حسینعلی بن عباس بن بزرگ نوری: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
حسینعلی بن عباس بن بـزرگ نوری معـروف به [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] رئیس و مـؤسس فرقـه بهائیت است. وی در سال 1233 هجری قمری در [[تهران]] متولد شده است. وی که بزرگ شده [[مازندران]] بوده، پس از اعلان دعوت [[علی محمد باب]] (1260هـ. ق) به [[تهران]] آمده و به وی ميپیوندد. پس از قتل باب (1266هـ. ق) طرفداران وی ابتدا به میرزا [[یحیی صبح ازل]] رجوع کرده و شخص حسین علی نیز همین امر را ترویج کرده و خود به عنوان منشی میرزا یحیی، مشغول به کار ميشود. پس از چندی، [[جماعت]] بابی از [[ایران]] اخراج شده و به [[بغداد]] تبعید ميشوند و در همین شهر است که حسین علی خود را به عنوان کسی که باب مژده ظهور او را داده، معرفی ميکند. همین امر موجب اختلاف وی با برادرش شده و درگیری هایی را میان طرفداران دو برادر باعث ميشود. پس از آن، هر دو گروه توسط دولت عثمانی، ابتدا به مدت 5 سال در « [[ادرنه]] » (شهری در [[ترکیه]] ) تبعید شده و از آن جا [[جماعت]] ازلی ها به [[قبرس]] و گروه بهائی به [[عکا]] فرستاده ميشوند. [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] چندی در زندان [[عکا]] محبوس بوده و پس از آن در اطراف آن شهر ساکن ميگردد و در این منطقه مریدان وی نیز به وی پیوسته و مرکزیت بهائیت را شکل ميدهند. [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] در سال 1309 هجری قمری در [[عکا]] مرده و در [[حیفا]] مدفون ميشود. پس از وی زعامت بهائیان به پسر او، [[عباس افندی]] معروف به عبدالبهاء ميرسد. <ref>بهائیان، نجفی / [[الاعلام قاموس التراجم]]، [[خیرالدین زرکلی]]، ج2، ص248 / [[لغت نامه دهخدا]]، [[علی اکبر دهخدا]]، ماده حسینعلی</ref> | حسینعلی بن عباس بن بـزرگ نوری معـروف به [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] رئیس و مـؤسس فرقـه بهائیت است. وی در سال 1233 هجری قمری در [[تهران]] متولد شده است. وی که بزرگ شده [[مازندران]] بوده، پس از اعلان دعوت [[علی محمد باب]] (1260هـ. ق) به [[تهران]] آمده و به وی ميپیوندد. پس از قتل باب (1266هـ. ق) طرفداران وی ابتدا به میرزا [[یحیی صبح ازل]] رجوع کرده و شخص حسین علی نیز همین امر را ترویج کرده و خود به عنوان منشی میرزا یحیی، مشغول به کار ميشود. پس از چندی، [[جماعت]] بابی از [[ایران]] اخراج شده و به [[بغداد]] تبعید ميشوند و در همین شهر است که حسین علی خود را به عنوان کسی که باب مژده ظهور او را داده، معرفی ميکند. همین امر موجب اختلاف وی با برادرش شده و درگیری هایی را میان طرفداران دو برادر باعث ميشود. پس از آن، هر دو گروه توسط دولت عثمانی، ابتدا به مدت 5 سال در « [[ادرنه]] » (شهری در [[ترکیه]] ) تبعید شده و از آن جا [[جماعت]] ازلی ها به [[قبرس]] و گروه بهائی به [[عکا]] فرستاده ميشوند. [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] چندی در زندان [[عکا]] محبوس بوده و پس از آن در اطراف آن شهر ساکن ميگردد و در این منطقه مریدان وی نیز به وی پیوسته و مرکزیت بهائیت را شکل ميدهند. [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] در سال 1309 هجری قمری در [[عکا]] مرده و در [[حیفا]] مدفون ميشود. پس از وی زعامت بهائیان به پسر او، [[عباس افندی]] معروف به عبدالبهاء ميرسد. <ref>بهائیان، نجفی / [[الاعلام قاموس التراجم]]، [[خیرالدین زرکلی]]، ج2، ص248 / [[لغت نامه دهخدا]]، [[علی اکبر دهخدا]]، ماده حسینعلی</ref> | ||
− | + | حسینعلی بهاءالله در 2 محرم 1233 هجری قمری در [[تهران]] زاده شد، پدرش [[میرزا عباس نوری]]، ملقب به میرزا بزرگ، از منشیان و مستوفیان خوش نویس عصر [[محمدشاه قاجار]]، و در [[کرمان]]، [[تهران]] و [[قزوین]] وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاهزادگان و مورد توجه و علاقه قائم مقام بود و چند نامه از او به میرزا بزرگ در دست است. حسینعلی در [[تهران]] رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. با این همه خود حسینعلی و عبدالبهاء تصریح کردهاند که وی درس نخواند، ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، بدین هدف که متّصف به علم لدنّی و پیامبرانه شود. از برخی اشارات و نیز از گزارش ایام اقامتش در [[سلیمانیه]] برمی آید که وی به [[تصوف]] و آثار متصوّفه علاقه داشت و با صوفیان بسیار معاشرت می کرد. میرزا حسینعلی در زمره کسانی بود که خود، [[علی محمد شیرازی]] (باب) را ندید، ولی به او گروید و با جدّیت به تبلیغ عقاید او برخاست. کوششی که وی برای خلاصی قرةالعین از زندان [[قزوین]] به خرج داد، از نخستین اقدامات مهم او به شمار می رود. نیز آوردهاند که وقتی علی محمد شیرازی در زندان [[باکو]] بود، گروهی از پیروانش در [[بدشت شاهرود]] گرد آمدند تا تدبیری برای رهایی وی و مقابله با مخالفان بیندیشند، مخارج اقامت و پذیرایی آنان را گویا میرزا حسینعلی می پرداخت. برخی از سران [[بابیه]] در همین جا القابی یافتند و از جمله میرزا حسینعلی را [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] خواندند. پس از اعدام باب، همه [[بابیه]] میرزا یحیی، برادر کوچکتر میرزا حسینعلی و ملقّب به [[یحیی صبح ازل]] را، بنا به برخی اشارات منسوب به سید علی محمد، به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا به کار برخاست. میرزا حسینعلی خود در کتاب [[ایقان]] به سروری و جانشینی میرزا یحیی تصریح کرده است. پس از سوءقصد نافرجام بابیان به جان [[ناصرالدین شاه]]، عده ای از [[بابیه]]، از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند. اگرچه میرزا حسینعلی مداخله در این کار را انکار کرده است، [[عزیه نوری]] که از طرفداران میرزا یحیی و مخالف دعاوی بهاء بود، تصریح کرده است که این ترور با طرح و انگیزه حسینعلی صورت گرفت. میرزا حسینعلی در آغاز محرم 1269 وارد [[بغداد]] شد و به اطاعت از [[یحیی صبح ازل]]، و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبیلغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان دعوی کردند که همان «مَن یظهره الله»اند که باب از ظهور او خبر داده است. اما عده ای از این مدعیان کشته شدند و برخی بازگشتند. سپس میرزا حسینعلی خود به اظهار همان دعوی و مقابله با میرزا یحیی برخاست ولی با مخالفت شدید بزرگان [[بابیه]] و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب می دانستند روبرو شد. پس به ناچار [[بغداد]] را رها کرد و با نام مستعار و در جامه درویشان به [[سلیمانیه]] رفت و میان کردان سکنی گزید. وی دو سال آنجا ماند و با [[صوفیه (صوفیه)|صوفیه]] مشهور مراوده یافت و در مجالس آنان حاضر شد. بر اساس منابع بهائی، ظاهراً وی در [[کردستان عراق|کردستان]] به [[درویش محمد]] مشهور بوده، و با صوفیان طریقت [[قادریه]] و [[خالدیه]] مراوده داشته است. وی از آن جا نامه تضرع و ندامت به میرزا یحیی نوشت و سرانجام به دعوت برادر به [[بغداد]] بازگشت و خود را مطیع او خواند. با این همه، مدتی بعد، گویا به تحریک و مساعدت [[میرزا آقا جان کاشی]]، باز به دعوی برخاست، اگرچه به نظر می رسد که او این بار بسیار احتیاط می کرد و بیشتر در پی تهیه مقدمات کار بود ولی در اواخر دوره اقامت در [[بغداد]]، خود را «من یظهره الله» خواند. در این وقت، دولت عثمانی، بابیان و رؤسای آنان را در ذیقعده 1279 به [[استانبول]]، و چند ماه بعد، در رجب 1280 همه را به [[ادرنه]] تبعید کرد. این دوره هم 5 سال به درازا کشید و میرزا حسینعلی در اینجا فرصت را مناسب یافت خود را آشکارا و به تأکید مَن یظهره الله خواند و نامهها یا الواح برای دعوت به اطراف بپراکند. از جمله نامه ای به ناصرالدین شاه فرستاد. در اینجا بسیاری از [[بابیه]] به او پیوستند و کارش بالا گرفت و این سومین بار بود که میرزا حسینعلی خود را مَن یظهره الله می خواند. یک بار در [[بغداد]] در 1269 هجری قمری، بار دوم نیز در 1275 هجری قمری در [[بغداد]] که هر دو بار عقب نشینی کرد؛ و سوم بار در 1280 هجری قمری در [[ادرنه]]. از همین زمان، یاران میرزا حسینعلی به کوششهایی برای اثبات دعوی او، خاصه در برابر یاران [[یحیی صبح ازل]]، دست زدند؛ چنان که گفتند [[علی محمد شیرازی]] اصلاً مبشّر ظهور او بود، ولی برای انصراف دشمنان از سوء قصد به این مَن یظهره الله، میرزا یحیی را پیش انداخت. در این اوان، میرزا حسینعلی القاب بسیار بر خود می نهاد، اما از آن میان همان لقب بهاء یا [[حسینعلی بهاءالله|بهاءالله]] رواج یافت. به هر حال میرزا [[یحیی صبح ازل]] در برابر ادعای برادرش میرزا حسینعلی به مقاومت برخاست و میان طرفداران هر دو نزاعهای سخت رخ داد و چند تن از دو طرف کشته شدند. این حوادث و برخی مسائل دیگر، کارگزاران دولت عثمانی را واداشت تا میرزا یحیی را به [[قبرس]]، و میرزا حسینعلی را به [[عکا]] تبعید کنند. با هر یک از این دو، عده ای از یاران طرف مخالف را همراه کرد تا اخبار فعالیت و دیدارهای آنها را به دولت گزارش کنند. به بهائیانِ همراه میرزا یحیی تعرضی نشد، اما گفتهاند که هر هفت تن ازلیان (پیروان [[یحیی صبح ازل]] ) همراهِ میرزا حسینعلی به دست بهائیان، ظاهراً بدون اطلاع و دستور میرزا حسینعلی به قتل رسیدند. برخی منابع به مداخله [[مشیرالدوله]] و سفارت [[ایران]] در تبعید بهائیان و ازلیان هم اشاره کرده اند. دریافت بخش مهمی از عقاید [[بهائیه]] منوط به اطلاع دقیق از عقاید فرق اسلامی در باب امامت و مهدویت است، تاریخ این گونه دعویها، آثار و عقاید سید [[علی محمد شیرازی]] و برخی اصطلاحات و بیانات صوفیان و فیلسوفان، خاصه در باب بساطت و وحدت و سریان وجود، و مسأله فیض و تداوم آن است که خود از دلایل اثبات نبوت و امامت به شمار می رود. در حقیقت اگر دعویهای بهاء نسبت به نبوت و ربوبیت در میان نبود، دیگر عقاید و سخنان سید [[علی محمد شیرازی]] و میرزا حسینعلی، پیش از ادعای نبوت و ربوبیت، با دیدگاههای تأویل گرایان و سخنان برخی طریقههای صوفیانه قابل تطبیق بود، چنانکه برخی از بابیان و ازلیه هم آیین خود را به [[تشیع]] منسوب می کنند. اما دعویهای اخیر بهاء موجب شد که این آیین را نه فقط از [[تشیع]]، بلکه از دایره اسلام نیز خارج کند. اگرچه میرزا حسینعلی از دوره اقامت در [[بغداد]] تا اوایل دوره [[عکا]] خود را جز مَن یظهره الله نمی شمرد و می کوشید خود را خارج از دایره اسلام جلوه ندهد و در [[عکا]] آداب مسلمانی به جا می آورد، ولی سخنان وی خود مقدمه ای بود برای آن که اندک اندک دعوی نبوت عامه و نبوت خاصه و ربوبیت و الوهیت کند و به رغم تصریحات باب درباره شریعت «بیان»، خود شریعتی نو بگذارد. دعوی ربوبیت و الوهیتش هم به نوعی از بعضی نامهها و الواح او برمی آید اما محافل ملی بهائی، امروزه تأکید می کنند که بهاء یکی از مظاهر الهیه ای است که با حقیقت غیبیه ذات الوهیت به کلی متفاوت و متمایز است. مدار اصلی کار تبلیغ بهائیت، نه مباحث و جدلها و استدلالهای مجرد فکری ـ اعتقادی است که البته از عهده آن برنمی آیند، بلکه اصرار بر عقاید منطبق با جهان وطنی، همچون یکی بودن آبشخور همه آیینهای موجود، قطع نظر از تفاوتهای ناشی از شرایط تاریخی و زبانی، لزوم اتحاد ادیان و اعتقاد به دینی جهانی که ظهور صلح اکبر را موجب می شود و نزاعهای دینی را محو ميکند، مخالف با وطن دوستی و ترویج انسان گرایی است. و ردّ تحریف لفظی کتب عهدین است که به استناد آیه «و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرِّفونه...» (بقره، آیه 75</ref> مراد از تحریف کتب عهدین را تحریف معانی کلام الهی دانسته است نه محو کلمات ظاهری آن. این آموزهها خاصه از دیدگاه غربیانی که به بهائیت گرویدهاند مهم ترین وجه آثار و عقاید میرزا حسینعلی و جانشینان او به شمار می رود. نخستین کتاب میرزا [[حسینعلی بهاءالله|حسینعلی نوری]] [[ایقان]] نام دارد که آن را پس از بازگشت از [[کردستان عراق|کردستان]] به [[بغداد]] (ح1280ق) نوشت. مهم ترین اثر میرزاحسینعلی که آن را در 1287 یا 1288 هجری قمری در [[عکا]] (ایام توقیف) نوشت، [[کتاب اقدس]] نام دارد که کتاب شریعت [[بهائیه]] و ناسخ بیان باب است. این هر دو اثر در اواخر حیات بهاء و به دستور خود او توسط پسرش محمدعلی، ملقب به غصن اکبر در [[بمبئی]] به چاپ رسید. پس از میرزا [[حسینعلی بهاءالله|حسینعلی نوری]]، بنابر وصیت او در لوح عهد یا کتاب عهدی، پسر بزرگش عباس، ملقب به غصن اعظم و معروف به عبدالبهاء به جانشینی او منصوب شد و رشته امور بهائیان را در دست گرفت. وی در جمادی الاول 1260 در [[تهران]] متولد شد و مقارن تبعید پدرش به [[بغداد]]، 9ساله بود. چون عبدالبهاء به جای بهاء نشست، برادرش محمدعلی که به استناد همان لوح عهد، خود را در ریاست شریک می دانست، به سروری او تن درنداد و مرکزی در قصر بهجی در [[عکا]] که اقامتگاه بهاء بود ـ تشکیل داد و به کار برخاست و رسالهها منتشر کرد. چند تن از یاران خاص بهاء مانند [[میرزا آقا جان کاشی]] و [[محمد جواد قزوینی]] و دو پسر دیگر بهاء یعنی [[ضیاء الله]] و [[بدیع الله]] نیز به محمدعلی پیوستند. این نخستین انشعاب در بهائیت بود. طرفداران محمدعلی، بهائیان پیرو عبدالبهاء را [[مارقین]] نامیدند، و اینان هم یاران محمدعلی را [[ناقضین]] خواندند و سپس گروه اول، به [[بهائی ثابت]] و گروه دوم به [[بهائی موحّد]] مشهور شدند. به گزارش برخی از منابع بهائی طرفدار عبدالبهاء، داستان نزاع بهاء و [[یحیی صبح ازل]]، اینجا نیز تکرار شد و محمدعلی نزد کارگزاران دولت عثمانی، عبدالبهاء را متهم به تمهید مقدمات برای طغیان بر ضد دولت کرد. عثمانیان نیز از 1901 میلادی خروج او را از [[عکا]] ممنوع کردند و گویا بعدها هم در صدد تبعید او و بلکه مجازاتهای دیگر برآمدند، اما در پی تسلط ترکان جوان بر اوضاع، عبدالبهاء در 1908 میلادی آزاد شد. عبدالبهاء به رغم توقیف، به سرعت بر کارها چیره شد و محمدعلی را عقب راند. از جمله فعالیتهای عبدالبهاء پس از رفع توقیف، تدارک سفرهای تبلیغی به [[مصر]] (1910م)، [[اروپا]] و [[آمریکا]] (1911ـ1913م) را باید یاد کرد. وقتی عبدالبهاء در [[آمریکا]] به سر می برد، عمویش میرزا [[یحیی صبح ازل]] درگذشت. پس از جنگ، به سبب اهمیت [[حیفا]]، عبدالبهاء آنجا را پایگاه بهائیت و فعالیتهای خود قرار داد. وی همان جا بود تا در 1300 هجری شمسی در 77 سالگی در [[حیفا]] درگذشت. عبدالبهاء نیز، به رغم تصریح بهاء در کتاب اقدس، مدعی بود که به او وحی می شود. بهائیان پیرو او هم وی را نبی و مظهر الهی می دانستند. او نیز مانند بهاء، مبلغ دین و زبانی جهانی، زبان اسپرانتو ـ برای تسریع دایره حسن تفاهم بین شرق و غرب، وحدت ادیان، وحدت عالم انسانی، و صلح اکبر بود. در دوره ریاست عبدالبهاء، عمه او موسوم به [[عزیه نوری]]، کتاب [[تنبیه النائمین]] را در پاسخ به نامه عبدالبهاء نوشت و انتقاداتی سخت بر اعمال و افکار او و پدرش بهاء وارد کرد. در آخر عمر، عبدالبهاء هم مانند بهاء نشان می داد که ملتزم به آداب مسلمانی است. چنان که برای ادای نماز جمعه به مسجد می رفت و این کار را تا دو روز پیش از مرگ ترک نکرد. | |
مطابق وصیت بهاء، پسر کهترش محمدعلی (غصن اکبر) باید جانشین عبدالبهاء می شد، اما نزاعهایی که ذکرش گذشت، به ویژه باعث دور کردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نواده ارشد دختری خود، شوقی را [معروف به [[شوقی افندی]] یا [[شوقی ربّانی]]] ـ که پدرش میرزاهادی داماد و از یاران عبدالبهاء بود ـ به جانشینی برگماشت. وی در 1314 هجری قمری در [[عکا]] زاده شد. سپس لقب امراللهی گرفت و به همین سبب بهائیان او را ولی امر می نامند. وی مقارن مرگ عبدالبهاء (1921میلادی) در [[آکسفورد]] مشغول تحصیل بود. در 1923میلادی به [[حیفا]] رفت و رشته امور بهائیت را در دست گرفت. گفتهاند که عبدالبهاء به اصرار دخترش ضیائیه، شوقی را به رهبری تعیین کرد. وی همچنین به وصیت عبدالبهاء سرانجام بیت العدل اعظم الهی را تأسیس کرد و اکثریت اعضاء آن را از میان بهائیان اروپایی و آمریکایی برگزید. وی مجمعی از سران بهائی موسوم به ایادی امرالله برای تبلیغ آیین و ایجاد و حفظ روابط بهائیان با رهبری پدید آورد و تأکید کرد که وظایف این مجمع تضادی با اختیارات و وظایف خود او ندارد. [[چارلزمیسن ریمی]] و [[ماری (روحیه) مکسول]]، دختر معماری کانادایی و طراح سازنده مقبره بهاء ـ که به ازدواج شوقی درآمده بود ـ از سران این مجمع بودند. چون شوقی فرزندی نداشت، پس از مرگ او در آبان 1336، انشعابی دیگر در بهائیت پدید آمد. گروهی که اکثریت مجمع ایادی امرالله را تشکیل می دادند، به تجدید مخالفت با بیت العدل برخاستند. اینان به ویژه ریاست چارلزمیسن ریمی آمریکایی را بر آن ـ که در حقیقت رهبری بهائیت بود ـ نپذیرفتند و ولایت را مسدور دانستند و به ریاست روحیه مکسول گردن نهادند. اگرچه چارلز میسن ریمی به مقاومت برخاست، ولی به سبب طرفداری ایادیان از روحیه مکسول، اکثریت بهائیان به او پیوستند. پنج سال و نیم پس از مرگ شوقی، بیت العدل اعظم مرکب از اعضای 56 محفل ملی انتخاب شد و امور بهائیت را در دست گرفت. بیت العدلهای ثانوی محافل روحانی ملی نام دارند. | مطابق وصیت بهاء، پسر کهترش محمدعلی (غصن اکبر) باید جانشین عبدالبهاء می شد، اما نزاعهایی که ذکرش گذشت، به ویژه باعث دور کردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نواده ارشد دختری خود، شوقی را [معروف به [[شوقی افندی]] یا [[شوقی ربّانی]]] ـ که پدرش میرزاهادی داماد و از یاران عبدالبهاء بود ـ به جانشینی برگماشت. وی در 1314 هجری قمری در [[عکا]] زاده شد. سپس لقب امراللهی گرفت و به همین سبب بهائیان او را ولی امر می نامند. وی مقارن مرگ عبدالبهاء (1921میلادی) در [[آکسفورد]] مشغول تحصیل بود. در 1923میلادی به [[حیفا]] رفت و رشته امور بهائیت را در دست گرفت. گفتهاند که عبدالبهاء به اصرار دخترش ضیائیه، شوقی را به رهبری تعیین کرد. وی همچنین به وصیت عبدالبهاء سرانجام بیت العدل اعظم الهی را تأسیس کرد و اکثریت اعضاء آن را از میان بهائیان اروپایی و آمریکایی برگزید. وی مجمعی از سران بهائی موسوم به ایادی امرالله برای تبلیغ آیین و ایجاد و حفظ روابط بهائیان با رهبری پدید آورد و تأکید کرد که وظایف این مجمع تضادی با اختیارات و وظایف خود او ندارد. [[چارلزمیسن ریمی]] و [[ماری (روحیه) مکسول]]، دختر معماری کانادایی و طراح سازنده مقبره بهاء ـ که به ازدواج شوقی درآمده بود ـ از سران این مجمع بودند. چون شوقی فرزندی نداشت، پس از مرگ او در آبان 1336، انشعابی دیگر در بهائیت پدید آمد. گروهی که اکثریت مجمع ایادی امرالله را تشکیل می دادند، به تجدید مخالفت با بیت العدل برخاستند. اینان به ویژه ریاست چارلزمیسن ریمی آمریکایی را بر آن ـ که در حقیقت رهبری بهائیت بود ـ نپذیرفتند و ولایت را مسدور دانستند و به ریاست روحیه مکسول گردن نهادند. اگرچه چارلز میسن ریمی به مقاومت برخاست، ولی به سبب طرفداری ایادیان از روحیه مکسول، اکثریت بهائیان به او پیوستند. پنج سال و نیم پس از مرگ شوقی، بیت العدل اعظم مرکب از اعضای 56 محفل ملی انتخاب شد و امور بهائیت را در دست گرفت. بیت العدلهای ثانوی محافل روحانی ملی نام دارند. |
نسخهٔ ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۳:۰۷
حسینعلی بن عباس بن بـزرگ نوری معـروف به بهاءالله رئیس و مـؤسس فرقـه بهائیت است. وی در سال 1233 هجری قمری در تهران متولد شده است. وی که بزرگ شده مازندران بوده، پس از اعلان دعوت علی محمد باب (1260هـ. ق) به تهران آمده و به وی ميپیوندد. پس از قتل باب (1266هـ. ق) طرفداران وی ابتدا به میرزا یحیی صبح ازل رجوع کرده و شخص حسین علی نیز همین امر را ترویج کرده و خود به عنوان منشی میرزا یحیی، مشغول به کار ميشود. پس از چندی، جماعت بابی از ایران اخراج شده و به بغداد تبعید ميشوند و در همین شهر است که حسین علی خود را به عنوان کسی که باب مژده ظهور او را داده، معرفی ميکند. همین امر موجب اختلاف وی با برادرش شده و درگیری هایی را میان طرفداران دو برادر باعث ميشود. پس از آن، هر دو گروه توسط دولت عثمانی، ابتدا به مدت 5 سال در « ادرنه » (شهری در ترکیه ) تبعید شده و از آن جا جماعت ازلی ها به قبرس و گروه بهائی به عکا فرستاده ميشوند. بهاءالله چندی در زندان عکا محبوس بوده و پس از آن در اطراف آن شهر ساکن ميگردد و در این منطقه مریدان وی نیز به وی پیوسته و مرکزیت بهائیت را شکل ميدهند. بهاءالله در سال 1309 هجری قمری در عکا مرده و در حیفا مدفون ميشود. پس از وی زعامت بهائیان به پسر او، عباس افندی معروف به عبدالبهاء ميرسد. [۱]
حسینعلی بهاءالله در 2 محرم 1233 هجری قمری در تهران زاده شد، پدرش میرزا عباس نوری، ملقب به میرزا بزرگ، از منشیان و مستوفیان خوش نویس عصر محمدشاه قاجار، و در کرمان، تهران و قزوین وزیر، پیشکار و معلم برخی از شاهزادگان و مورد توجه و علاقه قائم مقام بود و چند نامه از او به میرزا بزرگ در دست است. حسینعلی در تهران رشد کرد و به تحصیل علم پرداخت. با این همه خود حسینعلی و عبدالبهاء تصریح کردهاند که وی درس نخواند، ولی در مجالس مباحثه و مناظره کسی با او هماورد نبود، بدین هدف که متّصف به علم لدنّی و پیامبرانه شود. از برخی اشارات و نیز از گزارش ایام اقامتش در سلیمانیه برمی آید که وی به تصوف و آثار متصوّفه علاقه داشت و با صوفیان بسیار معاشرت می کرد. میرزا حسینعلی در زمره کسانی بود که خود، علی محمد شیرازی (باب) را ندید، ولی به او گروید و با جدّیت به تبلیغ عقاید او برخاست. کوششی که وی برای خلاصی قرةالعین از زندان قزوین به خرج داد، از نخستین اقدامات مهم او به شمار می رود. نیز آوردهاند که وقتی علی محمد شیرازی در زندان باکو بود، گروهی از پیروانش در بدشت شاهرود گرد آمدند تا تدبیری برای رهایی وی و مقابله با مخالفان بیندیشند، مخارج اقامت و پذیرایی آنان را گویا میرزا حسینعلی می پرداخت. برخی از سران بابیه در همین جا القابی یافتند و از جمله میرزا حسینعلی را بهاءالله خواندند. پس از اعدام باب، همه بابیه میرزا یحیی، برادر کوچکتر میرزا حسینعلی و ملقّب به یحیی صبح ازل را، بنا به برخی اشارات منسوب به سید علی محمد، به جانشینی او پذیرفتند و میرزا حسینعلی به عنوان پیشکار و نایب میرزا به کار برخاست. میرزا حسینعلی خود در کتاب ایقان به سروری و جانشینی میرزا یحیی تصریح کرده است. پس از سوءقصد نافرجام بابیان به جان ناصرالدین شاه، عده ای از بابیه، از جمله میرزا حسینعلی دستگیر و محبوس شدند. اگرچه میرزا حسینعلی مداخله در این کار را انکار کرده است، عزیه نوری که از طرفداران میرزا یحیی و مخالف دعاوی بهاء بود، تصریح کرده است که این ترور با طرح و انگیزه حسینعلی صورت گرفت. میرزا حسینعلی در آغاز محرم 1269 وارد بغداد شد و به اطاعت از یحیی صبح ازل، و به عنوان پیشکار او به ترویج و تبیلغ عقاید باب مشغول شد. در این دوره چند تن از بابیان دعوی کردند که همان «مَن یظهره الله»اند که باب از ظهور او خبر داده است. اما عده ای از این مدعیان کشته شدند و برخی بازگشتند. سپس میرزا حسینعلی خود به اظهار همان دعوی و مقابله با میرزا یحیی برخاست ولی با مخالفت شدید بزرگان بابیه و میرزا یحیی که این ادعا را خلاف نظر و وصیت باب می دانستند روبرو شد. پس به ناچار بغداد را رها کرد و با نام مستعار و در جامه درویشان به سلیمانیه رفت و میان کردان سکنی گزید. وی دو سال آنجا ماند و با صوفیه مشهور مراوده یافت و در مجالس آنان حاضر شد. بر اساس منابع بهائی، ظاهراً وی در کردستان به درویش محمد مشهور بوده، و با صوفیان طریقت قادریه و خالدیه مراوده داشته است. وی از آن جا نامه تضرع و ندامت به میرزا یحیی نوشت و سرانجام به دعوت برادر به بغداد بازگشت و خود را مطیع او خواند. با این همه، مدتی بعد، گویا به تحریک و مساعدت میرزا آقا جان کاشی، باز به دعوی برخاست، اگرچه به نظر می رسد که او این بار بسیار احتیاط می کرد و بیشتر در پی تهیه مقدمات کار بود ولی در اواخر دوره اقامت در بغداد، خود را «من یظهره الله» خواند. در این وقت، دولت عثمانی، بابیان و رؤسای آنان را در ذیقعده 1279 به استانبول، و چند ماه بعد، در رجب 1280 همه را به ادرنه تبعید کرد. این دوره هم 5 سال به درازا کشید و میرزا حسینعلی در اینجا فرصت را مناسب یافت خود را آشکارا و به تأکید مَن یظهره الله خواند و نامهها یا الواح برای دعوت به اطراف بپراکند. از جمله نامه ای به ناصرالدین شاه فرستاد. در اینجا بسیاری از بابیه به او پیوستند و کارش بالا گرفت و این سومین بار بود که میرزا حسینعلی خود را مَن یظهره الله می خواند. یک بار در بغداد در 1269 هجری قمری، بار دوم نیز در 1275 هجری قمری در بغداد که هر دو بار عقب نشینی کرد؛ و سوم بار در 1280 هجری قمری در ادرنه. از همین زمان، یاران میرزا حسینعلی به کوششهایی برای اثبات دعوی او، خاصه در برابر یاران یحیی صبح ازل، دست زدند؛ چنان که گفتند علی محمد شیرازی اصلاً مبشّر ظهور او بود، ولی برای انصراف دشمنان از سوء قصد به این مَن یظهره الله، میرزا یحیی را پیش انداخت. در این اوان، میرزا حسینعلی القاب بسیار بر خود می نهاد، اما از آن میان همان لقب بهاء یا بهاءالله رواج یافت. به هر حال میرزا یحیی صبح ازل در برابر ادعای برادرش میرزا حسینعلی به مقاومت برخاست و میان طرفداران هر دو نزاعهای سخت رخ داد و چند تن از دو طرف کشته شدند. این حوادث و برخی مسائل دیگر، کارگزاران دولت عثمانی را واداشت تا میرزا یحیی را به قبرس، و میرزا حسینعلی را به عکا تبعید کنند. با هر یک از این دو، عده ای از یاران طرف مخالف را همراه کرد تا اخبار فعالیت و دیدارهای آنها را به دولت گزارش کنند. به بهائیانِ همراه میرزا یحیی تعرضی نشد، اما گفتهاند که هر هفت تن ازلیان (پیروان یحیی صبح ازل ) همراهِ میرزا حسینعلی به دست بهائیان، ظاهراً بدون اطلاع و دستور میرزا حسینعلی به قتل رسیدند. برخی منابع به مداخله مشیرالدوله و سفارت ایران در تبعید بهائیان و ازلیان هم اشاره کرده اند. دریافت بخش مهمی از عقاید بهائیه منوط به اطلاع دقیق از عقاید فرق اسلامی در باب امامت و مهدویت است، تاریخ این گونه دعویها، آثار و عقاید سید علی محمد شیرازی و برخی اصطلاحات و بیانات صوفیان و فیلسوفان، خاصه در باب بساطت و وحدت و سریان وجود، و مسأله فیض و تداوم آن است که خود از دلایل اثبات نبوت و امامت به شمار می رود. در حقیقت اگر دعویهای بهاء نسبت به نبوت و ربوبیت در میان نبود، دیگر عقاید و سخنان سید علی محمد شیرازی و میرزا حسینعلی، پیش از ادعای نبوت و ربوبیت، با دیدگاههای تأویل گرایان و سخنان برخی طریقههای صوفیانه قابل تطبیق بود، چنانکه برخی از بابیان و ازلیه هم آیین خود را به تشیع منسوب می کنند. اما دعویهای اخیر بهاء موجب شد که این آیین را نه فقط از تشیع، بلکه از دایره اسلام نیز خارج کند. اگرچه میرزا حسینعلی از دوره اقامت در بغداد تا اوایل دوره عکا خود را جز مَن یظهره الله نمی شمرد و می کوشید خود را خارج از دایره اسلام جلوه ندهد و در عکا آداب مسلمانی به جا می آورد، ولی سخنان وی خود مقدمه ای بود برای آن که اندک اندک دعوی نبوت عامه و نبوت خاصه و ربوبیت و الوهیت کند و به رغم تصریحات باب درباره شریعت «بیان»، خود شریعتی نو بگذارد. دعوی ربوبیت و الوهیتش هم به نوعی از بعضی نامهها و الواح او برمی آید اما محافل ملی بهائی، امروزه تأکید می کنند که بهاء یکی از مظاهر الهیه ای است که با حقیقت غیبیه ذات الوهیت به کلی متفاوت و متمایز است. مدار اصلی کار تبلیغ بهائیت، نه مباحث و جدلها و استدلالهای مجرد فکری ـ اعتقادی است که البته از عهده آن برنمی آیند، بلکه اصرار بر عقاید منطبق با جهان وطنی، همچون یکی بودن آبشخور همه آیینهای موجود، قطع نظر از تفاوتهای ناشی از شرایط تاریخی و زبانی، لزوم اتحاد ادیان و اعتقاد به دینی جهانی که ظهور صلح اکبر را موجب می شود و نزاعهای دینی را محو ميکند، مخالف با وطن دوستی و ترویج انسان گرایی است. و ردّ تحریف لفظی کتب عهدین است که به استناد آیه «و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرِّفونه...» (بقره، آیه 75</ref> مراد از تحریف کتب عهدین را تحریف معانی کلام الهی دانسته است نه محو کلمات ظاهری آن. این آموزهها خاصه از دیدگاه غربیانی که به بهائیت گرویدهاند مهم ترین وجه آثار و عقاید میرزا حسینعلی و جانشینان او به شمار می رود. نخستین کتاب میرزا حسینعلی نوری ایقان نام دارد که آن را پس از بازگشت از کردستان به بغداد (ح1280ق) نوشت. مهم ترین اثر میرزاحسینعلی که آن را در 1287 یا 1288 هجری قمری در عکا (ایام توقیف) نوشت، کتاب اقدس نام دارد که کتاب شریعت بهائیه و ناسخ بیان باب است. این هر دو اثر در اواخر حیات بهاء و به دستور خود او توسط پسرش محمدعلی، ملقب به غصن اکبر در بمبئی به چاپ رسید. پس از میرزا حسینعلی نوری، بنابر وصیت او در لوح عهد یا کتاب عهدی، پسر بزرگش عباس، ملقب به غصن اعظم و معروف به عبدالبهاء به جانشینی او منصوب شد و رشته امور بهائیان را در دست گرفت. وی در جمادی الاول 1260 در تهران متولد شد و مقارن تبعید پدرش به بغداد، 9ساله بود. چون عبدالبهاء به جای بهاء نشست، برادرش محمدعلی که به استناد همان لوح عهد، خود را در ریاست شریک می دانست، به سروری او تن درنداد و مرکزی در قصر بهجی در عکا که اقامتگاه بهاء بود ـ تشکیل داد و به کار برخاست و رسالهها منتشر کرد. چند تن از یاران خاص بهاء مانند میرزا آقا جان کاشی و محمد جواد قزوینی و دو پسر دیگر بهاء یعنی ضیاء الله و بدیع الله نیز به محمدعلی پیوستند. این نخستین انشعاب در بهائیت بود. طرفداران محمدعلی، بهائیان پیرو عبدالبهاء را مارقین نامیدند، و اینان هم یاران محمدعلی را ناقضین خواندند و سپس گروه اول، به بهائی ثابت و گروه دوم به بهائی موحّد مشهور شدند. به گزارش برخی از منابع بهائی طرفدار عبدالبهاء، داستان نزاع بهاء و یحیی صبح ازل، اینجا نیز تکرار شد و محمدعلی نزد کارگزاران دولت عثمانی، عبدالبهاء را متهم به تمهید مقدمات برای طغیان بر ضد دولت کرد. عثمانیان نیز از 1901 میلادی خروج او را از عکا ممنوع کردند و گویا بعدها هم در صدد تبعید او و بلکه مجازاتهای دیگر برآمدند، اما در پی تسلط ترکان جوان بر اوضاع، عبدالبهاء در 1908 میلادی آزاد شد. عبدالبهاء به رغم توقیف، به سرعت بر کارها چیره شد و محمدعلی را عقب راند. از جمله فعالیتهای عبدالبهاء پس از رفع توقیف، تدارک سفرهای تبلیغی به مصر (1910م)، اروپا و آمریکا (1911ـ1913م) را باید یاد کرد. وقتی عبدالبهاء در آمریکا به سر می برد، عمویش میرزا یحیی صبح ازل درگذشت. پس از جنگ، به سبب اهمیت حیفا، عبدالبهاء آنجا را پایگاه بهائیت و فعالیتهای خود قرار داد. وی همان جا بود تا در 1300 هجری شمسی در 77 سالگی در حیفا درگذشت. عبدالبهاء نیز، به رغم تصریح بهاء در کتاب اقدس، مدعی بود که به او وحی می شود. بهائیان پیرو او هم وی را نبی و مظهر الهی می دانستند. او نیز مانند بهاء، مبلغ دین و زبانی جهانی، زبان اسپرانتو ـ برای تسریع دایره حسن تفاهم بین شرق و غرب، وحدت ادیان، وحدت عالم انسانی، و صلح اکبر بود. در دوره ریاست عبدالبهاء، عمه او موسوم به عزیه نوری، کتاب تنبیه النائمین را در پاسخ به نامه عبدالبهاء نوشت و انتقاداتی سخت بر اعمال و افکار او و پدرش بهاء وارد کرد. در آخر عمر، عبدالبهاء هم مانند بهاء نشان می داد که ملتزم به آداب مسلمانی است. چنان که برای ادای نماز جمعه به مسجد می رفت و این کار را تا دو روز پیش از مرگ ترک نکرد.
مطابق وصیت بهاء، پسر کهترش محمدعلی (غصن اکبر) باید جانشین عبدالبهاء می شد، اما نزاعهایی که ذکرش گذشت، به ویژه باعث دور کردن او شد و عبدالبهاء سرانجام نواده ارشد دختری خود، شوقی را [معروف به شوقی افندی یا شوقی ربّانی] ـ که پدرش میرزاهادی داماد و از یاران عبدالبهاء بود ـ به جانشینی برگماشت. وی در 1314 هجری قمری در عکا زاده شد. سپس لقب امراللهی گرفت و به همین سبب بهائیان او را ولی امر می نامند. وی مقارن مرگ عبدالبهاء (1921میلادی) در آکسفورد مشغول تحصیل بود. در 1923میلادی به حیفا رفت و رشته امور بهائیت را در دست گرفت. گفتهاند که عبدالبهاء به اصرار دخترش ضیائیه، شوقی را به رهبری تعیین کرد. وی همچنین به وصیت عبدالبهاء سرانجام بیت العدل اعظم الهی را تأسیس کرد و اکثریت اعضاء آن را از میان بهائیان اروپایی و آمریکایی برگزید. وی مجمعی از سران بهائی موسوم به ایادی امرالله برای تبلیغ آیین و ایجاد و حفظ روابط بهائیان با رهبری پدید آورد و تأکید کرد که وظایف این مجمع تضادی با اختیارات و وظایف خود او ندارد. چارلزمیسن ریمی و ماری (روحیه) مکسول، دختر معماری کانادایی و طراح سازنده مقبره بهاء ـ که به ازدواج شوقی درآمده بود ـ از سران این مجمع بودند. چون شوقی فرزندی نداشت، پس از مرگ او در آبان 1336، انشعابی دیگر در بهائیت پدید آمد. گروهی که اکثریت مجمع ایادی امرالله را تشکیل می دادند، به تجدید مخالفت با بیت العدل برخاستند. اینان به ویژه ریاست چارلزمیسن ریمی آمریکایی را بر آن ـ که در حقیقت رهبری بهائیت بود ـ نپذیرفتند و ولایت را مسدور دانستند و به ریاست روحیه مکسول گردن نهادند. اگرچه چارلز میسن ریمی به مقاومت برخاست، ولی به سبب طرفداری ایادیان از روحیه مکسول، اکثریت بهائیان به او پیوستند. پنج سال و نیم پس از مرگ شوقی، بیت العدل اعظم مرکب از اعضای 56 محفل ملی انتخاب شد و امور بهائیت را در دست گرفت. بیت العدلهای ثانوی محافل روحانی ملی نام دارند.
شوقی به سبب برخورداری از تحصیلات عالیه و ارتباطات وسیع به ویژه سازگاری با اسرائیل و دول اروپایی و آمریکایی طرفدار آن، توانایی بیشتری از اسلاف خود در تشکیل مجامع و سازماندهی محافل بهائی و برپایی مشرق الاذکارها (معابد بهایی) در کشورهای جهان نشان داد. » [۲]
دانشنامه جهان اسلام درباره دوره رهبری شوقی افندی می نویسد: در زمان حیات شوقی افندی، حکومت اسرائیل در فلسطین اشغالی تأسیس شد. تأسیس این حکومت با مخالفت همه کشورهای اسلامی روبرو شد، و به ویژه رفتار صهیونیستها با مسلمانان عواطف و احساسات عموم مسلمانان را جریحه دار کرد، اما شوقی علاوه بر مکتوباتِ حاکی از موافقت او و بهائیان با تأسیس دولت اسرائیل، بعد از استقرار این دولت، با رئیس جمهور اسرائیل دیدار کرد و مراتب دوستی بهائیان را نسبت به کشور اسرائیل بیان و آمال و ادعیه آنان را برای ترقی و سعادت اسرائیل اظهار داشت. موارد متعدد دیگر از ارتباط رهبران بهائی با حکومت اسرائیل، و تلاشهای آنان برای به رسمیت شناخته شدن آیین بهائی از سوی این حکومت، در مجلات اخبار امری بهائیان و توقیعات مبارکه شوقی افندی گزارش شده است. بنابر تصریح عبدالبهاء در الواح و وصایا، پس از وی بیست و چهار تن از فرزندان ذکورش، نسل بعد از نسل، با لقب ولی امرالله باید رهبری بهائیان را به عهده ميگرفتند و هر یک باید جانشین خود را تعیین می کرد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد، لکن شوقی افندی ربانی، نخستین فرد از این سلسله، عقیم بود و طبعاً بعد از وفاتش در 1337 هجری شمسی، دوران دیگری از دو دستگی و انشعاب و سرگشتگی در میان بهائیان ظاهر شد. ولی سرانجام همسر شوقی افندی، روحیه ماکسوِل و تعدادی از گروه 27 نفری منتخب شوقی ملقب به ایادیان امرالله اکثریت بهائیان را به خود جلب و مخالفان خویش را طرد و بیت العدل را در 1342 هجری شمسی تأسیس کردند. از گروه ایادیان امرالله در زمان نگارش این مقاله تنها سه نفر، یعنی روحیه ماکسول و دو تن دیگر، در قید حیاتند و با کمک افراد منتخب بیت العدل که به مشاورین قاره ای معروفند رهبری اکثر بهائیان را به عهده دارند. طبق آمارهای بهائیان، جمعیت بهائیان در جهان در سال 1371، 5 میلیون نفر تخمین زده ميشود. انشعاب دیگری که به موازات رهبری روحیه ماکسول شکل گرفت، انشعاب ریمی بود. از آنجا که طبق پیش بینی عبدالبهاء رئیس دائمی بیت العدل باید ولی امرالله باشد و بیت العدل بدون ولی امر صلاحیت رهبری ندارد، چارلز میسن ریمی ادعا کرد که جانشین شوقی و ولی امر است. او دلایلی نیز بر جانشینی خود ارائه و به توطئه قتل شوقی و از بین بردن وصیت نامه وی اشاره کرد. ریمی طرفدارانی در میان بهائیان پیدا کرد و گروه دیگری با عنوان بهائیان ارتدکس پدید آورد. این گروه امروزه در آمریکا، هندوستان، استرالیا و چند کشور دیگر پراکنده اند، عده دیگری از بهائیان نیز پس از مرگ شوقی به رهبری جوانی از بهائیان خراسان، به نام جمشید معانی روی آوردند. این جوان خود را سماءالله نامید و طرفداران او در اندونزی، هند، پاکستان و آمریکا پراکنده اند. [۳]
درباره این فرقه ن ک: اهل بیان.
پانويس
- ↑ بهائیان، نجفی / الاعلام قاموس التراجم، خیرالدین زرکلی، ج2، ص248 / لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، ماده حسینعلی
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج13، ص114
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، ج4، ص742