حیره: تفاوت بین نسخهها
جز («حیره» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان))) |
|
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۶ دسامبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۲:۵۶
حیره از شهرهای قدیم میانرودان است که در نزدیکی ۶٫۵ کیلومتری جنوب شهر نجف کنونی قرار گرفته بوده.
این شهر پایتخت ملوک لخمی بود که آنها نیز خود فرمانبردار پادشاهان ساسانی بودند. با بزرگ شدن شهر کوفه، از آبادانی حیره کاسته شد و سپس به تدریج از میان رفت. نام حیره از ریشهای آرامی به معنی اردوگاه مرکب از خیمهها است.[۱]
این منطقه از مراکز مهم فرهنگی اعراب بوده و از این مرکز ساز ایرانیبربط به دنیای عرب معرفی گردید.[۲]
همزمان با سقوط پارتها و اغتشاشاتی که در بخش غربی امپراطوری روم و به خصوص در شهر تدمیر پیدا شد، شهری در کرانه فرات به وجود آمد که در تاریخ تازیان از یک سو و از سوی دیگر، در تاریخ ایران نقشی چشمگیر بازی رد و مرکز آمیزش این دو نژاد گردید. در یک فرسخی جنوب کوفه شهر حیره قرار داشت. نام این شهر در کتابهای سریانی و رومی نیز علاوه بر کتب عربی به عنوان شهری ایرانی فراوان ذکر شده. تاریخ این شهر اساساً از تاریخ ایران جدا نیست. چیزی که تا حدی تاریخهای عرب را سر و سامان میبخشد، تاریخهای یونانی و لاتینی است که خود در جنگهای ایران و روم دخالت مستقیم داشتند و در این باره خاموش ننشستهاند. این تاریخها از اعراب حیره به نام (اعراب فارس) و از غسانیان به عنوان (اعراب روم) نام میبرند. هیچ وسیلهای نیست که بتوانیم در مورد اصل اعراب و یا دیگر ساکنان حیره نظری دقیق ارائه دهیم. زیرا روایات موجود سخت مبهم است. در میان این قبایل نام تَنوخ بیستر به چشم میخورد و ایشان در حدود حیره و انبار در چادرهای خود میزیستند. این اعراب ممکن است در زمان اغتشاشات داخلی اشکانیان در عراق جای گرفته باشند. لکن تردید نیست که آمدن ایشان به عراق آرام و بدون خونریزی رخ نداده است. اما همین که بدویان در این نواحی جای میگزیدند، دیگر بیرون راندن آنان سخت دشوار میگشت. به این جهت شاهان ایرانی میکوشیدند از این بدویان، شهرنشینانی بسازند که ضمناً سدی در مقابل دیگر تازیان بیابانگرد شوند. گروه بزرگی از ساکنان حیره را عباد میخواندند و اینان بدون تردید همان مسیحیان حیره بودند. در اینکه اصل واژه عباد چیست و عباد خود از کجا آمدهاند، سخن بسیار رفته است که اغلب خالی از افسانه نیست. گویند گروهی نزد کسری انوشیروان رفتند که نامشان همه با عبد شروع میشد. کسری گفت : پس شما همه عباد هستید. یا چون شاهپور به آنان حمله کرد، ایشان شعاری از این قرار برگزیدند: یا آل عبادالله، از آنجا آنها را عباد خواندند. لکن ایشان گروهی شهرنشین بودند که به قول روتشتاین از قبایل گوناگون تشکیل یافته بودند زیرا خانوادههایی بزرگ که از آن میان نامشان باقیمانده همه از قبایل گوناگون بودند مانند: خانواده عدَیِ بن زید (از تمیم)، بنومَرِینا (از لَخم) و بُقَیله (از ازد). حلیفیان مردمان نقاط گوناگونی بودند که به حیره روی آورده با ساکنان آن همپیمان شده بودند و خود را تحت حمایت ایشان نهاده بودند. ظاهراً این حلیفان از دزدان و غارتگران وجانیان که زندگی فقیرانهای داشتند تشکیل یافته بود. علاوه بر آنچه گذشت تردیدی نیست که دستههای دیگری به صورت اقلیت در شهر حیره ساکن شده بودند. از آن جملهاند ساکنان عراق قدیم که از بقایای بابلیان و سریانیان بوده و به نام نبطی شهرت داشتند. لهجه خاص این افراد در لهجه عربی اصیل حیره بیتاثیر نبوده است. اگرچه از ساکنان ایرانی حیره اطلاع دقیقی نداریم، لکن به قطع میتوان گفت که خانوادههای متعددی از پارسیان به حیره کوچیده بودند. از سوی دیگر میدانیم که برخی از پادشهان ایران دستههایی سپاه که مسلماً ورزیدگی فراوان داشتند در اختیار امیران حیره قرار میدادند. برخی از این سپاهها مدتی نزد ایشان میماندند و سپس جای خود را به دستههای تازهای میسپردند. از آن جمله است سپاهی که به شهباء و یا وضائع شهرت یافته بود و تحت فرمان نعمان اول قرار داشت. علاوه بر ایرانیان دستههایی از یهودیان نیز بودند که ظاهراً بعد از اسارت بزرگ بابل در این ناحیه ساکن بودند و برای خود مدارسی ساخته بودند و رییسی داشتند. همچنین گروهی از بتپرستان که شاید اکثریت اهل حیره را تشکیل میدادند در آنجا ساکن بودند. از سوی دیگر گروه بیشماری از اهل حیره به آیین مسیحیت گرویده بودند که به دستههای مختلفی تقسیم میشدند و هر دسته از یکی از مذاعب نصاری پیروی میکردند. در این میان نسطوریان بزرگترین جمعیت مسیحی را تشکیل میدادند. دلیل آن نیز پناهنده شدن گروهی از ایشان به دربار ایران و حمایت ساسانیان از آیین آنان بوده است. [۳]
منابع
- دکتر: السید عبدالعزیز، بن سالم، (تاریخ العرب فی العصر الجاهلیة) ، دارالنهضة العربیة چاپ سال ۱۹۷۸ میلادی به (عربی).
- آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، چاپ سوم. تهران: انتشارات توس، ۱۳۸۸. شابک ۳-۴۳۶-۳۱۵-۹۶۴-۹۷۸