فقاریه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دایره المعارف فرق اسلامی
پرش به: ناوبری، جستجو
جز فقاریه» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بی‌پایان) [انتقال=فقط مدیران] (بی‌پایان)) [آبشاری])
 
(۶ نسخهٔ میانی توسط کاربر مشابهی که نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
  
پس از آن که سلطان سلیم (دوران حکومت918ـ926هـ. ق) بر [[مصر]] مستولی گردیده و توانست چَرکس ها را کشته و مغلوب نماید، حادثه ای باعث تقسیم لشگریان [[مصر]] به دو فرقه [[فقاریه]] و [[قاسمیه]] شد. این حادثه که در پی آن بزرگانی کشته شده و خانه ها و سرزمین هایی ویران گردید پس از آن روی داد که سلطان سلیم از یکی از چرکس ها به نام امیر سودون و دو پسر او به نام های ذوالفقار و قاسم ـ که هر دو پهلوان و شجاع بودند ـ خوشش آمد و آنان را طلبیده و به ایشان گفت: «می خواهم که ذوالفقار و برادرش قاسم، یک روز سوار شده و با نیزه و اسب مسابقه دهند. » آن دو، این کار را پیش عثمانی ها (نزدیکان سلطان سلیم) و سایر مردم انجام داده و بسیار مورد اعجاب قرار گرفتند. پس از آن سلطان سلیم، آن دو را مأمور به امارت دو ناحیه جداگانه نمود. فردای آن روز سلطان خارج شده و امر کرد که افراد لشگر نیز از شهر خارج شده و به دو گروه تقسیم شوند و عده ای را ذوالفقار و عده ای دیگر را قاسم، ریاست نمایند و هر دو گروه در این حال، مشغول به مسابقه نیزه ـ شبیه به جنگ ـ باشند. دو گروه مشغول گردیدند تا آن که نزدیک بود جنگی حقیقی واقع شود پس در این هنگام سلطان دستور داد که از هم جدا گردند. اما از همین روز امراء و لشگریان [[مصر]] به دو فرقه متمایز تقسیم گردیدند. و هر فرقه به رنگی که در روز مسابقه انتخاب کرده بود، اصرار ورزیدند، تا حدی که در اظهار کراهت از رنگ فرقه دیگر تا ظروف غذاخوری نیز پیش رفتند و این امر رویه ای شده بود که خلل بردار نبود. [[فقاریه]] از [[عثمانیه]] تشکیل می شد که رنگ سفید را شعار خویش قرار داده و [[قاسمیه]] که مردمان دیگر بودند، رنگ قرمز را برای خویش برگزیده بودند.  
+
پس از آن که [[سلطان سلیم]] (دوران حکومت918ـ926هـ. ق) بر [[مصر]] مستولی گردیده و توانست [[چَرکس]] ها را کشته و مغلوب نماید، حادثه ای باعث تقسیم لشگریان مصر به دو فرقه فقاریه و [[قاسمیه (گروهی از نیروهای عثمانی)|قاسمیه]] شد. این حادثه که در پی آن بزرگانی کشته شده و خانه ها و سرزمین هایی ویران گردید پس از آن روی داد که سلطان سلیم از یکی از چرکس ها به نام [[امیر سودون]] و دو پسر او به نام های ذوالفقار و قاسم ـ که هر دو پهلوان و شجاع بودند ـ خوشش آمد و آنان را طلبیده و به ایشان گفت: «می خواهم که ذوالفقار و برادرش قاسم، یک روز سوار شده و با نیزه و اسب مسابقه دهند. » آن دو، این کار را پیش عثمانی ها (نزدیکان سلطان سلیم) و سایر مردم انجام داده و بسیار مورد اعجاب قرار گرفتند. پس از آن سلطان سلیم، آن دو را مأمور به امارت دو ناحیه جداگانه نمود. فردای آن روز سلطان خارج شده و امر کرد که افراد لشگر نیز از شهر خارج شده و به دو گروه تقسیم شوند و عده ای را ذوالفقار و عده ای دیگر را قاسم، ریاست نمایند و هر دو گروه در این حال، مشغول به مسابقه نیزه ـ شبیه به جنگ ـ باشند. دو گروه مشغول گردیدند تا آن که نزدیک بود جنگی حقیقی واقع شود پس در این هنگام سلطان دستور داد که از هم جدا گردند. اما از همین روز امراء و لشگریان مصر به دو فرقه متمایز تقسیم گردیدند. و هر فرقه به رنگی که در روز مسابقه انتخاب کرده بود، اصرار ورزیدند، تا حدی که در اظهار کراهت از رنگ فرقه دیگر تا ظروف غذاخوری نیز پیش رفتند و این امر رویه ای شده بود که خلل بردار نبود. فقاریه از عثمانیه تشکیل می شد که رنگ سفید را شعار خویش قرار داده و قاسمیه که مردمان دیگر بودند، رنگ قرمز را برای خویش برگزیده بودند.  
  
چَرکس (Charkas): نام قومی از اقوام [[قفقاز]] که ریشه نژادی آنان به هیچ یک از اقوام معروف آسیایی و [[اروپا]] یی نمی رسد. ایشان که زبانشان ترکی است در ناحیه ای به نام چرکسستان در محدوده [[قفقاز]] ساکن بوده اند. در دوره خلفای عباسی برخی از ایشان که مملوک بوده و سپس آزاد شدند به مقامات عالی رسیده اند. برخی از «چراکسه بعد از دولت ایوبی [[مصر]] (569تا650هـ. ق) در آن مناطق حکومت کرده اند. گروهی از ایشان نیز به خدمت دولت عثمانی درآمده اند. <ref> [[لغت نامه دهخدا]]، [[علی اکبر دهخدا]]، ماده چرکس / لغت نامه معین، ج5، ص441</ref>
+
گفته می شود که اصل قاسمیه منسوب به قاسم بک دفتردار و اصل فقاریه منسوب به ذوالفقار کبیر می باشد و ظهور آنان در سال 1050 هجری قمری بوده است. <ref>[[عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار]]، [[عبدالرحمن جبرتی]]، ج1، ص21</ref>
  
گفته می شود که اصل [[قاسمیه]] منسوب به قاسم بک دفتردار و اصل [[فقاریه]] منسوب به ذوالفقار کبیر می باشد و ظهور آنان در سال 1050 هجری قمری بوده است. <ref>عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، عبدالرحمن جبرتی، ج1، ص21</ref>
+
این قصه کاملاً شبیه قصه امپراطور معروف [[بیزانس]](امپراطـوری [[روم شرقی]] که از سـال 330 قبل از میـلاد تـا 1461 میلادی دوام یافت. این نـام که به واسطـه پایتخت این امپراطوری که شهر بیزانس بود بر آن اطلاق می گردد به سه دوره مختلف تقسیم شده است. از سال 667 [[استانبول]] کنونی که در آن روزگار با نـام دیگری خوانده می شد، پایتخت این امپراطـوری گردید.) <ref> [[لغت نامه دهخدا]]، [[علی اکبر دهخدا]] </ref>، به نام [[یوستی نیانوس]] (527 ـ 568م) می باشد، ماجرایی که در سال 532 میلادی واقع گردیده و به نام بلوای نیکا معروف شده است. در آن جا نیز دو دسته از سواران معمولاًً مسابقه داده، و این مسابقه معمولاًً تماشاچیان فراوانی داشته است، یک دسته از ایشان لباس سبز و دسته دیگر لباس آبی می پوشیدند، تماشاچیان جمعی طرفداران سبزپوشـان و جمعی دیگر طرفـداران آبی پوشـان می شده اند، گاه ایـن دسته بندی به قـدری جدی می گردید که شدیدتـرین مشاجـرات و حتی کشتارها را ایجاد می نمـود. روزی یوستی نیانوس در مسابقـه ای برای تماشـا شـرکت کرده و طـرفداران سبزپوشـان وی را متهم به طرفـداری از آبی پوشان می نمایند و در این امـر جنجـالی به راه انداختند که سراسر شهـر را فـراگرفت و منجر بـه ضرب و شتم امپراطـور و سوختن برخی از بهترین ساختمان های شهر شد. امپراطـور می خواست فرار کند لکن ملکه تئودرا او را به مقاومت تشویق کرد، وی نیز لشگریان وفادار خود را جمع کرده و شورشیان را در میدان مسابقه محاصره نموده و پس از آن که سی هزار جنـازه در میدان ریخت نفس راحتـی کشید. . . <ref>[[تاریخ قرون وسطی]]، [[آلبرماله]]، [[هژیر]]، ص43</ref>
  
این قصه کاملاً شبیه قصه امپراطور معروف [[بیزانس]]، به نام یوستی نیانوس (527 ـ 568م) می باشد، ماجرایی که در سال 532 میلادی واقع گردیده و به نام بلوای نیکا معروف شده است. در آن جا نیز دو دسته از سواران معمولاًً مسابقه داده، و این مسابقه معمولاًً تماشاچیان فراوانی داشته است، یک دسته از ایشان لباس سبز و دسته دیگر لباس آبی می پوشیدند، تماشاچیان جمعی طرفداران سبزپوشـان و جمعی دیگر طرفـداران آبی پوشـان می شده اند، گاه ایـن دسته بندی به قـدری جدی می گردید که شدیدتـرین مشاجـرات و حتی کشتارها را ایجاد می نمـود. روزی یوستی نیانوس در مسابقـه ای برای تماشـا شـرکت کرده و طـرفداران سبزپوشـان وی را متهم به طرفـداری از آبی پوشان می نمایند و در این امـر جنجـالی به راه انداختند که سراسر شهـر را فـراگرفت و منجر بـه ضرب و شتم امپراطـور و سوختن برخی از بهترین ساختمان های شهر شد. امپراطـور می خواست فرار کند لکن ملکه تئودرا او را به مقاومت تشویق کرد، وی نیز لشگریان وفادار خود را جمع کرده و شورشیان را در میدان مسابقه محاصره نموده و پس از آن که سی هزار جنـازه در میدان ریخت نفس راحتـی کشید. . . <ref>تاریخ قـرون وسطی، آلبـرمالـه، هژیر، ص43</ref>  
+
عبدالحسین هژیر در ترجمه خویش از تاریخ قرون وسطی نام امپراطور را ژوستی نین و نامه ملکه را تئودُرا ضبط کرده است. <ref>[[تاریخ قرون وسطی]]، [[آلبرماله]]، [[هژیر]]، ص44</ref>
  
 
شایان ذکر است که این اختلافات، شبیه اختلافات حیدریان و نعمتیان است که در روزگار [[شاه عباس اول]] و به دست خود او و برای مصلحت مملکت داری، به وجود آمد. و چنان که پیداست، گویا سلطان سلیم عمداً چنین نقاری را به وجود آورده است.  
 
شایان ذکر است که این اختلافات، شبیه اختلافات حیدریان و نعمتیان است که در روزگار [[شاه عباس اول]] و به دست خود او و برای مصلحت مملکت داری، به وجود آمد. و چنان که پیداست، گویا سلطان سلیم عمداً چنین نقاری را به وجود آورده است.  
  
جبرتی می نویسد: «تا الآن که قرن دوازدهم هجری قمری می باشد امراء [[مصر]] همواره به [[قاسمیه]] و [[فقاریه]] تقسیم می شوند». <ref>عجائب الآثار، جبرتی، ص22</ref>
+
[[جبرتی]] می نویسد: «تا الآن که قرن دوازدهم هجری قمری می باشد امراء مصر همواره به قاسمیه و فقاریه تقسیم می شوند». <ref>[[عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار]]، [[عبدالرحمن جبرتی]]، ص22</ref>
 
+
امپراطـوری [[روم شرقی]] که از سـال 330 قبل از میـلاد تـا 1461 میلادی دوام یافت. این نـام که به واسطـه پایتخت این امپراطوری که شهر [[بیزانس]] بود بر آن اطلاق می گردد به سه دوره مختلف تقسیم شده است. از سال 667 [[استانبول]] کنونی که در آن روزگار با نـام دیگری خوانده می شد، پایتخت این امپراطـوری گردید. <ref> [[لغت نامه دهخدا]]، [[علی اکبر دهخدا]] </ref>
+
 
+
عبدالحسین هژیر در ترجمه خویش از تاریخ قرون وسطی نام امپراطور را ژوستی نین و نامه ملکه را تئودُرا ضبط کرده است. <ref>تاریخ قرون وسطی، آلبرماله، هژیر، ص44</ref>
+
  
 
== پانویس ==
 
== پانویس ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۱۹، ساعت ۰۷:۵۵

پس از آن که سلطان سلیم (دوران حکومت918ـ926هـ. ق) بر مصر مستولی گردیده و توانست چَرکس ها را کشته و مغلوب نماید، حادثه ای باعث تقسیم لشگریان مصر به دو فرقه فقاریه و قاسمیه شد. این حادثه که در پی آن بزرگانی کشته شده و خانه ها و سرزمین هایی ویران گردید پس از آن روی داد که سلطان سلیم از یکی از چرکس ها به نام امیر سودون و دو پسر او به نام های ذوالفقار و قاسم ـ که هر دو پهلوان و شجاع بودند ـ خوشش آمد و آنان را طلبیده و به ایشان گفت: «می خواهم که ذوالفقار و برادرش قاسم، یک روز سوار شده و با نیزه و اسب مسابقه دهند. » آن دو، این کار را پیش عثمانی ها (نزدیکان سلطان سلیم) و سایر مردم انجام داده و بسیار مورد اعجاب قرار گرفتند. پس از آن سلطان سلیم، آن دو را مأمور به امارت دو ناحیه جداگانه نمود. فردای آن روز سلطان خارج شده و امر کرد که افراد لشگر نیز از شهر خارج شده و به دو گروه تقسیم شوند و عده ای را ذوالفقار و عده ای دیگر را قاسم، ریاست نمایند و هر دو گروه در این حال، مشغول به مسابقه نیزه ـ شبیه به جنگ ـ باشند. دو گروه مشغول گردیدند تا آن که نزدیک بود جنگی حقیقی واقع شود پس در این هنگام سلطان دستور داد که از هم جدا گردند. اما از همین روز امراء و لشگریان مصر به دو فرقه متمایز تقسیم گردیدند. و هر فرقه به رنگی که در روز مسابقه انتخاب کرده بود، اصرار ورزیدند، تا حدی که در اظهار کراهت از رنگ فرقه دیگر تا ظروف غذاخوری نیز پیش رفتند و این امر رویه ای شده بود که خلل بردار نبود. فقاریه از عثمانیه تشکیل می شد که رنگ سفید را شعار خویش قرار داده و قاسمیه که مردمان دیگر بودند، رنگ قرمز را برای خویش برگزیده بودند.

گفته می شود که اصل قاسمیه منسوب به قاسم بک دفتردار و اصل فقاریه منسوب به ذوالفقار کبیر می باشد و ظهور آنان در سال 1050 هجری قمری بوده است. [۱]

این قصه کاملاً شبیه قصه امپراطور معروف بیزانس(امپراطـوری روم شرقی که از سـال 330 قبل از میـلاد تـا 1461 میلادی دوام یافت. این نـام که به واسطـه پایتخت این امپراطوری که شهر بیزانس بود بر آن اطلاق می گردد به سه دوره مختلف تقسیم شده است. از سال 667 استانبول کنونی که در آن روزگار با نـام دیگری خوانده می شد، پایتخت این امپراطـوری گردید.) [۲]، به نام یوستی نیانوس (527 ـ 568م) می باشد، ماجرایی که در سال 532 میلادی واقع گردیده و به نام بلوای نیکا معروف شده است. در آن جا نیز دو دسته از سواران معمولاًً مسابقه داده، و این مسابقه معمولاًً تماشاچیان فراوانی داشته است، یک دسته از ایشان لباس سبز و دسته دیگر لباس آبی می پوشیدند، تماشاچیان جمعی طرفداران سبزپوشـان و جمعی دیگر طرفـداران آبی پوشـان می شده اند، گاه ایـن دسته بندی به قـدری جدی می گردید که شدیدتـرین مشاجـرات و حتی کشتارها را ایجاد می نمـود. روزی یوستی نیانوس در مسابقـه ای برای تماشـا شـرکت کرده و طـرفداران سبزپوشـان وی را متهم به طرفـداری از آبی پوشان می نمایند و در این امـر جنجـالی به راه انداختند که سراسر شهـر را فـراگرفت و منجر بـه ضرب و شتم امپراطـور و سوختن برخی از بهترین ساختمان های شهر شد. امپراطـور می خواست فرار کند لکن ملکه تئودرا او را به مقاومت تشویق کرد، وی نیز لشگریان وفادار خود را جمع کرده و شورشیان را در میدان مسابقه محاصره نموده و پس از آن که سی هزار جنـازه در میدان ریخت نفس راحتـی کشید. . . [۳]

عبدالحسین هژیر در ترجمه خویش از تاریخ قرون وسطی نام امپراطور را ژوستی نین و نامه ملکه را تئودُرا ضبط کرده است. [۴]

شایان ذکر است که این اختلافات، شبیه اختلافات حیدریان و نعمتیان است که در روزگار شاه عباس اول و به دست خود او و برای مصلحت مملکت داری، به وجود آمد. و چنان که پیداست، گویا سلطان سلیم عمداً چنین نقاری را به وجود آورده است.

جبرتی می نویسد: «تا الآن که قرن دوازدهم هجری قمری می باشد امراء مصر همواره به قاسمیه و فقاریه تقسیم می شوند». [۵]

پانویس

  1. عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، عبدالرحمن جبرتی، ج1، ص21
  2. لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا
  3. تاریخ قرون وسطی، آلبرماله، هژیر، ص43
  4. تاریخ قرون وسطی، آلبرماله، هژیر، ص44
  5. عجائب الآثار فی التراجم و الاخبار، عبدالرحمن جبرتی، ص22