تسلیمیه: تفاوت بین نسخهها
جز («تسلیمیه» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان)) [آبشاری]) |
|||
(۵ نسخهٔ میانی توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده) | |||
سطر ۱: | سطر ۱: | ||
− | از [[صوفیه]]. | + | از [[صوفیه (صوفیه)|صوفیه]]. |
− | ایشان می گویند تا کسی به مقام تسلیم نرسد به | + | ایشان می گویند تا کسی به مقام تسلیم نرسد به مرتبه عالیه عرفان نخواهد رسید و در نتیجه سالک باید تسلیم پیر کامل گردد. <ref> [[تاریخ ایران]]، [[سرجان ملکم]]، ج2، ص138 / [[حدیقة الشیعة]]، [[محقق اردبیلی]]، ص582</ref> |
− | [[محقق اردبیلی]] در [[حدیقة الشیعة]] می نویسد: «فرقه دوازدهم از | + | [[محقق اردبیلی]] در [[حدیقة الشیعة]] می نویسد: «فرقه دوازدهم از صوفیه تسلیمیه اند: ایشان گویند تا کسی به مقام تسلیم نرسد به مرتبه عالیه عرفان نخواهد رسید و او را عارف نتوان گفت و گویند تسلیم عبارت از آن است که هرچه پیر گوید و طلبد، مرید اجابت کند و علامت تسلیم آن است که چون پیر خواهد که با مرید وطی کند مرید گردن رضا و تسلیم باید بنهد تا پیر حاجت خود را حاصل کند و برخلاف رضای پیر عمل ننماید و اول چیزی که این طایفه به مرید حواله کنند زنجیر یا رسنی باشد که در گردنش اندازند و آن را رشته تسلیم نام کنند و نزد طایفه [[واصلیه (از صوفیه)|واصلیه]] و [[قلندریه (قلندریه)|قلندریه]] نیز این طریقه سلوک است و به اعتقاد ایشان این مرتبه ایست بغایت بلند. و باید دانست که قلندریه چندین گروهند که خفی بوده اند از اصناف، و بیشتر ایشان ملحد بوده اند و اکثر سفیهان این طور کسان را درویش می پندارند. امید که حضرت الله تعالی همه را دانایی و بینایی کرامت فرماید بحق النبی و آله المعصومین (علیهم السلام)». <ref> [[حدیقة الشیعة]]، [[محقق اردبیلی]]، ص582</ref> |
− | نکته قابل تأمل آن است که [[سرجان ملکم]] ـ که بسیاری از مطالب خود را از [[حدیقة الشیعة]] وام گرفته است ـ همین مطلب را در شرح عقیده | + | نکته قابل تأمل آن است که [[سرجان ملکم]] ـ که بسیاری از مطالب خود را از [[حدیقة الشیعة]] وام گرفته است ـ همین مطلب را در شرح عقیده تسلیمیه نقل کرده و تنها از قول آقامحمدعلی ـ که ظاهراً آقا [[محمدعلی کرمانشاهی]] است می نویسد: «آقامحمدعلی گوید که ارسالیه و قلندریه نیز همین قسم قانونی دارند». <ref> [[تاریخ ایران]]، [[سرجان ملکم]]، ج2، ص138</ref> روشن است که در این عبارت فرقه ارسالیه جایگزین واصلیه شده و نقل قول هم از مرحوم آقا محمدعلی کرمانشاهی ـ که متأخّر از محقق اردبیلی است ـ صورت گرفته است. |
− | شایان ذکر است که | + | شایان ذکر است که محقق اردبیلی (قدس سره) از مخالفین صوفیه بوده و مخالفت شدید او با صوفیه در جای جای کتابش مشهود است. |
+ | |||
+ | رک: [[ارسالیه]] | ||
== پانویس == | == پانویس == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ مارس ۲۰۱۹، ساعت ۰۱:۲۵
از صوفیه.
ایشان می گویند تا کسی به مقام تسلیم نرسد به مرتبه عالیه عرفان نخواهد رسید و در نتیجه سالک باید تسلیم پیر کامل گردد. [۱]
محقق اردبیلی در حدیقة الشیعة می نویسد: «فرقه دوازدهم از صوفیه تسلیمیه اند: ایشان گویند تا کسی به مقام تسلیم نرسد به مرتبه عالیه عرفان نخواهد رسید و او را عارف نتوان گفت و گویند تسلیم عبارت از آن است که هرچه پیر گوید و طلبد، مرید اجابت کند و علامت تسلیم آن است که چون پیر خواهد که با مرید وطی کند مرید گردن رضا و تسلیم باید بنهد تا پیر حاجت خود را حاصل کند و برخلاف رضای پیر عمل ننماید و اول چیزی که این طایفه به مرید حواله کنند زنجیر یا رسنی باشد که در گردنش اندازند و آن را رشته تسلیم نام کنند و نزد طایفه واصلیه و قلندریه نیز این طریقه سلوک است و به اعتقاد ایشان این مرتبه ایست بغایت بلند. و باید دانست که قلندریه چندین گروهند که خفی بوده اند از اصناف، و بیشتر ایشان ملحد بوده اند و اکثر سفیهان این طور کسان را درویش می پندارند. امید که حضرت الله تعالی همه را دانایی و بینایی کرامت فرماید بحق النبی و آله المعصومین (علیهم السلام)». [۲]
نکته قابل تأمل آن است که سرجان ملکم ـ که بسیاری از مطالب خود را از حدیقة الشیعة وام گرفته است ـ همین مطلب را در شرح عقیده تسلیمیه نقل کرده و تنها از قول آقامحمدعلی ـ که ظاهراً آقا محمدعلی کرمانشاهی است می نویسد: «آقامحمدعلی گوید که ارسالیه و قلندریه نیز همین قسم قانونی دارند». [۳] روشن است که در این عبارت فرقه ارسالیه جایگزین واصلیه شده و نقل قول هم از مرحوم آقا محمدعلی کرمانشاهی ـ که متأخّر از محقق اردبیلی است ـ صورت گرفته است.
شایان ذکر است که محقق اردبیلی (قدس سره) از مخالفین صوفیه بوده و مخالفت شدید او با صوفیه در جای جای کتابش مشهود است.
رک: ارسالیه
پانویس
- ↑ تاریخ ایران، سرجان ملکم، ج2، ص138 / حدیقة الشیعة، محقق اردبیلی، ص582
- ↑ حدیقة الشیعة، محقق اردبیلی، ص582
- ↑ تاریخ ایران، سرجان ملکم، ج2، ص138