابر، جز در موارد خاص، زکات به آنان نمی رسد.
از قرن چهارم تا نیمه اول قرن چهاردهم (1343) خاندانی از سادات بنی حسن در مکه امارت یافتند که نسبت خود را از نیایشان، هاشم بن عبدمناف، گرفته بودند. حکومتهای هاشمی حجاز، عراق و اردن نیز از همین خاندان اند.» [۳]
برای رابطه تیره های مختلف قریش ن ک: جدول ذیل محمدیه.
پانویس
- ↑ موسوعة الفرق و الجماعات و المذاهب و الاحزاب و الحرکات الاسلامیة، عبدالمنعم حفنی، ص671
- ↑ سوره شعراء، آیه214
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج4، ص487