حکیم سمرقندی: تفاوت بین نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «دوران زندگي: در جواني چندي به تحصيل در بلخ مشغول شد و در آنجا ملازمت ابوبكر و...» ایجاد کرد) |
|||
سطر ۴۱: | سطر ۴۱: | ||
تاريخ فوت، محل فوت، هنگام فوت، محل دفن: | تاريخ فوت، محل فوت، هنگام فوت، محل دفن: | ||
− | در سال 342 هجری قمری در سمرقند درگذشت و به وصيت خود در گورستان مشهور جاكرديزه به خاك سپرده شد. مقبره او تا قرنها شناخته بود و از سوي مردم حتي غير حنفيان زيارت ميشد . | + | در سال 342 هجری قمری در سمرقند درگذشت و به وصيت خود در گورستان مشهور جاكرديزه به خاك سپرده شد. مقبره او تا قرنها شناخته بود و از سوي مردم حتي غير حنفيان زيارت ميشد. |
− | + | <ref>http://www.cgie.org.ir | |
− | http://www.cgie.org.ir | + | |
http://aryaadib.blogfa.com | http://aryaadib.blogfa.com | ||
http://www.tebyan.net | http://www.tebyan.net | ||
http://gazorkhan.blogfa.com | http://gazorkhan.blogfa.com | ||
http://prana.persianblog.ir | http://prana.persianblog.ir | ||
+ | </ref> | ||
+ | |||
+ | ==پانویس== |
نسخهٔ کنونی تا ۲۰ آوریل ۲۰۱۹، ساعت ۰۵:۰۵
دوران زندگي:
در جواني چندي به تحصيل در بلخ مشغول شد و در آنجا ملازمت ابوبكر وراق ترمذي؛ عارف برجسته آن ديار را برگزید و از او تعاليم طريقت را فراگرفت . فراگیری علوم:
او به فراگيري علوم متداول نقلي و عقلي نيز همت گماشت و در دانشهاي كلام فقه و تفسير چيرهدست شد. ابوالقاسم به حديث و روايت نيز عنايت داشت؛ چنانكه از شيوخ روايي او عبد بن سهل زاهد (شايد عبداللـه بن سهل رازي شاگرد حاتم اصم از مشايخ صوفيه 237ق.ق)، عمروبن عاصم مروزي و محمد بن خزيمه قلاس (فقيه و محدث اهل بلخ، 314ق،) را نام بردهاند. دست كم فرد اخير از حيث طبقه از اقران او بوده است. در يكي از منابع متأخر از ابن جلاء و ابراهيم قصار؛دو تن از مشايخ صوفي شام در عرض ابوبكر وراق به عنوان استادان ابوالقاسم در طريقت سخن رفته، اما به فراگيري ابوالقاسم از آنان و نيز به سفر او به ديار عرب در منابع ديگر اشارهاي نشده است. تربیت شاگردان:
ابوالقاسم حكيم در نيمه دوم زندگی اش در سمرقند سکونت داشت و در آنجا شاگرداني را پرورش داد. سمعاني از راويان او ابوجعفر محمد بن منيب سمرقندي،عبدالكريم بن محمد فقيه سمرقندي و محمد بن عمران بن مشهي را نام برده است ؛ در منابع صوفيان نيز نام محمد بن محمد بن نصر زاهد و ابوعلي محمدبن حسن بن حمزه صوفي رازي به عنوان شاگردان او در طريقت آمده كه سخناني حكيمانه و عارفانه از شخص او يا از طريق او از ابوبكر وراق روايت ميكردهاند . قضاوت:
ابوالقاسم حكيم كه در دوره فرمانروايي سامانيان ميزيست با اميران ساماني كه حامي و مشوق او در فعاليتهاي علمي بودند، روابطي نيكو داشت.او مدتی طولانی سمت قضاوت را در سمرقند را برعهده داشت و در طول مدت تصدي داوري اش، مورد ستايش مردم بود . السواد الاعظم:
همچنين آن هنگام كه عالمان حنفي اهل سنت و جماعت، اميراسماعيل ساماني را بر آن داشتند تا از رواج مذاهب و مكاتب مخالف در ماوراءالنهر جلوگيري نمايد با توصية همگي آنها، امير ساماني از ابوالقاسم خواست تا در كتابي عقايد مقبول اهل سنت و جماعت را گرد آورد و بدين ترتيب كتاب السواد الاعظم نوشته شد . اصل عربي اين كتاب بارها، از جمله در بولاق (1253ق) و استانبول (1304ق) به چاپ رسيده، ولي چاپي محققانه از آن ارائه نشده است. ترجمة كهن فارسي آن كه به فرمان امير نوح ساماني فراهم آمده و مترجم آن شناخته نشده است، در 1348ش به كوشش عبدالحي حبيبي در تهران به چاپ رسيده و با متن عربي اختلافاتي در محتوا دارد. اين اختلافات به ويژه در يادكردهاي رجال سدة 4ق/10م چون ابوالحسن كرخي و ابوالليث سمرقندي ديده ميشود. ترجمة فارسي السواد الاعظم در 795ق/1393م از سوي خواجه محمد پاراس حافظي بخاري از صوفيان نقشبندي مورد تجديدنظر و تحرير مجدد قرار گرفته و عنوان كتاب عقايد را يافته است. نسخهاي از آن با شمارة 13613 در كتابخانة مجلس شوراي اسلامي شمارة 2 موجود است . همچنين ترجمة تركي كتاب كه از سوي عيني افندي بلغاري انجام گرفته، در 1258ق در بولاق و ترجمة تاتاري آن در 1880م در قازان به چاپ رسيده است. شروح چندي بر كتاب السواد الاعظم نوشته شده كه از آن جملهاند: شرح ابن خلف باجي ، شرح هروي و شرح محمد بن عبدالباقي زرقاني كه نسخههاي خطي از آنها در دارالكتب مصر موجود است . نيز سلام الاحكام علي السواد العظم في الكلام از ابراهيم حلمي بن حسين الوفي (چ آستانه، 1313ق). گفتني است كه در برخي از نسخههاي خطي كتاب، تأليف السواد الاعظم به ابوحفص كبير بخاري از پيشگامان مكتب حنفي اهل سنت و جماعت نسبت داده شده است كه وجهي ندارد . با در نظر گرفتن سن احتمالي ابوالقاسم حكيم به هنگام مصاحبت با ابوبكر وراق ازين سو و مقبوليت همگاني او به هنگام انتخاب براي تأليف كتاب السواد الاعظم از دگر سو چنين مي توان حدس زد كه او در سالهاي ميانة سده 3ق ولادت يافته است . شخصيت علمي:
شخصيت علمي ابوالقاسم حكيم را بايد جامع دو خصيصه دانست كه جمع آن دو در يك عالم در ديار و روزگار او امري متداول بوده است. او از يكسو به عنوان حكيمي اهل طريقت شناخته ميشد و از دیگرسو متكلمي صاحب نظر به شمار ميرفت. مكتب كلامي اش:
دربارة اينكه ابوالقاسم حكيم ،دانش كلام را از چه كساني فراگرفته ، در منابع، گزارشي ديده نميشود،ولي ستايش مبالغهآميزش از دانش كلامي ابونصر احمد عياضي تا اندازهاي گرايش فكري او را روشن ميسازد. ابونصرعياضي از برجسته ترين عالمان سمرقند در نيمه دوم سده 3ق بود كه بايد او را مهمترين انتقال دهندة تعاليم سلف به نسل ابوالقاسم در مكتب حنفي اهل سنت و جماعت در ماوراءالنهر دانست. در نسل شاگردان عياضي يا به تعبير ديگر در نسل ابوالقاسم حكيم،همزمان با شكلگيري نظام كلامي حنفيان اهل سنت و جماعت و تدوين آثار نسبتاً مفصل، به تقريب ميتوان 3 جناح مختلف را در ميان پيروان اين مكتب تشخیص داد. اين 3 جناح در بسياري از كليات اعتقادي با يكديگر اشتراك عقيده داشتند و تفاوت آنان در برخي مسائل خاص اعتقادي و به ويژه در شيوة برخورد با مسائل ديده ميشد. اين 3 جناح عبارت بودند از: جناح متكلمان عقل گرا و در رأس آنان ابومنصور ماتريدي ،جناح فقيهان سنتگرا و در رأس آنان ابوالقاسم حكيم و ديگر جناج صوفيان حنفي اعتقاد كه عمل را داخل در تعريف ايمان ميشمردند و ادامة حركت آنان در نسل بعد در كتاب التعرف كلاباذي ديده ميشود. وجه تمايز ميان باورهاي جناح ابوالقاسم و جناح ماتريدي: ابوالقاسم در عين شهرت به كلام و حكمت در روزگار خود شايد بيش از هرچيز،فقيهي برجسته بود و به همين مناسبت سالها بالاترين مرجع قضايي مردم سمرقند بود. مطرح كردن برخي از مباحث فقهي در لابهلاي مسائل كلامي در السواد الاعظم ،خود حاكي از اين حقيقت است كه نزد ابوالقاسم و ديگر عالمان هم فكر او،ضرورتي براي تفكيك مسائل كلامي از مسائل فقهي احساس نميشد. اين درحاليست كه در آثار ماتريدي و پيروان شيوة او چنين آميزشي به چشم نميخورد، بهعلاوه نوع ترتيب و تنظيم كلامي مباحث ،نوع استدلالات و اصطلاحات ويژهاي كه در آثار ماتريدي و ماتريديان ديده ميشود ،با شيوة السواد الاعظم و آثار همانند آن تفاوتي آشكار دارد. ازجمله مواردي كه ميتوان به عنوان وجه تمايز ميان باورهاي جناح ابوالقاسم و جناح ماتريدي برشمرد، مسألة مخلوق بودن يا نبودن ايمان است. ماتريدي در التوحيد و در عقيده به مخلوق بودن ايمان نظر داشته، درصورتي كه ابوالقاسم حكيم در السواد الاعظم،ايمان را غير مخلوق دانسته و به صراحت مخالفان اين عقيده را اهل بدعت شمرده است . از ديگرسو، با مقايسه تعريفي كه از ايمان در التعرف كلاباذي و السواد الاعظم ابوالقاسم حكيم آمده ، آشكار ميشود كه چگونه ابوالقاسم در برابر جناح صوفيان حنفي قرار گرفته است. اينكه شخصيت ابوالقاسم حكيم،پيروان جناحهاي گوناگون را تحت تأثير قرار داده بود، به گونهاي فراگير با ديد تأييد نگريسته ميشد. در سالهاي بعد كه موج همگرايي ميان جناحهاي مختلف حنفيان اهل سنت و جماعت پديد آمده بود، از نظر تاريخي ابوالقاسم حكيم منزلتي ويژه يافت، چنانكه متكلمان ماتريدي، ابوالقاسم را به خود نزديك ميشمردند و صوفيان، او را در شمار شيوخ خود قلمداد ميكردند. ابوالحسن علي بن سعيد رستفغني شاگرد ماتريدي رؤيايي را حكايت ميكرد كه از تبرك يافت ابوالقاسم و ماتريدي از سوي ابونصر عياضي به عنوان جانشينان خود حكايت داشت. سلوک:
در مورد سلوك ابوالقاسم بايد گفت كه تصدي منصب قضا و نيز رفاه نسبي كه وي از آن برخوردار بود، برخي از صوفيان را خوش نميآمد و آنان را به اعتراض واميداشت، ولي بازتاب اين برخوردها در منابع صوفيه چنان بود كه گويي اين اعتراضات ناشي از كوتهبيني معترضان نسبت به حال دروني ابوالقاسم بوده و او خود بر همراهي باطني با صوفيان تأكيد داشته است. اما در مورد يادكردهاي منابع، درخور توجه است كه از ديد رجال شناسانة سمعاني، ابوالقاسم حكيم مردي از صالحان بود كه در حلم و حكمت و حسن معاشرت زيانزد مردم بود و از ديدگاه ابوالمعين نسفي كه از پيشينة كلام حنفي سخن ميگويد، او عالمي است كه در كنار كلام و فقه و تفسير، در علوم معرفت و معاملت نيز دانشي گسترده داشته است . درواقع آنچه در مآخذ مربوط به اصحاب طريقت، به هنگام سخن از ابوالقاسم حكيم ديده ميشود، به شمار آوردن او در زمرة «مشايخ» است كه به عنوان يك اصطلاح عام، گروههاي مختلف از زاهدان و ناسكان و مهذبان و عارفان و صوفيان را در برميگرفته است . اگرچه صوفيان تأليف اثري در باب طريقت را به ابوالقاسم نسبت دادهاند ،ولي آنچه عملاً او را به عنوان يكي از مشايخ مطرح ساخته و شخصيتي معنوي بدو داده است، سخنان حكيمانة اوست و همين خصيصه است كه موجب شهرت او به لقت «حكيم» بوده است . كلمات حكيمانه:
به گفتة سمعاني ، اندرزها و سخنان حكمتآميز او با عنوان «ابوالقاسم حكيم» از ديرباز در سرزمينهاي اسلامي رواجي گسترده داشته است. به عنوان نمونه كلمات حكيمانة او را ميتوان در آثار زير مشاهده كرد كه همة آنها پيش از سمعاني تأليف شدهاند و همواره از گوينده با عنوان «ابوالقاسم حكيم» (و در مواردي ابوالقاسم حكيم سمرقندي) ياد كردهاند: تنبيهالغافلين از ابوالليث سمرقندي ؛ عيوب النفس از ابوعبدالرحمن سلمي ؛ الرساله از ابوالقاسم قشيري ؛ طبقات الصوفيه از خواجه عبداللـه انصاري ؛ روضه الفريقين از ابوالرجاء شاشي ؛ منتخب رونق المجالس از ابوحفص سمرقندي و بسياري آثار ديگر. گفتني است كه در برخي تأليفات صوفيان گاه كساني با عنوان «ابوالقاسم حكيم» ديده ميشوند كه با ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندي تطبيق نميكنند و حكايات ياد شده دربارة آنها را بايد مربوط به كساني ديگر يا برساخته به شمار آورد. ازجمله محمد بن منور ميهني در اسرار التوحيد از يك ابوالقاسم حكيم ياد كرده كه از مردم سرخس بوده و با ابوسعيد ابوالخير ديداري داشته است. عبدالرزاق كرماني نيز از يك ابوالقاسم سخن گفته كه با ابوعلي مسكويه مناظره داشته است. آثار:
سواد الاعظم رساله في (ان) الايمان جزء من العمل املا(رسالهاي در تأييد نظرية ارجاء حنفي است و به ابوالقاسم حكيم نسبت داده شده است. اين رساله به همراه السواد الاعظم در 1304ق در استانبول به چاپ رسيد. ماهيت نسخةالصحائف الالهيه و انتساب آن به ابوالقاسم حكيم كه در فهرست كتابخانة ازهريه نسخة خطي آن معرفي شده ، قابل تأمل است و دور نيست كه كتاب، نسخهاي از السواد الاعظم بوده باشد.) تأليف چند اثر ديگر نيز به ابوالقاسم حكيم نسبت داده شده كه نشاني از آنها در دست نيست و اصل انتساب آنها نيز كمابيش بايد به ديدة ترديد نگريسته شود؛ اين آثار عبارتند از: كتابي در باب معاملات (رفتار با ديگران در اصطلاح صوفيه) كه كلاباذي بدو منسوب كرده و ميتواند همان باشد كه هجويري به عنوان نوشتهاي در «صحبت مشايخ» از آن ياد كرده است؛ كتابي در تفسير كه دارا شكوه از نويسندگان متأخر بدون ذكر منبع گفتار خود به ابوالقاسم نسبت داده است. همچنين مادلونگ (ايرانيكا) احتمال داده كه ابوالقاسم حكيم با حكيم قاضي مؤلف كتابي با عنوان مختصر في الحيض يكي باشد. تاريخ فوت، محل فوت، هنگام فوت، محل دفن:
در سال 342 هجری قمری در سمرقند درگذشت و به وصيت خود در گورستان مشهور جاكرديزه به خاك سپرده شد. مقبره او تا قرنها شناخته بود و از سوي مردم حتي غير حنفيان زيارت ميشد. [۱]