شفیعیه: تفاوت بین نسخهها
جز («شفیعیه» را محافظت کرد ([ویرایش=فقط مدیران] (بیپایان) [انتقال=فقط مدیران] (بیپایان)) [آبشاری]) |
|||
سطر ۳: | سطر ۳: | ||
همان [[قداحیه]]. | همان [[قداحیه]]. | ||
− | [[ابوالقاسم بلخی]] در [[بیان الادیان]] می نویسد: «الفرقة الرابعة من الشیعة: الشفیعیة: اصل مذهب ایشان به ظاهر مذهب [[تشیع]] و دوستدار امیرالمؤمنین [[علی | + | [[ابوالقاسم بلخی]] در [[بیان الادیان]] می نویسد: «الفرقة الرابعة من الشیعة: الشفیعیة: اصل مذهب ایشان به ظاهر مذهب [[تشیع]] و دوستدار امیرالمؤمنین [[علی بن ابی طالب]] علیه السلام است و به باطن کافر محض اند. و دویست سال بیش نیست تا این مذهب پدید آمده است و اصل آن از [[مصر]] بوده است و مردی بود که او را [[بُومذُیمون قَدّاح]] گفتندی، و یکی که او را [[عیسی چَهارلَختان]] خوانندی، و دیگری که او را فلان دندان خواندندی و هر سه کافر و ملحد بودندی، و طعام و شراب با هم خوردندی. بومیمون قداح روزی گفت که مرا قهر از این دین محمد علیه السلام می آید و من لشکری ندارم که با ایشان حرب کنم و نعمت ندارم، اما مگر مکر و حیل چندان دارم که اگر کسی مرا معاونت کند من این دین [[محمد صلی الله علیه و آله]] را زیر و رو کنم. عیسی چهارلختان گفت من نعمت بسیار دارم، در این جهت صرف کنم و هیچ دریغ ندارم و بر این قرار دادند. |
میمون قدّاح پسری داشت سخت نیکو و معروف به جمال، چنانچه با او معاشقه کردندی، این پسرِ خویش را موی گذاشت چنانکه علویان را، و عیسی چهارلختان مالی و اسبابی بداد، تا از جهت این کودک اسباب تجمل ساختند، و خبر درافکندند که این علوی است، و ایشان خدمتکاران اویند و او را به تجملی عظیم به [[مصر]] آوردند، و پیش او نشستند، و به تعظیم و حرمت با او سخن گفتندی، و هر کسی را بدو راه ندادندی و تا کار او بالا گرفت. آن گاه این مذهب بیرون آوردند و گفتند شریعت را ظاهری است و باطن، و ظاهر این است که مسلمانان پیش گرفتند و می روند و هر یکی را از آن باطنی است که رسول دانست و به غیر علی کسی نگفت و علی با فرزندان و شیعیان و خاصان خود گفت و هر که آن باطن دانست از رنج طاعت و عبادت برآسود. و [[پیغمبر صلی الله علیه و آله]] را ناطق گویند و [[علی علیه السلام]] را اساس خوانند. | میمون قدّاح پسری داشت سخت نیکو و معروف به جمال، چنانچه با او معاشقه کردندی، این پسرِ خویش را موی گذاشت چنانکه علویان را، و عیسی چهارلختان مالی و اسبابی بداد، تا از جهت این کودک اسباب تجمل ساختند، و خبر درافکندند که این علوی است، و ایشان خدمتکاران اویند و او را به تجملی عظیم به [[مصر]] آوردند، و پیش او نشستند، و به تعظیم و حرمت با او سخن گفتندی، و هر کسی را بدو راه ندادندی و تا کار او بالا گرفت. آن گاه این مذهب بیرون آوردند و گفتند شریعت را ظاهری است و باطن، و ظاهر این است که مسلمانان پیش گرفتند و می روند و هر یکی را از آن باطنی است که رسول دانست و به غیر علی کسی نگفت و علی با فرزندان و شیعیان و خاصان خود گفت و هر که آن باطن دانست از رنج طاعت و عبادت برآسود. و [[پیغمبر صلی الله علیه و آله]] را ناطق گویند و [[علی علیه السلام]] را اساس خوانند. |
نسخهٔ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۳:۲۲
از شیعه.
همان قداحیه.
ابوالقاسم بلخی در بیان الادیان می نویسد: «الفرقة الرابعة من الشیعة: الشفیعیة: اصل مذهب ایشان به ظاهر مذهب تشیع و دوستدار امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است و به باطن کافر محض اند. و دویست سال بیش نیست تا این مذهب پدید آمده است و اصل آن از مصر بوده است و مردی بود که او را بُومذُیمون قَدّاح گفتندی، و یکی که او را عیسی چَهارلَختان خوانندی، و دیگری که او را فلان دندان خواندندی و هر سه کافر و ملحد بودندی، و طعام و شراب با هم خوردندی. بومیمون قداح روزی گفت که مرا قهر از این دین محمد علیه السلام می آید و من لشکری ندارم که با ایشان حرب کنم و نعمت ندارم، اما مگر مکر و حیل چندان دارم که اگر کسی مرا معاونت کند من این دین محمد صلی الله علیه و آله را زیر و رو کنم. عیسی چهارلختان گفت من نعمت بسیار دارم، در این جهت صرف کنم و هیچ دریغ ندارم و بر این قرار دادند.
میمون قدّاح پسری داشت سخت نیکو و معروف به جمال، چنانچه با او معاشقه کردندی، این پسرِ خویش را موی گذاشت چنانکه علویان را، و عیسی چهارلختان مالی و اسبابی بداد، تا از جهت این کودک اسباب تجمل ساختند، و خبر درافکندند که این علوی است، و ایشان خدمتکاران اویند و او را به تجملی عظیم به مصر آوردند، و پیش او نشستند، و به تعظیم و حرمت با او سخن گفتندی، و هر کسی را بدو راه ندادندی و تا کار او بالا گرفت. آن گاه این مذهب بیرون آوردند و گفتند شریعت را ظاهری است و باطن، و ظاهر این است که مسلمانان پیش گرفتند و می روند و هر یکی را از آن باطنی است که رسول دانست و به غیر علی کسی نگفت و علی با فرزندان و شیعیان و خاصان خود گفت و هر که آن باطن دانست از رنج طاعت و عبادت برآسود. و پیغمبر صلی الله علیه و آله را ناطق گویند و علی علیه السلام را اساس خوانند.
و هر یکی را از احکام شریعت تأویلی و باطنی نهاده اند چنانکه چون به حقیقت بنگری همه در ابطال شریعت کوشیده اند، لعنهم الله، چنانکه گویند. در معنی این خبر که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود القبر روضة من ریاض الجنة او حفرة من حفر النیران، گویند معنی این گور تن آدمی است، که گور شخص اوست و نفس اندر اوست. اگر این کس را باطنی باشد و خویشتن را به گزاردن احکام شریعت رنجه ندارد، تن او روضه بهشت باشد پس اگر از باطن و تأویل شریعت خبر ندارد، و به طاعت و عبادت رنجه کشد، تن او گوری است از گورهای، دوزخ». [۱]
رک: قداحیه.
پانویس
- ↑ بیان الادیان، ابوالقاسم بلخی، ص69